اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا
قولی.
در باب استحاضه گفتم که سه چهار تا مقدمه فرمودهاند بعد وارد بحث شدهاند.
مقدمه اول درباره تعریف استحاضه بود که خون استحاضه چه خونی است، البته
توجه به این مطلب که سابقاً در باب حیض صحبت کردیم حیض و استحاضه دو تا حالت است
لذا قرآن هم یسئلونک عن المحیض قل هو اذی حیض را یک حالت برای خانم میداند همچنین
استحاضه، آن حالتی که موجب میشود خون بیرون بیاید یا خون در رحم ریخته بشود آن
حالت را به آن میگویند حیض به آن میگویند استحاضه، اما فقهاء حیض و استحاضه را
آن خون را حیض میگویند آن خون استحاضه را استحاضه میگویند و لذا در مسئله ما آن
حالت است الا اینکه میگویند که خون استحاضه علامتش چیست و کاری به آن حالت
ندارند یا خون حیض علامتش چیست و کاری به آن حالت ندارند، کم هم آثار بار بر آن
حالت میشود معمولاً مسائل همه همه مترتب بر خون حیض، خون استحاضه میشود، بالاخره
دیروز فرمودند که خون استحاضه ضد خون حیض است آن سیاه رنگ است این صورتی بلکه زرد
رنگ است، آن با جهش بیرون میآید این بدون جهش بیرون میآید، آن گرم است این سرد
است، آن سوزش دارد این سوزش ندارد، حسابی دو تا امر ضد یا دو تا نقیض بالاخره ضد
است لذا خونی که گرم نباشد و سیاه نباشد و جهش نداشته باشد و با سوزش بیرون نیاید
این خون را میگوییم خون استحاضه در مقابل خون حیض که همه آن صفات را باید داشته
باشد، الا اینکه دیروز گفتم که اینها علامت علی و معلومی نیست علامت غالبی است
غالبا چنین است اما همین زن حائض اوائلش، مخصوصاً اواخر حیضش نه سیاه رنگ است نه
با جهش بیرون میآید نه سوزش دارد اما بالاخره احکام حیض بر آن بار است یا در همین
استحاضه بعضی اوقات جهش دارد بعضی اوقات سوزش دارد بعضی اوقات بارد نیست، صورتی
نیست، سیاه است اما باز هم احکام استحاضه را بار بر آن کردهاند بنابراین این دو
تا علامتی که باب حیض و باب استحاضه بوده فهمیدیم که اینها علامتهای غالبی است
یعنی غالباً این خون چنین است اما خیلی وقتها اتفاق میافتد که علمات حیض را خون
ندارد اما خون حیض است و علامات خون استحاضه را ندارد اما خون استحاضه است دیگر
باید برویم توی روایات و توی فروعات و امثال اینها آنها برای ما معلوم بکند که
این خون حیض است یا استحاضه، این مطلب اول.
مطلب دوم گفتم که یک قلت قلت و قیل و قال مفصلی در اینباره شده است که هر
خونی حیض نباشد استحاضه است، بله گفتهاند هر خونی که حیض نباشد خون قروح و جروح
هم نباشد استحاضه است دیروز عرض کردم که آن قروح و جروح که خیلی کم پیدا میشود
الشاذ کالنادر النادر کالمعدوم بنابراین یک استقراء است و آن این است که هر خونی
که نشد بگوییم حیض استحاضه است، یک قاعده کلی، و این علاوه بر این که روایتها
دلالت بر آن دارد دیروز میگفتم بهترین دلیل استقراء است یعنی وقتی برویم و تفحص
بکنیم در زنها میبینیم خون اینها یا حیض است یا استحاضه آنجا که حیض است احکام
حیض بار است و در باب حیض هم خیلی مسائل آمد جلو که آن مسائل هم به ما میگفت،
حالا که حیض نیست استحاضه، بنابراین دیروز میگفتم این ان قلت قلتها و قیل و قالها
که دردسر عجیبی شده اگر مطالعه کرده باشید، حتما اگر دیروز مطالعه نکرده بودید
دیشب مطالعه کردهاید دیگر، خیلی مفصل است اما به نظر من این تفصیل خیلی جا ندارد
آن که هست این است که مسلم پیش اصحاب است مسلم در روایات ماست که این خانم دوتا
خون میبیند یا حیض یا استحاضه، اگر اثبات کردیم حیض نیست باید بگوییم استحاضه
است، این هم مسئله دوم که باز دیروز عرض کردم.
مسئله سوم که دیروز گفتم این بود که یک تعبدی هست که این تعبد را با اصول
نمیشود درست کرد با اصول عملیه قواعد فقهیه و آن این است که زن در اوائل خون دیدن،
قبل از خون دیدن اگر رحم آلوده باشد این نه خون حیض است نه استحاضه این مسلم پیش
اصحاب است و روایات هم داریم که سابقاً هم صحبت کردیم مفصل در باب حیض، این خون
باید بیرون بیاید ولو بمقدار رأس ابره این باید خون بیرون بیاید تا آن وقت بگوییم
خون حیض است یا خون استحاضه، اما رحم آلوده باشد ولو خانم میداند که مثلاً اگر
تفحص بکند میداند، پنبه بگذارد خون آلوده میشود، میداند که رحم آلوده است اما
تا بیرون نیامده نه حیض است نه استحاضه، آن وقتی که خون بیرون بیاید آن وقت باید
ببیند آیا حیض است یا استحاضه، اگر ایام عادتش است حیض است اگر ایام عادتش نیست
استحاضه است، این اول کار، اما آخر کار مسلم پیش اصحاب است روایت هم داریم این که
تا رحم آلوده است این اگر قبلا حیض بوده حائض است اگر رحم آلوده است این اگر قبلا
استحاضه بوده است حالا هم استحاضه است ولو خون بیرون نمیآید مثلا یک روز است خون
از او بیرون نمیآید اما استبراء بکند میبیند که رحم آلوده است، پنبه میگذارد میبیند
حسابی در رحم خون هست گفتهاند اگر این حیض بوده الان حیض است اگر استحاضه بوده الان مستحاضه است و احکام حیض
را اگرقبلا حیض بوده، احکام مستحاضه را قلیله و متوسطه و کثیره گفتهاند باید بار
کند حتی گفتهاند استبراء بکند پنبه بگذارد ببیند این پنبه آیا خون همین به ظاهر
پنبه است قلیله بگوید، اگر خون نفوذ کرده در پنبه متوسطه حساب کند اگر راستی پنبه
آلوده حسابی شده کثیره حساب بکند، این پاک است از نظر ظاهر در حالی که از نظر پاک
است گفتهاند مثلا اگر کثیره باشد باید غسلها و وضوها را به جا بیاورد، و این را
سابقاً گفتیم با قواعد نمیشود درستش کرد، روایت داریم، تعبد است، باید بگوییم،
لذا اجماع در مسئله هست، ندیدیم کسی مخالفت بکند و این را با استصحاب و امثال اینها
هم نمیشود درست کرد، بخواهیم استصحاب آخر را بکنیم اولش گیر میشویم، بخواهیم اصول عملیه جاری بکنیم هر دو جور نمیآید،
با اصول نمیشود درستش کرد با قواعد فقهیه نمیشود درستش کرد برای اینکه یا آن
خونی که در رحم است حساب روی آن میشود یا نه، اگر حساب میشود، روی هر دو، اول و
آخر روی هر دو باید حساب بشود اگر حساب نمیشود روی هیچ کدام نباید حساب بشود و
اما آن خون اول در رحم نه حیض است نه استحاضه، اما خون آخر در رحم یا حیض است یا
استحاضه با هیچ قاعدهای جور نمیآید، لذا سابقاً گفتیم که این با استصحاب نمیشود
درست کرد برای اینکه خون در رحم یا حساب روی آن میشود یا نه، اگر حساب نمیشود
اول و آخر ندارد اگر حساب میشود اول و آخر ندارد لذا روی استصحاب سابقاً گفتیم
نمیشود جلو بیاییم برای اینکه این خانم یا این خونهایی که بیرون نمیآید،
خونهایی که در درون است و بیرون نمیآید یا حساب روی آن میشود روی هر دو باید
حساب بشود یا حساب روی آن نمیشود روی هر دو باید حساب نشود و اما روی یکی حساب
بشود روی یکی نشود گفتیم که جور نمیآمد، خون در درون که موضوع ندارد، خون بیرون
است که حرف در آن است خون درون این حساب اصلاً روی آن نمیشود، موضوع دو تاست آن
خون بیرون است آن خون درون است، بنابراین مسئله مسلم پیش اصحاب است، گفتیم هم
سابقاً با قواعد نمیشود درستش کرد و بعضی از بزرگان هم همین فرمایش را گفته بودند
استصحاب، بعد هم استصحاب را خودشان رد کرده بودند گفتند نه این جا جای استصحاب
نیست برای اینکه ما شک نداریم که این خون یا حیض است یا استحاضه، اما بیرون آمدن
و بیرون نیامدن این استصحاب دیگر ندارد و شما میگویید که تا بیرون نیاید میداند
حیض است، میداند در درون حیض است اما بیرون نیامده خب قاعده میگوید تا بیرون
نیاید این نه حیض است نه استحاضه، روایت هم میگوید نه حیض است نه استحاضه، آن وقت
آخر کار که پاک است یعنی خون بیرون نمیآید اما در حالیکه بیرون نمیآید و میداند
آلوده است آن خون در رحم را میگوید حیض قرار بده، استبراء بکن بعد حیض قرار بده
خب اگر درون حساب میشود اول و دوم دیگر ندارد خون حیض است، میداند هم حیض است،
میداندحیض است گفته حیض قرار نده، در آخر کار میداند حیض است گفته حیض قرار
بده،لذا مثلا در آول کار گفته که استبراء لازم نیست استبراء نکن اگر هم یقین داشته
باشی طوری نیست اما در آخر کار گفته اگر شک داشته باشی باید استبراء هم بکنی، این
خلاصه حرف است، این سه تا مسئله که اینها تکرار دیروز هم بود اما ظاهراً این
تکرار جا داشت، حالا مسئله چهارم که هست مسئله مشکلی هست این است که خونی بیرون آمده نمیداند این خون حیض است یا
استحاضه، علامتگیری هم نمیتواند بکند یعنی توی علامت هم گیر است و بالاخره نمیتواند
اثبات بکند حیض است یا استحاضه، این چه باید بکند؟
مشهور در میان فقهاء گفتهاند خب علم اجمالی،
این میداند یا حیض است یا استحاضه، احکام حیض و استحاضه هر دو بار بر آن است به
قاعده علم اجمالی لذا تروک حائض، افعال مستحاضه، برای خودشان مسئله را صاف کردند و
ساده کردند و گفتند خب این تا وقتی که نمیداند حیض است یا استحاضه تروک حیض یعنی
توی مسجد نرود و شوهر با او همبستر نشود دست روی قرآن شریف نگذارد و امثال اینها
اما نماز را بخواند و هرچه که مستحاضه دارد این هم عمل بکند منجمله نماز است
دیگر، نماز را بخواند روزه را بگیرد تا معلوم بشود چیست و اما تروک حائض را هم نه،
باید توی مسجد نرود و شوهر با او نزدیکی نکند وقتی این جور شد یقین پیدا میکند که
این خون را اعمالش را بهجا آورده اگر حیض است بهجا آورده اگر استحاضه است بهجا
آورده، اگر یادتان باشد مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه در باب دماء ثلاثه حالا
باب حیض را که خواندیم، نمیدانم چه جور شده منجمله همین جا مرحوم سید هی مرتب
احتیاط میکنند؟ این خون دماء ثلاثه برای ایشان مسائلش مشکل بوده؟ در حالی که
مرحوم سید انصافاً فقیه بالایی است مخصوصاً در اینکه تفریع فروع بکند اما میبینیم
که در غالب مسائل حیض ایشان همین احتیاط، احتیاطش چیست؟ تروک حائض افعال مستحاضه،
خب این جا هم روی قاعده علم اجمالی مشهور شده اگر نمیداند حیض است یا استحاضه
باید جمع بکند باید احتیاط بکند تا معلوم بشود حیض است یا استحاضه، خب تا این جا
دیگر مسئله مشکل نیست یعنی روی قاعده علم اجمالی جلو آمدهاند و علم اجمالی منجز
تکلیف است و حالا که منجز تکلیف شد باید احتیاط کرد.
اما یک مسئله دیگر هست ببینید که این
را میشود درست کرد یا نه؟ اینکه این خانم قاعده طهارت دارد آن قاعده طهارت میگوید
حیض نیست حالا میگوید حیض نیست، استصحاب هم نمیخواهد بکند، استصحاب هم مشکل است
این جاها ولی قاعده طهارت دارد این خانم طاهر است اما راجع به استحاضه اصل ندارد
برای اینکه آن استحاضه با این قاعده طهارت منافات ندارد وقتی منافات نداشت بر میگردد
به این که این حیض نیست استحاضه است، حتی به این جاها هم نمیخواهد برسد همینکه
گفتید قاعده طهارت دارد آن بحث الان میآید هر وقت که حیض نباشد استحاضه است آن
استقراء آن تسلم پیش اصحاب که این یا حائض است یا مستحاضه، اگر حائض نشد مستحاضه
است خب اگر قاعده طهارت جاری کردید منافات با آن اصل در استحاضه هم ندارد بر میگردد
به این که حائض نیست پس مستحاضه است حالا یا روی این قاعدهای که من گفتم و یا روی
قاعدهای که الان مسلم پیش اصحاب بود استقراء اگر حیض نباشد استحاضه است، لذا
قاعده طهارت را جاری میکنم حتی مثلا همین که ایشان میگوید لذا همین الان نمیداند
حائض است یا نه؟ حائض نیست نمیداند حائض است یا نه؟ حائض نیست، حالا ما اسمش را
گذاشتهایم قاعده طهارت، شما بگویید حائض نیست دیروز حائض نبوده الان هم نیست،حائض
نیست، حالا که حائض نیست دیگر پس مستحاضه است تا بشود اصل مثبت این را نمیگوییم،
میگوییم که حالا که حائض نشد قاعده استقراء میگوید حائض که نشد مستحاضه است لذا
آن طرف دیگر اصل ندارد تا معارض با این پیدا بشود وقتی که آن نیست این است که همین
الان گفتیم مسلم پیش اصحاب است قاعده استقراء میگوید زن اگر حائض نباشد مستحاضه
است برای اینکه قوم این جور فرمودند گفتند که استقراء میگوید یا حیض یا خون قروح
و جروح یا استحاضه، اگر حائض نباشد استحاضه، استقراء دلیل اماره، نه اینکه اصل مثبت،
حالا اصل مثبت را که ما حجت میدانیم، اما نه روی قاعده اصل مثبت، روی قاعده
اماره، اماره مثبتاتش حجت است دیگر، وقتی اماره مثبتاتش حجت شد این جور میشود این
حائض نیست این موضوع واقع میشود از برای آن استقراء اگر حائض نیست پس مستحاضه
است، آن دیگر اماره است، اصل مثبت این است که ما اصل را جاری بکنیم لازم عقلی را
بار بر آن بکنیم این را میگویند مثلا حجت نیست ما میگوییم حجت است و اما ما نحن
فیه اگر این جور شد و اما اگر استصحاب موضوع درست کرد یا برائت موضوع درست کرد
برای یک اماره مثلا میگوید اکرم العلماء ما زید را نمیدانیم عالم است یا نه؟
استصحاب میکنم، استصحاب علمش را میکنم میگوید او عالم بود الان عالم است، نمیخواهیم
بگوییم پس یجب اکرامه تا بشود اصل مثبت، بلکه این موضوع واقع میشود برای اکرم
العلماء، برای اکرم العلماء موضوعش را گاهی بالوجدان درست میکنم گاهی بالاصل، اینکه
مسلم پیش اصحاب است اینکه حرف نداریم دیگر که اگر اصل ما موضوع درست کن شد برای
اماره آن اماره کار خودش را میکند، زید عالم بوده الان نمیدانم عالم است یا نه؟
استصحاب میگوید عالم است، حالا اکرم العلماء داریم این اکرم العلماء میگوید زید
را اکرام بکن چرا زید را اکرام بکن برای اینکه موضوع حکم من است، موضوع حکم من
گاهی و جدانی است، میدانیم زید عالم است، گاهی هم با استصحاب است استصحاب میگوید
چه؟ تو یقین داری، آن وقت آن اصل موضوع واقع میشود برای اماره آن اماره کار خودش
را میکند و دیگر اصل مثبت هم نیست ما نحن فیه همین طور است میگوییم این خون حیض
نیست خب وقتی خون حیض نشد حالا بگوییم خون استحاضه هم نیست اصل جاری بکنیم؟ نه، تا
میگوییم خون حیض نیست استقراء به ما میگوید حالا که خون حیض نشد استحاضه است و
آن استقراء را هم به واسطه اصل نمیخواهم درست بکنم با آن قاعدهای که گفتیم دیگر
در قاعده دوم که یک قاعده داریم در باب استحاضه، قواعدی داریم در باب حیض مثل
استظهار و استبراء و قاعده امکان و یک قاعده هم داریم در باب استحاضه و آن این است
که اگر شک کردیم حیض است یا نه؟ استحاضه است یا نه؟ میگوییم استحاضه است چرا؟
برای اینکه این خانم یا خون حیض میبیند یا خون استحاضه، حیض نیست پس استحاضه
است، این قاعده استقراء، وقتی قاعده استقراء درست شد دیگر خواه ناخواه اصل ما
موضوع واقع میشود و اصل که موضوع واقع شد دیگر آن استقراء کار خودش را میکند
نظیر اکرم العلماء شما با اصل موضوع قرار میدهید اکرم العلماء کار خودش را میکند
این چهار تا مطلب تمام شد.
الان موقع اصل مطلب است، مطلب اول استحاضه را منقسم کردهاند به سه قسم
قلیله، متوسطه، کثیره، در روایات دارد، فقهاء هم حتی در رسالههای عملیه دارند و
آن این است که خونی که میداند حیض نیست. استحاضه است این خون استحاضه باید امتحان
بکند اگر کم باشد به آن میگویند قلیله و احکامی ندارد جز خودش را تطهیر کند و
برای هر نمازی وضو بگیرد اگر آن کم نیست زیاد است اما خیلی زیاد نیست گفتهاند این
متوسطه است باید صبح به صبح یک غسل بکند برای هر نمازی وضو تا خوب بشود، یا کثیره
است خیلی است گفتهاند خب این کثیره دیگر باید برای هر نمازی غسلی بکند اما میتواند
جمع بین نمازها بکند که بعد صحبت میکنیم دوتا غسل بکند یکی صبح و یکی عصر برای هر
نمازی هم یک وضو بگیرد خب اینها حرفهایش بعد میآید.
حرف در این است که در رسالهها آمده در روایات هم آمده پنبه بگذارد و آن کم
و متوسطه و زیادش را از آن پنبه، چه برون چه درون تشخیص میدهد و آن این است که
پنبه میگذارد میبیند که آلوده شد این قلیله است اما میبیند نفوذ کرد این متوسطه
است، میبیند از پنبه بیرون آمده به لباسش آمد این کثیره است، توی روایات آمده و
در کلمات فقهاء و توی رسالهها هم آمده آیا این موضوعیت دارد؟ یا اینکه یک معنای
عرفی است خون کم و متوسط و زیاد یک امر عرفی است، مثلا دست شما خراش برمیدارد
پنبه را میگذارید روی آن خونی میشود خب این خون است اما کم است عرفاً، گاهی آن
خراش رسیده به رگ و فوران میکند فوران فی الجمله پنبه را میگذارید روی آن میبینید
که فرو رفت توی پنبه علاوه بر آن ظهور یک فرو رفتگی توی پنبه هم داشت، گاهی خون
خیلی است پنبه را میگذارید روی آن میبینید از پنبه آمد بیرون، این پنبه هیچ
خصوصیت ندارد و آن از پنبه بیرون بیاید و نیاید و اینها هیچ خصوصیت ندارد آنکه
خصوصیت دارد این است عرفاً خون کم خون متوسط خون زیاد، اگر بپسندید این حرف را
دیگر میشود معنای عرفی و این معنای عرفی اگر کم باشد غسل ندارد و اگر متوسط باشد
یک غسل دارد عرفاً، اگر زیاد باشد لااقل دوتا غسل دارد با وضوهایی که برای نماز
باید بگیرد، نگفتهاند فقهاء، یعنی آنکه در روایات آمده طبق همان روایات حتی قطن
و کرسف یعنی آن چیزی که پنبه را روی آن میگذارد و میبندد خودش را، دستمال، حتی
اینها که در روایات آمده آن وقتها این حرفها بوده الان هم توی رسالههای عملیه
آمده آیا اینها خصوصیت دارد؟ به معنا اینکه این اگر با غیر پنبه خودش را حفظ کرد
اما متعارف اگر پنبه میگذاشت مثل خراش روی دست بود خب میگفتیم قلیله، اگر زیادتر
بود ولو پنبه بگذارد نگذارد این را میگوییم متوسطه، اگر نه میگوییم کثیره، اگر
بپسندید حرف من را خیلی مسائل حل میشود و ظاهر رسالهها و کتابها و روایات اهل
بیت علیهم السلام این پنبه گذاشتن یا حتی مثلاً در روایات در استبراء هم فرمودهاند،
پنبه را داخل بکند پنبه را بیرون بیاورد ببیند که آیا این پنبه آلوده شده فقط
قلیله، در درون قلیله، اگر نه فرو رفته متوسطه، اگر پنبه حسابی آلوده شده کثیره،
آیا این تعبد است؟ باید این جور استبراء بکند یا نه؟ درک میکند کم است و متوسط
است و کثیره، روی آن درکش عمل میکند ولو اینکه این امتحانها چه خون بیرون بیاید
چه نیاید این امتحانها را هم نکند، من خیال میکنم حرف من باشد، حالا یک فکری روی
آن بکنید ببینید آیا حرف من درست است یا اینکه این پنبه گذاشتن یک تعبد است که
باید به آن عمل کرد؟
وصلی الله علی محمد و آل
محمد