جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: تيمم براي دست كشيدن روي قرآن
    موضوع درس:
    شماره درس: 508
    تاريخ درس: ۱۳۹۰/۸/۱۱

    متن درس:
     

    رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏

     

    امروز دو مسئلۀ مشکل داریم و امیدوارم با فکر شما بشود این دو مسئلۀ مشکل را حل کنیم.

    در مسئلۀ 33 فرمودند: یجب التیمم لمسّ کتابة القرآن إن وجب، کما أنه یستحب إذا کان مستحباً، ولکن لا یشرع إذا کان مباحاً نعم له أن یتیمم لغایة أخرى ثم یمسح المسح المباح.

    اگر دست کشیدن روی قرآن برای این واجب شد، مثل اینکه مثلاً قرآن نجس شده و باید قرآن را تطهیر کند. می­فرماید برای این کار تیمم کند و طوری نیست. چنانچه اگر بخواهد قرآن بخواند و این قرآن جلد ندارد و باید دست روی خط قرآن بکشد، می­فرماید این هم مستحب است و تیمم برای این اشکال ندارد. اما اگر می­خواهد دست بکشد روی خط قرآن که نه واجب است و نه مستحب. مثل اینکه می­خواهد صحافی کند؛ می­فرماید تیمم برای این مشروع نیست و این نمی­تواند تیمم کند. بله می­تواند تیمم کند لغایةً أخری. مثلاً تیمم کند کون علی الطهارة. می­فرماید این تیمم برای این جایز است و بعد از اینکه تیمم درست شد، می­تواند صحافی کند و روی خط قرآن دست بکشد برای صحافی. این مسئلۀ ایشان بود.

    حال چرا نمی­تواند برای صحافی اگر آب نداشته باشد، تیمم کند؟ از عبارات مرحوم سیّد در اینجا فهمیده می­شود، برای اینکه امر ندارد. تیمم یک امر غیری است و باید از یک امر اصلی سرچشمه بگیرد و آن امر اصلی نیست. بنابراین تیمم در اینجا چون امر ندارد، یک امر عبادی است اما واجب غیری است. امر ندارد پس تیمم مشروع نیست. معمولاً هم این را امضاء کردند. یک حرف در اینست که آیا تیمم باید امر داشته باشد تا اینکه مشروع باشد یعنی همینطور که مرحوم سیّد فرمودند یا اینکه اگر شما گفتید تیمم مستحب نفسی است که ما سابقاً گفتیم، خواه ناخواه باید بگویید که این تیمّم امر دارد. وقتی تیمم امر داشت، تیمم می­کند برای استحباب نفسی و صحافی می­کند.

    این حرف خیلی هم فایده دارد و فقط در باب تیمم نیست بلکه در باب غسل و وضو هم هست. که غسل و وضو اگر واجب غیری باشد، باید امر داشته باشد. بنابراین یک دفعه غسل جنابت می­کند برای نماز و درست است و یا غسل جنابت می­کند برای خواندن قرآن، درست است. اما غسل جنابت کند برای صحافی که دست روی خط قرآن بکشد، این نمی­شود برای اینکه امر ندارد. اینکه مرحوم سیّد در اینجا راجع به تیمم می­گویند، باید راجع به غسل و وضو هم باید بگویند. مثلاً می­خواهد صحافی کند و نمی­تواند دست روی خط قرآن بکشد و امر هم ندارد، پس نمی­تواند وضو بگیرد و اگر بخواهد وضو بگیرد باید وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند یعنی برای آن نماز وضو بگیرد و یا کون علی الطهارة.

    لذا به مرحوم سیّد عرض می­کنیم که این فرمایش شما فقط مربوط به تیمم نیست و در غسل و وضو هم می­آید. ما می­گوییم غسل و وضو و تیمم، هرسه استحباب نفسی دارد. ما راحتیم و می­گوییم امر دارد و امر عبادی است و تقرّبش هم دلیل بر عبادتش است و عبادتش هم دلیل بر امرش است. بنابراین هم وضو و هم غسل و هم تیمم، استحباب نفسی دارد. بنابراین تیمم می­کند به عنوان استحباب نفسی و می­تواند دست روی خط قرآن بکشد، خواه واجب باشد یا مستحب باشد یا مباح باشد. اما مرحوم سیّد نفرمودند یعنی مشهور در میان اصحاب می­گویند طهارات ثلاث و مخصوصاً تیمم، یک غایتی می­خواهد و باید برای چیزی باشد و خودش استحباب نفسی ندارد. بنابراین روی عرض ما به مرحوم سیّد می­گوییم تیمّم در اینجا استحباب نفسی دارد و تیمّم می­کند و وقتی تیمّم کرد، تیمم حاصل می­شود. آنگاه می­تواند دست روی خط قرآن بکشد، خواه واجب باشد یا مستحب باشد یا مباح باشد. یک حرف دیگر هم هست که اگر ما بتوانیم در اینجا صاف کنیم، خیلی به درد می­خورد و آن اینست که دست کشیدن روی خط قرآن حرام است. این برای رفع حرمت، تیمم می­کند. و این غایتش رفع حرمت است. در باب وضو و غسل هم همین را می­گوییم یعنی ولو اینکه استحباب نفسی نداشته باشد ولی انسان می­تواند این را بگوید که وضو می­گیرد برای صحافی و دست کشیدن روی قرآن حرام است و وقتی دست کشیدن روی قرآن حرام است؛ برای رفع حرمت تیمم می­کند. آنگاه غایت دارد و غایتش رفع حرمت است. و اینکه مشهور شده در میان اصحاب در اصول که مقدمۀ واجب، واجب غیری است اما باید ذی المقدمه­ای داشته باشد تا از ذی­المقدمه، امر ترشح کند به مقدمه. لذا اگر حرف مرا اینجا بپذیرید، در اصول هم می­توانید این را بگویید که اصلاً اینکه باید ترشح کند از واجب نفسی به واجب غیری؛ ما اصلاً این را قبول نداریم و ما غایت و تأثیر می­خواهیم. در مانحن فیه رفع حرمت است؛ اما نگفتند؛ حال اگر شما بتوانید بگویید، یک چیز خوبی می­شود؛ هم در اصول و هم در اینجا. یعنی رفع حرمت. این هم حرف دوم بود که انسان بتواند بگوید تیمم در اینجا برای رفع حرمت است. بنابراین تیمم در اینجا مباح است و طوری نیست. یعنی تیمّم لغایة مباح. اما تیمم برای رفع حرمت است و غایتش صحافی نیست بلکه آن رفع حرمت است که رفع حرمت موجب می­شود جواز صحافی را. لذا فلم تجدوا الماء این را می­گیرد و این تیمم می­کند و اینکه یک امری بخواهد ماء برای فلم تجدوا الماء؛ ما می­گوییم این را نمی­خواهد. کسی نگفته و حرف در این است و در اصول چنین حرفی گفته نشده. اگر شماها بتوانید الان این را درست کنید، حرف عالی می­شود.

    مرحوم آقای حکیم (رضوان الله تعالی علیه) هم در اینجا و هم در باب وضو و در باب غسل، می­فرمایند اصلاً تیمم برای دست کشیدن روی خط قرآن، چه برای واجب و چه مستحبش، نمی­شود. ایشان یک دفعه روی همۀ اینها اشکال کرده است. اشکال ایشان یک اشکال متینی است. ایشان می­فرمایند اصلاً دست کشیدن روی خط قرآن که می­خواهید صحافی کنید، یک امر جایزی است. وقتی که لِجواز اینکه دست روی خط قرآن بکشیم، و آن دست کشیدن نه واجب باشد و نه مستحب و نه مباح باشد، اصلاً ذی المقدمه برای این مقدمه نیست. و مقدمه برای این وضو، جواز مسّ قرآن است و این جواز مس قرآن، هم در واجب و هم در مستحب و هم در مباحش می­آید. وقتی چنین شد، بنابراین تیمم امر ندارد. صورت وجوبش هم که مرحوم سیّد می­گویند امر دارد، ایشان می­گویند امر ندارد. ایشان صورتش استحبابش را هم می­گویند امر ندارد. امر روی خواندن قرآن و روی مسّ کتابت و امثال اینهاست و این مقدمه برای جواز المسّ است. یعنی تیمم کند برای جواز المسّ. بنابراین اگر اشکال داشته باشد، آقای حکیم می­گویند در صورت وجوب، یعنی آنجا که واجب است که دست روی خط قرآن بکشد، می­گویند آنجا هم می­آید. در صورت مستحب که می­خواهد قرآن بخواند، اینجا هم می­آید برای اینکه این مقدمه مربوط به آن امر نیست. در اینجا که می­آید و آقای حکیم می­فرمایند که ما گفتیم در باب وضو و غسل هم می­آید. و اگر گفتید که وضو باید برای چیزی باشد، یعنی باید یک امری داشته باشد یعنی امر غیری و در اینجا امر غیری نیست برای اینکه مسّ الکتابة، جواز است. لجواز المسّ، این تیمم می­کند یا وضو می­گیرد و یا غسل می­کند و جواز المسّ، مأمورٌبه نیست و وقتی مأمورٌبه نشد، خواه ناخواه امر سرایت نمی­کند و این تیمم امر ندارد و اگر بخواهد امر پیدا کند باید برای چیز دیگری باشد. مثلاً برای دو رکعت نماز باشد. آنگاه وضو می­گیرد و بعد صحافی می­کند و یا قرآن را آب می­کشد و یا قرآن می­خواهد و دست روی خط قرآن می­کشد. آقای حکیم می­فرمایند این حرف که مرحوم سیّد راجع به مباحش گفتند، این راجع به وجوب و استحبابش هم هست. و اینکه مرحوم سیّد خیال کردند که اگر واجب باشد، امر وجوب به این سرایت می­کند، این نیست بلکه این مقدمۀ آن نیست و این مقدمه برای جواز المسّ است و جوارالمس یک امر مباحی است و این جوازالمس هم در واجبش است و هم در مستحبش است و هم در مباحش است. اشکال خوبی است. اگر حرف مرا بشنوید و بپسندید، درست در می­آید و اما اگر حرف مرا نپسندید، حرف مرحوم آقای حکیم، عالی می­شود. هم در باب غسل و هم در باب وضو و هم در باب تیمم. ما باید در مقدمه امر غیری پیدا کنیم ولو توسلی هم باشد، باید امر غیری پیدا کنیم؛ و ترشح امر غیری از آن امر اصلی است. یک امر اصلی درست کن و بعد این را مقدمۀ آن قرار بده و بگو از آن اصلی به این غیری ترشح کرد و این واجب غیری شد. و در مس الکتابه و امثال مس الکتابة، این تیمم می­کند برای جوازالمسّ و حالا آن مسّ الکتابة، گاهی واجب است و گاهی مستحب است و گاهی هم مباح است. اگر اشکال می­کنی که باید در هر سه اشکال کنی و اگر اشکال نمی­کنی راجع به هیچکدام. مرحوم آقای حکیم می­گویند ما این تفصیل را که قبول نداریم، اصل مسئله را هم قبول نداریم. به خاطر اینکه مقدمه بر آن ذی المقدمه نیست. این تیمم برای جوازالمسّ است و این جوازالمسّ امر ندارد. حرف خوبی است اما اگر عرض مرا بپذیرید، آنگاه حرف آقای حکیم سالبه به انتفاع موضوع می­شود که من عرض می­کنم که این رفع الحرمة یک غایت مطلوبی است و ما غایت مطلوب می­خواهیم و نه امر اصلی و ترشحی. البته در اصول گفته نشده؛ اگر شما بپذیرید، برمی­گردد به اینکه این وضو یا تیمم یا غسل، اگر هم واجب نفسی نباشد و غایت بخواهد، غایت مطلوب می­خواهد و نه مأمورٌبه به امر اصلی. این خلاصۀ مسئلۀ 33 بود.

    روی این فکر کنید و ببینید که آیا این عرضی که من می­کنم خوب است یا نه و آن رفع حرمت را هم ببینید آیا خوب است یا نه.

    برگشت قضیه به همین است که آیا در مقدمۀ واجب، ما یک امر اصلی می­خواهیم تا ترشح کند و این مأمورٌبه شود که مشهور در میان فقها گفتند و اصلاً مقدمۀ واجب را با این همه طول و تفصیل برای همین گفتند. اگر این باشد حرف آقای حکیم بسیار عالیست و اشکال به مرحوم سیّد هست، اینکه آن مسّ الکتابة، خواه واجب باشد یا مستحب باشد و یا مباح باشد، وضو و غسلش هم جایز نیست، چه رسد به تیمم. و اما اگر عرض من باشد، آنگاه هم واجب و هم مستحب و هم مباح، برای رفع حرمت است و رفع حرمت کفایت می­کند برای جواز تیمّم. یا اینکه نه، اصلاً یک قاعدۀ کلی در اصول درست کنیم و بگوییم این واجبهای غیری، مطلوبیت می­خواهد، ولو مأمورٌبه آن مطلوبیت نباشد، مثل جوازالمسّ. حال شما روی این فکر کنید یعنی این چندروزه که مباحثه تعطیل است، شما فکر کنید و برای روز سه شنبه که مباحثه هست، امیدواریم که چیزی داشته باشید و بتوانیم از شما استفاده کنیم.

    مسئلۀ دوم شاید از مسئلۀ اول مشکلتر باشد. یک شهرتی هم پیدا کرده است.

    مسئلۀ 34:اذا وصل شعر الرأس إلى الجبهة، مثل اینکه موهای سرش پایین آمده و متصل به جبهه شده است. فإن کان زائداً على المتعارف وجب رفعه، اگر زیاد است که باید قیچی کند یا ماشین کند یا بتراشد، مثل آنجا که مثلاً آقایان که موی سر بلند دارند و متأسفانه در طلبه­ها هم پیدا شده و مثل موی زنهاست و بلند است و در پیشانی آنها می­ریزد. این وصَلَ شَعر، همه مربوط به این نیست. بلکه گاهی متصل نشده و مو پایین نیامده که بخواهد آن را بتراشد. بلکه مو تجلی پیدا کرده و در جبهه آمده است.می­فرمایند اگر این زائد بر متعارف باشد، وَجَبَ رَفعُهُ. و اما، للتیمم ومسح البشرة، وإن کان على المتعارف لا یبعد کفایة مسح ظاهره عن البشرة ، والأحوط مسح کلیهما.

    چه چیز می­خواهند بگویند. یعنی فامسحوا بوجوهکم، اینجا را می­گیرد؛ به خاطر اینکه این مویی که پایین آمده کم است و یا موی خانم که توی پیشانی ریخته کم است و متعارف می­گویند این جبهه را مسح کرد. می­خواهند این را بگویند و آیا می­شود این را گفت که متعارف؛ یعنی متعارف دو قسم است، یعنی آن فهم عرفی دو قسم است. گاهی تسامح می­کند و گاهی اصلاً نمی­فهمد. تسامحات عرفی، حجت نیست الاّ شاذا. اما یک دفعه اصلاً عرف می­گوید این چند تا مو که در پیشانی است و یا اینکه آن مو پایین آمده، کمی از جبهه را گرفته و این روی این مو را مسح کند، عرف با دقت عرفی می­گوید این جبهه را مسح کرد. مرحوم سیّد می­خواهند این را بگویند. اتفاقاً مرحوم سیّد هم نیست تا ایراد کنیم و بسیاری از محشین هم همین را می­گویند که این عرفاً جبهه است و چون جبهه است عرفاً ؛ از همین جهت روی مو را مسح کنی، کفایت می­کند. من نمی­دانم آیا چنین عرفی داریم و عرفی هست.

    مرحوم آقای خوئی می­فرمایند بله، این عربها که دیر به دیر اصلاح می­کردند و موی آنها پایین می­آمد و اینها روی همین موها تیمم می­کردند و ائمۀ طاهرین هم چیزی نمی­گفتند؛ پس بنابراین می­شود روی این موها مسح کرد. آیا فرماش مرحوم خوئی درست است؟

    اثبات کردن این حرفها که عربها اینطور بودند و در سیره هست در این سیره در مرئی و منظر بوده است و آنها هیچ چیز نگفتند و رد نکردند، پس امضاست و روی موی سر به جای جبهه مسح کردن طوری نیست برای اینکه انّه جبهة عرفاً. من که این را نمی­فهمم. حتی این اگر نمی­تواند مو را بتراشد که بعضی اوقات اینطور است که به راستی مو روی پیشانی می­آید و این نمی­تواند بتراشند و اصلاح کند، پس باید جبیره کند. ما می­گوییم مثل آنجاست که پیشانی زخم است و چسبی روی آن است. همینطور که آنجاباید جبیره کند، اینجا هم باید جبیره کند. لذا چند تار مو که ایشان ظاهراً تار مو نمی­گویند. آن آقا در بلندگو می­گفت حالا دو تار مو هم پیدا شود، این مشکل ما نیست. حالا دو تار مو در پیشانی آمده است. نگاه کردن و باز کردن و اینها که طوری نیست، پس حالا تیممّش هم طوری نیست. نه آن حرف درست است و نه این حرف درست است. مسلماً اینها تسامحات عرفی است و عرف می­فهمد که تسامح می­کند و آنجاها که نمی­توانیم بگوییم که تسامحات عرفی، حجت است. یک دفعه نمی­فهمد، پس موضوعات احکام را از عرف گرفته و درست است. یعنی می­گوید این موضوع است. درحالی که دقت عقلی می­گوید این موضوع نیست. لذا حتی فهم احکام را باید از عرف گرفت و با دقتهای فلسفی و دقتهای عقلی ما بخواهیم فقه درست کنیم، نمی­شود. فهم احکام را باید از عرف گرفت. موضوعات احکام را باید از عرف گرفت. اما آنجا که عرف تسامح نکند. اگر عرف تسامح کند، آنگاه تسامحات عرفی حجت نیست. حال دو تار مو روی پیشانی آمده؛ اگر اینطور است که یک چسب کوچکی هم روی پیشانی آمده و چه فرقی با آن دو تار مو دارد. یا اینکه همین که مرحوم سیّد می­فرمایند که موها پایین آمده و کمی از پیشانی را گرفته. به مرحوم سیّد می­گوییم اگر این طوری نیست، این هذه جبهة عرفاً؛ پس یک چرک حسابی هم روی پیشانی است یعنی یک مانع روی پیشانی است و بگوییم چیزی نیست. اما یک چیز مشهوری شده است. یعنی مرحوم سیّد فرمودند و بعد هم استدلال هست مثل مرحوم آقای خوئی و امثال اینها. البته مسئله را با تسامح رد شدند و مسئله همین است که اگر عرفاً بگوید هذه جبهة، دست کشیدن روی آن موها که پیشانی هم زیر آن موهاست و پیشانی مسح نمی­شود، اشکال ندارد و من این را نمی­فهمم. حتی من عرض می­کنم که باید قیچی کند یا ماشین کند یا بتراشد و اگر نمی­شود، من می­گویم که باید جبیره کند. این مانع از جبهه است و نمی­تواند جبهه را مسح کند، پس باید جبیره کند. در وضو ما گفتیم که اگر موها جابه جا نشود، روی مو نیست برای اینکه اصلاً رأس برای این صادق است. یک دفعه موها بلند است و کسی بگوید که رأس برای این صادق نیست که فقها هم می­گویند. لذا می­گویند اگر جابه جا بشود و جابه جا شده است. اما یک دفعه موهای سرش کوتاه است مثل سر معمول طلبه­ها؛ روی مو است و این مو عرفاً خود رأس است و این جداً عرف است و عرف می­گوید روی سر؛ فامسحوا برؤوسکم، یعنی لازم نیست که سر را تراشیده باشد بلکه آنجا عرف است و با دقت عرفی هم می­گوید رأس است. اما فرض اینست که مو روی پیشانی آمده و پیشانی نیست و شما می­خواهید بگویید که پیشانی هست. شما می­گویید پیشانی است و چون پیشانی است، بنابراین مسح کردن روی مو، چون پیشانی است، اشکال ندارد. یک دفعه مثلاً یک کسی مو روی پیشانیش است مثلاً پیشانی او پر از مو است. این خوب است و می­گوییم مسح کند روی آن موها؛ برای اینکه این موها از پیشانی است و عرفاً خود پیشانی است و اگر بخواهد بتراشد عرف استیحاش می­کند. ولی یک دفعه از جای دیگر روی پیشانی آمده. مثلاً از سر روی پیشانی آمده و عرف هم دقت دارد به اینکه این موی سر است و نه موی پیشانی؛ و ما بگوییم باز این پیشانی است و بعد هم بگوییم عربها اینطور بودند و ائمۀ طاهرین آنها را منع نکردند، پس بنابراین طوری نیست. همۀ اینها حدس است. روایت در مسئله نداریم و لذا هیچ کس تمسّک به روایت و امثال اینها نکرده و آنچه می­خواهند درست کنند و مرحوم سیّد در اینجا درست کرده و دیگران مثل مرحوم آقای حکیم و مخصوصاً آقای خوئی که مقداری در اینجا صحبت کردند، همۀ اینها از این باب جلو می­آیند و می­گویند آقا چطور مسح کردن روی موی سر اشکال ندارد، پس این هم موی پیشانی است و اشکال ندارد. یعنی وقت مو روی پیشانی آمد، عرف می­گوید پیشانی است. مثل موهای روی سر که عرف می­گوید سر. اینها اینطور می­گویند. اگر کسی بتواند این را درست کند و نگوید تسامح عرفی است، همین است و اما مثل من بگویم آقا اینها تسامح عرفی است و اگر مو از سر روی پیشانی آمد، هیچ کس نمی­گوید موی پیشانی و همه می­گویند موی سر پایین آمده است. اگر می­تواند رفع می­کند و اگر نمی­تواند این مو را رفع کند، پس جبیره می­کند. مخصوصاً اینکه اگر اصل سر هم نباشد بلکه از فرع، روی پیشانی آویزان شده باشد. مثل همین لختیها که موهایشان را از سر پایین می­آورند و روی پیشانی می­ریزند. معلوم است که نباید این را بگویند و مرحوم سیّد هم این را نگفتند و آنچه مرحوم سیّد دارند، اینست که: اذا وَصَلَ، یعنی موی سر پایین آمده و وصل به پیشانی شده است. اذا وصل شعر الرأس إلى الجبهة، فإن کان زائداً على المتعارف وجب رفعه، للتیمم ومسح البشرة، وإن کان على المتعارف لا یبعد کفایة مسح ظاهره عن البشرة. اینطور درست کردند و می­خواهند بگویند که این جبهه است. آنگاه چیز دیگری هست که خود مرحوم سیّد در این گیر بودند و آن اینست که والأحوط مسح کلیهما. این یعنی چه. وقتی این مو را عقب زد و روی پیشانی مسح کرد. آنگاه دوباره روی مو را مسح کند، یعنی چه؟ مسلّم است در وقتی که جبهه را مسح کرد، مسح شده است و لذا والأحوط مسح کلیهما، علی الظاهر هیچ وجهی پیدا نمی­کند. نه أحوط وجوبی و نه أحوط استحبابی. لذا دیگر این معنا ندارد برای اینکه اگر شد که روی بشره مسح کند و باز بگوییم احتیاط است که روی مو را مسح کند، مسلّم است که روی مو احتیاط نیست. حتی مثلاً اگر خود پیشانی مو دارد و حالا موهای پیشانی را ماشین کند که این تمام می­شود یعنی وقت ماشین کرد روی بشره مسح می­کند و این والأحوط مسح کلیهما، این کلیهما هیچ وجهی پیدا نمی­کند.

     

     

    و صلّی الله علی محمد و آل محمّد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365