رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً
مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
در مسئلۀ 35 فرمودند: إذا شک فی وجود حاجب فی بعض مواضع التیمم حالُهُ
حالُ الوضوء والغسل فی وجوبِ الفَحص حتّى یَحصل الیَقین أوِ الظَّن بِالعَدم.
اگر شک کند که حاجبی هست یا نه، باید تفحص کند تا یقین پیدا کند یا
مضنه پیدا کند که حاجب نیست و بعد تیمم کند. چنانچه در باب غسل و در باب وضو هم
این را فرمودند.
ما در باب غسل و وضو هم دو اشکال به مرحوم سیّد داشتیم و الان هم در
اینجا داریم. اول اینکه تفحص کند به چه دلیل؛ برای اینکه در میان عموم مردم این
تفحص نیست. یعنی غافلوار همۀ ما وضو میگیریم و غسل میکنیم و این آدمهای وسواسی
هستند که مرتب تکرار میکنند تا یقین پیدا کنند و هیچ وقت هم یقین پیدا نمیکنند
اینکه حاجبی نیست. و اما عموم مردم چنین نیستند. و اگر این از باب مقدمه واجب
باشد، در مقام امور است و باید سؤال و جواب روی آن بشود و حیث اینکه سؤال و جواب
در روایات ما نیست، همان دلیل بر اینست که این واجب نیست. معمولاً شما که وضو میگیرید،
توجه به قبل وضو که آیا حاجب هست یا نه و یا باید تفحص کنم و ببینم که حاجب نیست و
یقین پیدا کنم که حاجب نیست و بعد وضو بگیرم، ظاهرا در میان شما نیست الاّ اینکه
وسواسی باشید. لذا اگر شک کرد که حاجبی هست یا نه، این نیست که ما بگوییم تفحص
واجب است. اگر هم میخواهید علمی حرف بزنید، نمیدانم حاجبی هست یا نه، آنگاه اصل
عدم حاجب است. چرا این اصل جاری نشود؟. شک موضوعی هم هست که نمیدانم حاجب هست یا
نه، پس حاجب نیست. اصل جاری میکنم. نمیدانم حاجب هست یا نه، پس حاجب نیست. لذا
اولاً از اینکه سؤال و جواب در روایات اهل بیت نیست و در مهام امور است و هرچه این
را مرحوم صاحب جواهر فرمودند و مرحوم آخوند در کفایه فرمودند و همه هم قبول کردند
که هرچه از مهام امور است و دربارۀ آن نفیاً و اثباتاً سؤال و جواب نشده است، دلیل
بر اینست که واجب نیست. لذا اینها مثال میزنند به قصد وجه و قصد تمییز و امثال
اینها که صاحب جواهر زیاد مثال میزنند و مرحوم سیّد در عروه این عرض مرا زیاد
دارند. ثانیاً اگر کسی نپذیرفت چرا اصل جاری نکند و اصل عدم حاجب است. کسی بگوید
که اصل مُثبت است و میگوییم حالا اگر اصل مُثبت هم باشد، اولاً ما اصل مُثبت را
در اصول حجت میدانیم و حالا بگویید حجت نیست اما در اینجا واسطه خفی است ولی
مهمتر از این که واسطۀ خفی است یک چیز دیگری است و آن مثل اینست که زید عادل است
یا نه و استحباب عدالتش را بکنم و حکم بر آن بار میشود و این که اصل مُثبت نیست و
اصل مُثبت آنجاست که بخواهم لوازم بار کنم و نه حکم بار کنم. اصل اینست که حاجب
نیست و بر من واجب نیست که تفحص کنم. آن حکمش است و این موضوعش است. لذا این اصل
عدم حاجب است. یک کسی هم میتواند اصل عدم وجوب تفحص جاری کند ولی چون اصل حکمی
است و اصل موضوعی مقدم است پس اصل موضوعی جاری کنیم. اصل عدم حاجب است. فلایَجِبُ
اینکه تفحص کنند. این یک مطلب است که نمیشود از این مطلب گذشت ولو اینکه مرحوم
سیّد در باب وضو گفتند و در باب غسل فرمودند و در باب تیمم هم میگویند اما نمیشود
عموم مردم حتی شک هم نمیکنند تا به اینجا برسد الاّ اینکه وسواسی باشند. یک اشکال
دیگر هم اینکه باز مرحوم سیّد در باب وضو و در باب غسل داشتند و اینجا هم دارند که
میفرمایند تا یقین پیدا کند یا مضنّه پیدا کند که ما به هر دو اشکال داریم. حال
اگر هم بگویید وجوب تفحص، اما اینکه یقین پیدا کند، لازم نیست و مضنّه هم پیدا
کند، کافی نیست. باید بگویند حتی یتمَعِن و حتی یعلم و آن هم علم عادی و نه علم
طلبگی و علم دقّی و فلسفی. لذا این جمله هم که میفرمایند حتّى یَحصل الیَقین أوِ
الظَّن بِالعَدم.میگویم اگر تفحص واجب باشد، یقین نمیخواهیم. حتّی یَحصُلُ العلم،
حتی باید بگویند اطمینان و خودشان هم حجت میدانند. اطمینان در فقه را که ظنّ متاخب
با علم است و علم عادی است و اصلاً در فقه ما آنچه حجت است و باید باشد علم عادی
است. همان اطمینان، ظنّ متاخب با علم، علم
عرفی. تمام شد اما حتّی یحصل الیقین نه. همچنین بعدش هم حتّی صحل الیقین أوالظن،
این چرا؟. اگر واجب باشد باید علم پیدا شود و مضنه که حجت نیست و چرا مضنّه حجت
باشد. لذا اگر فرموده بودند حتّی یحصل العلم و دیگر آن یقین و مضنّه را نیاورده
بودند، خیلی خوب بود. نه یقین و نه مضنّه.
اگر گفته بود یحصل العلم، میگفتیم مرادش ظن متاخب با علم است و مرادش
یقین نیست و مظنّه هم نیست اما خودشان میگویند حتی یحصلُ الیقین؛ و کسی ممکن است
یقین را معنا کند حتّی یحصلُ العلم. اما این أو الظنّ چرا؟. اگر تفحص واجب باشد،
باید تفحص کند تا یقین حاصل شود اما اینکه تفحص کند تا مضنّه پیدا شود، چرا؟. اصل
عدم حجیت مضنّه است الاّ ما أخرجه الدلیل. لذا این را در باب وضو و غسل هم فرموده
بودند و نمیدانیم مراد مرحوم سیّد چیست. مرحوم سیّد از اصولیهای حسابی است و
علاوه بر اینکه فقیه بالایی است از اصولیین بالاست. لذا نمیدانیم که مرحوم سیّد
چه میگویند اما آنچه میدانیم اینست که اولاً تفحص لازم نیست و دلیلش هم اینست که
صدِ نود مردم از اینها غفلت دارند. لذا اگر شک هم بشود، تفحص لازم نیست و دلیلش هم
اینست که از مهام امور است و نفیاً و اثباتاً سؤال نشده، درحالی که مُبتلابه است و
این سؤال زیاد پیدا میشود و سؤالاً و جواباً نبوده پس لازم نیست. اگر هم کسی این
حرف را قبول نکند، اصالة عدم حاجب داریم و یا اصالة عدم وجوب داریم و هر دو جاری
است و اصل جاری میکنیم و حکم را بار بر آن میکنیم. حال اگر کسی بگوید بله، تفحص
لازم است. میگوییم خوب، حتّی یحصُلُ العلم. از هرکجا پیدا شده بالاخره این شک
اعتبار ندارد. باز روی این فکر کنید که این حتّی یحصل الیقین أو الظن، این مضنّۀ
اینجا را چرا ایشان حجت میدانند. به قول مرحوم شیخ الاصل حرمة عمل بالظنّ الا ما
أخرجه الدلیل. به قول مرحوم آخوند آن الاصل عدم حجیة مضنّه الاّ ما أخرجه الدلیل.
این ما أخرجه الدلیل در اینجا چیست؟
مسئلۀ بعد که نزد من مسئلۀ مهمی است و ببینم که آیا شما میتوانید این
را حل کنید.
مسئلۀ 36: فی الموارد التی یجب علیه التیمم بدلاً عن الغسل وعن الوضوء
کالحائض والنفساء وماسّ المیت الأحوط تیمم ثالث بقصد الاستباحة من غیر نظر إلى
بدلیته عن الوضوء أو الغسل بأن یکون بدلاً عنهما، اگر تا اینجا فرموده بودند، میگفتیم
که کتاب فتواست و فروع اصلی است و اما مرحوم سیّد بعضی اوقات در عروه دلیل میآورند
و احتمالش مختص به ما طلبههاست و حالا دلیل میآورند و میگویند: بأن یکون بدلاً
عنهما، لاحتمال کون المطلوب تیمماً واحداً من باب التداخل، ولو عین أحدهما فی
التیمم الأول وقصد بالثانی ما فی الذمة أغنى عن الثالث.
یک زنی حائض است و پاک شده است حالا بنا بر فتوای مشهور باید دو تیمم
کند. یک تیمم بکند بدل از غسل حیض و یک تیمم هم بدل از وضو میکند و نماز میخواند.
اگر هم فتوای ما باشد که یک تیمم میکند بدل از غسل حیض و با همان تیمم هم نماز میخواند.
اما حالا مشهور و من جمله مرحوم سیّد میگویند به غیر از غسل جنابت، مابقی غسلها
کفایت از وضو ندارد. حال این زن حائض دو تیمم میکند و مرحوم سیّد احتیاط وجوبی میکنند
و میگویند یک تیمم دیگر هم بکن. این یعنی چه؟ برای اینکه اگر آن تیمّم اول کافی
بوده پس این تیمّم دوم اضافه بوده و اگر هم کافی نبوده، تیمم دوم وَقَعَ فی محله
است. تیمم اول بدل از غسل است و تیمم دوم بدل از وضوست. لذا بنابر فتوای ما تیمّم
دوم اضافه است و بنا به فتوای مشهور و من جمله مرحوم سیّد، تیمم دوم بدل از وضوست.
پس یک تیمم دیگر برای چیست؟ هیچ وجهی برای این تیمم پیدا نمیشود. ایشان میفرمایند
که لاحتمال اینکه تیمم اول است، کافی باشد. میگوییم آقای سیّد اگر تیمم اول کافی
باشد که تیمم دوم چیزی نیست و حالا چرا تیمم سوم بکنم و این جمله لاحتمال کون
المطلوب تیمّم واحدا، احتمال میدهیم قول ما را و اینکه تیمم بدل از غسل کافی از
وضوست. پس تیمم دوم، تیمم بیخودی میشود. تیمم اول که وَقَعَ فی محلّ است و حالا
اینکه یک تیمم سوم بکن نه بدل از غسل و نه بدل از وضو و به عنون اباحه و اصلاً این
تیمم اباحه را مرحوم سیّد قبول ندارد و این تیمم مبیح للصلاة را مرحوم سیّد در هیچ
جا قبول ندارد. اینجا تیمم مبیح للصلاة، احتمال تداخل. میگوییم معنای احتمال
تداخل اینست که آن تیمم اول را نیت کرد و تیمم کرد بدل از غسل حیض کافی از وضو و
حالا تیمم دوم بیخود است و تیمم سوم هیچ وجهی پیدا نمیکند. لذا نمیدانیم که
مرادشان چیست و نمیشود قضیه را درست کرد. اگر شما عزیزان فکری کنید برای فردا تا
بتوانید این را درست کنید و من بتوانم از شما استفاده کنم، خیلی خوب است. میگویند
لاحتمال کون المطلوب تیمماً واحداً من باب التداخل. اینجا تمام شد. بعد کلمۀ دیگری
هم دارند؛ ولو عین أحدهما فی التیمم، در تیمم اول تعیین کند و بگوید تیمم بدل از
حیض. وقصد بالثانی ما فی الذمة، تیمم دوم مافی الذمة باشد، آنگاه میگویند أغنى عن
الثالث. تیمم سوم را نمیخواهیم. یعنی
اگر اینطور تیمم کنیم که تیمم بدل از غسل و تیمم بدل از وضو و تیمم سوم را احتیاط
وجوبی میکنند که میخواهد. اما اگر اینطور بگوید که تیمم بدل از غسل و وقتی
احتمال میدهد که کافی نباشد، آنگاه نمیگوید تیمم بدل از وضو بلکه میگوید تیمم
ما فی الذمة و میگوید تیمم سوم لازم نیست. ما میگوییم اگر به عنوان تیمم بدل از
وضو تعیین کند، چرا تیمم سوم لازم باشد و یا چرا مافی الذمه لازم باشد. برای اینکه
این احتمال میدهد که تیمم اولی کافی نباشد و تیمم دوم را به عنوان وضو میکند و
تیمم سوم لازم نیست. تیمم دوم را به عنوان مافی الذمه میکند و تیمم سوم لازم
نیست. و علی کل حالٍ تیمم سوم هیچ لازم نیست؛ چه تعیین کند وضو را و چه تعیین کند
مافی الذمّه را. چون تیمم اول کار خودش را کرد و میخواهد آن تیمم اول، تیمم بدل
از غسل بوده و کار خودش را کرد. آنگاه اگر فتوای ما باشد، تیمم دوم و سوم لازم
نیست و اگر فتوای مرحوم سیّد باشد، تیمم دوم لازم است. اگر کسی احتمال دهد که حرف
ما درست باشد و تداخلی باشد، تیمم اول را میکند و احتمال میدهد که تیمم دوم را
میخواهد. آنگاه تیمم دوم را یا به عنوان وضو و یا به عنوان مافی الذمّه میکند و
تیمم سوم علی کل حالٍ به درد نمیخورد. اما این فرمایش ایشان که میفرمایند اگر
تیمم بدل از وضو باشد، تیمم سوم میخواهد اما اگر تیمم مافی الذمّه باشد، تیمم سوم
را نمیخواهد. این یعنی چه و چرا؟
علی کل حالٍ در غسلها به غیر از غسل جنابت، ما میگوییم غسل کافی از
وضوست، هر غسلی که باشد و مشهور میگوید به غیر از غسل جنابت، مابقی غسلها برای
نماز وضو میخواهد. حال این زنی که حائض است، بنابر مشهور دو تیمم میکند؛ یکی بدل
از غسل و یکی بدل از وضو. احتمال هم میدهد قول آن کسانی که میگویند تیمم بدل از
غسل کافی از وضوست، این احتمال را هم میدهد اما تیمم میکند قربةً الی الله و یا
به احتمال اینکه آن قول درست باشد. اما بالاخره تیمم بدل از وضو میگیرد و یا تیمم
مافی الذمّه میگیرد. آنگاه برای آن تیمم سوم علی کل حالٍ نمیشود هیچ وجهی پیدا
کرد. حال احتیاط هم مستحبی نیست و احتیاط واجب است و ندیدم که کسی بگوید. این هم
مسئلۀ 36 بود.
مسئلۀ 37: إذا کان بعض اعضائه منقوشاً باسم الجلالة أو غیره من أسمائه
تعالى أو آیة من القرآن، نمیدانم چرا اسماء ائمه علیهم السلام را نیاورند در حالی
که ایشان از کسانی هستند که اسم گذاشتن روی اسماء ائمه طاهرین را اشکال میکنند و
حق هم همین است.لذا اگر فرموده بودند باسم الجلالة أو غیره من أسمائه تعالی و
اسماء ائمه طاهرین علیهم السلام خیلی خوب بود. أو آیة من القرآن، مثلاً روی شانهاش
نوشته یا الله. فالأحوط محوه حذراً من وجوده على بدنه فی حال جنابة أو غیرها من
الأحداث لمناط حرمة المس على المُحدث، باید این را محو کند برای اینکه اگر جُنُب
شود، این بدنش با قرآن شریف مس کرده است و یا اگر به خواب برود. از خواب که بیدار
شد، محدث به حدث اکبر است و این بدنش با اسم جلاله مس کرده است. پس اگر میتواند
آن را محو کند، باید آن را محو کند. آیا میشود این را گفت؟ یعنی آن روایاتی که داریم
که دست روی خط قرآن نگذار، آیا اینجاها را میگیرد که یک کسی روی دستش اسم جلاله
است و حالا که جُنُب شد، بگوییم این لحظه به لحظه گناه میکند برای اینکه بدن
مُحدش این با اسم الله یا با اسم یا حسین و یا علی تماس گرفته است. مشکل است که
انسان بگوید آن روایتها اینجاها را هم میگیرد. علی الظاهر دست کشیدن روی این
اسامی حرفی است مثلاً یک کسی روی بازویش یا علی است و نمیتواند دست بی وضو روی آن
بکشد، این خوب است. اگر بخواهد دست روی آن بکشد باید وضو بگیرد و حالا مسئلۀ بعد
است که این چطور وضو بگیرد. یا کسی روی دستش یک آیۀ قرآن است. حال اگر این بخواهد
بدون وضو دست روی آیه بکشد، جایز نیست اما بگوییم که نمیخواهد دست روی آن بکشد
بلکه وقتی این یا علی و یاحسین که روی بازی این است، آنگاه این لحظه به لحظه گناه
میکند و آنگاه باید به خواب نرود و جُنُب نشود و همیشه با وضو باشد و با غسل
باشد، برای اینکه بدنش ماسّ با این یا علی میشود. آیا میشود این را گفت؟. اگر
چنین چیزی بود باید خیلی سر و صدایش بلند شده بود و از اول هم حسابی امام علیه
السلام بگویند که جایز نیست و روی بدن اسماء ائمۀ طاهرین و اسماء خداوند و آیههای
قرآن و چیزهایی که دست کشیدن روی آنها حرام است، اینها باید حتماً روی بدن نیاید
برای اینکه اگر روی بدن آمد، وقتی این به خواب رفت و بیدار شد، مُحدث به حدث اکبر
است و لحظه به لحظه گناه میکند تا وضو بگیرد. نمیشود این را گفت. لذا این مسئلۀ
اولشان را نمیشود گفت. بله اگر فرموده بودند إذا کان بعض اعضائه منقوشاً باسم
الجلالة أو غیره من أسمائه تعالى أو آیة من القرآن أو اسماء اهل بیت (علیهم
السلام)، فالأحوط اینکه اصلاً از اول این کار را نکند و أحوط هم نه بلکه الأقوی
دست کشیدن روی این حرام است. اما بگویند فالأحوط محوه حذراً من وجوده على بدنه فی
حال جنابة أو غیرها من الأحداث لمناط حرمة المس على المحدث، این نمیشود. لذا أقوی
اینست که دست روی این نکشد. اما حالا اینکه اسم یا الله روی بازو دارد، لحظه به
لحظه گناه میکند. برای اینکه نمیتواند جُنُب شود و نمیتواند مُحدث شود. اگر به
زور و به جبر جُنُب شد یا محدث شد، لحظه به لحظه گناه میکند تا غسل کند و وضو
بگیرد. نمیشود اینها را گفت. بله وقتی روی بازو باشد، دست بی وضو کشیدن روی آن
حرام است. این خوب است. وقتی جُنُب باشد دست کشیدن روی این اسامی حرام است. منقوش
هم فرق نمیکند. چه روی پوست باشد یا زیر پوست باشد اگر حرف مرحوم سیّد درست باشد،
چه روی پوست باشد و چه زیر پوست باشد برای اینکه اگر زیر پوست هم باشد، بدن با این
یا الله زیر پوست هم تماس دارد لذا باید دائم الوضو باشد یا دائم الغسل باشد. آیا
مناط المسّ در اینجاها میآید یعنی الان این کسی که وضو ندارد و غسل ندارد، آیا
باید فوراً کند و همیشه دائم الوضو باشد، چه زیر پوست باشد و چه روی پوست باشد و
تفاوت ندارد چه زیر پوست و چه روی پوست دست کشیدن روی این لس است و مس است و در
روایات هم هست و اما این بدنی که منقوش به یا الله است، چه زیر پوست و چه روی
پوست، این دائماً گناه میکند الاّ اینکه وضو داشته باشد. علی الظاهر نمیشود این
را گفت و اصلاً نمیشود که ملتزم به این حرف شد. اگر هم بود ائمۀ طاهرین میگفتند
که حتماً باید این کار را نکند و ائمۀ طاهرین باید فرموده باشند که برای اینکه اگر
بدنت منقوش شد، باید دائم الوضو باشی و الاّ بدنت مسّ با این اسم میکند و حرام
است؛ و ائمۀ طاهرین این را نفرمودند. دست کشیدن روی خط قرآن اینجا را میگیرد و
خوب است و حالا حرف در اینست که مرحوم سیّد در وضو گرفتن گیرند که حالا که این میخواهد
وضو بگیرد، آیا میتواند وضو بگیرد یا نه. مرحوم سیّد فرمودند نه، و باید همیشه
وضوی جبیره بگیرد.
روی این یک فکری کنید تا فردا. ان شاء الله
و صلّی الله علی محمد و آل محمّد