جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: زندگى سراسر افتخارآميز علما و تقيّد به ظواهر شرع در عين مشكلات خاص طلبگى در طول تاريخ
    موضوع درس: اخلاق
    شماره درس: 7
    تاريخ درس: ۱۳۷۴/۱۲/۲۳

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهو قولى.

    هفته گذشته عرض كردم كه وقتى ما مطالعه حوزه‏ها را بكنيم از زمان امام صادق سلام‏اللّه‏عليه تا الان، دو سه چيز در حوزه‏ها ديده مى‏شود كه ترقى آنها هم بواسطه اين چند چيز بوده است. يكى گفتم كه وقتى انسان مطالعه بكند از زمان امام صادق(ع) تا الآن اين مشكلاتى كه اهل علم با او دست و پنجه نرم مى‏كرده‏اند و هميشه در مشكل بوده‏اند و مشكلات آن زمان خيلى زياد بوده است. در زمان ائمه طاهرين كه مشكلات آسانش زندان بوده، شكنجه‏ها بوده، آن كشت و كشتارها بوده ولى بالاخره با همين مشكلات اين‏ها توانستند حوزهرا، علم را، فقه را از نسلى به نسل ديگر بدهند و وقتى شما مطالعه درباره اصحاب ائمه طاهرين بكنيد مى‏بينيد كه ملاقات اين‏ها با ائمه طاهرين كار مشكلى بوده است.

    همين روايتى كه درباره عرق جنب، از حرام است كه اختلاف بين فقهاست كه آيا نجس است يا نماز ندارد، شأن نزولش مى‏گويد كه اين روايت را مى‏خواستم از امام عسگرى بپرسم اين مسأله را بپرسم و هرچه رفتم ملاقات كنم راهم ندادند. تا بالاخره گفتند كه روزهاى معينى امام عسگرى از لشكر مى‏آيد برود پيش خليفه و من وسط راه ايستادم ايشان را ملاقات كنم. از بس ايستادم خسته شدم نشستم خوابم برد. يك وقت ديدم يك كسى چوب دستى روى شانه من فشار مى‏دهد چشمم را باز كردم ديدم امام عسگرى سلام‏اللّه‏عليه است. مى‏گويد پا شدم ايستادم حضرت نتوانستند با من حرف بزنند. فقط جواب سلامم را دادند فرمودند لاتُصَلِّ. كه اين روايت از معجزات هم هست. آنكه مى‏خواست بپرسد حضرت جوابش را دادند گفتند لاتُصَلِّ. لذا در ميان فقهاء اختلاف شده لاتُصَلِّ يعنى چه؟ براى اينكه نجس است لاتصلّ؟ يا براى اينكه مثل آب دهان گربه است و نماز ندارد لاتصلّ پاك است و نماز ندارد. لذا اختلاف است. بعضى از فقها مى‏گويند نجس است. مشهور در ميان فقها مى‏گويند كه نه نجس نيست دليل ندارد امّا نماز ندارد. روايات اين جور به ما رسيده. بسيارى از اين‏ها بعنوان حج مى‏آمدند امّا داعى خدمت رسيدن ائمه طاهرين بود. مثل همين زراره يك تاجرى بود شش ماه تجارت مى‏كرد بزاز بود شش ماهش هم تو راه بود. از كوفه مى‏آمد مكه بعنوان زيارت خانه خدا. زيارتش را مى‏كرد بعنوان زيارت قبر رسول گرامى مى‏آمد مدينه. نصفه شب به آن طرف ملاقات مى‏گرفت از امام صادق. مى‏آمد خدمت امام صادق. سؤالها را در آن شش ماهه تو بزازى ضبط كرده بود در يك دفتر. كه ديروز يك روايتش را خوانديم كه ففتح الواحه. باز كرد و آن وقت وقتى هم بوده كه مى‏شده با امام صادق ملاقات بكنى. امّا معمولاً نمى‏شده نصفه شب به آن طرف و چند ساعى خدمت امام صادق بوده، خدمت امام باقر بوده روايات را سؤال مى‏كرده، سؤالها را حضرت جواب مى‏دادند او هم مى‏نوشته و اگر مى‏فهميدند ملاقات با امام صادق نموده، شقه‏اش مى‏كردند. ابن ابى‏عمير به جرم همين روايت نقل كردن محكوم شد به هفت سال زندان و محكوم شد به مصادره اموال ، و محكوم شد به بيست و يك هزار تازيانه به تناوب. كه خود ابن ابى‏عمير مى‏گويد تازيانه را روى تازيانه مى‏زدند و يك وقتى بى‏تاب شدم مى‏خواستم لو بدهم كه يكى از شيعه، يكى از رواة، يكى از طلبه‏ها فهميد كه من شل شده‏ام، اراده‏ام ضعيف شده، از اثر تازيانه‏ها كه روى زخم‏ها مى‏آمده، گفت كه انت بعين اللّه‏ تبارك و تعالى. مى‏گويد تا اين جمله را اين طلبه به من گفت جان گرفتم، قدرت گرفتم. تازيانه‏ها را خوردم امّا نتوانستند از من حرف دربياورند. وقتى هم از زندان آمد بيرون، همه رواياتش هم از بين رفته بود. باران آنها را از بين برده بود و مصادره اموالش هم باعث شده بود كه وقتى از زندان آمده بود هيچ نداشت در حالى كه از تجار بود. بعدش هم همين بود. كه يك مقدارى از آنرا هفته گذشته نقل كردم. در غيبت صغرى خيلى براى فقها سخت بود. اين فقهايى كه اقوالشان خميرمايه فقه ماست. بعدش هم رسيد به زمان شيخ طوسى كه هفته گذشته گفتم اصلاً فرار كرد آمد حوزه نجف را تشكيل داد. تا آخر.

    مشكل دوّم هم مشكل فقر بود و اين مشكل فقر از همان زمان امام باقر و امام صادق كه تشكيل حوزه شد اين براى شيعه بوده، كه حتى اين تحليل خمس بطور موقت در زمان امام باقر(ع)، امام صادق(ع) از همين جا سرچشمه مى‏گرفته است كه امام صادق(ع) مى‏فرمايند در اين زمانى كه اينقدر براى شيعه سخت است، محروم از بيت‏المال‏اند سزاوار نيست كه ما ديگر از آنها خمس بگيريم. كه خمس را تحليل كرده بودند. زمان امام موسى بن جعفر سلام‏اللّه‏عليه اولش همين بود امّا در آخر مثل اينكه شيعه از نظر اقتصادى جان گرفته بود، موسى بن جعفر ديگر خمس را گرفتند. بعدش هم حضرت رضا تا آخر و بخصوص طلبه‏ها تا برسد به زمان غيبت صغرى، زمان غيبت كبرى خيلى در مضيقه بودند خيلى و اين سهم امام فى الجمله‏اى هم كه الآن هست اين از زمان شيخ انصارى به اين طرف بوده، حتى در زمان صاحب جواهر هم حالا يا شيعه نداشته يا نمى‏داده مثل حالا؛ كه حالا يك دهم هم خمس نمى‏دهند. اگر راستى همين اصفهان خمسش را بدهد، همه طلاب ـ نه فقط طلاب اينجا ـ مستغنى مى‏شوند. يك دهم اصفهان هم الآن خمس نمى‏دهد و آن وقت‏ها مثل اينكه در مضيقه بودند خمس نمى‏دادند بالاخره بعد زمان شيخ انصارى يك مقدار خمس پيدا شد وا ين‏ها خيلى در مضيقه بودند كه حتى به شما مى‏گفتم كه مثل شهيد دوّم هيزم‏كشى مى‏كرد. حتى بعضى اوقات يك كتابهاى عتيقه‏اى را مى‏فروختند. بعضى اصول اربعه مأة پيش شهيد اوّل بود كه در اثر مضيقه فقرى دخترش با فردى كه يك طلبه فاضله‏اى بود امّا مجبور شد كتابها را بفروشد و اين فقر بوده، سخت هم بوده، در زمان ما خيلى مشكل بود براى آقايان. يادم نمى‏رود يك جلسه بود با آقاى هاشمى رئيس جمهور، آقاى مشكينى سخنگوى حوزه بود ايشان رفتند صحبت كنند مى‏گفتند كه من به اندازه‏اى در مضيقه بودم بعضى اوقات دو سه روز نان گيرم نمى‏آمد. يك مقدار خرما يا انجير نسيه مى‏كردم و مى‏ريختم توى جيبم. گاهى يك دانه‏اش را مى‏خوردم تا سدّ رمقى شده باشد تا به يك جايى برسيم و اين منحصر به آقاى مشكينى نبود همه همين طور بودند. بعدش خود آقاى هاشمى براى سخنرانى رفت او ديگر وامصيبتا. او ديگر داد و فريادش بيشتر از اين‏ها بلند شد كه ما قبل از محرّم واهمه مى‏گرفتيم كه چكار كنيم؟ نرويم مى‏مانيم. برويم كجا برويم؟ و اين ممبر هم در اواخر زمان آقاى بروجردى پيدا شد. در زمان مرحوم حاج شيخ ممبر جايى نبود. نجفى‏ها ممبر نداشتند. اصلاً رسم نبود طلبه‏ها ممبر بروند. ولى همان وقتى كه ممبر پيدا شد ديگر كجا بروم؟ چكار بكنم؟ يكى از بزرگان حوزه به من مى‏گفت كه رفتم فلان ده گفتند ما آخوند نمى‏خواهيم. رفتيم فلان ده گفتند ما آخوند داريم، رفتيم فلان ده، نخواستند و بالاخره برگشتيم به قم و با فقر و فلاكت. زمان مرحوم حاج شيخ خيلى بدتر از اين بود. نجف در حالى كه مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهانى آن مرجع بزرگ عالم تشيع پولدار بود امّا مثل مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى كمپانى، كه شاگردهايش نقل مى‏كنند فقر به اندازه‏اى به ايشان هجوم آورده بود كه لباس ايشان وصله داشت. مرحوم نايينى، مرحوم آقا ضياء، خوب اين‏ها از فحول‏اند. مرحوم آسيد محمّد فشاركى كه معمولاً شاگردهايش ابتكارهايشان را از او گرفته‏اند. مثل مرحوم حاج شيخ، مثل مرحوم نايينى كه اينها از شاگردهاى مرحوم آسيد محمّد فشاركى بودند. امّا همين آسيد محمّد فشاركى روى خرج و مخارج روزانه زن و بچه‏اش گير بود. خيلى هم گير بود. گفته بود از بس نسيه كردم ديگر خجالت مى‏كشم. يكى از علماى بزرگ اصفهان ـ خيلى بالا بوده ـ بچه‏اش را روانه كرده بود درب يك مغازه‏اى ـ خدا لعنت كند اينجور افراد را ـ كه يك مقدار قند بگيرد. به پسرش گفته بود سلام من را به آقا برسان ـ حالا مريد آقا هم بوده است ـ و به آقا بگو كه نسيه دادن به اهل علم مثل سنگِ تو ديوار است. نه خراب مى‏شود نه بيرون مى‏آيد. كه همين هم موجب شد ايشان دوتا پسر خيلى عالى داشت كه دست از طلبگى برداشتند و بازارى شدند. همين مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى شاه‏آبادى از اثر فقر اصفهان را رها كرد. خوب آقاى شاه‏آبادى كه ساده نبوده از نظر فقه، از نظر اصول، از نظر فلسفه و حضرت امام وقتى به اسم ايشان مى‏رسد روحى فداك مى‏گفتند. از نظر عرفان. ـ ولى بالاخره فقر آقاى شاه‏آبادى را از اصفهان بيرون كرد. بعد هم كه رفت تهران آن هم نشد و شما اگر از زمان امام صادق(ع) تا اكنون مطالعه كنيد مى‏بينيد اين مشكل فقر براى طلبه‏ها بوده است. مثل اينكه لازم لاينفك عرفى‏اش هست. روايات هم اين مطلب را تأييد مى‏كنند. هفته گذشته روايتى را گفتم كه: «پروردگار عالم مى‏گويد عجب مى‏كنم از طلبه‏هايى كه علم را در غنى جستجو مى‏كنند در حالى كه من علم را در فقر قرار دادم.» خدا هم از ما تعجب مى‏كند. اين هم مشكل دوّم كه هميشه بوده تا آخر هم هست.

    چيز سومى كه حوزه‏ها را تا به اينجا رسانيده است، تقيّد اينها به ظواهر شرع و تقواى اين‏هاست و وقتى انسان حالت طلبه‏هاى زمان ائمه طاهرين، بعد هم زمان غيبت صغرى، بعد هم زمان غيبت صغرى را مطالعه كند تعجب مى‏كند كه چه تقواى بالايى داشته‏اند. اگر آنها طلبه بودند ما چه مى‏گوئيم؟ اگر ما طلبه هستيم آنها چه مى‏كردند؟ استاد بزرگوار ما مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى بروجردى خيلى مريد شيخ طوسى بودند خيلى و مرحوم شيخ طوسى هشتاد و دو سه سال عمر كردند و در آن مضيقه‏هاى عجيب توانستند قريب دويست جلد كتاب بنويسند. آن هم كتابهايى مثل تهذيب، مثل مبسوط مثل خلاف مثل عُدّه. ـ تفسير مجمع البيان يك دوره تفسير عالى است كه تفاسير بعدى از آن سرچشمه مى‏گيرد. حالا همين مجمع البيان در حالى كه تفسير بسيار خوب و عالى است از تبيان شيخ طوسى سرچشمه مى‏گيرد.

    مرادم اينجاست آقاى بروجردى يك علاقه خاصى توأم با ترس از ايشان داشتند يعنى هر وقت مسأله فقهى جلو مى‏آمد و مى‏ديدند چاره‏اى نيست جز اينكه رأى شيخ طوسى را رد كنند، اوّل يك مقدمه‏اى براى آن مى‏چيدند. مى‏گفتند اين شيخ طوسى علاوه بر آنكه عالم بوده، عابد بوده‏اند. بعد يكى از قضاياى عبادى ايشان را نقل مى‏كردند. مثلاً مصباح المتهجّد ـ كه يك كتاب دعا شبيه مفاتيح است و مفاتيح از آن سرچشمه مى‏گيرد ـ را ايشان نوشت.

    اول خودشان يك دوره به مصباح المتهجد از اوّل تا آخرش عمل كردند. هرچه تو مصباح المتهجد هست مرحوم شيخ طوسى به آن عمل كردند. بعد همبه قاعده و انذر عشيتك الاقربين. كتاب مذكور را در اختيار خانواده‏اش قرار داد تا يك دوره هم آنها به اين عمل كنند تا بعد منتشرش كند. خانواده‏اش هم يك دوره تمام به آن عمل كردند بعد اجازه چاپ و انتشار آن را داد. اين قدر تقيّد به ظواهر شرع.

    شما در حالات مرحوم شهيد اوّل، شهيد دوّم، مرحوم علامه، مرحوم محقق ببينيد اينها چه تقواى بالايى توأم با علم داشتند. هرچه علم بالا بود تقوا هم بالا. گذشت، ايثار، فداكارى؛ اين قضيه‏اى كه بين شيخ انصارى و مرحوم آسيد حسين كوه‏كمرى اتفاق افتاده را ساده نگيريد.

    مرحوم آسيد حسين كوه‏كمرى يكى از مدرسين مشهور در نجف بوده و درس ايشان حتى در زمان صاحب جواهر در نجف عمده بوده است. از مراجع مشهور نبوده امّا از محققين مشهور در حوزه نجف بودند. از نظر علم خيلى بالا بودند. ايشان در مسجد ترك‏ها درس مى‏گفته و اين مسجد از شاگرد پر مى‏شده است. اين مرحوم آسيد حسين كوه‏كمرى از اتفاق يك روزى يك ربع زودتر آمدند كسى نبود. رفتند نشستند پاى ممبر تا وقت درس برسد و آقايان بيايند در همين حال ديدند كه يك آشيخ براى دو سه تا طلبه دارند درس مى‏گويند. لذا بدون اينكه آن آشيخ متوجه شود گوش دادند به درس ايشان ديدند بَه عجب درسى! خيلى ابتكار و تحقيق در اين تدريس وجود دارد. تا آمدند طلبه‏ها بيايند تا آخر اين درس را گوش دادند. ديدند درس ايشان بهتر از درس خودش است. لذا رفتند روى ممبر گفتند من امروز اتفاقى درس اين آشيخ را مشاهده نمودم و ديدم درسش بهتر از من است و فردا من پاى ممبر درس ايشان مى‏نشينم! و بالاخره از آنروز شيخ انصارى، شيخ انصارى شد، كه آسيد حسين كوه‏كمرى شد شاگرد و شيخ انصارى ـ كه خودش تا آنروز پاى درس كوه‏كمرى مى‏نشست ـ شد استاد. نظير اين‏ها زياد است.

    شيخ الرئيس در شفا، جمله عجيبى نقل مى‏كنند. ايشان مى‏گويند من از نظر استعداد به اندازه‏اى بودم كه در هر درسى دو سه روز شركت مى‏كردم شاگرد مى‏شد استاد و استاد مى‏شد شاگرد! و مى‏فرمايند من جمله علم هندسه كه من دو سه روز بيشتر شاگردى نكردم و بعد استاد از من استفاده مى‏كرد. من شدم استاد و او شد شاگرد. امّا در علم الهى، در حكمت بعضى اوقات چهل مرتبه مطالعه مى‏كردم و باز هم مشكل داشتم. متوسل مى‏شدم به عالم ملكوت.

    ملاسليمان از شاگردهاى خاص شيخ الرئيس بوده و از بس ارادت به او داشته هميشه حتى شب‏ها همراه شيخ الرئيس بوده است. ايشان در حاشيه بر شفا نقل مى‏كند كه يك مسجدى بود كه شيخ الرئيس آنجا مى‏رفت دو ركعت نماز مى‏خواند و بعد از راز و نياز با خدا مسأله‏اش را حل مى‏كرد و مى‏آمد. يعنى شيخ الرئيس آنچنانى، مسأله‏اش را با دعا و راز و نياز با خدا حل مى‏كرد. اين‏ها را سبك مشماريد. سر و كار با دعا داشتند، سر و كار با نماز مستحبى داشتند سر و كار با روزه مستحبى داشتند و بالاخره تقيّد به ظواهر شرع.

    مرحوم صدرالمتألهين در اوّل اسفار مى‏فرمايد يك مقداى مشّاء خواندم ديدم تاريك است. يك مقدارى اشراق خواندم ديدم تخصص پيدا كردم ديدم غرور است. ضميمه كردم اشراق را با مشّاء. يعنى حكمت متعاليه درست كردم ديدم مخاطره است. توسل پيدا كردم به قرآن و اهل‏بيت(ع) ديدم آرام شدم. ديدم سكونت خاطر ايجاد شد. لذا حكمت متعاليه‏ام توأم با تمسك به قرآن و روايات اهل‏بيت(ع) است و از تقواى ملاصدرا چيزها نقل مى‏كنند. حتى خودش بارها و بارها ادعاى كشف مى‏كند. خيلى كسى مى‏خواهد به مقام كشف برسد. بارها در اسفار و ساير كتابهايش دارد كه: هذا مايحصل لنا عقيب الكشف و الخلواة و اَهَمْنا عليه البرهان يعنى با كشف و شهود بدست آوردم امّا براى اينكه به ديگران هم بفهمانم اقامه برهان كردم. خوب اين كشف و شهود چه مى‏خواهد؟ نماز شب. به قول امام عسگرى سلام‏اللّه‏عليه مى‏فرمايند محال است كسى به جايى برسد بدون نماز شب.

    طلبه اگر بخواهد به جايى برسد و عمرش و علمش براى جامعه و اجتماع مفيد باشد بدون نماز اوّل وقت و بدون نماز شب نمى‏شود.

    مرحوم آقاباقر بهبهانى كتابى بنام «فوائد حائريه» نوشته‏اند كه انصافا كتاب خوبى است و كشكول مانند در فقه و اصول است و چيزهاى غيرفقه و اصول را هم دارد. ايشان در اين كتاب بعضى اوقات نصيحت مى‏كند به ما طلبه‏ها. مى‏فرمايد كه مواظب زبانتان باشيد، مواظب باشيد يك دفعه جسارت به فقها نكنيد، سر قبر فقها برويد و آنجا توسل پيدا كنيد. توسل به فقهاست كه شما را به جايى مى‏رساند نفوس ضعيفه بايد از اينجا شروع كنند و بالاخره اينجور مى‏گويند تا آخر كار كه مى‏فرمايند: عليك ثم عليك ثم عليك اينكه جسارت كنى به علما و فقها. بعد مى‏گويد به تجربه به من اثبات شده كه هر كسى زبانش را نسبت به فقها و علما همين طور بدون كنترل رها كرده باشد عاقبت به خير نمى‏شود. اين در مقام حيران و سرگردانى زندگى مى‏كند تا بميرد. خوب مرحوم آقاباقر بهبهانى اگر العياذباللّه‏ خودش زبانش كليد نداشت كه به اين جا نمى‏رسيد.

    مى‏گويند مرحوم شيخ انصارى دم مرگ داشت گريه مى‏كرد. در حالى كه اسهال داشت از همين هم از دنيا رفت. دم مرگ مرتب او را رو به قبله مى‏كشاندند ايشان خودش را از قبله برمى‏گرداند. مى‏گفتند آقا دم مرگ هستيد مى‏گفت يك وظيفه من دارم يك وظيفه شما. وظيفه من اين است كه رو به قبله نباشم براى اينها اسهال دارم وظيفه شما اين است كه مرا رو به قبله بكشانيد. من مرتب تا قدرت دارم خودم را از قبله برمى‏گردانم شما هم مرا به طرف قبله بكشانيد حالا وقت مردن يا شما زور مى‏شويد يا من. آقا اينها را سبك نشماريد. يعنى حاضر نيست يك گناه صغيره، آن هم گناه كه نيست ـ امّا بالاخره مى‏گويد يك وظيفه من دارم يك وظيفه شما. وظيفه من اين است كه ولو دم مرگ هستم رو به قبله نباشم. وظيفه شما اين است كه مرا رو به قبله بكشانيد و مى‏گويند ايشان با اين وضعيت دم مرگ گريه مى‏كرد. مى‏گفتند چرا گريه مى‏كنيد؟ مى‏گفت كه در كتاب طهارت مى‏گويد كه: و توهَّمَ بعضُ مَنْ لافضل له. كه اين جلمه علاوه بر آنكه جسارت است دروغ هم هست. مراد صاحب جواهر هم بوده ولى دروغ است. بعضُ من لافضل له يعنى چه؟! گريه مى‏كرده براى اين حرف‏هاى طلبگى كه ما در كتابها داريم. جسارت نكردن به طرف، جسارت نكردن به اهل علم، اين تقيّد به ظواهر شرع؛ اگر تقيد به ظواهر شرع نباشد به تجربه اثبات شده كه انسان عاقبت به خير نمى‏شود. علمش مفيد نيست. عمرش پر بركت نيست. توجّه كنيد برخى مانند شهيد دوّم، پنجاه و چهار سال عمر مى‏كند دويست جلد كتاب مى‏نويسد. ببينيد چقدر عمر پر بركت است. چقدر عمر مفيد است.

    كسانى كلينى و صدوق و شيخ مى‏شوند كتب اربعه مى‏نويسند. هزار سال است فقه شيعه روى اين كتابها مى‏چرخد. و كان حقا علينا نصرُ المؤمنين (سوره الروم آيه 47) اين وعده قرآن است. آن تقيّد شيخ، آن تقيد به ظواهر شرع مرحوم كلينى و مرحوم صدوق، موجب مى‏شود نصرت خدا. نصرت خدا موجب مى‏شود كتابش را، و اين كتاب هزار سال محور و مركز فقه شيعه مى‏شود. بعضى اوقات مى‏بينيم يكى از اهل علم صد سال عمر مى‏كند هيچى به هيچ جا. نه براى خودش نه براى اجتماعش نه بحثى نه درسى، هيچى. نه بعضى اوقات ديگر به جاهاى بدى مى‏رسد. العياذباللّه‏ اگر خودسازى نكرده باشد، اگر تقيد به ظواهر شرع نداشته باشد، ديگر خانه‏اش مى‏شود لانه جاسوسى يعنى اين افراد تنبل و اصحاب جدال مرتب مى‏روند در خانه‏اش مى‏نشينند و به غيبت، تهمت و شايعه مشغول مى‏شوند. مى‏بينيم يكساعت دو ساعت مجلس جلسه غيبت است. ريشش سفيد است پايش لب گور است امّا غيبت مى‏كند.

    مرحوم صدرالمتألهين مى‏فرمايند ديدم دو نفر اهل علم دارند غيبت مى‏كنند، آتش مثل تنور از دهان اين دو نفر بيرون مى‏آيد. دم مرگ، پايش لب گور است هيچ كارى براى اسلام نمى‏كند فقط حجره‏اش جاى غيبت و تهمت و شايعه‏پراكنى و استهزاء و... شده است. چرا؟ تا جوانيد كار كنيد، بدون كار نمى‏شود. تا جوانيد تقيّد به ظواهر شرع داشته باشيد بدون تقوا نمى‏شود. تا جوانيد خودسازى كنيد چون اگر سن از چهل سال تجاوز كرد كار خودسازى خيلى مشكل مى‏شود. البته محال نيست امّا مشكل است و اگر سن از چهل سال تجاوز كرد ديگر در سرازيرى هستيم بايد فكرى بكنيم. اين روايت شريفى كه من بلغ اربعين ولو يتعصّى فقد عصى اين را بعضى از اخبارى‏ها و غيراخبارى‏ها معنى كرده‏اند كه: آدم چهل ساله بايد عصا دست بگيرد. حضرت امام رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه مى‏گفتند كه اين معنايش نيست. روايت مى‏خواهد بگويد اگر كسى به چهل سال رسيد ديگر بايد با عصاى احتياط راه برود. زبانش بايد كليد داشته باشد. ديگر در سرازيرى مرگ است. ديگر كار از كار گذشته است. حالا كه نتوانسته در جوانى كارى بكند اقلاً مرتب راه جهنم را جلو نگيرد و برود. با عصاى احتياط راه برود زبان كليد داشته باشد گوش كليد داشته باشد و شكم كليد داشته باشد. تقيّد به ظواهر شرع براى ما نظير چكش براى آهنگر و قلم براى نويسنده است. ما هر كارى را بخواهيم انتخاب كنيم نياز به تقوا و عدالت دارد. آن هم نه تقوا بلكه ملكه مى‏خواهد. اگر امام جماعت بخواهيم بشويم، ملكه عدالت مى‏خواهد. به طور ناخودآگاه بايد تقيّد به ظواهر شرع داشته باشيم. اگر قاضى هم بخواهيم بشويم همين طور. اگر مرجع تقليد بخواهيم بشويم هم همين طور. طلبه اگر الغياذباللّه‏ تقيد به ظواهر شرع نداشته باشد شهريه را مى‏تواند بگيرد (اگر درس‏خوان باشد و العياذباللّه‏ فاسق نباشد) طلبه درس‏خوان ولو ملكه عدالت نداشته باشد مى‏تواند شهريه بگيرد امّا يك مرجع اگر تقوا نداشته باشد مى‏تواند سهم امام را بگيرد يا نه؟ ـ نه شرطش اين است كه اگر مى‏خواهد سهم امام را براى تقسيم كردن بگيرد؛ عادل باشد. آيا مى‏تواند رساله بنويسد يا نه؟ ـ نه چون روايت خوبى در اين زمينه هست كه مى‏گويد عوام تقليد كنند از آن افرادى كه تقيد به ظواهر شرع دارند و هوى و هوس هم مسلّط بر اين‏ها نيست و تمايل به دنيا و رياست هم ندارند. آنوقت و للعوام أن يقلّدوا. كه مرحوم سيّد در عروة طبق اين روايت فتوا مى‏دهند. حضرت امام(ره) و بسيارى از محشين بر عروه طبق اين روايت فتوا مى‏دهند. يك رهبر اگر يك گناه بكند يعنى تقيد به ظواهر شرع نداشته باشد، خود به خود از رهبرى مى‏افتد. خود به خود از مرجعيت مى‏افتد، خود به خود از مقلَّديت مى‏افتد. ديگر لازم نيست كسى او را از مرجعيت بيندازد. حتى كارهاى اجتماعى هم بخواهيم انتخاب كنيم بايد عدالت داشته باشيم. درس خواندن و عدالت دو جزء لاينفك براى طلبه هستند و وقتى به سيره اهل علم و به سيره حوزه‏ها بنگريم، مى‏بينيم كه طلبه‏ها جدّا تقيد به ظواهر شرع داشته‏اند. من يادم نمى‏رود در زمان طلبگى در مدرسه حجتيه، وقتى براى وضو گرفتن مى‏آمدم، كمتر حجره‏اى بود كه تاريك باشد. قبل از اذان صبح كه مشرف مى‏شديم حرم، اصلاً مثل روز بود. طلبه‏ها از مدرسه حجتيه صف كشيده تا درب حرم، خيلى‏ها نماز شبشان را آنجا مى‏خواندند. خيلى اوقات مى‏ديدم كه مرحوم آيت‏اللّه‏ مرعشى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه در آن هواى سرد گوشه‏اى ايستادند تا درب حرم باز شود. بعدش حضرت آيت‏اللّه‏ گلپايگانى مى‏آمدند و شورى بود. حضرت آيت‏اللّه‏ زنجانى مى‏آمدند و معمولاً هم مريد اينها طلبه‏ها بودند، مگر مى‏شود يك طلبه نماز شب نخواند. مگر مى‏شود يك طلبه نماز اوّل وقت نخواند و افراد هم فرق مى‏كنند. اين را فراموش نكنيد.

    مرحوم علامه مجلسى در جلد اوّل بحار از امام صادق(ع) مى‏نويسد در روز قيامت هفتاد گناه از مردم مى‏آمرزم قبل از آنكه يك گناه از عالم بيامرزم. سخت است كسى طلبه شود. طلبگى كه فقط اين نيست كه كسى بيايد در حوزهثبت‏نام كند و شهريه بگيرد و درسش را بخواند. نه. اين جمله‏اى كه در اوّل شرح امثله به ما گفتند بخوانيد و وارد شويد، راستى بايد اين گونه باشد؛ «اول العلم معرفة الجبار آخر العلم تفويض الامر اليه».

    طلبه بايد اين گونه باشد. وقتى واقعا اينگونه شد و در هر حال خود را در محضر خدا ديد چه در خلوت چه در جلوت؛ چه در حال ارضاى تمايلات و طغيان تمايلات، چه غير آن معرفة الجبار آنكه همه كارها را اصلاح مى‏كند. راستى اگر اين را هضم كند كه در محضر كسى است كه همه چيزها را درست مى‏كند. شكسته‏بند است. به شكسته‏بند مى‏گويند جبار. پروردگار عالم همه كارها را اصلاح مى‏كند امّا براى چه كسى؟ براى كسى كه با خدا باشد، خدا را بشناسد. اگر راستى خداشناس باشد همه كارها اصلاح مى‏شود. اين جمله در نهج‏البلاغه انصافا چه جمله شيرينى است كه مى‏فرمايد: «و إن استطعت ان لايكون بينك و بين اللّه‏ احدٌ... خيلى جمله شيرين است. اگر بتوانى هيچ كسى در كارت دخالت نداشته باشد جز خدا بين تو و بين خدا اگر واسطه هست واسطه فيض باشد، اميرالمؤمنين(ع) باشد امام زمان(عج) باشد. هيچ كس نباشد جز خدا و... مخصوصا براى طلبه. ديگر خواه‏ناخواه آخر العلم تفويض الامر اليه. وقتى كه جمله اوّل محقق شد ديگر جمله دوّم تفويض الامر اليه برايش آسان مى‏شود. آن وقت است كه ديگر تقيد به ظواهر شرع براى او آسان است، خودسازى هم براى او آسان است. ديگر معلوم است كه كار آسيد حسين كوه‏كمرى را كار آسانى مى‏داند. آسان. گفتند همين آسيد محمّد فشاركى وقتى كه بالاخره مرجعيت را گذاشت گردن ميرزاى كوچك و خودش كنار رفت. خواص طلبه‏ها مرتبا مى‏آمدند و رساله مى‏خواستند ـ چون آسيد محمّد انصافا خيلى بالا بوده ـ و ايشان هم مى‏گفتند نه.

    مرحوم حاج شيخ رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه نقل مى‏كردند كه ما هم از همان افراد بوديم همراه آسيد محمّد رفتيم تا درب منزلشان؛ ايشان دستشان را گرفتند به سفت درب خانه و اين آيه را خواندند و رفتند داخل و درب را بستند: «تلك الدار الآخرة نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لافسادا و العاقبة للمتّقين.» (سوره القصص ـ آيه 83)

    تقيّد به ظواهر شرعشان خيلى بالا بود. مرحوم آقاى بروجردى مى‏گفتند و اللّه‏ من يك قدم براى اين مرجعيّتم برنداشتم. همه از خدا بود. بعد مى‏فرمودند ما وقتى در بروجرد بوديم چيزها مى‏ديديم. چيزها مى‏شنيديم. اين مرجعيت اينها را از دست ما گرفت. بعد مى‏فرمودند در آخر عمر صرّاف شدم براى اينكه من در مدت عمرم يك شاهى از سهم امام ـ نه من نه اولادم ـ مصرف نكرديم. فقط از اين دست مى‏گيرم مى‏دهم به ديگران. بعد تبسّم تلخى مى‏كردند مى‏گفتند صراف يك چيزى مى‏گيرد پول را مى‏دهد ما پول را مى‏دهيم، چيزى هم نمى‏گيريم بجايش فحش‏مان مى‏دهند.

    اين جمله‏اى كه و اللّه‏ من يك قدم براى اين كار (مرجعيت) جلو نرفتم. على كل حالٍ اين حرف سوّم اين تقيد به ظواهر شرع با اين عمامه ما لازم و ملزوم است و اگر نه وصله‏اى ناهمرنگ است. طلبه غيبت‏كن! راستى چگونه مى‏شود يك طلبه از امام زمان(عج) كه در محضرش است نه اقلاً از عمامه‏اش خجالت نمى‏كشد، غيبت مى‏كند، زبانش كليد ندارد، مسخره مى‏كند غيبت مى‏كند، شايعه‏پراكنى مى‏كند، دروغ مى‏گويد، چشم آلوده دارد، خدا را قسمش مى‏دهم به حق اين طلبه‏هايى كه متقيّد به ظواهر شرع بودند و از تقواى بالايى برخوردار بودند؛ به ما توفيق خودسازى، توفيق عبادت و بندگى و ترك معصيت به همه ما عنايت كند.

    و السلام عليكم و رحمه‏اللّه‏ و بركاته.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365