اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.
مسئله در باره اين بود که اگر کسي بخواهد ضرر
به وارث بزند و وارث را محروم از ارث بکند آيا ميتواند اين کار را بکند؟ به تقريب
اين که بگوييم مال مالش است و هر کار که بخواهد ميتواند بکند.
ديروز درباره حکم تکليفي صحبت کرديم و گفتيم
از روايات به خوبي استفاده ميشود که محروم کردن ورثه از ارث جايز نيست. آن که
شارع مقدس اجازه داده است اين است که ثلث مالش مال خودش است و اما بخواهد تصرف در
آن دو ثلث بکند گفتيم که جايز نيست، روايات داريم جايز نيست و روايات هم از نظر
سند از نظر دلالت، از نظر فتوي خوب بود.
اگر کسي بخواهد اطلاقگيري نکند و بگويد قدر
متيقن، خب قدر متيقن آنجاست که بخواهد ضرر به وارث بزند.
راجع به حکم وضعي ديروز مانديم که حالا اگر
اين کار را کرد اين عقدش باطل است يا نه؟
روايات که از نظر سند از نظر دلالت خوب بود
ميگفت وصيت باطل است، چه در حال صحت چه در حال مرض اگر وصيت بکند زايد بر ثلث اين
علاوه بر اين که حرام است عقدش هم باطل است و يک ثلث ممضي است و دو ثلث اجازه ورثه
شرط است يا قبل از موت يا بعد از موت ميگفتيم که از آنجا الغاء خصوصيت کنيم و
بگوييم که در عقدش هم همين است اگر هبه بکند اين هبه علاوه بر اين که حرام است يک
ثلث ممضي، دو ثلث نه، همين طوري که متاخرين همه همه ميگفتند در مرض موت اگر وصيت
به ثلث بکند و اگر منجز باشد عقد بکند، هبه بکند عتق بکند ميگفتند ممضي نيست
ميگفتند عقدش، هبهاش باطل است چنانچه وصيت باطل است هبه هم باطل است. بگوييم که
از وصيت الغاء خصوصيت بشود يا از مرض موت الغاء خصوصيت بشود و بگوييم آنجاهايي که
ميخواهد ضرر به ورثه بزند آنجا علاوه بر اين که حرام است عقد ممضي نيست ديروز تا
اينجا رسيديم.
اما بالاخره مسئله صاف نيست و مسئله بي اشکال
نيست مخصوصاً اين که ميخواهيم الغاء خصوصيت بکنيم يک نحو قياس است و بايد قطعي
باشد تا الغاء خصوصيت بشود آن هم برود زير يک دليلي و الا قطع قياسي هم حجت نيست
لذا مانديم در مسئله که مثلاً يک کسي که صحيح و سالم است بخواهد اضرار به وارث
بزند و همه مالش را بدهد به خانمش، همه مالش را بدهد به آقا و امام جماعت مسجد،
همه مالش را وقف بکند خب بگوييد حرام اما آن عقد ممضي نيست مشکل است انسان بگويد.
وقتي اضرار باشد قاعده الناس کار نميکند لذا
آن حرفهايي هم که در مباحثه قبل زديم که الناس مسلطون علي اموالهم اينجا نميآيد
براي اين که اضرار اگر باشد الناس مسلطون نميتواند بيايد اينجاها، دليل حيثي است
و مشکل است. سيره نداريم، اصل نداريم، استصحاب بخواهيم جاري بکنيم موضوع دو تا است
و انصافاً مسئله مشکل است.
لذا الآن ميخواهيم قاعده لا ضرر را
دربارهاش صحبت بکنيم. لذا هم عرف ورثه را ذي حق ميداند هم روايات براي اين که
اگر يادتان باشد در روايات خوانديم روايات صحيح السند ظاهر الدلاله ميگفت که اگر
ورثه اجازه بدهند، اگر بعد از موت باشد و اجازه دادند ميشود هبه و اما در حياتش
اگر اجازه بدهند اين ممضي است اگر نه، نه، که از آنجاها هم فهميديم همين طور که
عرف حق ميفهمد همين طور روايات صحيح السند هم ميگفت اين ورثه روي اين مال يک حقي
دارند اين حق را اگر اسقاط بکنند کردهاند و الا تصرف در همه اموالش نميتواند
بکند و بخواهد وصيت زايد بر ثلث بکند نميتواند لذا حق را عرف ميبيند روايات هم
ميبيند يعني روايات ما هم براي اين ورثه چه بعد از موت چه قبل از موت يک حقي
ميبينند و اين بخواهد اضرار بکند ضرر به ورثه بزند هم عرف هم روايات ما ميگويد
اين کار جايز نيست اين کار بداست.
حرف در اين است که حالا اين کار بد است آيا
ممضي است يا نه؟ ميخواهيم ببينيم با قاعده لا ضرر ميشود بگوييم که ممضي نيست؟
خب ظاهراً طوري نيست بگوييم که قاعده لا ضرر
ميگويد اينکار کار ضرري است براي اين که ضرر به ورثه ميخواهد بزند، اين کار کار
ضرري است و لا ضرر ميگويد همين جور که تکليفاً جايز نيست وضعاً هم باطل است و
قاعده لا ضرر همين طور که در احکام تکليفي ميآيد در احکام وضعي هم ميآيد و معمولاً
اصلاً موضوع قاعده لا ضرر در احکام وضعي است نه در احکام تکليفي حالا بفرماييد هر
دو، اما مسلم است قاعده لا ضرر همين جور که در احکام تکليفي ميآيد در احکام وضعي
هم ميآيد.
قاعده الناس مسلطون علي اموالهم، قاعده لا
ضرر بر آن حکومت دارد. قاعده لا ضرر در مورد خاص نيست دليل حيثي نيست لذا همه
گفتهاند که الناس مسلطون دليل حيثي است آنجا جاري ميشود که دليل ديگري نباشد در
چارچوب قواعد خاص لذا همه گفتهاند قاعده لا ضرر مسلط بر الناس مسلطون علي اموالهم
است حکومت دارد بلکه گفتهاند ورود دارد. لذا الناس مسلطون نميتواند جلوي لا ضرر
را بگيرد سابقاً هم اگر يادتان باشد ميگفتيم که در ملک خودش بخواهد آفتاب مردم را
بگيرد ميگفتيم نميشود در حالي که در ملک خودش است تصرف در ملک خودش است اما چون
ضرر براي ديگران دارد گفتيم قاعده لا ضرر ميگويد نميشود اين چند طبقه بسازد. آفتاب
مردم را بگيرد اشراف بر خانه مردم پيدا بکند.
يک قاعده کلي داشته باشيد که الناس مسلطون
علي اموالهم مسلم است علي انفسهم هم همين طور است. الناس مسلطون علي انفسهم اگر
کسي بخواهد خودش را بکشد خب نميشود بخواهد هي بزند تا خودش رابکشد، بدنش را سياه
کند بدنش را سرخ کند خب نميشود براي اين که الناس مسلطون علي اموالهم و انفسهم
آنجاها که دارد اينها هر دو دليل حيثي است و در يک چارچوب خاصي بايد باشد اما از
اين چارچوب ما بيرون ببريم و بخواهيم بگوييم حکومت دارد بر قاعده لا ضرر و لا ضرر
جاري نميشود نه کسي گفته و نه ميتوانيم بگوييم بنابراين اينجا اولاً يک حقي براي
ورثه روي اين مال هست دليلش هم اين که در وصيت زايد بر ثلث نميتواند وصيت کند مگر
ورثه اجازه بدهند در حال صحت، چه برسد در مرض موت.
در حال صحت بخواهد وصيت کند نميتواند مگر
ورثه بگويند طوري نيست ميخواهي همه مالت را وصيت کني که به زنت بدهي ما حاضريم
مادرِ ماست بي کس نشود در خانه بنشيند ما حاضريم گفتند اين ميشود. چرا ميشود؟
گفتند براي اين که ورثه اجازه داده و از همين جاها پي ميبريم که ورثه يک حقي روي
اين مال دارند قبل از موت، بعد از موت منتقل به آنها ميشود قبل از موت يک حقي
دارد لذا الناس مسلطون علي اموالهم در چارچوب اين حق است آن وقت اگر بخواهد اضرار
به ورثه بزند زايد بر ثلث باشد حرام است ممضي هم نيست منجز هم باشد حرام است جايز
نيست چرا جايز نيست؟ به قاعده لاضرر. ورثه حق دارند از روايات باب وصيت فهميديم حق
دارد عرف هم حق ميدهد لذا ما اگر يادتان باشد تمسک کرديم به روايات و روايات
معارض را حمل بر تقيه کرديم يک امر تعبدي بود در منجزات مريض. حالا ما الان راجع
به منجزات مريض صحبت نميکنيم راجع به اين که صحيح و سالم است - آن وقت آن مرض موت
را هم ميگيرد - و اين ميخواهد ضرر به ورثه بزند آيا ميتواند يا نه؟ ميگوييم نه
چرا؟ براي اين که انسان همين جور که مسلط بر خودش نيست که ضرر به خودش بزند مسلط
بر مالش هم نيست که مالش رابخواهد آتش بزند خب جايز نيست ديگر يعني بخواهد مالش را
آتش بزند ميشود؟ نه. چرا نميشود براي اين که الناس مسلطون در يک چار چوب خاصي
است در چار چوبي که عقل بپسندد. از همين جهت هم شما تبذير را حرام ميدانيد و
خيليها هم اسراف را هم حرام ميدانند و اين که تبذير حرام است خب براي همين است
که تصرف در اموالش ميکند بي جا.
حرف امروز ما کاري به حرفهاي ديروز و الغاء
خصوصيت و اينها نيست فرض اين است امروز بحث ما اين است نميتوانيم الغاء خصوصيت
بکنيم از روايات نميتوانيم استفاده کنيم حالا آيا قاعده لا ضرر ميتواند براي ما
کار بکند يا نه؟ ميگوييم بله. لذا اولاً بخواهيم ما تمسک به الناس مسلطون علي
اموالهم بکنيم نميشود براي اين که همين جور که الناس مسلطون علي انفسهم در يک
چارچوب خاصي است الناس مسلطون علي اموالهم در يک چارچوب خاصي است يعني همين طور که
الناس مسلطون علي انفسهم ميگويد نميتواند ضرر به خودش بزند و الناس مسلطون
نميآيد اينجا همينجور هم در اموالش بخواهيم بگوييم الناس مسلطون علي اموالهم و
دلم ميخواهد مالم را آتش بزنم خب نميشود ديگر آنوقت قاعده لا ضرر حکومت پيدا
ميکند بر الناس مسلطون علي اموالهم و اين الان ميخواهد ضرر به خودش بزند جايز
نيست ضرر به ورثه بزند آن ديگر به طريق اولي جايز نيست چون ورثه روي اين مال حق
دارند بخواهيم بگوييم که الناس مسلطون علي اموالهم قاعده لا ضرر حکومت بر آن پيدا
ميکند ميگويد آنجا که اضرار نباشد.
علي کل حال فرض اينجاست که اين به قصد اضرار
به غير، لّج کرده ميخواهد مالش را آتش بزند خب نميشود، لّج کرده و ميخواهد ضرر
به ورثه بزند، ورثه را محروم بکند خب قاعده لا ضرر ميگويد نميتواني.
ظاهراً اين طور که عرض کردم اين قاعده لاضرر
را ميتوانيم جاري بکنيم الناس مسلطون علي اموالهم هم جاري نميشود لا ضرر و لا
ضرار حکومت پيدا ميکند بر الناس مسلطون.
مسئله ما آنجاست که حتماً بخواهد ضرر بزند
مثل آنجاست که سه طبقه ميسازد براي اين که آفتاب مردم را بگيرد که آنجا ديگر
اضرار هم نيست و ما ميگفتيم حرام است و جايز نيست حالا اگر ديگر اضرار هم باشد خب
معلوم است به طريق اولي.
بنابراين قاعده لا ضرر در بعضي جاها جاري
ميشود و تقريبش هم همين که گفتم از روايات فهميديم که ورثه حق دارند روي اين مال
ولو الان اين صحيح و سالم هم هست روايت 1 باب 5 ميگفت سرقت است ضرر زدن به ورثه
مثل سرقت است «لا ابالي اضررت بورثتي ام سرقتهم ذلک المال» که محروم کنم ورثه را
از ارث. اين روايت است حسابي صحيح السند و ظاهر الدلاله است يا آن روايت باب وصيت
از گناهان کبيره است زايد بر ثلث بخواهد وصيت بکند خب فرض ما اينجاست که اين ورثه
حق دارد از اين جهت ميتواند حقش را اسقاط بکند تا اين زايد بر ثلث وصيت بکند اگر
يادتان باشد دو تاروايت صحيح السند ظاهر الدلالة داشتيم سؤال ميکرد از حضرت که آيا
اين زايد بر ثلث که نميتواند وصيت کند اگر ورثه اجازه بدهند در حال صحت آيا ديگر
اين وصيت درست است يا نه؟ حضرت فرمودند بله. چنانچه بعد ازموتش اگر اجازه بدهند
فرمودند که اگر ورثه تفضل بکنند خب بله جايز است چون بعد از موت مال خودشان است
هبه ميکنند قبل از موت ميّت. معلوم ميشود که حضرت که ميفرمايند اجازه بده يعني
حق روي اين مال دارد که اجازه ميدهدو الا حق نداشته باشد اجازه معنا ندارد لذا
سؤال ميکند حضرت هم فرمودند همين جور که در فتاوا هم آمده است. در باب وصيت هم
گفتهاند که وصيت زايد بر ثلث نميشود مگر اين که ورثه قبل از موت اجازه بدهند آن
وقت وصيت ممضي است و روايت هم ميگفت و فقهاء هم ميگويند از اجازهاش هم
نميتواند برگردد يعني يک عقد لازمي است اين ابراء که کردند مثل ابراء حق است و
وقتي ابراء حق بکند ديگر نميتواند برگردد بعد از موتش هم ولو هبه است باز هم
نميتواند برگردد براي اين که ابراء است و در باب ابراء وقتي که کسي را بريء
الذمه کردند دو دفعه بخواهند ذمهاش را مشغول کنند نميشود لذا فرض اينجا است که
اين حق ندارد ورثه حق دارند روي اين مال حالا اين آقا ميخواهد اين حق را از بين
ببرد آيا ميشود يانه؟ قاعده لا ضرر ميگويد نه.
يک حرف ديگر در مسئله هست و آن اين است که
مربوط به بحث ما هم خيلي نيست اما بحث شيريني است، راجع به قاعده لا ضرر يک حرف
ديگر هست در احکام وضعيه که مربوط به خودش باشد مثل اين که آب برايش ضرر دارد اما
وضو ميگيرد اما غسل ميکند يا حجّ برايش ضرر دارد راه خطرناک است ميرود يا روزه
برايش ضرر دارد در حالي که ضررش مسلم است روزه را ميگيرد آيا باطل است يانه؟
خب مشهور در ميان فقهاء گفتهاند باطل است و
معمولاً هم تمسک کردهاند به قاعده لا ضرر که اين در احکام وضعيه هم هست گفتهاند
همين جور که حکم تکليفي حرام است اين وضو گرفتن گفتهاند اين وضو باطل است و گفته
اند که روزه باطل است، وضو باطل است، حج باطل است، غسل باطل است و هم حکم وضعي هم
حکم تکليفي قاعده لا ضرر آن را برمي دارد اين مشهور در ميان فقهاء است که در
رسالهها هم نوشته شده.
مرحوم آقاي داماد استاد بزرگوار ما يک حرفي
داشتند که ما متابعت از ايشان کرديم و ميکنيم و در رسالهها هم نوشتهايم که حرام
است اما بخواهيم بگوييم وضو باطل است نميشود گفت آن وقت حرمتش را هم مشکل ميشود
گفت، آقاي داماد ميفرمودند قاعده لاضرر و امثال قاعده لاضرر اينها امتناني است و
وقتي امتناني شد ميتواند حکم را بردارد و اما بخواهد بطلان را بياورد خلاف امتنان
است لذا ايشان ميگفتند اين ميتواند تيمم بکند اما اگر تيمم نکرد و غسل کرد اين
غسلش باطل نيست کارش هم حرام نيست براي اين که قاعده لاضرر ندارد چون قاعده لا ضرر
آنجاست که بخواهد ضرر به ديگري بزند ميخواهد ضرر بزند به ديگري اين قاعده لا ضرر
ميآيد - امتنان است - و ميگويد ضرر به ديگران نزن، ضرر زدن به ديگران حرام است
اما چون که امتناني است راجع به خودش بخواهيم بگوييم غسلش باطل است خلاف امتنان
است بخواهيم بگوييم روزهاش باطل است خلاف امتنان است بخواهيم بگوييم حجش باطل است
خلاف امتنان است بنابراين يک تجويزي برايش ميآيد سقوط تکليف برايش ميآيد به او
ميگويند تيمم کن اما اگر تيمم نکردي و وضو گرفتي وضويت صحيح است کار حرام هم
نکرده است «ان اللَّه يحب ان يؤخذ برخصه کما يحب ان يؤخذ بعزائمه» همان يحب دليل
بر اين است که ميتواند اين قبول نکند خدا دوست دارد به رخص آنجاهايي که ترخيص
ميکند خدا دوست دارد که به او گفتهاند تيمم کن تيمم کند. اما حالا اين نميخواهد
تيمم کند خب حالا که نميخواهد تيمم بکند تحمل ضرر ميکند وقتي تحمل ضرر کرد برايش
ضرر دارد اما بخواهيم بگوييم که وضويش باطل است يا کار حرام کرده آقاي داماد
ميگفتند نه کار حرام کرده نه وضويش باطل است هيچ کدام. حرف خوبي است انصافاً. لذا
حالا عرض ميکنم حضرت امام «رضوان اللَّه تعالي عليه» اصلاً ميگفتند قاعده لا ضرر
اصلاً مربوط به غير است ودليل حکومتي هم هست ايشان ميگفتند آن که آقاي داماد
ميفرمودند اين است که اين قاعده لاضرر مربوط به غير است ومربوط به خودش نيست براي
اين که اگر بخواهيم مربوط به غير خودش جاري کنيم خلاف امتنان است و قاعده لاضرر
اصلاً و ردت امتناناً و چون وردت امتناناً اين راجع به خودش خلاف امتنان ميشود پس
تخصصاً قاعده لاضرر از خودش بيرون است و اين حرف خوبي است انصافاً. لذا ما فتوا هم
دادهايم در رساله و يک روايت صحيح السند ظاهر الدلالة هم داريم که آقاي داماد
تمسک به اين روايت هم ميکردند الااين که ميفرمودند روايت ارشادي است که امام
صادق عليه السلام از مدينه به مکه ميرفتند وضع حالشان بد بود آب براي ايشان ضرر
داشت اما با فرضي که آب برايشان ضرر داشت جنب بودند غسل کردند و به عبارت ماها
دلشان نيامد با تيمم بخواهند محرم بشوند يا با تيمم وارد مکه بشوند ايشان غسل
کردند و نماز خواندند و همين جمله را هم فرمودند که من دلم نميآيد تيمم بکنم
درحالي که به قول فقها بايد تيمم بکنند ايشان تيمم نکردند و غسل کردند لذا ايشان
تمسک ميکردند به اين روايت الا اينکه ميگفتند تعبد نيست آقاي داماد ميگفتند اين
تعبد نيست راستي يک حرف عقلايي است که قاعده لا ضرر مربوط به غير است نه مربوط به
خودش براي اين که مربوط به خودش بخواهد جاري بشود ميشود خلاف امتنان.
لذا آقاي داماد راجع به بحث ما نميگفتند بحث
ماگفتيم قاعده لا ضرر دارد و اضرار به ورثه نميتواند بزند بخواهد معامله بکند،
معامله ضرري نميتواند بکند هر کجا مربوط به خودش است قاعده لا ضرر ندارد تخصصاً،
نه تخصيصاً، استثناء نخورده، تخصصاً بيرون است.
حضرت امام «رضوان اللَّه تعالي عليه» ايشان
ميگفتند اصلاً قاعده لا ضرر قاعده حکومتي است و از همين جهت هم ايشان ميفرمودند
راجع به خودش که نيست اصلاً راجع به مردم هم نيست ميگفتند قضيه سمره اين جوري شد
که پيامبر اکرم حکم حکومتي کردند مدرک کارشان راقاعده لاضرر قرار دادند آن وقت
حضرت امام در اصول ميفرمودند ببين اگر مثلاً يک کسي خانه چند طبقه بسازد افتاب
ديگران را بگيرد خب اين حرام است اما آيا آن کسي که آفتابش گرفته شده ميتواند
بيايد اين خانه را خراب کند؟ ميگفتند نه، حکومت بايد خراب کند اين بايد شکايت کند
وقتي شکايت کرد حاکم اسلامي ميتواند خانه را خراب بکند راجع به همه جا مثلاً همين
قضيه سمره ايا آن همسايه آن صاحب خانه ميتوانست برود درخت را بکند و بيندازد در
مقابلش؟ نه، پيامبر اکرم فرمودند «اقلع» برو اين درخت را بکن و بينداز در مقابلش
«لاضرر و لا ضرار» و اين حرف حضرت امام هم خيلي حرف خوبي است انصافاً که اصلاً
قاعده لاضرر يک قاعده حکومتي است و حاکم اسلامي با لاضرر از همين جهت هم ايشان
ضرار را ميگفتند در بعضي ازروايات که آمده لا ضرر و لا ضرار معناي ضرار همين است
که من به شما ضرر بزنم و شما هم بخواهي به من ضرر بزني جبران ضرر به ضرر گفتند
نميشود «لا ضرر و لا ضرار و آن ضرار مربوط به حکومت اسلامي است لذا ضرار بين
اثنيني است يعني اگر من به شما ضرر زدم شما نميتواني به من ضرر بزني لا ضرر يک
طرفي است شما نميتواني به من ضرر بزني پس اگر العياذباللَّه من به شما ضرر زدم
شما بايد چکار کنيد؟ بايد مراجعه کنيد به حکومت، حکومت ميآيد جبران ضرر ميکند يا
خانه شا را خراب ميکند يا از او پول ميگيرد و بالاخره جبران ضرر شما را ميکند و
اما خود ما بخواهيم جبران بکنيم نميشود. بله به رضايت آن يک حرف ديگري ميشود
مثلاً کسي خانه کسي را خراب کرده حالا مينشينند با هم با رضايت درست ميکنند آن
حرف ديگري است آن اصلاً قاعده لا ضرر جاري نيست آن تصالح است آن رضايت است اما اگر
بخواهد به عنوان رضايت جبران بکند و جبران ضرر را خودش بکند حضرت امام ميفرمودند
جايز نيست. درست هم هست خيال ميکنم که فقيهي هم نباشد که بگويد جايز است يعني
مثلاً اگر کسي به کسي ضرر زد آن براي جبران ضرر به او ضرر بزند، ماشين او را خراب
کرده او هم بيايد ماشين او را خراب بکند خب مسلم نميشود ديگر. لذا تقاص نميشود
تقاص ما نداريم تقاصي که ماداريم آن هم به اذن حاکم شرع است کفشهاي شما را
بردهاند و يقين داري کفشهاي شما را که برده و کفش ديگري گذاشته همان شخص است آيا
ميتواني تقاص کني يا نه؟ گفتند بله امّا اذن حاکم شرع ميخواهد يعني بايد شما
اجازه بگيري آن وقت تقاص بکني بگويي اين کفش بجاي آن کفش و اما خودت بگويي اين کفش
به جاي آن کفش خب گفتند نميشود لذا در باب وصيت هم همين را ميگوييم اگر کسي همه
مالش را مثلاً وقف کند عقد باطل است اما اين آقايان بخواهند بروز و مالشان را
بگيرند نميشود حکومت اسلامي با قاعده لا ضرر ميآيد همين جوري که در روايات هم
خوانديم يک ثلث را ميدهد به او، دو ثلث را ميدهد به ورثه.
قمه زدن و زنجير تيغ دار زدن و امثال اينها
آنها عقلائيت ندارد در وضع فعلي تضعيف جمهوري اسلامي است تضعيف نظام است تضعيف
تشيع است اين که مقام معظم رهبري و حضرت امام در اين 26 ،25 سال هي اصرار ميکنند
نکنيد براي خاطر اين است که هو کردند ما را، همين قمه و زنجير و اين چيزها را
گرفتهاند و هو کردهاند ميگويند اين تشيع يک افراد بي معنايي هستند بي محتوي،
خشن، آن وقت در فيلم بچه را در دامن گرفته و قمه را ميزند توي سر بچه، بعد
ميگويند نگاه کنيد اينها اينها هستند به عنوان ثانوي جمهوري اسلامي همه يعني مقام
معظم رهبري، حضرت امام ميگفتند در وضع فعلي که اينها دست گرفتهاند براي ما و هن
تشيع است و وهن تشيع گناهش خيلي بزرگ است، نکنيد آنها با قاعده لا ضرر جلو
نيامدهاند که کتاب بنويسند و آقايان هي مرتب بگويند که اين آقا گفته است اگر ضرر
نداشته باشد طوري نيست آن آقا گفته است اگر ضرر نداشته باشد طوري نيست يک کتاب
نوشته است سرتا پا همين است که همه آقايان گفتهاند اگر ضرر نداشته باشد طوري نيست
ما بالاتر از اين ميگوييم، ميگوييم اگر ضرر هم داشته باشد طوري نيست اما يک حرف
هست و آن اين است که حساب ضرر نيست حساب وهن تشيع است حساب دست گرفتن دشمن و اين
که ما جمهوري اسلامي را تضعيف کرديم در ميان مردم به تشيع ضربه زدن و ضربه زدن به
تشيع گناهش از هر چه شما بگوييد بالاتر است آن که ميگويد اين را ميگويد لذا کتاب
بنويسند و سر تا پا در کتاب بگويند ضرر ندارد، ضرر ندارد ما ميگوييم اگر ضرر هم
داشته باشد باز هم طوري نيست به شرط اين که وهن اسلام نباشد....تا ميرسد به اينجا
که در بين ما طلبهها هم دسته بندي ميکنند و بيرق هم ميزنند و روحانيت پاي اين
بيرق سينه ميزنند، قمه ميزنند. اينها است که پدر درمي آورد، اينها است که چه
ضررها برايهمه من جمله روحانيت دارد آن وقت به اسم اسلام و ديگر حالا بدتر از
اينها ماها هم شدهايم ضد ولايت! حضرت امام شده بدتر از سنيها! مقام معظم رهبري
شده ظالم به تمام معنا! هر که هم مثل ايشان حرف بزند شده فاسق، فاجر! چرا؟ گفته
است اي طلبه دسته بندي نکن در خيابان با دو تا قمه جلوي ماشين را بگير بعد طلبهها
قمه بزنند! اين چه شد، لذا ميگويد نکن، تو دهن کجي کني به نظام مقدس جمهوري
اسلامي گناهش از هر چه بگويي بالاتر است ميدانم تو نظام را قبول نداري اما
بالاخره اين نظام را دنيا قبول دارد درخشندگي در دنيا پيدا کرده و تو دهن کجي بکني
راجع به اين نظام گناهش از هر چه بگويي بالاتر است ما اين را ميگوييم.بي خود ما
را برديد به اينجاها، نبايد ما را ميبرديد به اينجاها اما علي کل حال حرف آمد
اميدوارم همه شما بپسنديد.
وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.