أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
در مسئلۀ 45، فرمودند: لا يجوز النظر إلى العضوالمبان من الأجنبي، مثل اليد و الأنف واللسان و نحوها، لا مثل السنّ و الظفر والشعر و نحوها.
دست نامحرمی قطع شده، به دست نامحرم نمیشود نگاه کرد مگر اینکه ضرورتی در کار باشد. حتی ایشان میفرمایند دماغ و زبان هم همینطور است. مثلاً پای نامحرم قطع شده، نامحرم نمیتواند به آن پا نگاه کند. دماغ و زبان نامحرم هم مثل دست و پاست. اما بعد میفرمایند مثل دندان و ناخن و مو، اشکال ندارد.
یک حرف در اصل مطلب است که نگاه کردن به عضو مبان، آیا جایز است یا نه؟! یکی هم این تفصیلی که مرحوم سیّد دادند بین اجزاء جزئیه و کلیّه.
راجع به دست و پا و امثال اینها گفتند که چه فرقی است بین اتصال و انفصال. همینطور که این دست وقتی متصل بود و پا متصل بود، نمیشد به آن نگاهی کنی مگر در ضرورت، الان هم که بریده شده، نمیشود مگر در ضرورت.
فرمودند که اگر هم شک بکنیم، استصحاب داریم. یک ساعت قبل، نمیشد به این پا کنی، حالا هم که قطع شده، نمیشود به این پا نگاه کرد به استصحاب. بعد هم مثال زدند و گفتند که اجزاء از حیوان نجس العین یا غیر مأکول لحم، گفتند روایت داریم و همۀ فقها هم گفتند که جزء را با کل یک نوع حساب کردند. گفتند مثلاً سگ نجس است، اگر دست او هم قطع شود، نجس العین است. یا مثلاً گربه غیرمأکول لحم است و اگر بخواهی گربه را بغل کنی و با او نماز بخوانی نمیشود و با موی آن هم نمیشود. لا تصل فی وبر مالا یأکل لحمه. تا اینجا را میشود درست کرد و اینکه گفتند استصحاب نمیشود برای اینکه موضوع متعدد است؛ ظاهراً موضوع متعدّد نیست برای اینکه هویّت محفوظ است. اشاره میکند به این پای قطع شده و میگوید به این پا نمیشد نگاه کنی و الان، نکون کذلک. لذا تعدّد موضوع عقلاً هم باشد، عرفاً نیست. لذا اجزاء مُبان در هر چیز مثل متصّل است، حال در انسان باشد یا در حیوان باشد. بعد هم برای اینکه استصحاب را جاری کنند، گفتند زندۀ نامحرم با میّت نامحرم یک حکم دارد. اگر کسی زنده باشد، نامحرم نمیتواند به او نگاه کند و حالا هم که مرده، نامحرم نمیتواند به او نگاه کند.
بنابراین ظاهراً مسئله تا اینجا صاف است و ما بخواهیم بگوییم نه، هم قواعد به ما میگوید آری و هم استصحاب به ما میگوید آری. میّت با زنده و دست بریده و دست زنده، اینها عرفاً یک چیز است. اگر نامحرم نمیتوانست به آن نگاه کند، حالا هم نمیشود. اگر نجس العین بود، حالا هم نجس العین است. و هر حکمی داشت، الان هم این حکم را دارد. مثلاً میّت را اگر غسل ندهند، نجس است، حال اگر دستش را قطع کنند، این دست را هم باید غسل دهند و هم اگر به این دست میّت که غسل داده نشده، دست بگذارند، غسل دارد. چه تفاوتی دارد؟! دست میّت متصل بود، اگر دست به او میگذاشتیم، غسل واجب بود و حالا هم که یک عضو را بریدند، اگر دست به آن بگذاریم، غسل واجب است. هیچ کس هم اشکال نکرده است. حال این دست که متصل بود، نمیشد به آن نگاه کنی و حالا هم که بریده شده، نمیشود به آن نگاه کرد. حال میّت باشد یا زنده باشد. ظاهراً حرف خوب است. لذا اگر مثلاً دست میّت را به دست دیگری متصل کردند، این جزء میشود و وقتی جزء شد، نجس العین نیست و نامحرم نمیتواند به آن نگاه کند و محرم میتواند به آن نگاه کند، برای اینکه جزء بدن شده است. مثل اینکه چشم سگ را که نجس العین است، متصل کنند به چشم کسی بکنند. یعنی اجزاء مبان از نجس العین یا غیرنجس العین را متصل میکنند و جزء میکنند و خون در آن واقع میشود، پس جزء واقعی میشود. یعنی این دست، دست آن نامحرم نیست و دست این زن است. یا این چشم، چشم سگ نیست بلکه چشم این مرد است. در اینجاها که متصل شود، اینطور است که جزء این بدن شده است، چنانچه اگر جزء نشود، میگوییم. مثلاً دست یک خانمی که میّت بوده بریدند و به دست یک آقا یا خانمی وصل کردند اما جزء نشد؛ این هم نجس العین است و هم شوهر نمیتواند به آن نگاه کند و نامحرم هم به بدن این زن نمیتواند نگاه کند. لذا آن دائرمدار اینست که گاهی اعضای نجس العین یا اعضای حیوان غیر مأمول لحم و یا اعضای انسان، جزء میشود که اصلاً تحول پیدا میکند. اما یک دفعه جزء نیست و حکم اول را دارد. ما نحن فیه همینطور است؛ اجزای مبان است و حالا یک دفعه متصل به بدن دیگری میکنند اما جزء نیست و خون در آن جریان ندارد، این حکم قبل را دارد. دست میّت را غسل نداده بریدند؛ اگر به دست به این دست بگذارند، مسلّم غسل دارد. نجس العین است و باید غسلش دهند. حال نامحرم قبلاً نمیتوانست به این دست نگاه کند و الان هم نمیتواند. برای اینکه جزء مُبان را مثل جزء متصل میبیند. اگر هم کسی شک کند، استصحاب حسابی جاری است. هویّت محفوظ است و میگوید این دست را نمیشد نامحرم به آن نگاه کند الان یکون لک ذلک. یا این دست نجس العین بود، الان یکون لک ذلک. ظاهراً حرف ندارد.
اگر دست زندهای را قطع کنند، این دست حکم کُل را دارد. یعنی این دست الان نجس العین است و باید غسلش دهند و سابقاً در غسل میّت صحبت کردیم که غسلش میدهند و وقتی غسلش دادند، همین دست نجس العین، پاک میشود یعنی حکم کل را دارد. چنانچه قبلاً نمیشد نامحرم به آن نگاه کند، الان هم نمیشود. سابقاً اگر دست گذاشته بودند، غسل میّت لازم بود، الان هم غسل میّت لازم است. فقط این فرمایش مرحوم سید میماند که اجزاء جزئی را با کلّی تفاوت کرده است. که میفرمایند: لا مثل السنّ و الظفر والشعر و نحوها. این را یادم نمیرود که در نجات العباد، مرحوم صاحب جواهر و محشین بر آن نجات العباد، مثل مرحوم شیخ انصاری و مرحوم میرزای بزرگ و مرحوم صدر؛ اینها میگفتند به موی زن اگر متصل باشد، نمیشود نگاه کرد و اگر منفصل هم باشد، نمیشود نگاه کرد. و این یک مشکلی شده بود. مخصوصاً اینکه زنها به حمامهای عمومی میرفتند و موهایشان در آب میریخت و این آب از منجلاب بیرون میآمد و میگفتند نامحرم نمیتواند به این موها نگاه کند. مرحوم سیّد در مقابل آنها میگویند اگر زن ناخن گرفت، آنگاه نگاه کردن به این ناخها طوری نیست. اگر متصل باشد، نمیشود نگاه کرد و اشکال دارد و اگر منفصل باشد، طوری نیست. دندان خانم تا در دهانش است، وقتی تبسم کند، نامحرم نمیتواند به این دندان نگاه کند اما اگر دندان را بکشند، طوری نیست. لذا مرحوم سیّد میفرمایند: لا مثل السنّ و الظُفر والشَعر و نحوها؛ یک چیزهای جزئی و نحوها هم مثلاً پوست گوشت. مثلاً اگر پوستی به بدن زن باشد و نامحرم بخواهد به این پوست نگاه کند، نمیشود و اما وقتی این پوست را با قیچی کند و دور انداخت، آیا به این پوست میشود نگاه کرد یا نه؟ مرحوم سیّد میگوید، میشود. اما یادم نمیرود که مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری و میرزای بزرگ میگفتند به اینها هم نمیشود نگاه کرد. روح و غیر روح هم ندارد. ناخن که به دست است روح ندارد و نمیشود به آن نگاه کرد. فرق نمیکند اگر متصل یا منفصل باشد، روح ندارد. آن وقتی که بیرون بیاید، روح ندارد، آن وقت هم که متصل باشد، مثل استخوان و امثال اینها را میگویند روح ندارد. لذا مثل دندان و مو و اینها، روح در آنها نیست. این را نمیشود درست کرد. ظاهراً مرحوم آقای خوئی هم میخواهند از این راه جلو بیایند و این هم نمیشود که اینها روح ندارند و چون روح ندارند،میشود به اینها نگاه کرد. میگوییم وقتی متصل باشد، روح ندارد و نمیشود به اینها نگاه کرد. لذا اگر نامحرم بخواهد به دندان خانمی نگاه کند، نمیشود. حال دندان غیر را مثلاً دندان خواهرش را به دندانهای خودش وصل کرده و حالا در مقابل شوهر میخندد، ایشان میفرمایند طوری نیست. یا اینکه دندان کشیده، میگوید نگاه کردن آن طبیب به این دندان، طوری نیست. همچنین مو را میگوید طوری نیست. یک روایاتی داریم راجع به قرامل که میگویند آنهایی که به جواز تمسّک کردند، میگویند مراد مرحوم سیّد هم قرامل است. آن وقتها اینطور بود که زنها موهای خودشان را یا موهای کسی را که خیلی بود، میگرفتند و با موهای خودشان متصل میکردند. گاهی مثلاً با نخ و قیتون و گاهی هم با مو. لذا موهایی که می بافتند و پشت سرشان میانداختند، گاهی در این بافتنیها پارچه و نخ بود و گاهی هم موی سر دیگران بود که این میگفتند قرامل. این را از امام (علیهالسلام) سؤال کردند و امام (ع) فرموده اگر آن نخ باشد و موی سرش باشد، طوری نیست اما اگر موی سر دیگران باشد، کراهت دارد. میگویند مرحوم سیّد به این روایات قرامل تمسّک کردند و قدری هم از مو تجاوز کردند و گفتند مثل سن و ظفر و شعر و نحوها مثل پوست بدن، اشکال ندارد. روایتش را بخوانیم.
روایت 1 از باب 101 از مقدمات نکاح جلد چهارده وسائل:
مصححۀ ثابت بن سعید. گفتند ثابت بن سعید ضعیف است، لذا روایت ضعیف است. اما ابن مسکان از این ثابت بن سعید روایت نقل میکند. احمد بن محمد بن عیسی هم در همین سند، روایت نقل میکند. یعنی در همین سند، هم احمد بن محمد بن عیسی است و هم ابن مسکان و اینها لایرویان الاّ عن الثقة. در احمد بن محمد بن عیسی مشهور است که، لایرویان الاّ عن الثقة و مرحوم شیخ طوسی قبول کردند اما ابن مسکان را همه قبول کردند. از اصحاب اجماع است و از شش نفریهاست و همه گفتند من جمله شیخ در عدة، اجتمعة الاصحاب بر اینکه هرچه ابن مسکان نقل کند، موثق است. لذا من نوشتم مصححه، صحیحه نه و مصححه آری. لذا اینکه مرحوم آقای خوئی میگویند روایت ضعیف السند است، نه، بلکه روایت صحیح السند است و روایت معتبر است.
عن ثابت بن سعيد قال: سيل ابو عبد الله عليه السلام عن النساء تجعل في رووسهن القرامل؛ قرامل همان گیسهای بافتنی است که آن وقتها گیسها را میبافتند و در این گیسها گاهی صوف یعنی نخ و قیتون و امثال اینها بود برای اینکه بتوانند ببافند. مثلاً موهایش کم بوده و برای بافتنش استمداد میکرده به واسطۀ نخ و گاهی هم به واسطۀ مو. آنگاه وقتی به حمامهای عمومی میرفته، موهایش را جمع میکرده و نمیریخته و موها را برمیداشته و خشک میکرده و جزء سرش میکرده. گاهی هم آن زنها مثل خواهرش و امثال اینها که زیاد مو داشتند، موها را از آنها میگرفته و قرامل درست میکرده است. حال سؤال میکند که: عن النساء تجعل في رووسهن القرامل قال يصلح الصوف و ما كان من شعر امراه لنفسها؛ اگر نخ باشد یا قیتون باشد و یا مو از سرش خودش باشد، طوری نیست. و كره للمرأة أن تجعل القرامل من شعر غيرها، و اما اگر موی غیر باشد، نمیشود. آن کسانی که میگویند نمیشود، کَرهَ را حمل بر حرمت کردند که درجاتش عالی عالیتر، استاد بزرگوار ما آقای داماد، سختشان بود که مثل کَربحه و ینبغی و امثال اینها را کَرِه بگویند یعنی مکروه اصطلاحی و ینبغی را بگویند مستحب. چنانچه مشهور مثل صاحب جواهر و دیگران میگویند. آقای داماد میگفتند در آن زمان، این احکام خمسه اصطلاح نشده بود و وقتی اصطلاح نشده بود، کَرِهَ یعنی نمیخواهم این کار بشود و ینبغی یعنی میخواهم این کار بشود. ینبغی دال بر وجوب است و کَرِهَ هم دالّ بر حرمت است. و این نجاة العباد مرحوم صاحب جواهر و محشین، میگویند این کَرهَ به معنای حرمت است. حضرت فرمودند اگر موی خودش باشد، طوری نیست اما اگر موی نامحرم باشد، اشکال دارد و اشکالش هم به خاطر اینست که محارمش میخواهند به این مو نگاه کنند که نگاه کردن به موی نامحرم نمیشود. مرحوم سیّد کَرِهَ را حمل بر کراهت اصطلاحی کرده است. گفته است که دالّ بر حرمت نیست، آنگاه ایشان از موی سر تجاوز کرده به هرچه در آن روح ندارد. گفته مثل ناخن و مثل دندان و امثال اینها. دندان تا در دهان است، نامحرم نمیتواند به آن نگاه کند اما وقتی این دندان را بکشند، نامحرم میتواند به این دندان نگاه کند. مو تا به سرش باشد، نامحرم نمیتواند به آن نگاه کند اما اگر مو را بکند و یا شانه کند و موهایش دور بریزید، نامحرم میتواند به این موها نگاه کند. اما مکروه است. دائرمدار اینست که ما کَرهَ را چطور معنا کنیم و الاّ اینکه مرحوم سیّد فرق گذاشته بین چیزهای جزئی و چیزهای کلّی، ظاهراً وجهی ندارد. بعضی گفتند سیره روی این هست. سیره هست به اینکه چیزهای جزئی را با چیزهای کلّی تفاوت میگذارد و این ردّی نشده پس امضاست. بعد هم مثال زدند و گفتند مثل دندان خیلی کم است و یا خانم ناخنهایش را بگیرد و نامحرم این ناخنها را ببیند خیلی کم است اما مو خیلی زیاد است برای اینکه خانمها آنوقتها به حمامهای عمومی میرفتند و سرشان را شانه میکردند و خیلی مو پیدا میشد و این موها را آن حمامی و غیرحمامی میدید و منعی از این نبود، پس سیره هست که در مثل این جزئیها، اشکال ندارد. شاید این حرف بهتر از آن تمسّک به روایت باشد؛ چون در آن روایت این لفظ کَرهَ هست که اگر حرف آقای داماد را بپسندیم، آن وقتها اگر کرهَ اصطلاحی نباشد، دالّ بر حرمت میشود. آنگاه بگوییم مرحوم سیّد،صاحب عروه، تمسّک به سیره کرده است و گفته است که سیره داریم برای اینکه به اجزائی که روح ندارد و جداست، که اگر متصل باشد نه اما اگر جدا شود، سیره داریم و آنگاه سیره را هم نمیتواند اثبات کند و فقط در مو میشود اثبات کرد. آنگاه قیاس کند و بگوید به مو که میشود، پس به دندان کشیده هم میشود و به ناخن و به پوستی که قیچی کرده و دور انداخته، اشکال ندارد. ظاهراً میشود این را گفت. ظاهراً غیر از این روایت هم روایتی نداریم. این روایت را هم گفتند ضعیف السند است و با این تمحلّی که من درست کردم، روایت را صحیح السند کردم، فقط دلالت این لفظ کَرهَ است که آقای داماد نه در اینجا بلکه کلی و مرحوم آقای خوئی هم این حرف را در اینجا دارند و مرحوم آقای خوئی هم مثل مرحوم آقای داماد میفرمایند لفظ کَرهَ و لفظ ینبغی در آن وقت اصطلاح نبوده و چون اصطلاح نبوده که کَرهَ در مقابل حرام باشد، پس لفظ کَرهَ دلالت بر حرمت میکند. آقای داماد خیلی وقتها اصرار داشتند به اینکه این واجب و حرام و مکروه و مستحب و مباح، اصطلاح نبوده؛ من به ایشان عرض میکردم که اگر هم زمان پیغمبر اکرم (ص) تا زمان امام باقر (ع) اصطلاح نبوده اما ظاهراً در زمان امام باقر و مخصوصاً در زمان امام صادق (ع)، این اصطلاح بوده و این اصطلاح را میتوانیم از روایتها استفاده کنیم. حال اینها دائرمدار استفادۀ شماست که آیا استفاده کنید یا نه.
مسئلۀ مشکلی که در پیش داریم، این مسئلۀ 49 است. و آن مسئله اینست که مرحوم سیّد میفرمایند: یُکرَهُ إختلاطُ الرِّجالِ بِالنِّساءِ إلاّ لِلْعجائزِ و لَهُن حضور الجمعة والجماعات.
خیلی جرئت داشتند و با یک طنطراق حسابی گفتند که اختلاط زن و مرد مکروه است مگر پیره زنها که میتوانند به نماز جمعه بروند و نماز جماعت شرکت کنند اما برای غیر عجائز، مکروه است.
ما دو مسئله داریم و مرحوم سیّد دو مسئله را با هم خلط کرده است. یک حرف در اینست که زنها میتوانند به نماز جمعه و نماز جماعت بروند یا نه؟ در زمان پیغمبر اکرم (ص)، اینها هم به نماز جمعه میرفتند و هم به نماز جماعت میرفتند و اگر بخواهیم بگوییم مکروه بوده، مسلّم مکروه نبوده و پیغمبر اکرم(ص) حسابی زنها را ترغیب و تحریص میکردند. در آخر سورۀ احزاب که آیۀ چادر آمد، اینطور بود که بعضی از اراذل و اوباش، شبها در موقع نماز عشاء، سر راه مینشستند و مزاحم بودند که آیۀ شریفه آمد که اگر دست از مزاحمت برداشتید که برداشتید والاّ شما را تبعید میکنم و اگر در تبعید باز این کار را کردید، اعدامتان میکنم. این آخر سورۀ احزاب، خیلی طنطراق دارد راجع به مزاحمت اراذل و اوباش برای زنها. لذا اینها برای نماز عشاء هم میرفتند و بعضی اوقات هم واجب اس. مثل همین اول انقلاب که اگر این زنها نبودند، به این زودیها انقلاب پیروز نمیشد. اتّفاقاً پیروزی انقلاب زیر سر همین خانمها با بچههایشان و آمدن در صحنه است و اینجا هم باید بگوییم واجب است. بعضی اوقات هم مستحب است. مثل اینکه زنها نماز جماعت میروند و نماز جمعه میروند و همیشه بوده و در زمان پیغمبر اکرم (ص) بوده و الان هم در میان عربها هست و خیلی مفصّل در میان عربها هست. در خلیج فارس، من دیدم که هست و در صعودی هم هست و شرکت کردن زنها، چه پیر و چه جوان، در نماز جماعت و در نماز جمعه، هیچ اشکال ندارد و همان استحباب را هم دارد. مگر اینکه احتمال مفسده باشد؛ اگر احتمال مفسده آمد، آنگاه باید ببینیم که این احتمال مفسده چه مقدار است. اگر احتمال مفسده باشد، همان ریبه است و مرحوم سیّد میفرمایند پیره زن طوری نیست چون احتمال مفسده ندارد؛ اما در جوانها اگر احتمال مفسده باشد، همان که در روایات هم آمده که: «مَسْجد الْمَرأة بيتها». این بیتها را که نمیشود همینطور درستش کرد برای اینکه اگر به راستی پیغمبر روی منبر این حرف را میزد، مریدهای پیغمبر (ص) میرفتند در خانههایشان و نماز میخواندند. درحالی که مریدهای پیغمبر (ص) میآمدند و نماز جماعت میخواندند. حال پیغمبر اکرم(ص) بگویند «مَسْجد الْمَرأة بيتها»، برو در خانه نماز نخوان و به نماز من نیا. و آنها مخالفت پیغمبر اکرم بکنند و باز بیایند و برای آنها حسابی پرده بکشند و زنها شرکت کنند و مردها هم شرکت کنند و این «مَسْجد الْمَرأة بيتها» کدام است؟! فقط باید احتمال مفسده را در نظر گرفت که آن هم کم است. اگر احتمال مفسده آمد، این حرف دیگری میشود. گاهی مکروه میشود و گاهی حرام میشود. ولی تا احتمال مفسده نباشد، شرکت کردن خانمها در مسجد برای نماز جماعت و برای نماز جمعه، همان استحبابی که برای مردها دارد، برای زنها هم دارد. این کراهت مرحوم سیّد هم درست نیست. این یک مسئله است.
یک مسئله که خیلی مفصلتر است، اختلاط زن و مرد است. مثل الان در بازار و در خیابانها، اما اختلاط زن و مرد الاّ از حضور آنها در مسجد است و این که اختلاط نیست. آنها در پشت پرده هستند و اختلاط بین زن و مرد نیست. اختلاط زن و مرد آنست که تنه به هم بزنند و در خیابانها با هم بگویند و بخندند و این مسلّم حرام است و فردا دربارهاش صحبت میکنیم.
و صلّی الله علی محمد و آل محمّد