اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى.
بحث سومى كه در باب قطع شده است، بحث قطع
موضوعى است و اين بحث گرچه از نظر ما نتيجه فقهى ندارد براى
اينكه نداريم در فقه كه قطع درج در موضوع شده باشد، امّا چون بعضى از بزرگان
نظير مرحوم آقاى نائينى و شاگردشان مرحوم آقاى خوئى «رضوان اللّه
تعالى عليها» فرمودهاند در بسيارى از احكام قطع درج در موضوه شده است،بحث
مىكنيم و على كل حال اين بحث قطع موضوعى يك بحث فوق العاده مشكلى است.
معناى قطع موضوعى اين است كه شارع مقدس گاهى
قطع را درج در موضوع مىكند و مقطوع و قطع را هر دو با هم
موضوع حكم قرار مىدهد، يعنى گاهى مىگويد الخمر حرام، در اينجا مىگويد
مقطوع موضع واقع شده است، شما وقتى علم پيدا كردى كه خمر است حرمت
مىآيد روى او كه خمر حرام است. يك موضوع داريم، خمر، ذات خمر، يك محمول
داريم حرام، بر روى هم يك حكم پيدا مىشود، به اين مىگوييم قطع
طريقى، يعنى قطع شما طريق واقع شده براى اينكه موضوع را پيدا كند.
امّا گاهى شارع مقدس قطع را با مقطوع، با هم
موضوع قرار مىدهد، يا قطع فقط را موضوع قرار مىدهد، مىگويد مقطوع
الخمر حرام. مرحوم صاحب
حدائق احتمالاً، بلكه از كلماتش فهميده مىشود كه ايشان در باب نجاسات همين را
مىخواهند بگويند، مرحوم صاحب حدائق مىگويند «دم من حيث انه دم ليس بنجس، بول من حيث انه بول ليس بنجس»،
بلكه «مقطوع البول نجس، مقطوع الدم نجس». مىگويد قطع شخصى شما با آن
چيز خارجى كه به او مىگوييم مقطوع، اين دو تا، موضوع از براى
حرمت است. به اين مىگوييم قطع موضوعى. گاهى موضوع واقع مىشود براى
حكم، مثل اينكه مىگوييم مقطوع الخمر حرام است گاهى آن قطع با يك حكمى
موضوع واقع مىشود براى يك حكم ديگرى، مثل «اذا عملت بنجاسة
الخمر فهو نجس» يا «اذا عملت بوجوب صلوة الجمعه يجب عليك التصدق». پس
قطع موضوعى آن است كه مولى قطع شما را درج در حكمش بكند.
در اين قطع موضوعى كه قطع شما درج در موضوع
حكم بشود مرحوم آخوند در كفايه چهار قسم براى اين درست
كردهاند. گفتهاند گاهى قطع شما
درج در موضوع مىشود، گاهى قطع شما تمام موضوع مىشود، يعنى گاهى مىشود
مقطوع الخمر حرام و خمر اصلاً هيچ كاره است و قطع موضوع حكم است، يا «اذا عملت بوجوب صلوة الجمعه» كه فقط
علم شما كار مىكند، چه نماز جمعهاى در كار باشد، يا در كار نباشد،
بصرف اينكه علم پيدا كردى به وجوب نماز جمعه، واجب است بر شما تصدق. اينجا
قطع و علم شما تمام موضوع است.
گاهى هم قطع جزء موضوع است، كه غالبا آنها كه
گفتهاند، به نحو جزء موضوع مىگويند، يعنى قطع شما با يك ذات
خارجى. به عبارت ديگر ذات
متلبس به قطع شما موضوع واقع مىشود كه صاحب حدائق همين طور مىفرمايند كه معلوم الخمر حرام است، يعنى
خمر خارجى با قطع شما، اگر علم و قطع شما نباشد، آن خمر حرام نيست. اگر هم علم
شما باشد، امّا خمر خارجى نباشد، باز هم حرام نيست. كه مىگوييم جزء موضوع است، يا
تمام موضوع است.
3 تصور براى الخمر حرامٌ است يكى اينكه ذات
خمر حرام است، چه قطع شما باشد، چه قطع شما نباشد، چه به واسطه بينه به دست بيايد،
يا به واسطه خبر واحد به دست بيايد. كه اين قول مشهور است كه احكام همه آمده روى نفس
الامريات كه قطعِ در اينجا را به او مىگوييم قطع طريقى، يعنى قطع شما كشف كرده
ذات خارجى را و وقتى روشن شد حكم شارع مىآيد. شارع كارى به قطع مكلف نداشته، حكم
را آورده روى ذات خارجى، شما قطع پيدا كردى، يعنى كشف شد براى شما آن ذات خارجى كه
شارع مقدس مىفرمايد الخمر حرامٌ. قطع طريقى يعنى قطع من موجب مىشود كه موضوع را
ببينيم و بدانم حكم شارع مقدس كه حرمت است اينجا آمده است. اين صورت اوّل.
صورت دوم: اينكه احكام روى واقعيات نيست،
بلكه روى علم شماست و معلوم الخمر حرام است به اين معنا كه علم شما حرمت مىآورد،
نه آن خارج، معلوم الخمر حرام است. به جاى اينكه بگويد الخمر حرام و بگوييم علم هم
تمام موضوع است، اگر شما علم پيدا كردى كه اين چيز خمر است، حرام است، چه در واقع
خمر باشد، يا نباشد. مثلاً اگر جهل مركب باشد و علم شما بيايد روى يك شيشه آب كه
اين خمر است، اين حرام است.
امّا جزء موضوع، يعنى خمر خارجى يك جزء براى
حرمت و علم شما جزء ديگر، هر دو مركب است. به عبارت ديگر موضوع مشتق است و در
اينجا يعنى
ذات ثبت له العلم. معلوم الخمر حرام يعنى خمر خارجى كه با علم شما موضوع واقع مىشود
براى حرمت.
مرحوم آخوند تصريح مىكنند كه ما پنج قسم
داريم يكى قطع طريقى و چهار قسمت قطع موضوعى. ولى اگر يك مقدار انسان دقت بكند بيش
200
قسم اين قطع موضوعى پيدا مىشود، حالا چه جور شده كه قوم نفرمودهاند و مرحوم
آخوند در چهار قسم استفاده كردهاند، اين مال بحث فردا. حالا اين اقسام را به طور
فشرده عرض مىكنم.
گاهى اين علم با ذات خارجى موضوع واقع مىشود
براى حكمى، مثل«معلوم النجس نجس». صورت ديگر، علم شما با حكمى از احكام شارع مقدس
اين دو تا موضوع واقع مىشود براى حكم ديگرى، مثل «اذا عملت بوجوب صلوة الجمعة يجب
عليك التصدق»، يا «فاسعوا الى ذكراللّه»، كه اين اذا
عملت شرط است و شرط يعنى موضوع. فرق نمىكند كه گاهى معلوم الخمر حرام است و گاهى
معلوم الخمر را به طور قضيه شرطيه در مىآورد، كه فرقش با اوّلى اين شد. كه علم
شما با ذات خارجى موضوع واقع شد اين صورت اوّل است، مثل معلوم الخمر نجس يا معلوم
الخمر نجس.
صورت دوم اينكه علم شما با حكم شارع مقدس اين
دو تا موضوع واقع مىشود براى يك حكم ديگر. به صورت قضيه شرطيه در مىآوريم مثل
«اذا
عملت بوجوب صلوة الجمعة يجب عليك السعى الى صلوة الجمعة» كه موضوع يجب عليك السعى
آن حكم شارع است كه وجوب صلوة جمعه باشد،
فقط آن هم نه، بلكه با علم شما. علم شما با حكمى از احكام شارع مقدس، دو تا موضوع
واقع شده به عنوان شرطيه، جزائش حكم ديگرى است، مثل يجب عليك التصدق.
مرحوم آخوند و ديگران همه حرفهايشان روى اين
قسم دوم مىچرخد و امّا قسم اول را مرحوم آخوند اصلاً متعرض نشده است. چرا؟ در
حالى كه قسم اوّل منقسم مىشود به 20 قسم به بالا.
حال قسم اوّل را صحبت كنيم، كه مرحوم صاحب
حدائق در باب نجاسات از روايات استفاده
كرده، كه نجاسات خارجيه نجس نيست. قطع شما با آن ذات خارجى گاهى جزء موضوع است
گاهى تمام موضوع است، مثل معلوم الخمر حرام كه علم شما تمام موضوع است، يا علم شما
جزء موضوع است. حكمى كه مىآيد گاهى حكم
عقلى است، گاهى شرعى است، يعنى حكم عقلى مثل اينكه مىگويد تصرف در مال غير با علم
شما، اين حرام است، امّا تصرف فقط را نمىگويم حرام است، بلكه تصرف با علم شما
حرام است، مىشود حكم عقلى. گاهى مىگويد معلوم الخمر حرام، مىشود يك حكم شرعى،
يا معلوم البول نجس است، مىشود يك حكم شرعى.
پس گاهى تمام موضوع است، كل واحد حكممان يا
شرعى است يا عقلى. اين چهار قسم. آنكه قطع شما را مىخواهد درج در موضوع بكند.
گاهى عنوان طريقت دارد، يعنى چون اين قطع كاشف از واقع است، كاشف تام، طريق الى الواقع
است، طريق تام، به اين نظر جزء موضوع قرار مىگيرد، مىگويد معلوم الخمر حرام است.
اين يك صورت است.
گاهى به عنوان كشفيت مطلقه و طريقت مطلقه
است، نظر به تماميت او ندارد، مىبيند قطع مىنماياند واقع را، حالا تام يا غير
تام، نظر به او ندارد. چون كاشف است، مطلوب است «بما انه كاشف». گاهى به عنوان
«انه حجة» چون قطع حجت است، دليل از براى واقع است، مطلوبيت پيدا مىكند و موضوع قرار
مىگيرد. بنابراين صورت سوم «بما انه حجة» موضوع قرار مىگيرد، چون حجت است بين
عبيد و موالى، مطلوبيت پيدا مىكند.
گاهى هم چون مىبيند كشف مطلق دارد، مىبيند
حجيت دارد، چون كه اين قطع آثار فراوانى
دارد، اين را موضوع قرار مىدهد.
وقتى چنين باشد بخواهيم تقسيم بكنيم كه قطع
موضوعى كه موضوع واقع مىشود، گاهى جزء موضوع است، گاهى تمام موضوع است، حكم ما
گاهى شرعى است و گاهى عقلى و آن قطع كه درج در موضوع مىشود گاهى به نحو طريقت
مطلقه است، گاهى هم به نحو طريقت تامه است، گاهى به نحو «بما انه حجة» است، گاهى
هم به نحو «انه تمام الآثار» است. چهار در چهار، مىشود شانزده قسم. اين شانزده
قسم اصلاً در كتابهاى اصولى نيامده است.
همه و همه رفتهاند آنجا و گفتهاند كه قطع
موضوعى آنجاست كه موضوعى داشته باشيم، حكمى داشته باشيم، كه آن حكم ما موضوع واقع
شود
براى يك حكم ديگرى، مثل «اذا عملت بوجوب صلوة الجمعه يجب عليك صلوة الجمعه». علم
شما با حكم شارع كه وجوب صلوة جمعه باشد، اين دو تا
موضوع واقع شد براى يك حكم ديگر. اينكه مىگوييم موضوع واقع شد، يعنى شرط واقع شد.
آن وقت «يجب عليك التصدق» يا «يجب عليك صلوة
الجمعه». اين قسم را مرحوم آخوند چهار قسم مىكنند.
امّا آنجايى كه موضوعى داشته باشيم و موضوع
ما مركب باشد از آن خارج و علمٌ يعنى علم شما با آن دو تا موضوع واقع بشوند براى
حكمى، در
كتابها اين سيزده قسم نيامده است.
آنكه قوم مشى فرمودهاند قطع موضوعى را اين
جور درست كردهاند كه علم شما با حكم شارع مقدس مثل «اذا عملت بوجوب الصلوة
الجمعه» اين دو
تا را موضوع قرار دادهاند براى حكم ديگرى «يجب عليك صلوة الجمعه» يا «يجب عليك
التصدق». در صورتى كه قبل از اين بايد چيزى بفرمايند كه
نفرمودهاند و آن اينكه گاهى قطع شما با آن موضوع خارجى، موضوع واقع مىشود براى
يك حكمى، گاهى مىگويند الخمر حرام. تصور اين است كه
الخمر المعلوم حرام، كه اين 20 قسم مىشود كه علماى اصول در اصول نياوردهاند،
چرا؟ در حالى كه اين 20 قسم خيلى بهتر از اين است كه حكم شارع را با علم شما، اين
دو تا را مركب كنند براى حكم ديگرى. حالا راجع به آنكه علماى اصول فرمودهاند، فردا
صحبت مىكنيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.