اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره قطع
موضوعى بود و معناى قطع موضوعى يعنى قطع ما مستقلاً يا به ضميمه يك حكم خارجى
موضوع واقع بشود از براى يك حكمى
نظير اذا علمت بوجوب صلوة الجمعه يحب عليك التصدق يا يجب عليك السعى الى صلوة
الجمعه.
در اين باره آيا
ثبوتا مىشود مولى اين كار را بكند يا نه. ديروز مباحثه كرديم و از نظر ما اين شد
كه همه فروض قطع موضوعى امكان ذاتى دارد.
بحث امروز اين است
كه آيا در فقه قطع موضوعى داريم درج در موضوع حكم شده باشد يا نه؟ يا اين بحث فقط
بحث علمى است و نداريم در فقه جايى كه قطع مكلف درج در موضوع حكم شده باشد؟
ديروز من عرض كردم
كه ما در فقه جايى نداريم كه قطع مكلف درج شده باشد در موضوع حكم يا تمام موضوع
واقع شده باشد براى حكمى كه بحث
امروزمان اسم آن را مىگذاريم بحث اثباتى.
بحثهاى ديروز و
روزهاى قبل ثبوتى بود بحث امروز اثباتى است يعنى آيا در فقه ما دليلى هست به اينكه
بگويد قطع مكلف درج در موضوع شده يا
تمام موضوع واقع شده يا نه؟
مرحوم محقق نائينى
«رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمايند خيلى از جاها قطع مكلف درج در موضوع شده
البته به طور جزء موضوع مىگويند نه به طور تمام موضوع. بلكه از مثالهايشان فهميده
مىشود كم جايى است كه قطع مكلف درج در موضوع حكم نشده باشد ما مىگوييم نيافتيم
جايى در فقه كه قطع مكلف درج در موضوع شده باشد امّا ايشان مىگويند كم است.
ايشان سه عنوان را
متعرض مىشوند يكى احكام عقليه كه احكام عقليه در فقه زياد داريم نظير اطاعت مولى،
نظير حرمت تصرف در مال غير و آن
احكامى كه مستقلاً حكم مىكند نظير حسن عدالت قبح ظلم ايشان مثال كه مىخواهند
بزنند به همان تصرف در مال غير مثال مىزنند مىفرمايند تصرف در مال غير حرام است عقلاً احتياج هم نداريم كه
شارع مقدس بگويد غصب حرام است لا يجوز لاحد ان يتصرف فى مال الغير يا فى عرض الغير
يا فى دم الغير الا ما اخرجه الدليل.
مىگويد اين حكم
عقل است عقل ما مىگويد تصرف در مال غير حرام است مىفرمايند از آن طرف هم عقل تا
قطع نباشد حكم ندارد وقتى عقل ما
مىتواند حكم بكند كه موضوع قطعى باشد و الا اگر موضوع ظنى باشد اگر موضوع مشكوك
باشد عقل ما حكم ندارد معناى اينكه موضوع قعطى باشد
يعنى قطع درج در موضوع. مىفرمايد بنابراين تصرف در مال غير معلوم اين را عقل
مىگويد حرام است امّا اگر علم را از آن بزنيم ديگر عقل ما حكم ندارد بايد ببينيم
شارع مقدس راجع به آن چه حكمى دارد آيا شارع مقدس مىگويد بايد احتياط كنى چنانچه
اصلى از اصول نباشد راجع به اموال و اعراض و دماء بايد احتياط كرد اين مثال اوّل
ايشان كه تقريبا يك قاعده كلى دست مىدهند كه هر حكم عقلى در فقه اين قطع مكلف درج
شده در موضوع آن حكم البته به طور جزء موضوع يعنى تصرف در مال غير با علم شما اين
موجب حرمت است. و امّا اگر اين تصرف در مال غير قطع شما نباشد حرمت نيست از نظر
عقل ما. ممكن است حرمت باشد از نظر شرع مقدس اسلام كه البته حرمت است براى اينكه راجع
به دماء و فروج و اموال شارع مقدس فرموده اگر اصل ندارى بايد احتياط كنى اين حرف
اوّل.
ما از نظر صغرى و
كبرى هر دو به ايشان اشكال داريم هم صغراى قضيه را نمىپذيريم و هم كبرى را. اينكه
ايشان مىفرمايند تصرف در مال غير وقتى
حرام است كه شما قطع داشته باشى مىگوييم
نه خيلى از جاها تصرف در مال غير عقلاً حرام است در حالى كه من يقين ندارم.
مثلاً عباى دوش
شما اين به قاعده يد مىگويد مال شماست قاعده يد آيا قطع آور است نه. ما مىگوييم
اماره است امّا فقهاء مىگويند اصلى از اصول است.الان عقل ما مىگويد اگر من
بخواهم عبا را از دوش شما بردارم جايز نيست يا مثلاً خبر واحد بگويد اين كتاب مال
اين آقا است عقل ما مىگويد تصرف در اين كتاب حرام است يا با قاعده يد مىگويد
تصرف در اين كتاب حرام است. اينكه مرحوم نائينى شنيدهاند اين است كه عقل ما روى
مشكوك حكم نمىكند. نه اينكه عقل ما روى مظنون حكم نكند.
عقل ما تا موضوع
نباشد حكم ندارد امّا يقينى بودن يعنى علم و علمى. عقل ما مىگويد موضوع را محرز
كن حكم روى آن بار است موضوع را كه
مىخواهم محرز كنم گاهى از باب قطع محرز مىكنيم گاهى از باب ظن و گاهى از باب
اصلى از اصول عمليه مثل استصحاب مثلاً.
پس بنابراين ايراد
ما اين است به مرحوم نائينى كه مىگويند تا قطع نباشد قطع مكلف عقل حكم نمىكند
اين را ما قبول نداريم عقل ما مىگويد بايد
موضوع محرز باشد احراز موضوع از چه راهى گاهى از راه قطع وجدانى گاهى اصلى از اصول
عمليه و گاهى اماره گاهى هم اصلى از اصول عقلائيه كه ما مىگوييم اماره عقلائيه كه
اصحاب به آنها مىگويند اصول عقلائيه مثل قاعده يد اصالة الصحه مثل قاعده فراغ مثل
قاعده تجاوز و امثال اينها وقتى شما موضوع را محرز كردى عقل حكم مىآورد روى آن.
لذا شما يك دفعه
مىگويى هذا خمر چون قطع دارى يك دفعه هم با استصحاب مىگويى هذا خمر.
حالا در اينجا
اصلى از اصول داريم آن را هم مىگويى هذا خمر گاهى هم اماره گفته مىگويى هذا خمر
قاعده يد داريم مىگويى هذا خمر وقتى مىگويىهذا خمر آن وقت عقل ما يك قاعده كلى
درست مىكند به ضميمه شرع كل خمر حرام نتيجه مىگيرد كه فهذا حرام در تصرف مال غير
هم همين است مىگويد هذا مال الغير اين صغراى قضيه گاهى قطع دارى گاهى ندارى استصحاب
دارى اين كتاب مال فلانى بوده نمىدانيم فروخته يا نفروخته سابقا مالش بوده استصحاب
مىكنيم كه اين كتاب مالش است گاهى هم قاعده يد داريم گاهى هم خبر واحد يا بينه
مىگويد در همه اينها موضوع محرز مىشود وقتى موضوع محرز شد مىگوييم هذا مال
الغير عقل ما مىگويد كل مال الغير لا يجوز التصرف فيه فهذا لا يجوز التصرف فيه.
امّا اگر مشكوك شد
و ما نتوانستيم بگوييم هذا مال الغير عقل ما كه حكم ندارد نمىتواند عقل ما يك
كبرى بياورد و بگويد كل مال الغير لا يجوز
التصرف فيه فهذا لا يجوز التصرف فيه.
اين مشكوكها وقتى
چنين باشد اصلاً ما از بيخ اين قاعده را مىزنيم اين كه مشهور شده در اصول كه
موضوع احكام عقليه بايد قطعى باشد مىگوييم بلكه شرع هم همين است بايد موضوع احكام
شرعيه قطعى باشد مگر مىشود شارع مقدس روى مشكوك حكم كند؟
همين طور كه عقل
ما مىگويد موضوع را درست كن تا من حكم را بياورم
شرع هم همين را مىگويد همين مثال خمر اگر شما نمىدانى اين خمر است يا نه مىتوانى
بگويى هذا خمر و كل خمر حرام شرعا فهذا حرام شرعا؟ عقل ما كه حكم ندارد شرع هم حكم
ندارد.
عقل ما وقتى حكم
دارد كه موضوع محرز باشد امّا محرز شدن موضوع نبايد به قطع وجدانى باشد بلكه بايد
به حجتى از حجج باشد حالا يا قطع وجدانى يا اماره يا اصلى از اصول عقلائيه، يا
اصلى از اصول شرعيه همه جا همين طور است كه شارع مقدس روى مشكوك كه حكم ندارد معنا
هم ندارد كه روى مشكوك حكم داشته باشد براى اينكه «ثبت ااعرش ثم انقش» و الا اگر موضوع
نباشد شارع مقدس چه جور مىتواند حكم بكند و اينكه مشهور شده يكى از فرقها بين
احكام عقليه و احكام شرعيه اينكه موضوع بايد يقينى باشد در احكام عقليه، نه در
احكام شرعيه مىگوييم فرقى بين احكام عقليه و احكام شرعيه نيست. در اينكه بايد
«ثبت الارض ثم انقش» باشد اوّلاً بايد موضوع محرز شود چه عقلاً و چه شرعا تا حكم
بيايد و محرز شدن موضوع لازم نيست كه فقط با قطع وجدانى باشد و اين ايراد اوّل به
مرحوم نائينى كه مىفرمايند قطع درج در موضوع شده اين را هم قبول نداريم، قطع درج
در موضوع نشده يعنى آنكه حرام است تصرف در مال غير است. نه تصرف معلوم. تصرف معلوم
كه حرام نيست. تصرف در مال غير حرام است. آيا اين تصرف در مال غير است يا نه؟ قطع
من مىگويد اين مال غير است پس تصرف حرام است قطع طريقى است يعنى آئينه براى خارج
است. اينكه مرحوم نائينى مىگويند معلوم
الغصبيه تصرف در آن حرام است مىگوييد بله غصب حرام است نه معلوم الغصبيه آن علم
راه براى آن است كه بگوييم هذا غصب يا هذا ليس بغصب.
اين مال غير است
يا نه؟ عقل ما بايد بگويد اين مال غير است يا نه. كه گفتم قطع ما هم لازم نيست
بلكه ممكن است اصلى از اصول باشد يا اماره باشد ممكن است قاعده يد باشد هر چه.
آنكه حرام است
تصرف در مال غير است آنكه واجب است عقلاً اطاعت مولى است نه اينكه بگويد اطاعة
المعلومه واجب است به معناى اينكه اطاعت
من حيث هى هى موضوع نباشد.
و اين را نه در
احكام شرعيه و نه در احكام عقليه هيچ جا پيدا نمىكنيم كه مصالح و مفاسد آمده
باشند روى علم مكلف بلكه مصالح و مفاسد روى خارج است خمر من حيث انه خمر اين مفسده
ملزمه دارد نماز من حيث انه نماز اين مصلحت دارد.
و وقتى شارع مقدس
مىخواهد وضع بكند حكم را يا عقل ما مىخواهد وضع بكند حكم را تصور مىكند و
مىبيند اوّل وقت چهار ركعت نماز خواندن
اين يك مصلحت ملزمه حسابى دارد آن وقت مىگويد اقم الصلوة لدلوك الشمس عقل مىبيند
تصرف در مال غير يك مفسده حسابى دارد اگر غصب
اجازه داده شود حرج و مرج لازم مىآيد مىگويد تصرف در مال غير حرام است.
حالا اين تصرف است
يا نه؟ گاهى قطع شما مىگويد تصرف است. گاهى ظن شما مىگويد تصرف است و گاهى هم
مظنه نيست اصلى از اصول مىگويد تصرف است
آن محرز است محرِز چيست؟ واقع است يعنى تصرف در مال غير آن تصرف مفسده دارد امّا
علم شما هيچ دخالت در مفسده و مصلحت ندارد.
پس اينكه معلوم
التصرف حرام باشد ظاهرا در فقه چنين چيزى نداريم خود مرحوم نائينى هم چنين
مسئلهاى در فقه ندارد. اگر بود بايد در فقه ما مرتب اين را جزء كنند به هر حكم
عقلى رسيدند يك معلوم پهلويش بگذارند بگويند معلوم التصرف حرام اينكه در رسالههاى
عمليه من جمله رساله مرحوم نائينى نيست. در رساله مرحوم نائينى اين است كه تصرف در
غصب حرام است بنابراين اگر كسى در خانه غصبى نماز بخواند نمازش باطل است و نگفته
لا يجوز لاحد ان يتصرف فى مال الغير المعلوم، نه در فقه آمده و نه در روايات سببش
هم همين است كه آنكه حرام است ذات خارجى است يعنى آن تصرف از چه باب من بفهمم كه
تصرف در مال غير است؟ از قطع وجدانى اگر كسى بگويد در احكام عقليه قطع مىخواهيم
قطع خارجى وقتى كه من قطع پيدا كردم به تصرف مال غير يك صغرى و كبرى درست مىكنم
مىگويم هذا تصرف فى مال الغير نمىگويم هذا معلوم التصرف و كل تصرف فى مال الغير
حرام عقلاً فهذا التصرف حرام عقلاً صغرى و كبرى ما هيچ كدام علم توى آن نخوابيده
است اگر حرف مرحوم نائينى باشد بايد اين جور بگوييم هذا معلوم التصرف و كل معلوم
التصرف فى مال الغير حرام فهذا المعلوم التصرف فى مال الغير حرام در حالى كه مسلم
اين جور صغرى و كبرى غلط است بنابراين اين احكام عقليه و احكام شرعيه همه موضوع
بايد محرز باشد تا روى آن حكم بيايد امّا محرز شدن موضوع معنايش اين نيست كه محرز
جزء موضوع باشد و الا به مرحوم نائينى
مىگوييم اگر محرز را شما جزء موضوع قرار بدهى در احكام شرعيه هم شما بايد اين كار
را بكنى در همه احكام شرعيه بفرماييد صلوة معلوم اين نمىشود يا بگوييم خمر معلوم
حرام است خود مرحوم نائينى هم اين را نمىگويد. وقتى به تصرف مىرسد مىگويد تصرف
با علم حرام است. يعنى محرِز جزء موضوع است يا محرِز نمايانگر موضوع است آئينه و
صورت، آيا آئينه جزء صورت است يا نمايانگر صورت است آنكه من مىبينم صورت است نه
اينكه هر دو را مىبينم آنكه شارع مقدس موضوع قرار مىدهد واقع را موضوع قرار
مىدهد آنكه عقل ما موضوع قرار مىدهد واقع است تصرف در مال غير امّا اين تصرف در
مال غير محرِز آن خارج از محرَز است محرِز
قطع شما است گاهى هم قطع طريقى.
حرف دوم مرحوم
نائينى احكام ذُكريه است كه من جمله به جهر و اخفات مثال مىزند مىدانيد احكام در
اسلام دو قسم است مثل نماز مثلاً اجزائش دو قسم است يك اقسام ذكريه و يك اقسام
واقعيه مثل وقت از اجزاء واقعيه است اگر كسى سهوا عمدا جهلاً نماز قبل از وقت
بخواند باطل است مثل حمد و سوره از اجزاء ذكريه هستند يعنى اگر كسى عمدا حمد و
سوره را نخواند نمازش باطل است امّا اگر سهوا حمد و سوره را نخواند و رفته باشد به
ركوع نمازش صحيح است به اين مىگوييم احكام ذكريه يا مثلاً در جهر و اخفات اگر كسى
جهلاً نماز جهر را اخفات خواند يا اخفات را جهر خواند يا سهوا مىگوييم نمازش درست
است اگر عمدا به جاى جهر اخفات خواند و به جاى اخفات جهر خواند مىگوييم نمازش
باطل است به اين مىگوييم احكام ذكريه كه اگر متذكر باشيد و عالم به آن باشيد و نياوريد نماز باطل است
امّا اگر عالم به او نباشيد و نياوريد
نماز باطل نيست مرحوم نائينى مىفرمايند اين احكام ذكريه قطع درج در موضوع شده
يعنى جهر من حيث انه جهر اين جزء نماز نيست يا جزء حمد و سوره بلكه جهر معلوم به
معنا اينكه اگر شما علم نداشته باشيد اين موضوع نيامده و حكم نيست و جهر معلوم
واجب است امّا جهر من حيث انه. حهر واجب واجب نيست كه خواه نا خواه در حمد و سوره
هم بايد بگويد حمد و وره معلوم واجب در
نماز است امّا ذات حمد و سوره اين واجب در نماز نيست همچنين تا آخر آيا چنين است
يا اينكه نه؟ بلكه شارع مقدس حمد و سوره را واجب كرده است بر من حمد و سوره را بعد
يك دليل امتنانى مىگويد لاتعاد الصلوة الا من خمس لا تعاد الصلوة الا من خمس
معنايش اين است كه حمد و سوره را نياوردى سهوا يا جهر را نياوردى سهوا جزء نماز را
نياوردى و ما رفع يد كرديم از اين جزئى كه در نماز است نه اينكه معنايش اين باشد
كه اين نماز براى جاهل بدون جهر براى عالم با جهر الصلوة قسمين يك قسمت براى جاهل
يك قسمت براى عالم اگر عالم است بايد جهر بياورد اگر عالم نيست ديگر اين جزء براى اين
نيست روى حرف مرحوم نائينى بايد على قسمين باشد اين قاعده اين قاعده اشتراكى كه
همه مشترك در تكليفند مرحوم نائينى بايد منكر بشود و بگويد ساهى يك نماز دارد عامد
يك نماز دارد جاهل يك نماز دارد عالم يك نماز ديگر دارد در حالى كه اين جور نيست و
همه يك جور نماز دارند شارع مقدس مىفرمايد اجزاء و شرائط اين جورى است كه گاهى
شرط ذكرى است و گاهى شرط واقعى اگر اركان را نياوردى نماز باطل است امّا اگر مثل
حمد و سوره و ذكر ركوع و ذكر سجده و امثال اينها را نياوردى ما رفع يد مىكنيم از
تكليف. در صورتى كه جاهل مقصر باشد گناه كرده امّا رفع يد از تكليف شده و ديگر
جورى است كه نمىشود تكليف با اجزاء بيايد.
و على كل حال
بنابر قضاياى حقيقيه است و لا فرق بين الجاهل و العالم پس اين فرمايش مرحوم نائينى
هم درست نيست.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد