اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
آيات امارات و طرق نظير خبر واحد و قاعده يد مىتواند بجاى قطع موضوعى بنشيند يا
نه.
يعنى فرض كنيد
معلوم الخمر حرام باشد معلوم الدم نجس باشد شما علم نداريد كه اين سرخى خون است يا
نه. خبر واحد مىگويد خون است. آيا اين خبر واحد به جاى علم شما مىنشيند يا نه
قاعده يد آيا مىتواند به جاى علم موضوعى بنشيند؟ چنانچه مىتواند به جاى علم
طريقى بنشيند اگر علم درج در موضوع نشده باشد.
احراز موضوع گاهى
به علم مىشود گاهى به خبر واحد مىشود گاهى به قاعده يد مىشود گاهى هم به اصل
همين طور كه امارات و طرق مىتواند به جاى قطع طريقى بنشيند آيا مىتواند به جاى
قطع موضوعى هم بنشيند يا نمىتواند؟
شيخ بزرگوار
فرمودهاند مىتواند براى اينكه معناى حجيت خبر واحد يعنى الغاء احتمال الخلاف
مثلاً روايتى كه به ما مىگويد ما يؤدى عنى فعنى
يؤدى كه براى خبر واحد است او مىگويد الغ احتمال الخلاف يعنى اين خبر واحد كه مظنه آور است مظنه را احتمالش را الغاء
كن و بگو قطع است.
كه گفتيم به قول
مرحوم نائينى گفتهاند تتميم كشف، كشف خبر واحد ناقص است كشف قاعده يد ناقص است
شارع مقدس يا عقلاء آن را تام مىكنند.
مرحوم شيخ
مىفرمايند تعبدا كشف تام شد 80 درصد را خودش كاشف بود براى اينكه مظنه بود آن 20
تا را كه نداشت شارع مقدس به او داد شد قطع
تعبدى. پس قطع تعبدى مىنشيند به جاى قطع وجدانى اين حرف مرحوم شيخ بود.
شاگرد ايشان مرحوم
آخوند مىفرمايند اين نمىشود امارات و طرق به جاى قطع موضوعى بنشيند نمىشود چرا
براى اينكه نشستن امارات و طرق به جاى قطع طريقى بلا اشكال است در اين باره هيچ
اشكال نداريم كه احكام و موضوعات يا ثابت مىشود به طرق يا به اماره يا به قطع يا
به اصل پس نشستن امارات و طرق به جاى قطع طريقى بلا اشكال است امّا اگر بخواهد به
جاى قطع موضوعى بنشيند لازم مىآيد جمع بين لحاظين و اين محال است پس بايد بگوييم
شارع مقدس فقط توانسته امارات و طرق را به جاى قطع طريقى بنشاند نه به جاى قطع
موضوعى.
چرا جمع بين
لحاظين است براى اينكه اگر قطع طريقى باشد نظربه مقطوع است نه به قطع وقتى شما به
چيزى قطع داريد قطع خودتان را نمىبينيد بلكه مقطوع مىبينيد. نظير صورت شما در
آئينه كه صورت مىبينيد نه آئينه به واسطه قطع مقطوع مىبينيد اگر قطع طريقى باشد.
امّا در قطع
موضوعى بايد قطع ببينى نه مقطوع خود قطع بما انه قطع بايد لحاظ بشود براى اينكه موضوع حكم است وقتى موضوع
حكم باشد بايد خود موضوع ملحوظ بشود.
پس نظر استقلالى
است پس در قطع موضوعى نظر، نظر استقلالى است.
در قطع طريقى نظر،
نظر آلى است و اگر شارع مقدس بخواهد هر دو نظر را داشته باشد و امارات را بخواهد
به جاى هر دو بنشاند جمع بين لحاظين است هم نظر استقلالى بايد داشته باشد و هم نظر
آلى و هر دو نظر كه محال است پس نمىتواند امارات و طرق به جاى هر دو بنشيند و جمع
بين لحاظين محال است پس بايد بگوييم امارات و طرق فقط به جاى قطع طريقى است نه به
جاى قطع موضوعى.
و اينكه جمع بين
طريقين است براى اينكه در قطع موضوعى قطع مىبيند نه مقطوع لذا در آن واحد هم
بخواهد قطع ببيند و مقطوع و جمع بين لحاظ آلى و استقلالى بكند محال است اين حرف
مرحوم آخوند.
ما به مرحوم آخوند
سه ايراد داريم ايراد اوّل به مرحوم آخوند اين است كه تسليم شما مىشويم كه در قطع
طريقى مقطوع مىبينيم و در قطع موضوعى قطع مىبينيم و جمع بين لحاظين مىكنيم امّا
به مرحوم آخوند عرض مىكنيم كه شارع مقدس وقتى كه مىخواهد امارات و طرق را به جاى
قطع بگذارد اصلاً طريقيت و موضوعيت در نظرش نيست.
مثل اينكه من يك
چك بانكى از شما بگيرم به جاى صد هزار تومان اين من هستم كه مبلغ را در هر كارى
صرف مىكنم شارع مقدس امارات و طرق را
به جاى قطع مىنشاند نه طريقيت در نظرش است و نه موضوعيت اين من هستم كه گاهى به جاى قطع طريقى به كار مىبرم
گاهى به قطع موضوعى اين كار من است شارع مقدس كارى كه كرده جعل امارات و طرق كرده
به جاى قطع على سبيل قضيه مهمله على سبيل قضيه طبيعيه گفته جعلت هذا منزله هذا.
شارع مقدس نزل هذا
منزلة هذا اين من هستم كه مىتوانم به جاى قطع طريقى استعمال كنم من هستم كه
مىتوانم به جاى قطع موضوعى استعمال كنم مثلاً مىبينم در نماز جمعه، قطع طريقى
است اين اماره مىگويد من به جاى قطع هستم همين طور كه قطع من نماز جمعه اثبات
مىكند خبر واحد نماز جمعه اثبات مىكند مىبينيم شارع مقدس جاى ديگر فرمودهاند
معلوم النجس نجس كه صاحب حدائق مىگويند من اين قطع را آنجا استعمال مىكنم يعنى
اماره را مىگذارم جاى قطع مىگويم معلوم الخمر نجس و هذا معلوم الخمر تعبدا حالا اين
معلوم الخمر را من علم ندارم امّا اماره دارم اماره را جزء موضوع قرار مىدهم آنجا
كه قطع طريقى است اماره را به كار مىاندازم آنجا كه قطع موضوعى است اماره را به
كار مىاندازم شارع مقدس نه نظر به آليت دارد و نه نظر به استقلاليت. اين حرف اوّل
ما است به مرحوم آخوند.
و ثانيا: مرحوم
آخوند خلط كردهاند بين قطع مفهومى و قطع خارجى، قطع خارجى است كه جمع بين لحاظين
آن محال است و امّا در قطع مفهومى جمع بين لحاظين آن اشكال ندارد.
يعنى تصور شارع
مقدس كه مىبيند قطع على قسمين يك قطع طريقى امّا در خارج يك قطع موضوعى امّا در
خارج بعد مىبيند اماره به جاى قطع
مىتواند بنشيند مىبيند به جاى قطع طريقى مىتواند بنشيند به جاى قطع موضوعى مىتواند بنشيند مىگويد جعلت اين اماره
را به منزله هر دوى اينها. قطع مفهومى نه
لحاظ آلى دارد و نه لحاظ استقلالى مفهوم قطع آلى و مفهوم قطع استقلالى را در نظر
مىگيرد اماره را به جاى آن وضع مىكند. اصلاً
مقام تقنين و وضع همه راجع به مفاهيم است نه راجع به خارج لذا حكم را روى عنوان
مىآورند و اصلاً نظر به خارج ندارد على سبيل قضيه حقيقة يا على سبيل طبيعية.
اكرم كل عالم نظر
به زيد و عمرو و بكر ندارد يا اقم الصلوة نظر به خارج ندارد.
مقنّن سر و كار با
مفاهيم دارد نه خارج وقتى سر و كار با مفاهيم داشت مىخواهد مفهوم جاى مفهوم
بگذارد و اين هيچ اشكال ندارد نه جمع بين آلى و استقلالى است نه جمع بين لحاظين
است تصور مىكند قطع موضوعى را تصور مىكند قطع طريقى را مىبيند اين اماره به جاى
هر دو مىتواند بنشيند مىگويد جعلت هذا منزله هذا و هذا وقتى او جعل كرد من مكلف
اماره را گاهى به جاى قطع طريقى مىگذارم يعنى قطع وجدانى گاهى هم به جاى قطع
موضوعى مىگذارم لذا اذا علمت اذا ظننت به جاى آن مىنشيند نه جمع بين لحاظين شد و
نه جمع بين آلى و لحاظ استقلالى شد.
و اشتباهى كه
مرحوم آخوند كردهاند اينكه خلط كردهاند بين قطع مفهومى و قطع خارجى و بحث ما بحث
تقنين در قطع مفهومى است نه در فطع خارجى اين هم ايراد دوم.
اشكال سوم: ما اين
است كه سابقا هم گفتيم اين جمع بين لحاظين كه
مرحوم آخوند همه جا محال مىداند ما همه جا صحيح مىدانيم تبعا لمرحوم حاج
شيخ «رضوان اللّه تعالى عليه» كه ايشان در درر در استعمال شىء در اكثر از معنا
رد استادشان مرحوم آخوند مىگويند استعمال شىء در اكثر از معنا محال كه نيست بلكه
بسيارى از اوقات نيكو هم هست.
ما هم همين را كه
گاهى جمع بين لحاظين زيبا هم هست علاوه بر اينكه محال هم در كار نيست.
پس ايراد مرحوم
آخوند به شيخ بزرگوار وارد نيست.
بلكه يك ايراد
مرحوم امام «رضوان اللّه تعالى عليه» به شيخ بزرگوار دارند ظاهرا آن اشكال وارد
است ايشان مىفرمايند كه اين الغ احتمال الخلاف شما حرف خوبى است امّا اين را
نداريم در روايات و حجيت طرق و امارات اصلاً. مىفرمايد حجيت طرق و امارات از باب
بناى عقلاء است وقتى از باب بناى عقلاء شد از راه تتميم كشف نيست از باب الغاء
احتمال خلاف نيست از باب اينكه مظنه را بجاى قطع بنشاند سپس به او عمل بكند نيست
از اين باب است كه عقلاء احكام و موضوعات دارند مىبينند اينكه اگر بخواهند احكام
و موضوعات به واسطه قطع به دست بيايند اختلال نظام لازم مىآيد براى اينكه قطع
خيلى كم بدست مىآيد.
براى اينكه اختلال
نظام لازم نيايد امارات و طرق را وضع كردند گفتند ظواهر حجت است خبر واحد حجت است
قاعده يد قاعده سوق حجت است تا
آخر. و مىديدند كه به واسطه اين جعل حجت بسيارى از احكام از بين مىرود مىگفتند
طورى نيست اختلال نظام نيايد ولو اينكه بعضى از احكام هم از بين برود باز هم ديدند اختلال نظام لازم مىآيد و
مردم نمىتوانند زندگى كنند لذا اصول عمليه را جعل كردند مثل برائت عقلى نظير
استصحاب كه ما قائليم نظير عدم خطاء نظير عدم غفلت اصل عدم زياده اصل عدم نقصيه
ديدند حالا درست شد ولو اينكه به واسطه اين اصل خيلى از احكام از بين مىرود به
قول مرحوم آسيد محمد درچهاى در درس مىگفت كه شارع مقدس روزى يك تن نجاست خورد
مردم مىدهد به كل شىء طاهر حتى تعلم. يك تن نجاست خورد مردم بدهد بهتر است يا
اختلال نظام لازم بيايد اختلال نظام لازم نيايد و اسلام سهله باشد ولو اينكه مردم
يك تن نجاست هم بخورند اينجا اهم و مهم است.
شارع هم تابع
عقلاء است يعنى شارع مقدس اين روايات و آياتى كه درباره حجيت خبر واحد داريم همه
ارشادى است يعنى شارع ديدهاند در اين چيزها نمىشود تخطئه عرف كرد. امضاء كردند
امارات و طرق عقلائى را امضاء كردند اصول عقلائى را خودشان هم يك اصلهايى درست
كردهاند يعنى اين اصولى كه شارع مقدس دارد كه به او مىگوييم اصول عمليه اينها
ماوراى اصول عقلائيه است براى اينكه اسلام سمحة سهله بماند خود شارع مقدس هم يك
اصولى درست كردهاند.
وقتى چنين باشد
اصلاً تنزيل مرحوم شيخ انصارى سالبه به انتفاء موضوع مىشود ما اصلاً تنزيل نداريم
كه بگويد نزلت هذا منزلة هذا كه اسمش را
مرحوم نائينى بگذارد تتميم كشف يا شيخ انصارى بگويد الغاء احتمال الخلاف و قطع
تعبدى است. بلكه عقلاء اماره را نمىگويند قطع تعبدى است مىگويند اماره. شارع
مقدس هم نمىگويد قطع تعبدى اصلاً. قطع تعبدى براى تقريب به ذهن پيدا شده است قطع تعبدى ما نداريم آنكه ما
داريم قطع وجدانى است آنكه داريم اماره است اماره يعنى مظنه حجت شده است امّا قطع
تعبدى را ما درست كرديم ما قطع تعبدى اصلاً در دنيا نداريم و آنكه داريم قطع
وجدانى است آنكه داريم ظن وجدانى است و ظن عمومى و آنكه داريم شك وجدانى است و شك
عمومى است.
بنابراين قطع
مىنماياند واقع را و يك امر وجدانى است مظنه مىنماياند واقع را 80 درصد كه مراتب
دارد يكى مرتبه اوّلش است كه 60 درصد مىنماياند واقع را يك مظنه بالاتر است
مىنماياند 80 درصد يك ظن متاخم للعلم است مىنماياند واقع را 90 درصد يك ظن
اطمينانى است و مىنماياند واقع را 95 درصد، يكى هم قطع است كه مىنماياند واقع را
صد در صد.
حالا كدام حجت
است؟ بايد برويم توى بناى عقلاء و بناى شارع مقدس ببينيم كدام را حجت كرده و كدام
را حجت نكرده است؟
تا اينجا اين جور
شد كه همه امارات و طرق مىتواند به جاى قطع موضوعى بنشيند امّا شرطش اين است كه
يا به عنوان حجت درج در موضوع
بشود يا به عنوان كشف مطلق.
امّا اگر به عنوان
طريق تام درج در موضوع بشود امارات و طرق نمىتواند به جاى آن بنشيند چنانچه اگر
بماله من الاثار درج بشود نمىتواند به جاى آن
بنشيند.
هذا كله راجع به
امارات امّا اصول هم معلوم است كه وقتى امارات نشد اصول هم نمىتواند به جاى قطع
موضوعى بنشيند مرحوم آخوند در حاشيه بر رسائل
مىفرمايد مىتواند بنشيند. امّا در كفايه همان را كه خودشان گفتند ردّ كردهاند و
از جاهاى مشكل كفايه است.
مرحوم آخوند اينكه
استصحاب آيا به جاى قطع موضوعى مىتواند بنشيند يا نه در حاشيه بر رسائل مىگويند
مىشود. امّا در كفايه گفتهاند
نمىشود بعد هم تصحيح مىكنند به اينكه آنچه ما در حاشيه رسائل گفتيم درست نيست
سببش هم اين است كه استصحاب را اگر كسى از باب امارات حجت بداند. بحث آن گذشت
گفتيم امارات و طرق را شيخ مىگويند مىتواند به جاى قطع موضوعى بنشيند و ما گفتيم
نمىتواند به جاى قطع موضوعى بنشيند و امّا اگر كسى از باب اصل حجت بداند مثل
مرحوم آخوند و مشهور در ميان متأخرين از شيخ بزرگوار به اين طرف. ما استصحاب را يك
اصل عقلائى مىدانيم نه يك اصل شرعى حالا روى شهرت كه يك اصل از اصول است تعيين
وظيفه در ظرف شك است. استاد بزرگوار ما مرحوم حضرت امام (ره) مىفرمايند مىتواند
به جاى قطع موضوعى بنشيند چرا براى اينكه لا تنقض اليقين بالشك يعنى انت ذويقين
معنايش اين است كه تو يقين دارى. وقتى تو يقين دارى تعبدا مىتواند اين استصحاب به
جاى قطع موضوعى بنشيند. و ايشان اين جمله انت ذويقين را گرفتهاند و مىگويند
مىتواند استصحاب به جاى قطع موضوعى بنشيند در امارات مىگويند نمىشود در اصل هم مىگويند
نمىشود و امّا در استصحاب مىگويند مىشود.
حرفى كه به حضرت
امام «رضوان اللّه تعالى عليه» داريم اين
است كه اين انت ذويقين را خودتان از جيب خودتان روى استصحاب مىگذاريد و ما انت ذو يقين نداريم ما آنكه داريم لا تنقض اليقين
بالشك است اين لا تنقض اليقين بالشك بل انقضه به يقين آخر دو تا احتمال دارد يك
احتمال اين است كه بخواهد قطع تعبدى درست بكند يعنى مىگويد تو قبلاً قطع وجدانى
داشتى الان قطع تعبدى دارى همين جمله حضرت امام است انت ذو يقين به عبارت ديگر كش
دادن يقين وجدانى و آوردن در ظرف شك و بگويد تعبدا تو يقين دارى اين يك احتمال.
احتمال ديگر تعيين
وظيفه در ظرف شك است بگويد اگر يقين وجدانى داشتى چه مىكردى در ظرف شك وجدانى اين
كار را بكن نه اينكه معنايش
اين باشد كه تو يقين دارى مىگويد تو شك دارى نمىگويد تو يقين دارى. حضرت امام
مىگويند انت ذو يقين.
لا تنقض اليقين
مىگويد انت شاك امّا وظيفهات اين است كه كار يقين را بكنى و اين خيلى فرق مىكند
با تنزيل و آنكه ما مىگوييم اين است كه لا تنقض اليقين بالشك بل انقضه بيقين آخر
نمىگويد انت ذو يقين بلكه مىگويد ايها الشاك وظيفه تو اين است كه بر طبق آن يقين
سابق خودت كه الان نيست و شك دارى عمل بكن مىشود تعيين وظيفه در ظرف شك نه اينكه
بخواهد قطع تعبدى درست بكند وقتى نخواهد قطع تعبدى درست بكند و تعيين وظيفه در ظرف
شك باشد پس بنابراين ما قطعى نداريم ولو تعبدا تا بتوانيم به جاى قطع موضوعى
بنشانيم.
ديگر درباره قطع
موضوعى چيزى علاوهاى نداريم.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد