اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
امر ششمى كه مرحوم
آخوند درباب قطع عنوان نمودهاند اين است كه آيا قطع قطاع و قطع
وسواس حجت است يا نه؟ و آيا قطعى كه از مبانى عقليه پيدا بشود حجت است يا
نه؟
كه مرحوم شيخ (رض) فصل را منعقد
كردهاند و فرمودهاند كاشف الغطاء استاد الاساتيد
فرمودهاند قطع قطاع حجت نيست و باز هم مرحوم شيخ نقل كردهاند از اخباريين، كه
گفتهاند قطعى كه از دقت عقلى پيدا بشود، از فلسفه پيدا بشود، در فقه حجت نيست، در
احكام حجت نيست و همينكه مشهور در ميان اخباريين است و گفتهاند
ادلهاى كه اصوليين مىگويند غلط است و بايد بگوئيم آنچه در فقه حجت است
روايات است و لا غير كه مشهور در ميان اينها اين است كه قطع حجت نيست و قرآن
هم حجت نيست و اجماع هم پشمى به كلاهش نيست، پس دليل در فقه ما
متخصص است به روايات اهل بيت. اين را هم مرحوم شيخ نقل مىكنند، چنانچه
مرحوم آخوند هم اين را از اخبايين اول نقل مىكنند و بعد توجيه مىكنند،
چنانچه شيخ انصارى هم كلمات اخباريين را توجيه مىكند. پس بحث الآن اين است
كه آيا قطع از هر راهى پيدا بشود حجت است يا نه ؟
نسبت مىدهند به
كاشف الغطا كه ايشان مىفرمايند قطع قطاع حجت نيست اين آدم
وسواسى كه زود قطع پيدا مىكند حجت نيست. مرحوم سيد در عروه مىفرمايد
حجت نيست، مىفرمايد «لا اعتبار بقطع الوسواسى». محشين بر عروه هم
بعضى در اينجا ساكت ماندهاند و بعضى امضاء كردهاند و بعضى هم رد
كردهاند .
مرحوم شيخ انصارى
توجيه مىكند و مىگويد مرادشان از قطع قطاع كه حجت نيست، يعنى
قطاع قطع ندارد ،شبهه موضوعى مىكند ،شبهه صغروى مىكنند. اين در
فرائد هم نيامده است، بلكه در رد كاشف
الغطا مىفرمايد القطع حجة لا تناله يد الجعل اثباتا و لا نفيا،بنابراين قطع
از هر كجا پيدا بشود، براى هركه پيدا بشود، آن قطع حجت است، يعنى منجز تكليف،
معذر از براى اين است. راجع به كلمات اخبارى هم مرحوم آخوند اگر ديده
باشيد مىفرمايد مراد اخبارى اين است كه نمىخواهد بگويد قطع حجت نيست
مىخواهد بگويد ظن و تخمينها كه از ادله فلسفى پيدا مىشود، اينها را
نبايد در فقه آورد. نمىخواهد بگويد اگر كسى قطع پيدا كند از راه خاصى مثل
فلسفه، ليس بحجة. كه تقريبا مرحوم آخوند همان رد شيخ انصارى را كه رد
كاشف الغطا فرمودهاند همان حرف را در رد اخبارى مىگويند، رد هم نه بلكه
توجيه مىكنند كلام اخبارى را ،مىگويند مراد اخبارى كه مىگويد قطع فلسفى
حجت نيست، قطع دقّى حجت نيست، مرادشان
اين است كه انسان نمىتواند از فلسفه قطع پيدا
كند .انسان نمىتواند از اين براهين قطع پيدا كند و اين قطعها كه پيدا مىشود ظن و تخيل بيشتر
نيست، اينها تخيل قطع است، نه اينكه قطع باشد، پس اخبارى نمىخواهد
بگويد قطع در فلسفه حجت نيست قطع عقل حجت نيست و بايد از روايات
قطع پيدا بشود، مىخواهد بگويد قطعى كه از روايات پيدا بشود قطع حسابى، است
قطع واقعى است، اما قطعى كه از فلسفه پيدا بشود اين قطع ظن است اين صورتا
قطع است، ولى واقعا ظن تخمين است. كه مرحوم آخوند كلمات اخبارىها
را يك صفحه نقل مىكند، از استر آبادى و سيد صدر.
برمى گردد حرف شيخ
انصارى و مرحوم آخوند به اينكه القطع حجة لا تناله يد الجعل
اثباتا ولا نفيا، اين قطع قطاع باشد،يا قطع آدمهاى متعارف ،اين
قطع از فلسفه باشد، يا از
قرآن،يا از اجماع،يا از رواياتاهل بيت عليهمالسلام.
موارد قطع از كجا
پيدا بشود تفاوت نمىكند، افرادى كه قاطع هستند اين افراد هم در حجيّت
قطع دخالت ندارند و اگر كسى بگويد قطع حجت نيست، اين را بايد كلامش را
توجيه كرد.به قول شيخ انصارى نمىشود نسبت داد به كاشف الغطاء بخواهد
بگويد لا اعتبار بالقطع الوسواسى، در ذهن مبارك شيخ و شاگردان شيخ و
شاگردان مرحوم آخوند اين جمله القطع حجة لاتناله يد الجعل اثباتا ولا نفيا،
يك جمله اصل موضوعى بوده و مو زير درج اين نمىرفته و يقين داشتهاند كه
القطع حجة لا تناله يد الجعل .لذا مثل شيخ انصارى كلام كاشف الغطاء را توجيه
مىكند.مثل مرحوم آخوند كلمات اخباريش را توجيه مىكنند.
اگر يادتان باشد
ما در اين جمله القطع حجة لا تناله يد الجعل اثباتا ولا نفيا ايراد داشتيم و
مىگفتيم القطع كاشف و مىگفتيم اين كشف از ذاتيّات قطع است و نمىشود از قطع
گرفت، نمىشود بگوئيم القطع ليس بكاشف، از اين لازم مىآيد تناقض و ضد
و بالاخره معنا ندارد كه ذاتيش را از او بگيريم.كاشفيت ذاتى قطع است چون
ذاتى است، نمىشود از او گرفت و اما حجيّت مىگفتم امر اعتبارى است و يك
امر عقلائيست و ذات قطع اين حجيّت راندارد، قطع يك امر وجدانى و
وجودى و نفس الامرى است، اما حجة يك امر عقلائيست، يعنى منجزيّت و معذريت،
تكليف منجز است يا تكليف معذور است. اين يك امر عقلائى است كه
گاهى عقلاء مىگويند معذور است، گاهى مىگويند معذور نيست، اين مشت
پركن در خارج نيست، اين محمول اعتبارى است كه بار بر قطع شده ومحمول
ذاتى در القطع الكاشف، محمول ذاتى است، وجودى است، خارجى است، نفس
الامرى است. اما در القطع حجةٌ محمول ما انتزاعى است، ما باِزاء در خارج
ندارد، اعتبارى است، مثل ملكيت است، ملكيت مثل عباى دوش شما، اين ملك
شما است اما ما باِازاء در خارج ندارد اين عقلاء هستند كه مىگويند ملكيت
هست يانيست. حجيّت هم همين است كه اين را مرحوم آخوند
بارهادركفايه دارند در احكام وضعيّه مرحوم آخوند تصريح مىكنند ملكييّت و ولايت و حجيّت يك
امور انتزاعى است، حالا اينجا نمىگويند، جاهاى ديگر
فرمودهاند.
لذا القطع حجةٌ يك
امر اعتبارى است، وقتىامراعتبارى شد، ديگر دست عقلاء است و
امرذاتى نيست، محمولى است كه مىشود از موضوع سلب كرد. پس بنا بر اين
مىشود شارع مقدس از ثبوتش بگويد قطع قطاع حجة نيست. از نظر ثبوت هيچ
اشكالى ندارد به معناى اينكه قطع قطاع معذّر نيست، معجّز هم نيست.
همانطور كه مرحوم
شيخ فتوى مىدهند ما هم فتوى مىدهيم كه
چنانچه وسواسى قطع پيدا بكند كه ترشح به او كرد، بايد به او بى
اعتناء باشد، يقين دارد كه ترشح كرد، بايد بى اعتناءباشد. اثباتا هم امام
صادق عليهالسلامفرمود بى اعتنائى كند. از
نظر ثبوتى مانعى ندارد، كاشف الغطاء فرموده، مرحوم سيد هم فرموده و ما هم
عرض مىكنيم كه بگويد القطاع قطعه ليس بحجة، يعنى منجز تكليف نيست و
اينكه مرحوم شيخ و آخوند مىگويند لازم مىآيد تناقض، مىگوئيم بلكه نه،
لازم مىآيد تناقض در وقتى كه ذاتى شىء را از شىء بخواهيم بگيريم،
اما اگر انتزاعى، محمولى كه ذاتى نيست، محمولى كه جداى از موضوع است از
موضوع بخواهيم بگيريم، مثل اين است كه بگوئيم زيدٌ ليس بقائم، همينطور كه
مىتوانيم بگوئيم زيد ليس بقائم، همينطور مىتوانيم بگوئيم القطاع قطعه ليس
بحجة و همچنين از نظر ثبوت حرف اخبارى طورى نيست، اخبارى بگويد امام
صادق(عليه السلام) فرمودهاند اينكه بايد از راه متعارف باشد قطع پيدا كنى
در احكام من از راه روايات. اين را اگر اخبارى بتواند اثبات كند از نظر ثبوتى
اشكال ندارد.
شيخ انصارى و
مرحوم آخوند و شاگردان اين دو بزرگوار رفتهاند در عالم ثبوت و مىگويند
ممكن نيست كه حجيّت را از قطع گرفت و حجيت ذاتى است
و چون ذاتى است عقلاً و ضرورتا نمىشود گفت القطع ليس بحجة و نمىشود گفت تناله يد
الجعل اثباتا و نفيا.اما اگر اين جمله را از مرحوم شيخ و آخوند و شاگردانشان گرفتيد
و گفتيد حجيّت غير از كاشفيّت است كاشفيت ذاتى قطع است، اما حجيّت
ذاتى قطع نيست و چون ذاتى قطع نيست، مىشود از او گرفت، پس ثبوتا
مانعى ندارد كه شارع مقدس بگويد اگر قطع از راه فلسفه پيدا كردى اين حجت
نيست. اما اگر راستى قطع داشته باشد قطع او را نمىخواهد بگيرد، مىگويد تو
قطع دارى، اما چون غير متعارف است، حجت نيست.
اتفاقا اين مطلب
در فقه ما موضوعا و اصولاً آمده است.شيخ انصارى ياد ما دادهاند كه در
استصحاب اختلاف است كه موضوع استصحاب رااز كى بايد
گرفت؟ بعضى گفتهاند از دقت عقلى، بعضى گفتهاند از لسان دليل، بعضى گفتهاند از عرف.
مرحوم شيخ انصارى از كسانى است كه مىگويد از عرف، يعنى اگر چيزى را
يقين داشتى بعد شك كردى، نمىدانيد كه هست يا نه اگر عرفا موضوع يك چيز
است، بگو لا تنقض اليقين بالشك، اما اگر عقلاً دو چيزاست، مرحوم شيخ انصارى
مىگويند اعتنا نكن و بگو يك چيز است مثلاً حوضى قبلاً كر
بوده است، يك مقدار از او رفته، حالا شك دارد كه اين كر است يا كر نيست، عقلاً
موضوع دو تا است، براى اينكه آن آبى كه يقين داشت با آن آبهاى رفته بود و
اين آبى كه روى او شك دارد با منهاى آن آب رفته است،پس موضوع عقلاً دوتا
است، عقلاً بخواهيم بگوئيم لا تنقض اليقين بالشك نمىشود، ولى شيخ
انصارى مىگويد بگو مىشود، چرا؟ براى اينكه هذويّت اين عقلاً دوتااست
اما عرفا يكى است، عرفا مىگويد اين آب كر بود، الآن يكون كذلك. شيخ انصارى
در اينجا عقل دقّى را از كار انداخت و عقل عرفى رابكار انداخت همين مقدار
كه عرف مىگويداينها يكى،تو هم بگو يكى است.بگو لا تنقض اليقين
بالشك.
در جمع بين دو
دليل همه شيخ طوسى را رد كردهاند.كه شيخ طوسى در تهذيب تا آنجا كه
مىشد جمع بين روايات متعارضه كرده وصدى نود جمعها در تهذيب اينها
جمعهاى تبرئى است،جمعهاى عقلى است.وشيخ انصارى و مرحوم آخوند وهمه
فقهاء ايراد كردهاند به شيخ طوسى كه نمىشود جمع تبرئى وجمع عقلى كرد.اگر
بخواهى جمع كنى بايد جمع عرفى كنى، مثل حمل عام بر خاص. بقول مرحوم
آخوند توفيق عرفى ،وفق العرف ان يجمع بين الروايتين ،مىگويند
اين جمع حجت است، مثل حمل عام بر خاص،حمل مطلق بر مقيد،حمل ظاهر بر
اظهر .اما جمع عقلى حجت نيست در صورتيكه مىتواند جمع كند، مثل اكرم
العلماء،لا تكرم العلماء،در اكرم العلماء قدر متيقنگيرى مىكنيم، مىگوييم
يعنى عادل، در لا تكرم العلماء قدر متيقنگيرى مىكنيم، مىگوييم يعنى
فساق. در حالى كه تناقض است مىشود جمع بين دو دليل.شيخ انصارى مىگويند
اين جمع نشد، اين جمع عقلى است و جمع عرفى نيست.عرف بين اكرم
العلماءولا تكرم العلماء تناقض مىبيند.
در احكام هم همين
است.آن افرادى كه ذهن عرفى داشته باشند، اينها اعلم هستند از كسانى كه
ذهن فلسفى داشته باشند، بلكه آنها كه در فقه مىروند روى عقل دقى فلسفى بسيارى
از فقهاء گفتهاند اينها اصلاً مجتهد نيستند ،اصلاً قولشان حجت نيست .اين همان حرف اخبارى است كه خودمان
هم مىگوئيم واو را هوومى كنيم
ودر ميان ما طلبهها يك چيز مشهورى شده باينكه آنكه فهم عرفى دارد،
اعلم از آن كسى است كه فهم عقلى دارد.مثلاً مثل حاج شيخ ،مؤسس
حوزه علميه قم را مىگويند اين اعلم از همه است يا مرحوم آقاى مديثهاى اين فهم
عرفى بالائى داشته است ،در فقه اصطلاحات را مىگذاشته كنار، وقتى وارد
روايات مىشويد ،ببينيد عرفاچه مىگويد، يعنى چه؟ يعنى ذهن خالى از
اصطلاحات شما،يعنى ذهن خالى از دقتهاى شما بايد بتواند كار كند.معنايش اين
است كه احكام را بخواهيم با ابزار دقت عقلى بيائيم جلو، اين اخبار را آنچه
مىفهميم حجت است وحكمى كه روى دقت عقلى فلسفى مىدهيم حجت نيست.
اينكه در ميان همه ما مشهور شده مىگوئيم عرفا روايت ظاهر در اين است
،عرف از روايت اين را مىفهمد، معنايش اين است كه عقل دقى در اين روايت
نمىتواند كار كند،عقل دقى نمىتواند فتوى بدهد. همين
حرف اخبارى است ،اخبارى هم مىگويد بايد روايات اهل بيت عليهمالسلام را با فهم عرفى فهميد، نه با
دقت عقلى وفلسفى. اين درست هم هست، مىشود شارع مقدس از نظر ثبوتا
بگويد عقل دقى فلسفى حجت نيست، بلكه يك مقدار بالاتر از اين، الآن
موضوعات را از دو راه مىشود گرفت: يكى از راه معمول، مثل اينكه نمىدانم
اول ماه است يا نه، مىروم تفحص مىكنم و ماه رابا چشم عادى مىبينم، اين
مىشود اول ماه .صم للروية ،افطر للروية ،يعنى بااين چشم عادى اين حجت است. اما
اگر كسى با دوربين ماه راديد واثبات كرد، يا با كامپيوتر ماه
را ديد، همه مىگويند حجت نيست .اين حرفى است كه خود آقايان بطور غير مستقيم همه
فرمودهاند .يا مثلاً در اين ذره بينها عرض را بلا معروض، بو على سينا مىگويد ممكن
نيست،علم امروز هم مىگويد ممكن نيست.اين رنگ خون را اگر با
ميكروسكوپها ببينيد، مىبينيد قائم به ذات است ،قائم به جوهر است، بوعلى سينا
هم همين را مىگويد كه عرض ممكن نيست بدون جوهر باشد .اما در
رسالههامى نويسند رنگ خون پاك است، اما خون نجس است.
شما نوشتهايد كه
قطع غير متعارف حجت نيست كه شيخ انصارى و مرحوم آخوند هم
نوشتهاند ،ولى اين يك نرخ شاه عباسى شده القطع حجة لا تناله يد الجعل
اثباتاولانفيا.اما وقتى بيائيم در فقه مىبينيم از اول تاآخر اين است كه قطع مجتهد بايد از
راه متعارف باشد والّا اگر قطع غير متعارف حجت باشد ،يك قاضى بجاى اينكه
علم قضاوت بخواند، رمل واسطرلاب بخواند و از راه رمل واسطرلاب دزد را
پيدا كند، اين قطع حجت نيست. يا از راه احضار ارواح قطع پيدا كند، آيا اين
حجت است؟ نه، چرا؟ براى اينكه مىگويند قطع در باب قضاوت ودرباب
احكام ودرباب عبادات ومعاملات بايد عرفى باشد، يعنى از راه متعارف باشد،
يعنى شارع مقدس مىتواند بگويد قطع قطاع حجت نيست ومعناى حجت نبودن
همين حرف اخبارى است ومن خيال مىكنم اخبارى هم همين را مىخواهد
بگويد وحرف خوبى هم هست .
اخبارى نمىخواهد
بگويد عقل حجت نيست والّا اگر بخواهد بگويد عقل حجت نيست، خود
همين جمله عقليه است.مىگويد عقل دقى فلسفى حجت نيست ودرست
مىگويد ،نه اينكه عقل دقى فلسفى ظن و تخمين است ،شكل اول را كه نمىشود
گفت ظن وتخمين است كه مرحوم آخوند نسبت به استرآبادى وسيد
صدر مىدهد و بگوئيم اينها مىخواهند بگويند آنها كه قطع از راه فلسفه دارند
ظن وتخمين دارند، مسلّم اين را نمىخواهد بگويد .شكل اول كه مسلم است پيش
همه كه يك امر ضرورى است پس چى مىخواهد بگويد؟ مىخواهد
بگويد قطع را از راه عقل عرفى پيدا كن. همان كه صاحب قوانين در قوانين
دارد، ذهن مجتهد خالى از اصطلاحات، اگر فيلسوف است فلسفهاش را
بگذارد براى فلسفه وعلم كلام ودر فقه نياورد .
شما خودتان
مىگوئيد فقه بايد روى فهم عرفى باشد، اگر حكمى را از راه دقى عقلى بدست
آوريد منجز تكليف نيست ومعذور نيستى واگر موضوعى را از راه دقى عقلى
بدست آورديد فايده ندارد وموضوع را عرف بايد تعيين كند.گاهى موضوع
متسامحٌ فيه را شارع مىآيد موضوع قرار مىدهد، مثل
زكات فطره، كه 3كيلو گندم، مسلم يك سير آشغال دارد ،اما چون عرف مىگويد 3كيلو
گندم، مىگويد همين كافى است. چرا؟ براى اينكه عرف مىگويد اين 3كيلو
است، موضوع متسامح فيه است .
سرّ مطلب اين است كه قرآن با همه
سر و كار دارد، اما روايات اهل بيت عليهمالسلام با مردم سر وكار دارد، وقتى چنين
باشد، لذا از روايات دو قسم است: بعضى از روايات صعب متصعب لا يتحمّله الّا ملك مقرب او
نبى مرسل .اين مربوط به عقل دقى
شماست، مثل قرآن شريف ،اما اين قرآن شريف يك دسته ظواهر دارد كه مثل
روايات ما سروكار با مردم دارد، اين روايات كه عرضه داده شده به عرف ،پس
فهم عرف حجت است، نه فهم غير عرف.
فتلخص كه قطع قطاع
ليس بحجة و كاشف الغطاء درست گفته، مرحوم سيد هم درست گفته است،
قطع غير متعارف هم ليس بحجة مثل قطع فلسفى. بحث فردا راجع به علم اجمالي.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد
-عروة الوثقى،
ج1، ص158 و عين مسأله مرحوم سيد اين است: «مسأله 1- لااعتبار بعلم الوسواسى فى
الطهارة و النجاسة».