اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث روز چهار شنبه ما
درباره مراتب ايمان بود، كه درباره ايمان تقليدى، ايمان عقلى و ايمان رسوخى و قلبى
و مراتبش صحبت كرديم. مرتبه دوم مرتبه خضوع و خشوع بود. آن هم فى الجمله صحبت شد.
مرتبه سوم طمأنينه، مرتبه اطمينان است. و اين مرتبه همان چيزى است كه حضرت ابراهيم
از خدا متعال خواست. «و اذ قال ابراهيم رب أرنى كيف تحيى الموتى قال أولم تُؤمن
قال بلى و لكن ليطمَئنّ قلبى» از قرآن شريف به خوبى استفاده مىشود كه حضرت ابراهيم اين
مراتب ايمان را يكى پس از ديگرى طى كرد و معلوم هم مىشود نداشت بلكه بدست آرود.
«و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض» كه اين همان انتهاى مرتبه اوّل از ايمان است كه معناى
ملكوت به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى (ره) يعنى قيوميت حق روى ما سوى اللّه،
آن تدلى موجود را تدلى وجود را، مىفرمايند آن تدلى را به او نشان داديم. يعنى
باور كرد قيوميت حق را.
راجع به مرتبه دوم كه
آن خضوع و خشوع و تسليم باشد آنرا هم قرآن درباره حضرت ابراهيم مىفرمايد كه: «اذ
قال له ربه أسلم قال اسلمت لرب العالمين» كه البته اين قول نيست. تكوين است. «اذ قال له ربه أسلم
قال اسلمت» يعنى رسيدن به اين مقام. اين مقام سوم كه به آن مقام شهود مىگويند و
اين مقام شهود را اينجاها دارد. مىفرمايد ابراهيم گفت خدايا مردهها را چطور زنده
مىكنى؟ خطاب شد ايمان ندارى؟ گفت دارم امّا مقام اطمينان مىخواهم. بعد هم همين
طور كه قرآن مىفرمايد خطاب شد آن چهار مرغ را بگير چنين و چنان كن كه كرد. قبل از
اين آيات راجع به حضرت عُزيز است كه او هم مثل اينكه اين مقام را مىخواهد و
پروردگار عالم اين مقام را به او داد. «أو كالّذى مرّ على قرية و هى خاوية على
عروشها قال أنّى يُحى هذه اللّه بعد موتها فأماته اللّه مائة عام» او هم مثل اينكه شبهه ـ شبهه نه به معناى آن مرتبه اول،
مرتبه دوم؛ يعنى شهودى كه تا آن مقام شهود را خواست فأماتة اللّه. بعد از آنكه صد
سال مرد «ثمّ بَعَثَهُ. قال كم لبثتَ قال لبثتُ يوما او بعض قال بل لبثتَ مائة عام
فانظر الى طعامك و شرابك لم يتسنّه وانظر الى حمارك و لنجعلك اية للنّاس وانظر الى
العظام كيف ننشزُها ثمّ نكسوها لحما فلمّا تبيّن له قال اعلم ان اللّه على كل
شىء قدير» كه اين «اعلم ان اللّه على كل شىء قدير» ديگر خواه نا
خواه مرتبه سوم ايمان است كه باز هم فهميده مىشود حضرت عُزيز نداشت پيدا كرد. حتى
حضرت ابراهيم نداشت پيدا كرد و مقام بالايى است. اين همان مقام است كه در سوره فجر
خطاب مىشود «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية» ديگر اگر اين
حالت براى كسى پيدا شود ديگر بهشت براى او كوچك است يعنى سعه وجودى اين آقا به
اندازهاى مىشود كه بهشت، حتى بهشت عدن، حتى بهشت رضوان براى او كوچك است. و جاى
او پيش خداست لذا نمىگويد «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك!!»بلكه «ارجعى
الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى» كه به آن مىگويند جنت لقاء.
آن جنتى كه ديگر منسوب به خود خداست و همان مقام عند اللهى است كه در قرآن آمده است.
«ان المتقين فى جنّات و نهر فى مقعد صدق عندك مليك مقتدر» كه حضرت آسيه بنابر آنچه در قرآن هست آن وقتى كه به آنجا
رسيد كه مىتوانست از خدا بخواهد همين مقام اطمينان را از خدا خواست. يعنى ايمان
پيدا كرد. انصافا حضرت آسيه خيلى تبليغ كرد. خيلى براى اسلام و دين كار كرد. خيلى
گذشت كرد. آن وقت زير شكنجه فرعون مىگويد «رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة...» نمىگويد «رب اين لى بيتا فى الجنة» بلكه مىگويد «رب ابن
لى عندك بيتا فى الجنة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمين» كه
شايد هم اين نقلها براى همين باشد كه آن گذشت و ايثار و فداكارىاش، و اينكه
واقعا مىتواند بگويد «نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمين» و آن
دستگاه را رها كند، آن گذشت و ايثار و فداكارى را پيدا كند، ديگر لياقت دارد رسيدن
به مقام طمأنينه، رسيدن به اين مقام كه با زبان حالش، با زبان قالش بگويد «رب ابن
لى عندك بيتا فى الجنة ونجّنى من فرعون و عمله و...» ومعلوم است اگر كسى جلو
برودمى تواند به اين مقام برسد. البته مشكل است. قرآن شريف هم گاهى اسم اين
طمأنينه را مىگذارد امنيت دل.
امنيت دل دو قسم است
يكى امنيت ظاهرى كه بسيار نعمت والايى است «نعمتان مجهولتان الصحة و الامان» كه در
دعاها هم از خدا مىخواهيم. العياذ باللّه يك نا امنى جلو بيايد همه چيز از دست
انسان گرفته مىشود. ديگر خيلى مرد مىخواهد كه در حال نا امنى درس بخواند، بتواند
عبادت بكند. خيلى مرد مىخواهد امّا اينكه مردم عادى حتى مؤمن بتوانند در حال نا
امنى بتوانند كارشان را انجام بدهند خيلى مشكل است، خيلى. خوب اين امنيت از
نعمتهاى بزرگ خداست امّا بالاتر از اين امنيت دل. يعنى اينكه يك دلى منهاى غم و غصه
و اضطراب خاطر و دلهره، كالجبل الراسخ. يك دلى كه در آن ظلمت هوى و هوس، ظلمت شيطان
و كارش، ظلمت صفات رذيله نداشته باشد. همان دلى كه در قرآن مىفرمايد «اللّه ولى
الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور». كه در ظلمتش جمع مىآورد. ولى در نورش
غير جمع است. نور خدا مقول به تشكيك است ولى تعدد ندارد. امّا ظلمت تعدد دارد،
ظلمت غم و غصه بد چيزى براى دل انسان است. ظلمت نگرانى، دلهره و اضطراب خاطر براى دل
بد چيزى است. از آن مهمتر ظلمت نفس اماره و هوى و هوس، راستى ظلمت گناه بد ظلمتى
براى دل است. به قول امام صادق
عليهالسلام دل را پاره پاره مىكند. و بالاتر از اين و بدتر از ظلمت اين
دنيا، با اين ظلمتش، كه «ظلمات فوق بعض» بدتر از همه اينها ظلمت صفات رذيله، ظلمت
حسد براى دل، ظلمت كبر براى دل، ظلمت عُجب براى دل، معلوم است كه دل را چه نا امن مىكند.
چه تذبذبى براى دل دل پيدا مىشود. «مذبذبين بين ذلك لا الى هؤلاء و لا الى هؤلاء»
مىرسد به آنجا كه به قول قرآن شريف «نؤمن ببعض و نكفر ببعض»
كه به قول قرآن شريف اينها كافرند. «اولئك هم الكافرون
حقا». خوب اين ظلمتها. قرآن شريف در سوره انعام مىفرمايند يك دلى هست كه امنيت صد
در صد دارد. استحقاق امنيت دارد. خوب معلوم مىشود اين حال اطمينانى كه الان
درباهاش صحبت مىكنيم مربوط به انبياء نيست. تا ما بگوئيم حضرت ابراهيم توانست
بگيرد حضرت عُزير توانست بگيرد، و بالاخره آن سعه وجودىشان اين حالات را به آنها
داد؛ نه، قرآن مىگويد ما هم اگر برويم جلو مىتوانيم اين طمأنينه را و اين
اطمينان را بدست بيارويم. مىفرمايد: «فأىّ الفريقين احقّ با لأمن ان كنتم تعلمون»
كى اسحقاق امنيت دل دارد؟ اگر گفتيد؟ بعد خود خدا
مىفرمايد «الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم».
اگر كسى واقعا آن مرتبه
اول ايمان را به مراتبش پيدا كرد، اگر كسى برسد به آنجا كه ايمان مَشوب به ظلم
نباشد يعنى مشوب به گناه نباشد، گناه ظاهرى، گناه باطنى، اين استحقاق اين حالت را
پيدا مىكند. يعنى بتواند انسان ملكه عدالت پيدا كند، بتواند انسان صفات رذيله را
از دل ريشهكن كند و فضايل را، درخت فضايل را در دل غرس كند، اين استحقاق اين حالت
طمأنينه را پيدا مىكند. «فأىّ الفريقين احقّ با لأمن ان كنتم تعلمون» بعد قرآن
دوباره تأكيد مىكند كه ما يك دفعه خيال نكنيم اين حالات مخصوص انبياء است و ماها نمىتوانيم
به آن برسيم. نه، اين حالات براى انسان كامل است و ما آمدهايم در اين دنيا براى
اينكه انسان كامل بشويم. هدف از خلقت اصلاً همين است. ما آمدهايم براى اينكه اين
مراتب ايمان را، اين مراتب هفتگانه را كه اين مرتبه سومش است بدست بياوريم. بعد
مىفرمايد: «الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الأمن». خوب اين
تأكيد است. بالاتر از اين «و هم مهتدون» و شايد اين «و هم مهتدون» بالاتر از مرتبه
سوم باشد. يعنى انسان به جايى برسد كه دست عنايت خدا روى سرش باشد. خوب وقتى اين
طور شد قرآن مىگويد ديگر شيطان دسترسى به اين ندارد. «انه ليس له سلطان على الذين
آمنوا و على ربهم يتوكلون» راستى مقام بالايى است كه با اين طنطراق همراه است در آن آيات
ديگر شيطان تشر زده به خدا، و اين عالم بى عمل، اين عالم غير مهذب كارش رسيد به
اينجا كه تشر زد يكى پس از ديگرى به خدا، و از جمله تشرهايش اين بود كه گفت
«فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين». خوب اين مخلص را ظاهرا همان
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم،
ائمه طاهرين، از چهارده معصوم تجاوز كردن يك مقدار مشكل است، حالا بفرمائيد همه
انبياء. همه معصومين. امّا بالاخره مخلص. اين آيه شريفه يك مقدارى پايين آمده و
مىفرمايد نه، اين آقا شيطان، اين ملا شيطان دسترسى ندارد به كسى كه دست عنايت خدا
روى سرش است. «انه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون». آنكه پناهش
خداست، آنكه راستى توانسته به آنجا برسد كه دست عنايت خدا روى سرش است، اين «انه
ليس له سلطان». بعد دو دفعه همين را تكرار مىكند «انما سلطانه على الذين يتولونه»
اگر سلطه دارد بر كسى سلطه دارد كه دست عنايت خدا روى سرش نيست. زير پرچمش است. آن
است كه شيطان كاربرد بر او دارد. لذا اين كاربرد هم مىدانيد استثناء منقطع است.
يعنى اينكه مىگويد «فبعزتك لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» نمىخواهد
بگويد مىتوانم و كارى با او ندارم. معنايش استثناء منقطع است. نمىتوانم كاربرد
داشته باشم به مخلص. «ولو فى خطر عظيم» ولى بالاخره امنيت دل دارد. اين «و هم
مهتدون» كه بعداين آيه شريفه آمده به ما مىگويد كه اگر اين مقام امنيت، اين مقام
طمأنينه، به عبارت شما عزيزان اين مقام شهود براى كسى پيدا بشود خوب ديگر شيطان بر
او كاربرد ندارد. مقام شهود دارد و اين مقام شهودش معلوم است فقط منحصر به مبدأ و
معاد نيست. به خيلى چيزها شهود پيدا مىكند از اين «ان تتقوا اللّه يجعل لكم
فرقانا» ما چه مىفهميم؟ بعضى اوقات انسان راجع به مبدأ، راجع به
معاد، شهود پيدا مىكند. يعنى مىرسد به آنجا كه راستى اين آقا با چشم دل خدا را
مىبيند نظير آدمى كه تشنه است آب مىخورد سير مىشود مىيابد سير آبى را. مقام
شهود است فى الجمله. بعضى اوقات راستى مىبيند قيامت را، مىبيند عالم غيب را، «الذين
قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه الا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا
با الجنة التى كنتم توعدون نحن فى الحياة الدنيا و فى الاخره» و اينها معلوم نيست فقط مربوط به دم مرگ باشد نه اينها را
نبايد اين طور معنا بكنيم. دم مرگ يك مصداقش است يكى از شاگردهاى آخوند كاشى
«رضوان اللّه تعالى عليه» در همين مدرسه صدر ـ اين مدرسه پر بركتى است، حجرههاى
پر بركتى داشته است ـ مىگفت كه آخوند كاشى به من مىگفت كه من شبها ملائكه را
مىبينم. اين آيه شريفه «اولى اجنحة مثنى و ثلاث و رباع» را ايشان مىگفتند من شهود دارم. حالت طمأنينه. من شهود
دارم، مىبينم. مىبينم خوب معلوم است كه بال ندارد «اولى اجنحة مثنى و ثلاث و
رباع» نمىدانم چطورى است. خوب از متشابهات قرآن است مرحوم آخوند كاشى اين متشابه برايش
محكم شده مىبيند ديگر لذا اين «الذين قالو ربنا اللّه ثم استقاموا» را كه نمىشود
گفت دم مرگ، نه راستى طلبه داريم بايد چنين باشيم كه با ملائكه سر و كار داشته
باشيم اگر غمى، غصهاى ـ البته نه نفوذ در دل ـ برايمان جلو بيايد فورا ملائكه
بيايد. بگويد «الا تخافوا و لا تحزنوا...» تو مؤمنى چرا بايد در معرض غم و غصه
واقع بشوى؟ «نحن اولياءكم فى الحيوة الدنيا و فى الاخره» ما در همين دنيا كمك كار
تو هستيم چه برسد به آخرت، خوب اين مقامها كه نمىشود بگوئيم كه براى حضرت
ابراهيم، اين آيات را كه نمىشود گفت همهاش براى پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و ائمه طاهرين عليهالسلام است؟ اين براى ماست «الذين امنوا و
لم يلبسوا ايمانهم بظلم» اگر درست بشود همين است ديگر. «الذين قالو ربنا اللّه ثم
استقاموا» بگويد اللّه پا بر جا روى گفتهاش باشد. يعنى راستى اللّه رسوخ در دل
كرده باشد همين طور كه زبانش اللّه است دل اللّه باشد. همين طور كه دل اللّه
است به قول امام چهارم گوشت او، پوست او، استخوان او و من جمله عمل او بگويد
اللّه. «تتنزل عليهم الملائكه» خوب اين مقام شهود است ديگر. اين مقام اطمينان است
و معمولاً ما طلبهها بايد داشته باشيم. اگر نداريم تقصير داريم. من در قم بعضى
اوقات به فضلا، به طلبهها مىگفتم اين ننگ است كه روى منبر آن هم منبر اخلاق،
بگويم آقاى عمامه به سر گناه نكن، آلودگى چشم نداشته باش، دروغ نگو، غيبت نكن، اين
هم ننگ است براى روحانيت هم مسخره است، هم توهين آور است. توهين است من نبايد روى منبر
بگويم دروغ نگو، غيبت نكن، شايعه پراكنى نكن، مواظب مال مردم باش، آلودگى چشم
نداشته باش تا آخر... اينها براى منبر است و يك آقاى منبرى براى انذار و تبشير
مستمعين خوب است. امّا در يك جلسهاى در اينجا بگويم آقاى طلبه، آقاى فاضل ما يك
مقامى داريم به نام مقام شهود، به قول قرآن مقام اطمينان، مقام طمأنينه و م طلبه
شديم برسيم به اينجا. قرآن مىگويد «الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل
عليهم الملائكه الا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التى كنتم توعدون» شايد
اين «بالجنة التى كنتم توعدون» هم معنايش اين باشد كه هر كسى يك بهشتى دارد. خوب
بهشت معمولى براى عموم مردم، بهشت عدن براى خواص، بهشت رضوان براى خواص بالاتر،
مقام عند اللهى براى اخص الخواص. خوب اخص الخواص در جامعه كيست؟ شما طلبهها، ـ من
كه نه ـ اين اخص الخواص انصاف اين قضيه است كه از زمان پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم تا به حال روحانيت
بوده است و آنچه مىشود روى منبر اخلاق طلبگى گفت و توهين به مقام علم نباشد،
توهين به مدرسه نباشد، توهين به شما عزيزان نباشد، اين است كه بگويم مقام طمأنينه
داريم و مىدانيد كه بايد به اين مقام برسيم. بايد كار كرد و كار هم بكنيم.
مىرسيم. خيلىها به اين مقام رسيدند و انسان وقتى در تاريخ آن هم تاريخ روحانيت
برود، مىبيند كه اينمقام طمأنينه از زمان پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم تا الان براى خواص
زياد بوده است. البته كار مىخواهد البته خون جگر مىخواهد. آنكه قرآن مىگويد «و
لم يلبسوا ايمانهم بظلم» خوب ايمان دايم شما هم ايمان تقليدى داريد، هم ايمان عقلى داريد،
هم ايمان قلبى داريد ـ حالا ولو مرتبه ضعيفش ـ امّا اين ايمان است كه بايد «و لم
يلبسوا ايمانهم بظلم» باشد خوب معلوم است اگر تكبر بر دل ما حكمفرما باشد اين
بالاترين ظلم به خداست، شرك است ديگر. و بالاترين ظلم است آن هم ظلم به خدا. انسان
اوج پيدا كند از گفتهاش، از منبرش، از كارهايش، از نماز شبش، خوب اين شرك است. از
اين جهت هم در روايات داريم كه سقوط مىكند چه سقوطى. على كل حال اين مقام طمأنينه
مقام خوبى است و ما بايد اين مقام طمأنينه را پيدا بكنيم و گرنه ضرر مىكنيم و الا
ضرر مىكنيم اگر ما طلبه بشويم براى خاطر اينكه شكمى را سير بكنيم اين معلوم است
جز خسران چيزى نيست. اگر ما طلبه بشويم براى خاطر اينكه بخواهيم يك رياستى را بدست
بياوريم اين جز خسران چيزى نيست. ما اگر طلبه شديم براى اينكه برسيم به مقام تسليم
به مقام طمأنينه، از آنجا برويم جلو و جلوتر برسيم به آنجا كه دل ما بشود براى
خدا، حضور قلب آن وقت خيلى عالى شده است. و اين راه ما يعنى رسيدن به مراتب
هفتگانه ايمان. هر كه وارد نشود يا وارد بشود متوقف بشود خسران است، خسران است.
چيزى كه توجه داريد و بايد بيشتر توجه كنيد اين است كه مقامها علاوه بر اينكه كار
مىخواهد توسل مىخواهد از كسانى كه براى اين مقامها اهل دل مىگويند فوق العاده
مؤثرند، حضرت زهرا عليهاالسلام است و به تجربه هم اثبات شده است، كه اين گونه
مقامها را از حضرت زهرا عليهاالسلامخوب
مىشود گرفت و ممكن هم هست راستى بعضى اوقات اگر لياقت داشته باشيد كه حضرت زهرا
يك نظرى به دلش بكند، راه صد ساله را هم بتواند زودتر بلكه به يك آن طى كند و
زمينه براى او پيدا بشود و من تقاضا دارم اين حال توسل مخصوصا به حضرت زهرا عليهاالسلام فراموش نشود امّا آنكه عمده است
اينجاست كه ما طلبهها بايد در زندگىمان گناه نباشد و اگر گناه آمد براى ما
طلبهها وصله ناهمرنگ است. شما در كوچه بيائيد و يك وصلـه كهنـهاى را به قبايتان
زده باشيد! ـ نمىگويم كه در مجلس ما كسى هست ـ نگاه كردن شهوتآميز به نامحرم،
حتى نگاه غير شهوتآميز همين است يك وصله نا همرنگ است. زن شما ببيند شما دروغ
گفتيد. خوب اين معلوم است يك وصله نا همرنگ است. بعضى اوقات ذنب لا يغفر مىشود. يعنى
اگر برداشت عوام مردم از غيبت ما اين باشد كه غيبت طورى نيست اين طور شد كه ديگر
موفقيت در توبهاش كارى است بسيار مشكل.
اميدوارم كه ان شاء
اللّه خدا رحم كند، خدا عنايت كند حضرت زهرا
عليهاالسلام لطف كند و ما بتوانيم اين مراتب ايمان را طى كنيم. برسيم به
آنجا كه مقام اطمينان براى ما پيدا بشود. ديگر زندگى براى ما منهاى غم و غصه
مىشود. نتيجه خيلى بالاست. ديگر زندگى منهاى آلودگىها، منهاى تاريكىها براى ما مىشود
در نور مطلق كشيده مىشويم عالم فرقان براى ما پيدا مىشود تميز بين حق و باطل
براى ما پيدا مىشود كم كم مىرسيم به آنجا كه عالم شهود هم مىتوانيم پيدا كنيم.
و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته