اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى.
بحث مادرباره اين روايت صحيح السند بود كه
امام صادق عليهالسلام يك كبراى كلى داده است دست ما كه « كل امرء ركب
امرا بجهالة فلا شىء عليه»، هر كسى بواسطه جهالت كارى را انجام بدهد و
فاسد كند، لا شىء عليه، يعنى
عمل او صحيح است. گفتم اين ذيل يك صدرى دارد كه شيخ انصارى مىفرمايند
مربوط به جاهل قاصر است؛ ايشان مىفرمايند جاهل غافل، مثل عوام مردم كه غالبا غفلت دارند از ياد گرفتن
مسائلشان و با تخيل اينكه عملشان درست است، عمل باطل بجا مىآورند.
امام عليهالسلام مىفرمايند اين عمل درست است اما جاهل مقصر رامىفرمايند نه. از
همين جهت هم اين روايت را اول تقرير مىكنند كه دلالت مىكند بر برائت،
اما بااين حرف نمىتوانند بپذيرند
كه درجاهل مقصر هم مىآيد.
ما ديروز گفتيم اختصاص دادن روايت به جاهل
قاصر، به جاهل غافل معنا ندارد، براى اينكه شما بفرماييد اولا صغرى
چنين بوده است،يعنى شخص بوده كه جاهل غافل بوده است ولى امام عليهالسلام
يك كبرى كلى فرموده است، يعنى بعد از آنكه به او فرمودند عمل تو درست است،
كفاره ندارد، حج من قابل ندارد. بعد حضرت يك كبراى كلى فرمودند كه «كل امرء ركب
امرا بجهالة فلا شىء عليه». و اين جهالت بمعناى جهل قصورى وجهى ندارد،
بلكه يك عام
است، يك كبراى كلى است، هم جاهل مقصر را مىگيرد و همه اقسامش و هم جهل قصورى
رامى گيرد و همه اقسامش واختصاص دادن به يك قسم و آن هم جهل قصورى، بمعناى جاهل غافل معنا ندارد اين
يك حرف است.
يك حرف ديگر هم اينكه اين آدم جاهل غافل
بوده، اين به چه دليل؟ ظاهرا اين شخص مثل مردم جاهل مقصر بوده است.
جاهل مقصر دو قسم است يكى اينكه توجه دارد،
بااينكه جاهل است، شك در اعمال دارد و در حالى كه شك در صحت و
فساد دارد بجا مىآورد. اين خيلى كم است كه اسم او را مىگذاريم جاهل
مقصر بالجهل بالفعل، يعنى در حالى كه مىخواهد بايستد نماز، نمىداند
اعمالش درست است يا نه، كه به او مىگويند شك بسيط، بى اعتنايى مىكند و
مىايستد به نماز و نماز باطل مىخواند، اين قسم خيلى كم است.
قسم دوم در جاهل مقصر اين است كه كوتاهى
مىكند درياد گرفتن، با اينكه مىتوانسته ياد بگيرد و وقتى مىخواهد
عمل را بجابياورد غافل است و عمل را بجامى آورد درحال غفلت. روز قيامت به
اين خطاب مىشود – همان طور كه روايت داريم و مرحوم آخوند هم نقل كردهاند - خطاب مىشود: «هلا عملت؟» مىگويد
بجا آوردم. مىگويند چرا فاسد؟ «هلا تعلمت؟» كتك مىخورد بخاطر آن تقصيرى كه در مقدمات كرده
است و جاهلهاى مقصر صدى نودشان بلكه بيشترشان اينجورى هستند لذا
اينكه شيخ انصارى مىفرمايند مراد جاهل غافل است، مىگوييم
باشد، امابالاخره جاهل مقصر است. كدام جاهل مقصر كتك ندارد؟ آن طلبهاى
كه وارد در مسائل باشد، آن بازارى كه سروكار با مسجد و محراب دارد،
سروكار بامسائل دارد، اتفاقا يك مسألهاى از ذهن او رفته است، از چشمش گذشته
و اين مسئله را نديده، به ذهنش هم نيامده كه سؤال بكند. به اينها
مىگوييم جاهل غافل و معذور است، يعنى نمىشود به او بگويند سؤال كن، نمىشود
به او بگويند چرا سؤال نكردى و اما اگر بشود به او بگويى چرا سؤال نكردى،
اين مىشود جاهل مقصر ولو حين العمل غفلت داشته باشد. پس جاهل مقصر چه
كسى است؟ آنكه دسترسى به سؤال ندارد، ياكنش فكرى نداشته باشد و اگر
اين دو نيست، جهل مركب باشد، يعنى رفته و درست ياد نگرفته است،
ياغافل باشد، يعنى رفته و به ذهن او نيامده كه بپرسد، اين چهار قسم رامى گوييم
جهل قصورى .صدى نود و پنج مردم در وقتى كه دارند نماز مىخوانند در
وقتى كه دارند اعمال حج بجا مىآورند، باعتبار نماز صحيح و باعتبار حج
صحيح دارند بجا مىآورند، بلكه صدى نود و نه مردم و يك نفر پيدامى شود كه به
صورت ترديدى بجابياورد. همين كه دارد نماز مىخواند، نه ركوع درست
دارد و نه سجده درست، ولى بعنوان نماز صحيح دارد بجا مىآورد. اين آقا
يك دفعه در مقدمات كوتاهى نكرده است، به او مىگويند جاهل قاصر، يك
دفعه در مقدمات كوتاهى كرده، به او مىگويند جاهل مقصر. پس جاهل مقصر
غالبا جاهل غافل است و نبايد شيخ انصارى بگويند جاهل قاصراست و راويت
مىگويد جاهل غافل، بلكه جاهل غافل على قسمين: يك قسم جاهل قاصر
مىشود و يك قسم جاهل مقصر مىشود و آن جاهل قاصر مىشود، كه در مقدمات
كوتاهى نكرده باشد. آنوقت وقتى در مقدمات كوتاهى نكرده باشد اينجورى
است كه يك دفعه كشش
فكرى نداشته است. يك دفعه نمىتوانسته بپرسد، در مقدمات كوتاهى نكرده، يك دفعه
غفلت از پرسيدن داشته است، به اين معنا كه سروكار داشته بارساله و منبر و
محراب، اما به ذهنش نيامده تا بپرسد. و يكى هم جهل مركب است و آنكه رفته
و غلط فهميده است. به اينها مىگوييم جهل قصورى و اما اگر نرفته دنبال
مسأله و مىتوانسته برود دنبال مسأله، مىشود جاهل مقصر. ياكشش فكرى
داشته و فكرش را بكار نينداخته است، مىشود جاهل مقصر، كه
مىتوانسته غافل نباشد و ياد بگيرد، مسائل را و نرفته ياد بگيرد مىشود جاهل مقصر. يك
دفعه هم بيجا رفته است و نرفته از متخصص
فن بپرسد، اين هم مىشود جاهل مقصر است.
على كل حال آنكه تا اينجا آمديم اين است كه
شيخ انصارى مىفرمايند اين روايت «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء
عليه» به ما مىگويد جاهل مقصر دراحكام وضعيه معذور است. حالا ايشان در
احكام وضعيه و احكام تكليفيه مطلقا در فرائد مىگويند، ولى چون
قرآن مىگويد در تكليف معذور نيست، كتك مىخورد، ولى بالاخره مىگويد
معذور است. پس بنابراين اگر كسى نداند نماز جمعه واجب است يا نه، كتك
نمىخورد. اين استدلال شيخ انصارى است. يا اينكه اگر نداند اين غيبت
حرام است يانه و غيبت كند، كتك نمىخورد.
بعد شيخ انصارى بخاطر آن اجماعى كه در مسئله
هست روايت را مىخواهند از كاربيندازند، مىگويند اين
روايت مربوط به جاهل قاصر است، نه مقصر و اين روايت مربوط به جاهل غافل است،
براى اينكه اين غافل بوده از پرسيدن و غافل بوده از اينكه بايد احرام
ببندد و به خاطر غفلت نديده مردم راكه دارند احرام مىبندند، همين طورى آمده در
مطاف، پس كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه مربوط به جاهل قاصر
است، نه مقصر، پس مربوط به بحث مانيست.
اشكالى كه ما به شيخ انصارى داريم اين است كه
اولا اين كل امرء ركب امرا كبراى كلى است، صغراى او را شما بگوييد
جاهل غافل، ولى اين كبرا كلى است و مورد نمىتواند متخصص باشد ولو مورد ما
جاهل غافل باشد، اما كبراى ما ندارد كل امرء ركب امرا بجهالة بجهل
الغفله فلاشى عليه.
شما بايد يك دليل بياوريد كه تخصيص بزند
ودليل نداريد. اين اشكال كبروى.
ثانيا اينكه صغرى را هم قبول نداريم. اينكه
شيخ انصارى مىفرمايند اين آقا جاهل غافل بوده به چه دليل؟ اين آقا
برفرض هم در مطاف و ميقات جاهل غافل بوده، ولى همينكه مىدانسته بايد بيايد
حج از كجا مىدانسته است؟ همين مقدار كفايت مىكند به اينكه اين مسائل دارد
و در ياد گرفتن آن كوتاهى كرده است. مثل صدى نود و پنج مردم كه كوتاهى
مىكنند ومسائل را ياد نمىگيرند، مىروند مكه و بعنوان صحيح هم بجا مىآورند
بعنوان جاهل غافل هم بجا مىآورند، كتك هم مىخورد و زن هم براو حرام
مىشود. لذا اينكه شيخ مىفرمايند اين جاهل غافل است را قبول
نداريم.
تا اينجا مىگوييم روايت هم جاهل مقصر رامى
گيرد هم جاهل غافل را و برائت براى ما درست مىكند. به اين معنا كه
نمىداند حمد وسوره را بايد صحيح بخواند، صحيح نمىخواند و نمىداند كه
اين ماهى حرام است و مىخورد، ما مىگوئيم مانعى ندارد. در مقابل
شيخ انصارى، در مقابل اين روايت شريف، مشهور گفتهاند جاهل مقصر
كالعامد الا فى موضعين؛ پس اين روايت بايد تخصيص بخورد، الجاهل المقصر
كالعامد الا فى موضعين؛ جهر واخفات به منزله يكديگر، قصر و اتمام بجاى
يكديگر. گفتهاند اين اجماع است و يك نص دارد در فقه ما كه الجاهل المقصر
كالعامد الا فى موضعين؛ جهر واخفات به منزله يكديگر واتمام بجاى قصر.
در همان جا مرحوم آخوند وديگران بحث مفصلى هم
دارند كه كتك دارد، اين آقا كه حمد وسورهاش را بايد بلند
بخواند، آهسته خوانده است يا بايد آهسته بخواند، بلند خوانده، گفتهاند قضا
ندارد، اما كتك مىخورد. كه يك اختلاف عجيبى شده كه مرحوم آخوند عبارت را از
مرحوم حاج آقا رضا همدانى نقل مىكند كه كتك روى چى؟ لذا معمولا
جواب دادهاند براى اين كه زمينه را از بين برده، قضا ندارد، اما كتك
رابايد بخورد براى خاطر تقصيرى كه كرده است و كمبودى كه در نماز آمده است اين
اجماع است.
اما در فقه اعتبارى اين اجماع نيست، يعنى
همين فقها وقتى وارد فقه مىشوند، بسيارى از جاها مىگويند جاهل مقصر
معذور است البته بادليل مثلاً در باب كفارات روزه، در باب مبطلات روزه، در
باب كفارات حج، در باب
مبطلات حج، در باب نماز كه شرط ذكرى مىدانند غالب او را، درباب معاملات،
مخصوصا در خيارات، در باب ديات وقصاص مىبينيم كه مسائل فراوانى هست كه جاهل مقصر معذور است واين الا
فى موضعين يعنى چه؟ در صورتى كه يك دفعه بررسى مىكردم، در عروه سى
جابه بالا مىديدم همين مرحوم سيد مىفرمايد: جاهل مقصر معذور است
.همين شيخ انصارى كه اين جمله رادر اصول قبول دارد، من يك دفعه بررسى
كردم، بيش از بيست مورد در مكاسب شيخ انصارى تصريح مىكند كه جاهل مقصر
معذور است و اينكه جاهل مقصر معذور است درخيلى جاها در باب عبادات، در باب معاملات بمعنى الاخص، در
باب معاملات بمعنى الاعم يك چيز مشهور و مسلمى است و من
نمىدانم اين اجماع از كجا پيداشده است. لذا ما دليل بر اينكه الجاهل المقصر كالعامد
مانداريم وهمين الا فى موضعين راهم فقها مىگويند كتك دارد و هلا تعلمت روى
كتك او است. مسلم شما اگر عروه را در دست بگيريد و بخواهيد
ببينيد جاهل مقصر چند جا معذور است، مسلم بيش پنجاه مورد پيدا خواهيد كرد به اينكه
جاهل مقصر معذور است و آنجا يك دليل اصطيادى پيدا مىكنيد، يعنى يقين پيدا مىكنيد كه الجاهل المقصر
معذور الا ما اخرجه الدليل. مىشود
مثل حديث «لاتعاد الصلوهء الا من خمسة»، همين طور كه حديث لاتعاد الصلوة
الا من خمسة به ما مىگويد جاهل مقصر مطلقا معذور است فقها مىگويند شما جاهل مقصر را هم بگوييد .
و ما قائليم به اينكه الجاهل المقصر معذور
الا ما اخرجه الدليل، يعنى حديث لاتعاد را كه حديث صحيح السند و ظاهر
الدلالهاى است و دو سه جا مرحوم صاحب جواهر اين حديث شريف را نقل
كردهاند، من جمله در باب قبله،
اين روايت به ما مىگويد لاتعاد الصلوة الا من خمسة جهلا كان او ناسيا، جهل قصورى كان
اوجهل مقصر .فقها در نسيان مسلم مىگويند، در جهل مقصر او به حديث كه مىرسند نمىگويند، اما در فقه خودش
را مىآورند و اسم او را
نمىآورند، راجع به جاهل قاصر هم مىگويند: جاهل قاصر معذور است.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.
- وسايل
الشيعه، ج 9، ص 126، باب 45 از ابواب تروك الاحرام، ح 3.
- فرائد الاصول، ج 1، ص 438.
- وسايل
الشيعه، ج 9، ص 126، باب 45 از ابواب تروك الاحرام، ح 3.
- امالى شيخ طوسى، ج 1، ح 9.
- كفاية الاصول، ص 425، در بحث «خاتمه فى شرائط الاصول».
- وسايل
الشيعه، ج 1، ص 260، باب 3 از ابواب وضوء، ح 8.