جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: ادله اخبارين براى احتياط / آيات
    موضوع درس:
    شماره درس: 104
    تاريخ درس: ۱۳۷۵/۷/۱۵

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    اخبارى به آيه «لا تلقوا بايديكم الى التهلكه»[1] تمسك كرده و گفته است آنجا كه احتمال حرمت بدهيم، احتمال تهلكه است.

    اين آيه شريفه اولاً يك صدرى دارد وصدر او اين است كه و«انفقوا فى سبيل اللّه‏ و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة» و مابايد اين كبرى را منطبق كنيم بر اين صغرى و ظاهرا معناى آيه شريفه اين است كه اگر به فقراء كمك نشود و اختلاف طبقاتى واقع شود، اين كم كم وحدت اسلامى را از بين مى‏برد و نفرتى از اغنياء در دل فقرا مى‏افتد و اين موجب هلاكت جامعه است.

    اگر ما «و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة» را بيان «انفقوا فى سبيل اللّه‏» بگيريم. كه اصلاً دلالت بر بحث ماندارد، بر مى‏گردد به يك وضع خاصى باينكه قرآن گفته است بايد به فقراء كمك كنيم، براى اينكه اگر به فقراء كمك نكنيم موجب هلاكت اغنيا مى‏شود.اگر كسى «و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة»
    را كبراى كلى بگيرد «وانفقوا فى سبيل اللّه‏» را صغرى بگيرد، مصداق بگيرد،
    معنايش اين است كه انفاق در راه خدا بكنيد، براى اينكه اگر انفاق در راه خدا نكنيد منجر به تهلكه مى‏شود و خودتان را به هلاكت انداختن، جايز نيست. كه بگوييم و «انفقوا فى سبيل اللّه‏ صغرى» و «لا تلقو بايديكم الى التهلكة» كبرى است و كبرى، كبرى عقلى است، عقل ما درك مى‏كند كه انسان خودش را نمى‏تواند در هلاكت بيندازد و اين جايز نيست و قرآن هم مى‏گويد جايز نيست. تهديد كرده است باينكه انفاق در راه خدا كنيد، براى اينكه اگر انفاق در راه خدا نكنيد به هلاكت مى‏افتيد اگر اينجور معنا كنيم، صغرى نمى‏تواند مخصّص كبرى باشد، يعنى كبرى ـ «و لاتلقوا بايدكم الى التهلكه»، خودتان را بدست خودتان بهلاكت نيندازيد ـ اين كجا پياده مى‏شود؟ مختص مى‏شود به آنجا كه يك هلاكت يقينى باشد، كه عقل ما و آيه شريفه مى‏گويد خودت را در اين هلاكت نينداز.

    اما اگر محتمل الهلاكة باشد، آيه او را مى‏گيرد يا نه؟ و بايد اينجور معنا كنيم كه و لاتلقوا بايديكم الى محتمل الهلاكة، يعنى هلاكت را بمعناى محتمل الهلاكة معنا كنيم، آنوقت هم هلاكت قطعى را مى‏گيرد و هم محتمل الهلاكة را مى‏گيرد. آيا مى‏شود اينجور معنا كرد؟

    اگر آيه را اعم گرفتيد از هلاكت قطعى و از هلاكت محتمله، اخبارى مى‏تواند به او تمسك كند و بگويد در محتمل الحرمة احتمال هلاكت است؛
    يك چيزى  را نمى‏دانم حرام است يا نه، احتمال داردكه اگر استعمال كنم به
    هلاكت بيفتم، مثل همين مثال مشهور، كه نمى‏داند سيگار كشيدن حرام است يا نه، احتمال دارد حرام باشد، محتمل الهلاكه است، يعنى احتمال دارد كه اگر بكشد در هلاكت مى‏افتد، بگوييم و لاتلقوا بايديكم اينجا را هم مى‏گيرد. چنانچه اگر بداند حرام است و سيگار بكشد، مسلم آيه شريفه او را مى‏گيرد و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة، يعنى توى اين حرام كه هلاكت يقينى است نيفت.

    اگر كسى بتواند اين تهلكه را اعم بگيرد از هلاكت قطعى و از هلاكت محتمله ممكن است اخبارى بتواند به او تمسك كند، اما اگر بگويد مراد از
    تهلكه يعنى هلاكت قطعى، يعنى مصداق تعيين شده و كبرى بار بر او مى‏شود،
    مثل انفقوا فى سبيل اللّه‏ كه مى‏دانيم اگر انفاق در راه خدا نشود و زكات مالش را ندهد، در هلاكت مى‏افتد. اين را مى‏داند و چون مى‏داند، قرآن مى‏فرمايد: و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة.

    اما آنجا كه نمى‏داند هلاكت هست يانه، كى  و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة آنجا مى‏گيرد؟ وقتى تهلكه را اعم بگيريم از هلاكت قطعى و هلاكت محتمله و ظاهرا اين نمى‏شود. آنكه از قرآن شريف مسلم است اين است كه آيه شريفه مى‏فرمايد خودكشى نكن، خودت در چاه نينداز و بالاخره خودت را دانسته در جهنم نينداز و اما آنكه بحث ماست اين است كه نمى‏دانيم هلاكت هست يا نه، يعنى گشته است، نمى‏داند اين كه مى‏خواهد استعمال كند، مثل شرب توتون حرام است يا نه. چيزى نيافته است،

    وقتى چيزى نيافته است و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة مى‏گويد اگر هلاكت باشد، خودت را در هلاكت نينداز و من بخواهم بگويم به آيه شريفه خود
    را در هلاكت نيندازم، نظير تمسك به عام در شبهه مصداقى است.مثل اينكه
    گفته است اكرم العلماء، كى بر شما اكرم العلماء واجب مى‏شود؟ وقتى يك مصداق در خارج پيدا كنى، بگويى هذا زيد عالم و كل عالم يجب اكرامه فهذا يجب اكرامه. اين مى‏شود تمسك به عام بعد از آنكه مصداقى تعيين كردى، تعيين مصداق و موضوع دست شماست، شما موضوع پيدا كردى مى‏گويى هذا عالم و اكرم العلماء مى‏گويد يجب اكرامه.

    و اما اگر شما نمى‏دانى زيد عالم است يا نه، تمسك كنى به اكرم العلماء براى وجوب اكرام زيد، اين نمى‏شود. به اين مى‏گويند تمسك به عام در شبهه مصداقى خود عام و دور است. براى اينكه اگر اكرم العلماء به شما بگويد واجب است، توقف دارد بر اينكه زيد عالم باشد و زيد عالم باشد توقف دارد بر اينكه اكرم العلماء او را بگيرد. كارى به دورش هم نداريم، اما به قول حاشيه ملاعبداللّه‏ ثبوت شى‏ء لشى‏ء فرع ثبوت مثبت له است. ما اول بايد موضوع درست كنيم، ثم حكم بار كنيم .اكرم العلماء وقتى برمن منجر مى‏شود كه من در خارج علمائى را احراز كنم، اما اگر ندانم علمائى هستند يا نه و گردش كردم و نيافتم عالمى را، تمسك به اكرم العلماء نمى‏شود. در اصول به او مى‏گوييم تمسك به عام در شبهه مصداقى خود عام. اخبارى اين‏جورى كرده است، يعنى من نمى‏دانم شرب توتون بعنوان اولى حرام است يا نه در روايات گشتم چيزى پيدا نكردم، حالا بگوييم لا تلقوا بايديكم الى التهلكة بما مى‏گويد شرب توتون نكن. مثل اين است كه من گشتم، نمى‏دانم زيد عالم است يا عالم نيست، به من بگوييد اكرم العلماء مى‏گويد او را اكرام كن. همانطور كه او نمى‏شود، اين هم نمى‏شود. بخواهم تمسك كنم به و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة براى اينكه
    مالانص را بگويم هلاكت است و بگويم اجتناب از او واجب است، نمى‏شود
    چون من نمى‏دانم هلاكت هست يا نه.

    آيه اول باز يك سر و صورتى داشت، اما اين آيه دوم براى تمسك كردن براى مالانص فيه هيچ وجهى ندارد.

    مرحوم شيخ انصارى و ديگران مى‏فرمايند: كه دلالت او خوب است الا اينكه رفع مالا يعلمون مى‏گويد هلاكت نيست، يعنى حكومت پيدا مى‏كند. او
    مى‏گويد خودت را در چاه نينداز، رفع  ما لا يعلمون مى‏گويد چاهى در كار
    نيست، در مالانص فيه چاهى در كار نيست

    اين حرف خوبى است، اما بشرط اينكه جواب حرف من داده شود و الا اگر جواب حرف من را ندهيد، اصلاً نوبت نمى‏رسد به اينجاها كه بگوييم رفع مالا
    يعلمون حكومت پيدا مى‏كند برو لا تلقوا بايديكم الى التهلكة. يعنى به شرط
    اينكه مراد از ولاتلقوا بايديكم محتمل التهلكه باشد، آنوقت خوب است كه ما بگوييم رفع مالايعلمون مى‏گويد تهلكه نيست و وقتى تهلكه نيست، پس آيه شريفه مالانص فيه را نمى‏گيرد. اين هم حرف دوم

    حرف سومى كه در مسئله هست اين است كه آيا هلاكتهاى واقعى كه بر ما منجر نشده آيا هلاكت است يا نه؟

    ما در دنيا يك آتشى داريم و يك محتمل الناريه، يك چاهى داريم و يك محتمل الحفريه و انسان دارد مى‏رود، يك وقت مى‏داند جلويش چاه است، اگر
    رفت مى‏افتد در چاه، اگر هم احتمال بدهد چاه است و برود و چاه باشد، مى‏افتد
    در چاه. دنيا اينجورى است، اما محرمات هم اينجورى است؟ اگر شرب توتون واقعا و نفس الامر حرام باشد، كسى گشت و چيزى پيدا نكرد و نمى‏داند آيا حرام است يا نه و اين و رفت و سيگار كشيد و واقعا حرام بود، حالا آيا اين حرام بجا آورده است؟ حرام وقتى بجا مى‏آورد كه مقام اقتضاء تمام باشد، مقام انشاء تمام باشد، مقام فعليت تمام باشد، مقام تنجز هم تمام باشد، يعنى يك چيزى مفسده واقعى داشته باشد، شارع مقدس او را انشاء كند و الا تا انشاء نكند و او انجام بدهد در حرام واقع نشده است

    آن انشاء را بدهد دست فعليت به ما برسد، ما هم مانعى نداشته باشيم براى تركش و من بجا بياوريم، آن وقت هلاك شده‏ايم. و اما اگر مقام تنجر تمام نباشد، مثل اينكه اين آقا مجبور است اين شراب را بخورد، حرام بجا نياورده است. يا اينكه انشاء حرمت شده، ولى به مقام فعليت نرسيده است، كه انشاء نصف از احكام ما در مقابل انشاء باشد و امام زمان كه بيايند مقام فعليت پيدا مى‏كند. اگر نرسيده به دست من، اگر بجا آوردم در چاه افتاده‏ام؟ خير.

    يا اينكه مقام اقتضا بود، ولى به مقام انشاء نرسيده است، حالا اگر آن مقام اقتضا را بجا آوردم آيا هلاك شدم؟ خير. كى در حرام واقعى مى‏افتيم؟ وقتى زمينه باشد، انشا باشد، فعليت باشد، تنجز هم باشد.

    مقام تنجز مربوط به عقل است، مقام اقتضاء مربوط به نفس الامر است، مقام انشاء و فعليت هم دست شارع است. ولى على كل حال اين چهار مرتبه هر كدام نباشد، حرمت واقعى نيست حرمتى كه اسم او را بگذاريم در چاه افتاد و در جهنم مى‏رود نيست. وقتى نباشد، فرض ما اين است كه نمى‏داند شرب توتون آيا حلال است يا حرام، تفحص كرده و دليل پيدا نكرد، يعنى به مقام فعليت نرسيد. وقتى مقام فعليت ندارد، معنايش اين است كه جهنم ندارد.

    مثل اينكه اينها فرض كرده‏اند كه مثلاً شرب توتون واقعا حرام باشد و اين شرب توتون هست، الا اينكه  خدا عفو كرده است. در حالى كه اينجورى نيست كه اخبارى بگويد بايد احتياط بكنى و اصولى بگويد خدا عفو كرده است. اگر مقام انشاء ناتمام باشد، مقام فعليه ناتمام باشد، مقام تنجز ناتمام باشد، اصلاً جهنم نيست، يعنى حرمت واقعى نفس الامرى كه دامن گير من شود. نيست پس اصلاً در مالانص فيه تهلكه نيست. از آن وقت تا حالا مى‏گفتيم محتمل الهلاكه هست، لذا مى‏گفتيم آيه او را نمى‏گيرد، ولى حالا عرض مى‏كنيم كه محتمل التهلكه هم نيست، در مالانص فيه محتمل التهلكه هم در كار نيست. وقتى نيست آيه شريفه راجع به بحث ما سالبه به انتقاء موضوع است. واقع و نفس‏الامر سالبه به انتفاء موضوع است، نه به حسب ظاهر. اين هم حرف سوم است.

    حرف چهارمى كه هست، همان حرف ديروز است و آن اين است كه اخبارى تمسك به اين گونه آيات نمى‏تواند بكند، براى اينكه اخبارى در
    شبهات وجوبيه نمى‏گويد، در شبهات موضوعيه هم نمى‏گويد، فقط در شبهات
    تحريميه مى‏گويد و لا تلقوا بايدكم اگر دلالت داشته باشد، هم شبهات وجوبيه را مى‏گيرد، هم شبهات موضوعيه را مى‏گيرد، هم شبهات تحريميه را. چه فرقى مى‏كند؟ اگر نماز جمعه را نمى‏داند واجب است يا نه، اگر نخواند و راستى واجب باشد، هلاكت است. نمى‏داند اين مرغ حلال است يا نه، با كل شى لك حلال اين مرغ را سر بريد و خورد، نمى‏داند پاك است يا نجس، با كل شى طاهر خورد و واقعا نجس است، مسلم است كه اگر تهلكه هست، در هر سه تهلكه است و اگر تهلكه نيست در هر سه تهلكه نيست و اما بگويد و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة مختص به شبهات تحريميه است، نمى‏شود. چون اولاً مخصّص ندارد و ثانيا ديروز گفتم لاتقف ما ليس لك اباى از تخصيص دارد. آيا مى‏شود بگوييد جهنم نرو الا اينجا؟ اين عام اباى از تخصيص دارد، نمى‏شود بگوييم «و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة» الا فى شبهات الوجوبيه. اگر هلاكت است، عقل ما مى‏گويد نبايد در چاه بيفتى،اگر هلاكت هم نيست، هر سه هيچ كدام هلاكت نيست و اين عمومات اباى از تخصيص دارد و بايد يك جايى پياده كنيم كه هيچ تخصيص در كار نباشد.

    بله در محرمات حقيقى، در محرمات كه تنجز تكليف روى او شده و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة خوب پياده مى‏شود و جائى نداريم كه بگويد همه
    محرمات هلاكت است، الا اينكه اين محرم هلاكت نيست. اگر محرم باشد،
    هلاكت است، بايد بگويد اين محرم، محرم نيست و الا اگر حرام، باشد معلوم است هلاكت است. اين هم آيه دوم كه براى تمسك اخبارى خيلى نارساست.

    آيه سومى كه به او تمسك يك آيه مقدس مآبى است «اتقوا اللّه‏ حق تقاته»[2]، «فاتقوا اللّه‏ مااستطعتم»[3] حق تقوى را بايد بجا بياوريم، تا اندازه‏اى
    كه ممكن است بايد متقى باشيم.

    تقريب استدلال اين است كه ما مى‏توانيم از شبهات اجتناب كنيم و اجتناب از شبهات حق تقوى است. ما مى‏توانيم از شبهات اجتناب كنيم، پس
    «فاتقوا اللّه‏ مااستطعتم» مى گويد بايد اجتناب كنيم

    تمسك به «فاتقوا اللّه‏ مااستطعتم»، «فاتقوا اللّه‏ حق تقاته» در اينكه شبهات را مى‏گيرد حرفى ندارد، يعنى شما اگر به من گفتى حق تقوى را بجا بياور، معنايش اين است كه من بايد اهميت به واجبات بدهم، اهميت به مستحبات بدهم، اهميت به اجتناب از گناه بدهم، اهميت به شبهات و مكروهات هم بدهم، تا بشود «مااستطعتم حق تقاته». در اينكه مى‏گيرد شبهات را اشكالى نيست، بلكه بايد بگوييم مصداق كامل فاتقواللّه‏ حق تقاته، مصداق كامل مااستطعتم همين اجتناب از شبهات است، ولى حرف اين است كه آياواجب است يا مستحب؟ فاتقواللّه‏ حق تقاته، تا مى‏توانى باندازه وسعت حق تقوى را به جا بياور. خود اينها مى‏گويد اين يك امر مستحبى است نه امر واجبى، آنكه واجب است حمى اللّه‏، يعنى اجتناب از گناه است، به اين كى گويند فاتقواللّه‏، همين كه قرآن شريف خيلى روى او اسرار دارد. اما ما بقى يك امراستجابى است. عقلاً استحباب است، شرعا هم استجاب. خود اين لسان «اتقوا اللّه‏ حق تقاته»، «فاتقواللّه‏ مااستطعتم» مى‏گويد مستحب است. لسان، لسان استحباب است. معلوم است اجتناب از شبهات خيلى خوب است، بقول رواياتى كه مى‏خوانيم، معاصى حمى اللّه‏ است و هر كسى كه وارد اين گود و اطراف اين گود نگردد معلوم است خيلى عالى است. اما واجب است يا نه؟ حرف اين است. خود لسان مى‏گويد واجب نيست، حالا بر فرض كسى بگويد در «اتقوا اللّه‏ حق تقاته»، اين
    لفظ اتقوا اللّه‏ امر است و امر دلالت مى‏كند بر وجوب، حالا امر دلالت كند بر
    وجوب آيا شبهات را مى‏گيرد يا نه؟ ما گفتيم اگر استحباب باشد، مصداق كامل او شبهات است، مصداق كامل او مكروهات است، اما اگر روى لجاجت اصولى آمديم جلو، قرآن مى‏فرمايد حق تقوى را بايد اداء بكنى، باندازه
    استطاعت خودت بايد تقوى داشته باشى.

    مى‏گويم اجتناب از همه گناهان قدر متقين اوست. اجتناب از كبائر، اجتناب از صغائر، يك قدرى بالاتر اينكه باندازه ممكن اجتناب از مكروهات.
    اما آيه پرهيز از مشتبهات را مى‏گيرد يا نه؟ اگر كسى بگويد شك دارم،
    برمى‏گردد به تمسك به عام در شبهه مصداقى خود عام. لذا از اين نظر هم آيه
    شريفه اشكال دارد.

    حالا اگر كسى بفرمايد شبهات را هم مى‏گيرد، چون شبهات هم حق تقوى است. ما استطعتم شبهات را مى‏گيرد حرف بعد جلو مى‏آيد و آن اين است كه بگيرد. تخصيص خورده است. رفع ما لايعلمون مى‏گويد پس شبهات حق تقوى نيست كل شى‏ء مطلق حتى يرد فيه النهى. مى‏گويد نهى نيست پس بنابراين اجتناب از او مانعى ندارد. آيه شريفه را تخصيص بزنيم. اما تخصيص زدن آيه شريفه كار مشكلى است، چون اين هم اباى از تخصيص دارد. خلاصه حرف اين است كه ظاهرا يك دليل كه از نظر اصول بتواند دل چسب باشد براى اخبارى نداريم.

    مباحثه فردا در روايات است كه مرحوم صاحب وسائل در جلد 18، باب 12 از ابواب صفات قاضى آورده است.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]-سوره بقره، آيه 195

    [2]-سوره آل عمران، آيه 102،

    [3]-سوره تغابن، آيه 16،

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365