جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: مراتب عبوديت (حضور قلب) (2)
    موضوع درس:
    شماره درس: 34
    تاريخ درس: ۱۳۷۵/۹/۲۱

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى. بحث چهارشنبه ما درباره مراتب ايمان بود. و مرتبه آخر كه مرتبه هفتم و منزل هفتم به آن مى‏گويند، «حضور قلب» است. يا «حضور قلب در عبادات». و پيدا شدن اين حضور قلب حتى فقط در نماز كارى است بسيار مشكل تالى تلو معصوم مى‏خواهد كه بتواند در نماز از آن وقتى كه مى‏گويد اللّه‏ اكبر تا وقتى كه مى‏گويد السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته خود را فقط در محضر خدا بيابد. و پيدا شدن اين، كارى است بسيار مشكل. من خيال نمى‏كنم كسى در اين جلسه ما كه جلسه اخلاق و جلسه نخبگان است بتواند ادّعا كند من در مدت عمرم دو ركعت نمازاينطورى خوانده‏ام. كه خود را در محضر خدا يابيدم و از اوّل تا آخر نماز دل من با خدا بود نه باچيز ديگر و كسى ديگر. و دل من هيچ خطورى نداشت جز خدا. در دل من هيچ غيرى وارد نشد جز صاحب‏خانه. اين كارى است مشكل. امّا متأسفانه يا غيرمتأسفانه اين حضور قلب را از ما مى‏خواهند. چيزى كه بنا شد مقدارى درباره‏اش صحبت كنيم روايات است. من قبل از آنكه روايات را بخوانم دو مطلب را متعرض مى‏شوم بعد روايات را مى‏خوانيم.

    مطلب ا ول اينكه از همه شما تقاضا دارم وقتى كه نمازتان تمام شد، توبه كنيد از نماز. براى اينكه اين نماز بى‏روح بوده است و در روايات مى‏خوانيم اين نماز بر سر صاحبش خورده مى‏شود. اين نماز مقبول نيست. نمازى مقبول است كه حضور قلب داشته باشد. و بزرگان مى‏گويند روح نماز حضور قلب است. لذا نمازى كه در آن دل ما يك سينما مى‏باشد و هر آنى يك فيلمى در دل ما باشد معلوم است اين نماز نيست و ما بايد از اين نماز توبه كنيم. از همه عباداتمان همين طور. خدا رحمت كند مرحوم آقاى ريزى، اوّل كسى كه در تخت پولاد كميل خواند اين مرد بزرگ بود. و مى‏گويند ايشان علاوه بر اينكه عابد و اهل دل بوده است، عالم هم بوده است. مى‏گويند اين مرد در دل شب در تخت پولاد بارها و بارها به مريدها مى‏گفت كه «بيائيد از عباداتمان توبه كنيم.» و اين حرف حرف خيلى خوبى است. اصلاً توبه هم همين معنا را دارد. عقيده دارم اين جمله‏اى كه نقل مى‏كنند.  اين گريه‏ها، اين زارى‏ها، اين دعاى ابوحمزه از امام سجاد(ع) اين دعاى كميل از اميرالمؤمنين(ع)؛ خوب هر كسى طورى گفته است. هر كسى چيزى گفته است كه بهترين حرف‏ها همين حرف مرحوم هادى سبزوارى در آخر منظومه است كه مى‏فرمايد «مراتب التوب كمراتب التقى من حُرمةٍ او حَلٍّ او غير لقاء.» توبه سه مرتبه دارد. گاه توبه مى‏كند از حرام اين از عموم مردم است. گاه توبه مى‏كند از ترك اولى مثل توبه انبياء. گاهى توبه مى‏كند از اينكه بايد دوام توجّه داشته باشد و نداشته باشد. «انه ليهان على قلبى فاقول استغفر اللّه‏ سبعين مرّة» همين توجّه اميرالمؤمنين به اين دنيا، ولو اينكه اين دنيا هم براى آخرتش بوده است ولى بالاخره الدنيا و الاخرة ذرّتان. همين توجّه به غيرخدا گناه است براى اميرالمؤمنين. خوب اين مشهورِ در ميان بزرگان است كه توبه چهارده معصوم توبه من غيرلقاء است. بايد هميشه توجّه داشته باشند كه با خدا باشند. دل با خدا باشد. اين كلّمينى يا هُمَير اى پيغمبر(ص) ولو اينكه بخاطر بشريت بودنش لازم و واجب بوده است امّا همين را گناه حساب مى‏كرده‏اند. ولى يك معناى ديگرى كه الآن مورد بحث است كه شايد بهتر از اين معنا باشد اين است كه اصلاً پيغمبر اكرم و ائمه اطهار اين عبادات، اين رفتارها براى خدا، اين كرداها را با ساحت قدس ربوبى درست نمى‏ديدند. تقصير نيست قصور است امّا بيش از اين هم نمى‏تواند چون بيش از اين نمى‏شود لذا اين قصور يك شرمندگى براى آنهاست. مثل همين چيزى كه من الآن عرض مى‏كنم. ما نمى‏توانيم كه از اوّل نماز تا آخر نماز با خدا باشيم. نمى‏شود، نمى‏توانيم. حالا كه نتوانستيم چه بايد بگوئيم؟ چه بايد بكنيم؟ توبه از نمازمان. از اينكه چرا اين نماز بدون روح را من به جا آوردم. اين چيست كه من مى‏خواهم تحويل خدا بدهم؟ يك مرده، مثل اين بچه در دل مادر كه هنوز روح در او دميده نشده است، يك مردمك است. بسيارى از نمازها اينطورى است. خوب اينكه نماز نيست. يعنى نماز بدون روح است. اين توبه دارد. اين گريه و زارى دارد. اينكه خدايا من نماز با روح بتوانم تحويل تو بدهم نمى‏توانم. نمى‏شود. تا آن اندازه كه شده اين است. اين توبه خيلى كار مى‏كند. نظير تعقيبات است. نظير آوردن مستحبات در نماز است، نظير نوافل است. ما روايات داريم نوافل را به جا بياوريد وقتى اين كار را كرديد اين نوافل موجب مى‏شود پروردگار عالم آن نماز را قبول كند. خود نماز لياقت ندارد قبول بشود، به ضميمه نوافل آنرا قبول مى‏كنند. به ضميمه تعقيبات و تسبيحات حضرت زهرا(س) اين را قبول مى‏كنند. به ضميمه آوردن مستحبات در نماز مخصوصا آوردن صلوات در ركوع و سجده اين مورد قبول خدا مى‏شود. كه معنايش اين است كه ما اين نماز را به خدا بقبولانيم. خيلى خوب است. با توبه از نماز، نماز را بقبولانيم. با آوردن مستحبات، تعقيب، با آوردن نماز شب، با نوافل، اين نماز را بقبولانيم. خوب اين يك مطلب. كه حضور قلبى كه بايد باشد براى ما ممكن نيست. نه اينكه اصلاً ممكن نباشد بلكه براى ما ممكن نيست و بعضى اوقات برخى از بزرگان آورده‏اند و مى‏آوردند. امّا بالاخره براى معمول مردم نماز با حضور قلب از اوّل تا آخر ممكن نيست. چيز خوبى است امّا نمى‏شود. پس چه بهتر است ما بقبولانيم اين نماز مرده را با اين چيزهايى كه گفتم. مطلب دوّم كه مهمتر از اين مطلب شايد باشد اين است كه ما اگر نتوانيم خشوع را، خوب مى‏توانيم خضوع را. و اگر اين هم نباشد خيلى بى‏انصافى و بى‏ادبى است. يعنى ادب در نماز. يعنى وقتى كه ما به نماز مى‏ايستيم ديگر اين نماز يك مكالمه باشد براى ما، اين نماز يك لذت باشد براى ما، ركوعش، سجده‏اش، ايستادن بعد ركوعش، نشستن بعد دو سجده‏اش، بودن در ركوعش همه با ادب باشد. و اين كم مراعات مى‏شود. اين آيه شريفه: «قد افلح المؤمنون الذين هم فى صلاتهم خاشعون» قطعا به معناى حضور قلب نيست. براى اينكه اگر اين معنايش باشد ديگر آيه اختصاص پيدا مى‏كند به كُمَّلين، نه، خضوع و خشوع دو لفظ است كه گاهى خضوع گفته مى‏شود و خضوع دل اراده مى‏شود. خشوع گفته مى‏شود و خشوع دل اراده مى‏شود. گاهى هم خضوع و خشوع گفته مى‏شود اعضاء و جوارح اراده مى‏شود. يعنى اعضاء خاضع در مقابل خدا. اين روايت حمّاد كه مرحوم صاحب وسائل روايت را در اوّل جلد چهارم وسائل نقل مى‏كند. روايت هم انصافا تكان دهنده است. حمّاد يكى از اصحاب اجماع است. از روات خاص است از علما است امام صادق(ع) او را خيلى دوست دارند. مى‏گويد رفتم خدمت امام صادق(ع) و امام صادق فرمودند بلد هستى نماز بخوانى. خوب اين نمى‏دانست امام صادق(ع) چه مى‏خواهند بگويند، گفت بله. امام فرمودند بلند شو نماز بخوان. حمّاد بلند شد دو ركعت نماز طلبگى خواند. دو ركعت نماز معمولى. حضرت بدش آمد. وقتى كه نماز تمام شد حضرت فرمودند حيف است كه يك كسى پنجاه شصت سال عمر بكند و هنوز بلد نباشد نماز بخواند. كه حمّاد مى‏گويد من خجالت‏زده و شرمنده شدم آقا گفتند من دو ركعت نماز مى‏خوانم و تو نگاه بكن. حضرت دو ركعت نماز با ادب حضور خواندند لذا مى‏بينيم در آن دو ركعت نماز امام صادق(ع) مستحبات مراعات نشد. يعنى مستحبات آورده نشده است. در آن دو ركعت نماز فقط واجبات آورده شده است. پس چه شد كه حمّاد نياورد و امام صادق آوردند فقط حضور در نماز يعنى ادب نماز، ادب حضور، حالا اگر دل با خدا نيست لااقل بنماياند از نظر ظاهر كه من عبد هستم. عبد در مقابل مولى. كوچك در مقابل بزرگ، چطور خاضع است، ما در نماز اينطور باشيم. يعنى شمرده شمرده، وقتى به ركوع مى‏رود مؤدّب، به قول حمّاد كه مى‏گويد اگر آب هم روى گرده آقا بريزند اين طرف و آن طرف نمى‏رود. بعد ركوع ايستادن، بدن استقرار پيدا كردن، ذكر سمع اللّه‏ لمن حمده را تماما در حال ايستاده گفتن، آهسته و مؤدب به سجده رفتن، مؤدب از سجده پا شدن، نشستن، بدن آرام گرفتن، شمرده شمرده تشهّد خواندن تا السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته. اين ديگر بايد باشد و الا به قول امام صادق(ع) ننگ است. زشت است يك كسى هفتاد هشتاد سال نماز بخواند امّا نه دل داشته باشد نه ظاهر. اقلاً اگر ما نمى‏توانيم دل را به دست بياوريم ظاهر را كه مى‏شود. و متأسفانه همه، ما طلبه‏ها، اين ادب حضور را نداريم. لذا غيرطلبه‏ها دنبال اين هستند يك امام جماعت پيدا بكنند زود نمازش را بخواند. هر امام جماعتى كه تند نمازش را بخواند مريد بيشتر دارد. و خود امام جماعت هم مسأله بلد است و سمع اللّه‏ لمن حمده اللّه‏ اكبر را بعنوان ذكر در راه مى‏گويد. اين‏ها ادب حضور نيست. اللّه‏ اكبر اللّه‏ اكبر بين سجدتين را خوب مستحب است و نمى‏گوئيم! مستحبات را نمى‏گوئيم! بقيه‏اش را هم اگر بگوئيم بعنوان ذكر مى‏گوئيم! شمرده شمرده نمى‏خوانيم. تند تند خواندن كه غلط نيست. وقف به حركت و وصل به سكون را هم بعضى فقها لازم نمى‏دانند. اينطور نماز خواندن مصيبت‏زا است. اين همان است كه امام صادق(ع) مى‏فرمود حيف است يك كسى هفتاد هشتاد سال نماز بخواند امّا بلد نباشد نماز بخواند!! و اين را ديگر همه‏مان مى‏دانيم. و يك حرف در غيرطلبه‏هاست كه آنها بايد ادب حضور را داشته باشند. امّا ديگر ما طلبه‏ها ادب حضور براى‏مان لازم و واجب است. ما بايد ادب حضور را ياد ديگران بدهيم. مخصوصا ائمه جماعت. من از ائمه جماعت تقاضا دارم، اين‏ها ريا هم نيست، براى اينكه بنمايانيد ادب حضور در نماز را، در محرابتان راستى آنگونه نماز بخوانيد كه امام صادق(ع) مى‏پسندند. اگر دل نيست كه مردم ببينند، ظاهر باشد كه مردم ببينند، و آن روايت شريف را فراموش نكنيد كه امام صادق(ع) مى‏فرمودند طورى رفتار كنيد كه بگويند خدا رحمت كند امام صادق را، چه شاگردهاى خوبى تحويل جامعه داده است. مردم بگويند اهل دل چقدر مؤدب نماز مى‏خوانند. و اين ادب در نماز يعنى آهسته آهسته نماز خواندن، يعنى نماز را طول دادن، يعنى اذكار را در راه نگفتن. يعنى مثل عبد در مقابل مولى ايستادن، نشستن، احترام كردن. يعنى مثل كسى كه پيش بزرگى نشسته است و نمى‏خواهد از پيش اين بزرگ برود اينطور نماز خواندن. حالا راستى اگر يكى از شما خدمت امام زمان(عج) برسيد چقدر مزه دارد! دلتان مى‏خواهد يكساعت دو ساعت سه ساعت پيش آقا امام زمان(عج) باشيد. آيا نماز مهمتر است يا نزد امام زمان بودن؟ خوب نماز يعنى پيش خدا بودن. يعنى در محضر خدا بودن. چرا ما خدمت امام زمان بودن را بيشتر اهميت مى‏دهيم تا پيش  خدا بودن؟ اين چرا دارد. چرا؟ عشق‏مان به امام زمان بيشتر است؟ نقص است. خدا كمتر از امام زمان(عج) است؟ ما اصلاً امام زمان را چون عبد خداست برايش احترام قائليم. چون بالاترين عبد است و به مقام امامت رسيده و مقام ولايت پيش ما بالاست. چون عبد است لذا نزد ما احترام دارد. و نمى‏دانم چرا اينطور شده كه همه‏مان اين ادب حضور در نماز را نداريم. البته از ضعف ايمان است. و همه بايد اين ادب را در نماز داشته باشيم و ديگر اين ممكن است و كسى نمى‏تواند اينجا بگويد دل من دست من نيست و مى‏رود. بايد به مرور زمان با رياضت‏هاى دينى، كم‏كم كارى بكنيم كه اين دل دست ما باشد تا صاحب خانه آن وقت در خانه بيايد. حالا اين را بگويد نمى‏شود امّا ادب حضور كه ديگر بايد باشد. و الّا اين «قد افلح المؤمنون الذين هم فى صلاتهم خاشعون» به ما مى‏گويد رستگارى نيست. چون اين آيه مى‏گويد رستگارى فقط براى كسى است كه در نماز خاشع باشد. ادب حضور در نماز داشته باشد. بنابراين اين مرتبه هفتم ايمان كه حضور قلب است پيدا شدنش كار مشكلى است. آن وقت اين حضور قلب همانطور كه گفتم دو قسم است. مرتبه اوّلش در نماز، مرتبه دومش در همه عبادات، مرتبه سوم‏اش دوام توجّه، كه انسان برسد به يك جايى كه دائم التوجّه باشد و هميشه خود را در محضر خدا بيايد. نه ببيند. بلكه بيابد. ببيند خدا را، نظير آدم تشنه كه مى‏بيند تشنگى را. خوب آن مرتبه ديگر شايد مختص انبياء باشد. ما بخواهيم ادعا كنيم مى‏شود پيدا كرد، مشكل است. درباره حضور قلب رواياتى هست كه بعضى از اين روايات را صاحب وسائل در اوّل جلد چهارم نقل مى‏كنند.

    مرحوم علامه مجلسى در جلد هفتاد و يكم بحار نقل مى‏كنند و مرحوم علامه مجلسى از كسانى است كه اين روايات مربوط به حضور قلب را خوب جمع كرده است. مرحوم كلينى در كافى هم بعضى از آنها را نقل مى‏كنند. من چند تا از اين روايات را نوشته‏ام و آنها را مى‏خوانيم. ببينيم حضور قلب چه خوب است امّا به دست آوردنش هم چه مشكل است.

    روايت در كافى جلد دو از اصول كافى صفحه 83، روايت صحيح است. بسندٍ صحيح عن ابى‏عبداللّه‏ عليه‏السلام. قال فى التورات مكتوبٌ. امام صادق فرموده كه در تورات هست. اينگونه روايات براى اين است كه پيامبر(ص) يا امام صادق(ع) مى‏خواهند بفهمانند كه اينها مختص به اسلام نيست و قبل از اسلام هم بوده است و خيال نكنيد فقط مختص به اسلام است، نه هر عبدى بايد چنين باشد. حالا قبل از اسلام باشد يا بعد از اسلام. قال فى التورات مكتوبٌ يابن آدم تفرّغ لعبادتى املأ قلبك غنى تو براى عبادت من فارغ البال باش. يعنى حضور قلب داشته باش، پر مى‏كنم قلب تو را از غناء. ديگر حرص در دل تو نيست. ديگر چشم‏داشت به اين و آن در دل تو نيست. و اين بالاترين فضيلت است براى انسان كه غناى مطلق داشته باشد. يعنى چشم‏داشتى به احدى به چيزى به كسى نداشته باشد جز خدا. اين روايت مى‏فرمايد حضور قلب پيدا كن من اين حالت را به تو مى‏دهم. «ولو اكلك الى طلبك» و من در طلب كردن تو دست عنايتم را از روى سرت برنمى‏دارم. يعنى در وقتى كه طالب دنيا باشى، طالب آخرت باشى با دست عنايت من جلو مى‏روى. كه اين هم يك جمله بالايى است. مسلم شنيده‏ايد و روى منبر براى مريدها هم گفته‏ايد دست عنايت خدا روى سر انسان باشد اين عنايت خيلى بالاست. و بالاترين مصيبت‏ها اين است كه دست عنايت خدا از روى سر انسان برداشته شود. اين جمله «اللهمّ لاتكلنى إلى نفسى طرفة عين ابدا» خوب دعايى است. كه دعاى مختص پيغمبر اكرم(ص) است و پيغمبر اكرم در مواقع خاص مخصوصا در دل شب اين دعا را مى‏خواندند. «اللهم لاتكلنى إلى نفسى طرفة عين ابدا» اين روايت مى‏گويد اگر كسى حضور قلب داشته باشد من او را به خودش وانمى‏گذارم در طلب كردن‏هايش. و «علىَّ أن أسد فاقتك...» كه صدر رورايت مى‏گفت به او غناى دل مى‏دهم اينجا مى‏فرمايد تمام گره‏ها را از كار او مى‏گشايم. يعنى هر كه حضور قلب دارد ديگر زندگى منهاى مشكل. زندگى منهاى گره دارد. «و علىَّ أن أسد فاقتك و املأ قلبك خوفا منّى» و دل او را پر از خوف از خودم مى‏كنم. كه اسمش را مى‏گذارم عالم خشيت. مثل دل اميرالمؤمنين سلام‏اللّه‏عليه كه پر از خشيت بود. دل او را پر از خوف از خودم مى‏كنم. اين كسى كه حضور قلب دارد. امّا كسى كه حضور قلب ندارد «و إن لاتفرّغ لعبادتى» اگر در عبادت من فارغ البال نباشد، حضور قلب نداشته باشد «املأ قلبك شغلا بالدنيا» دل او را پر مى‏كنم از حبّ دنيا. ديگر دل او مشغول است گاهى به اين گاهى به آن. از او تمام مى‏شود به چيز ديگرى مشغول مى‏شود و... البته اين نسبت‏ها كه ديگر حالا به خدا داده مى‏شود اينها از طرف خدا نيست براى اينكه مى‏دانيد نقص از طرف خدا نيست همين مقدار كه دست عنايت خدا روى دل انسان نباشد دل انسان مى‏شود يك باغ‏وحش. نظير اينكه يك باغى دربان نداشته باشد. يك خانه‏اى درب آن باز باشد و دربان نداشته باشد. همين مقدار كه دربان نداشته باشد، دزدها يكى پس از ديگرى، حيوانها يكى پس از ديگرى وارد اين باغ يا خانه مى‏شوند. لازم نيست يك كسى با زور اين حيوان را وارد اين باغ كند. نه خودش مى‏رود اين روايات كه نظيرش در قرآن و روايات آمده كه من فلان كار را مى‏كنم به قول مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى‏فرمايند اصلاً معناى ضلالت خدا اين نيست كه خدا كسى را سوق دهد به نحو ضلالت، همين مقدار كه دست عنايت خدا روى سر انسان نباشد گمراه است. مثل اينجا. وقتى اين برق نباشد اينجا تاريك است. ديگر لازم نيست كه اين لامپ تاريكش كند. اگر ما گفتيم اين لامپ اين جا را تاريك كرد اين صفت به حال متعلق موصوف است وقتى لامپ اينجا نباشد اينجا تاريك است. وقتى نور خدا در دل نباشد ديگر ظلمت در سرتاسر اين دل هست. وقتى كه خدا در دل نباشد غيرخدا وارد دل مى‏شود. اينكه اين روايت مى‏گويد پر مى‏كنم دل او را از غيرخدا، معنايش اين است كه وقتى كه جاى خدا در دل نباشد جاى همه چيز در دل مى‏شود. نظير همان باغ كه دربان نداشته باشد.

    «ثم لااسد فاقتك و اكلك الى طلبك» ديگر من وقتى دستم روى سر او نباشد، فاقت او را، فقر و بلاى او را رفع نمى‏كنم. او را به خودش هم وامى‏گذارم. معلوم است كسى كه در طلبش خدا نباشد ديگر شيطان است. طلب او هم گمراهى است. علم باشد گمراهى است. دنيا باشد و تجارت باشد گمراهى است. هرچه باشد غيرخداست. وقتى هرچه باشد و غيرخدا معلوم است طاغوت است. صدر روايت مال كسانى كه حضور قلب دارند. ذيل روايت مال كسانى كه حضور قلب ندارند. و حالا چه بكنيم. به غير همان كه گفتم: با توبه و انابت، با توسل با آوردن مستحبات، با آوردن چيزهايى كه خدا خشنود مى‏شود. از آن راهها بايد اين عبادت را بقبولانيم. و إلّا صدر روايت به ما مى‏گويد خدا با ماست اگر حضور قلب داشته باشيم. خدا با ما نيست اگر حضور قلب نداشته باشيم. إن‏شاءاللّه‏ هفته ديگر بقيه روايت را مى‏خوانيم.

    و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365