جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: مراتب عبوديت (حضور قلب) (3)
    موضوع درس:
    شماره درس: 35
    تاريخ درس: ۱۳۷۵/۹/۲۸

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى. بحث چهارشنبه ما درباره يك مطلبى است كه بدست آوردن آن كار مشكلى است. و فقط و فقط خدا بايد عنايت كند و اين حالت پيدا شود و آن بحث حضور قلب در عبادات مخصوصا در نماز است. و پيدا شدن اين حضور قلب در حالى كه از اهم لوازم است امّا پيدا شدنش خيلى مشكل است. و حتى خود انسان بخواهد بياورد ظاهرا نمى‏شود. خدا بايد لطف كند خدا بايد عنايت كند. البته مقدماتش دست ماست و امّا اينكه ما بتوانيم اين حالت را بياوريم ظاهرا نمى‏شود. و بعضى چيزها را خدا بايد بدهد. ما بخواهيم بياوريم نمى‏شود. حتى خضوع در نماز راخدا بايد عنايت كند. نماز شب را، ادامه در نماز شب را، خدا بايد عنايت كند خلوص در آن‏مرتبه بالا را خدا بايد عنايت كند. و مِنْ جمله اين حضور قلب را خدا بايد عنايت كند. به اين معنا نه كه توجّه به كلمات داشته باشد كه چه مى‏گويد. اين حضور قلب نيست. يعنى خود را در محضر پروردگار عالم ببيند. مخصوصا خود را در محضر خدا بيابد. خوب معلوم است اين به اين زودى‏ها پيدا نمى‏شود. حالا بگذريم از اينكه اين دل ما نظير يك پرنده‏اى كه ترسيده باشد روى يك درخت مرتب از اين شاخه به آن شاخه از آن شاخه به آن شاخه. معمولاً در وقتى كه انسان مى‏گويد اللّه‏ اكبر تا وقتى كه مى‏گويد السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته، اين دل نظير يك پرنده‏اى است كه مرتب از اين شاخه به آن شاخه مى‏پرد. و امّا دل مطمئن نظير پرنده‏اى كه موقع خوابش است ساكن در آشيانه‏اش، ساكن روى شاخه، اين حضور قلب خيلى مشكل است. كه در جلسه قبل مى‏گفتم اقلاً تقاضا دارم حالا كه اين نمى‏شود آن ادب در نماز را ـ مخصوصا ما طلبه‏ها و مخصوصا در محراب ـ اين ادب در نماز را بايد مراعات كنيم. بنا شد بعضى از روايات را بخوانيم. گرچه بعضى از روايات حالت يأس هم مى‏آورد. حالت يأس مى‏آورد به اين معنا كه نمى‏توانيم اين حالت حضور قلب را داشته باشيم لذا انسان مأيوس مى‏شود كه چه بايد كرد. چه كنيم. يك روايت را در جلسه قبل خواندم و امروز دو روايت مى‏خوانيم. و ديگر با اقرار به اينكه خدايا نمى‏شود، خدايا مى‏دانى نمى‏توانم. خدايا مى‏دانى مى‏خواهم. ديگر پروردگار عالم عنايت بكند و اين حضور قلب يعنى توجّه اينكه ما در محضر خدا هستيم براى ما پيدا بشود. روايت باز در اصول كافى است. جلد دوّم از اصول كافى صفحه 83. روايت صحيح السند است. عن ابى‏عبداللّه‏ عليه‏السلام «انّى لاحب منكم للرجل المؤمن اذا قام فى صلاة فريضة ان يقبل بقلبه الى اللّه‏.» من دوست مى‏دارم كه شما در نماز حضور قلب داشته باشيد و حضور قلب را معنا مى‏كند «ان يقبل بقلبه الى اللّه‏. و لايشغل قلبه بامر الدنيا» و من دوست دارم به امر دنيا خودتان را مشغول نكنيد. در دل فقط خدا باشد نه دنيا. «فليس من مؤمن يقبل بقلبه فى صلاته الى اللّه‏ تعالى الّا اقبل اللّه‏ بوجهه» اگر كسى حضور قلب داشته باشد همين طور كه اين توجّه دارد به خدا، خدا هم توجّه به اين دارد. «فاذكرونى اذكركم» اين جمله همين معنا را دارد. من خاطره شيرينى از اين آيه دارم. كه آن جلسه آخرى كه خدمت استاد بزرگوارمان مرحوم علامه طباطبايى بوديم كه ديگر جلسه بعداش وقتى من خدمت ايشان رفتم دم مرگ بودند. آن جلسه آخر عده‏اى از بزرگان بودند كه من در خدمت آنها بودم. مجلس يك مقدار طول كشيد و ا يشان آن ادب حضورشان در حالى كه وضع و حالشان خوب نبود دو زانو نشسته بودند و به حرفها گوش مى‏دادند و چيزى نمى‏گفتند. من به ايشان عرض كردم كه آقا يك نصيحتى به ما بكنيد تا مرخص بشويم. ايشان فرمودند چيزى يادم نيست. بلافاصله فرمودند اين آيه يادم آمد. «فاذكرونى اذكركم» و اين روايت اين معنا را دارد. اگر كسى متوجه به خدا بشود خدا هم متوجه او مى‏شود. و معلوم است اگر دست عنايت خدا، توجّه خدا به كسى باشد ديگر چه مقام بالايى دارد. لذا اينجا مى‏فرمايد كه «فليس من عبدٍ يقبل بقلبه فى صلاته إلى اللّه‏ الا اقبل اللّه‏ بوجهه و اقبل بقلوب المؤمنين اليه بالمحبة له بعد حب اللّه‏ ايّاه» خدا اين را دوستش مى‏دارد. وقتى خدا اين فرد را دوست داشت ديگر همه او را دوست دارند. يعنى اگر كسى محبت مردم را بخواهد عزت در ميان مردم بخواهد بايد با خدا باشد. هرچه حضور قلبش بيشتر، محبت مردم به او بيشتر مى‏شود. «ان الذين امنوا و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّا» ديگر خدا محبت اين را در دل همه مى‏ريزد. ديگر همه اين را دوست دارند. و يك چيزى كه ما طلبه‏ها بايد توجّه به آن داشته باشيم ماقبل از آنكه در اجتماع باشيم، قبل از آنكه منبر برويم بايد بر دلها حكومت داشته باشيم. ما طلبه‏ها حربه‏مان اصلاً همين است: حكومت بر دل‏ها. وقتى حكومت بر دل‏ها داشته باشيم حرف ما خريدار دارد. و الّا حرف ما خريدار ندارد. و يك ساعت دو ساعت ده تا منبر حرف بزند و مردم اين را دوست نداشته باشند. يك ذره اين حرفها فايده ندارد. امّا اگر مردم او را دوست داشته باشند، روى منبر بگويد فاتقوا اللّه‏، همين جمله در دل مردم مى‏نشيند. در جاهاى ديگر هم همين طور است. اگر ما طلبه‏ها بخواهيم نفوذ داشته باشيم يعنى حرفمان تأثيرگذار باشد بخواهيم براى اجتماع‏مان كارى بكنيم بايد حكومت بر دل‏ها داشته باشيم و اين روايت مى‏گويد اگر بخواهى حكومت بر دل‏ها داشته باشى بايد در نماز حضور قلب داشته باشى. آن آيه شريفه مى‏فرمايد كه بايد ايمان داشته باشيم. و ما گفتيم كه اين حضور قلب مرتبه هفتم از ايمان است. آن آيه مى‏گويد ان الذين امنوا و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّا. آن روايت شريف هم روايت خوبى است كه امام دوّم سلام‏اللّه‏عليه به جُناده دم مرگ فرمودند «من أراد عزّا بلاعشيرة و هيبتا بلاسلطنة فليخرج من ذل معصية اللّه‏ إلى عزّ طاعته» اگر عزت مى‏خواهى بدون اينكه كسى را داشته باشى، اگر ابهت اجتماعى مى‏خواهى بدون اينكه قدرتى، سلطنتى،... داشته باشى. اگر ابهت مى‏خواهى در ميان مردم، يعنى دشمن از تو حساب ببرد، اگر عزت مى‏خواهى در جامعه به طورى كه مردم تو را دوست بدارند، لباس ذلت معصيت را بكن. لباس عزت اطاعت را بپوش هم ابهّت اجتماعى پيدا مى‏كنيم هم محبّت اجتماعى. و اين روايت براى ما طلبه‏ها خيلى خوب است. ما طلبه‏ها عزت اجتماعى مى‏خواهيم. تا نباشد نمى‏توانيم كار كنيم. ما طلبه‏ها ابهمت اجتماعى مى‏خواهيم. تا نباشد حرفمان نفوذ ندارد و به تجربه هم اثبات شده آن كسانى كه راستى وصل به خدا هستند و به قول علامه مجلسى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه كه از خواجه نصيرالدين طوسى گرفته، آن كسانى كه متصل بشوند به ابهت و عزت خدا، ديگر خواه‏ناخواه عزيز مى‏شوند در ميان مردم، در حالى كه هيچ كسى را هم ندارند. ابهت پيدا مى‏كنند در ميان مردم در حالى كه از نظر قدرت هيچ كس از آنها نمى‏ترسد. و من تقاضا دارم از همه شما كه اين روايت هميشه در نظر شما باشد و اگر يك كسى بخواهد با پشت‏سرهم‏اندازى، با سياست‏بازى با دروغ گفتن، با تقلّب و دوچهره‏اى بخواهيد عزت پيدا كنيد بخواهيد ابهت اجتماعى پيدا كنيد ـ البته اينها كه در شماها نيست ـ مسلّم نمى‏شود قطعا نمى‏شود. به عكس مى‏شود. همان روايت امام حسين(ع) را فراموش نكنيد. كه يك عربى آمد نزد امام حسين(ع) و گفت عظنى بكلمتين گفت يك موعظه به من بكن. امّا مختصر حضرت فرمودند: «من حاول امرا بمعصية اللّه‏ فهو افوت لما يرجوا و اسرع لمجيى‏ء مايحذر» اگر كسى بخواهد چيزى را از راه گناه پيدا كند حتما اميد او ناميد مى‏شود. و حتما به سرعت و دوان دوان مى‏رسد به ضد مطلوب. «فهو افوت لما يرجوا و اسرع لمجيى‏ء مايحذر» اين هم به تجربه اثبات شده است. نمى‏شود بدون خدا، بدون اتصال و رابطه با خدا كسى ابهت اجتماعى يا عزت اجتماعى پيدا بكند. و ما طلبه‏ها هر دو را مى‏خواهيم. هم ابهت اجتماعى مى‏خواهيم هم عزت اجتماعى مى‏خواهيم. عزت اجتماعى و ابهت اجتماعى اگر نباشد يك ماه هم منبر برويم هيچ ارزش ندارد. يعنى خريدار ندارد و امّا اگر محبت و ابهت باشد به يك جمله ممكن است يك جوان سر تا پا گناه را تغييرش بدهيد چه بسيار من ديده‏ام كه گناهكار است، پيرمرد شده، متوغّل در گناه است، امّا وقتى يك كسى كه راستى رابطه با خدا دارد به يك نگاهى او را عوض مى‏كند. يك نگاه. درباره شيخ انصارى نقل مى‏كنند. شيخ انصارى در بازار بغداد مى‏رفتند، ابهت و البته معنويت شيخ يك نصرانى را گرفت و بالاخره دنبال شيخ راه افتاد و شيعه خوبى شد. يك وقتى از آن همسايه‏اش ـ كه شيعه پدرى و مادرى بود ـ پرسيد كه اين حجت‏الاسلام يعنى چه؟ اينكه شما حجت‏الاسلام مى‏گوئيد يعنى چه؟ او گفت ما به آقايمان مى‏گوئيم حجت‏الاسلام. شما كه مى‏گوئيد پاپ ما مى‏گوئيم حجت‏الاسلام. گفت نه اشتباه مى‏كنى. حجت‏الاسلام آن كسى است كه هيكلش حجت و برهان باشد براى اسلام. مثل شيخ انصارى كه هيكلش مرا شيعه كرد. من زياد ديده‏ام كه اين حجت‏الاسلام اين آيت‏اللّه‏ راستى يك هيكلش، يك نگاهش خيلى كارها مى‏كند. بزرگان براى من تعريف كرده‏اند از شاگردهاى ملاحسينقلى همدانى، ـ مرد عجيبى بوده‏اند ـ مى‏گويند يك عبد فرّارى بوده كه آدم بدى بوده است. يعنى خودش با اين لفظش خيلى به هم مى‏خوانده‏اند. يك بنده فرارى و خيلى بد بوده كه مردم نجف از اين خيلى مى‏ترسيده‏اند يك فرد لات مانند بوده كه وقتى در كوچه مى‏رفته براى او راه باز مى‏كرده‏اند و احترامش مى‏كردند تا از آنجا عبور كند! اوّل مباحثه گفتم كه اينها را بايد خدا بدهد. جرقه‏ها از طرف خدا بايد باشد. همين عبد فرار در صحن مطهر اميرالمؤمنين عبور مى‏كرده و مردم حسابى از او حساب مى‏بردند. مرحوم ملاقلى همدانى رسيد. تا رسيد اين سلام نكرد. مرحوم آخوند يك نگاه تندى به او كرد. چقدر خوب است. نگاه تند از خدا، لعلّهم يتضرعون. نگاه تند گاهى خيلى خوب است. يك نگاه تندى به اين كرد و گفت مااسمك؟ اسمت چيست؟ گفت مرا نمى‏شناسى؟ من عبد فرّار هستم. تا گفت من عبد فرّار هستم آقا جرقه دوّم را زد. گفت «أفَررت من اللّه‏ او من رسوله»؟ از كه فرار كرده‏اى؟ از خدا فرار كردى يا از پيغمبرش؟ مثل جرقه روى بنزين عبد فرّار را آتش زد. از همانجا برگشت. مرتب مى‏گفت اَفررت من اللّه‏ او من رسوله، افررت من اللّه‏ او من رسوله،... آمد خانه و مرتب به خود مى‏تابيد و همين جمله را مى‏گفت تا نصف شب مرد. شاگردهاى مرحوم آخوند نقل مى‏كنند كه مرحوم آخوند آمدند درس و فرمودند امروز درس تعطيل است. براى اينكه يكى از اولياء اللّه‏ امروز از دنيا رفته است و مى‏خواهيم برويم تشييع جنازه. مرحوم آخوند از جلو و شاگردها پشت‏سر او آمدند درب خانه عبد فرّار. شاگردها خيال كردند كه آخوند اشتباه مى‏كند. لذا داخل خانه رفتند و ديدند عبد فرّار مرده است. به زنش گفتند چه شد؟ گفت نمى‏دانم. همين  مقدار مى‏دانم آمد خانه و مرتب مى‏گفت «افررت من اللّه‏ او من رسوله» مرتب به خود مى‏پيچيد و اين را مى‏گفت تا مرد. مى‏گويند مرحوم آخوند نه فقط در تشييع جنازه‏اش شركت كردند بلكه در غسل و كفن و دفن او شركت كردند. ما طلبه‏ها اينطورى هستيم. من زياد ديده‏ام. با يك نگاه با يك جمله، عبد فرار را از اولياء اللّه‏ قرارش مى‏دهيم. چه موقع؟ وقتى كه رابطه با خدايمان محكم باشد. وقتى در نمازمان حضور قلب باشد. وقتى كه خودمان را بخواهيم براى خدا. ديگر همه چيز را فدا كنيم. فداى چى؟ فداى خدا. آن وقت است كه مى‏بينيم مرحوم قاضى مى‏شود. مرحوم آسيد على شوشترى مى‏شود با آن حرف‏ها، مرحوم شيخ انصارى مى‏شود و زياد ديده شده است... اين روايت همين را مى‏گويد. دو تا روايت خوبى بود از دو نفر كه در ميان ائمه طاهرين عليهم‏السلام از لطافت خاصى برخوردارند. الحسن و الحسين. امام حسن(ع) آن هم در وقت حساسى. مى‏فرمايد «من أراد عزّا بلاعشيرة و هيبةً بلاسلطنة فليخرج من ذلّ معصية اللّه‏ إلى عزّ طاعته.» امام حسين(ع) مى‏فرمايد «من حاول امرا بمعصية اللّه‏ فهو افوت لما يرجوا و اسرع لمجيى‏ء مايحذر» از راه گناه نمى‏شود به جايى برسد. نمى‏شود. ما بخواهيم ابهت اجتماعى پيدا بكنيم، عزت اجتماعى پيدا بكنيم از راه گناه نمى‏شود. ممكن است مردم ما را بشناسند ممكن است در دل اجتماع باشند، ممكن است مردم سهم امام به ما بدهند، ممكن است مردم پشت‏سرمان نماز بخوانند امّا اينها غير از عزت اجتماعى و ابهت اجتماعى است. غير از آن تأثير نَفَس است چه رسد تأثير كلام. غير از آن نگاهها و تأثير آن نگاههاست. چه رسد منبر. او را اگر بخواهيم حرف امام دوّم عليه‏السلام است. و إلا به قول حسين(ع) كسى از راه گناه به جايى نمى‏رسد. و تكرار كنم: ما طلبه‏ها ابهت اجتماعى مى‏خواهيم. ما طلبه‏ها محبت اجتماعى مى‏خواهيم. ما طلبه‏ها وقتى مى‏توانيم كار كنيم كه حكومت بر دل‏ها داشته باشيم. حربه ما اين است. مثل پيامبرها. 124000 پيغمبر كه آمده‏اند مخصوصا پيامبر عظيم الشأن ما اين ابهت و محبت اجتماعى را داشتند و توانستند خوب كار بكنند. و ما هم اگر بخواهيم ـ كه مى‏خواهيم ـ دين خدا را ترويج كنيم، راستى نتيجه‏اى براى جامعه داشته باشيم، اين محبت و ابهت اجتماعى را مى‏خواهيم. و اين روايت مى‏گويد محبت اجتماعى متوقف بر حضور قلب است. مى‏فرمايد كه «فليس من عبد يقبل بقلبه فى صلاته الى اللّه‏ تعالى الّا اقبل اللّه‏ بوجهه و اقبل بقلوب المؤمنين اليه بالمحبة له بعد حب اللّه‏ ايّاه» ديگر خدا او را دوست دارد. وقتى خدا او را دوست داشت ديگر توجّه مردم، محبت مردم به سوى او خواهد بود روايت سوّم باز صحيح السند است و در اصول كافى و نظاير اين روايت را علامه مجلسى در بحار نقل مى‏كنند. و عن ابى‏عبداللّه‏ عليه‏السلام: «انّما لك من صلاتك ما اقبلت عليه منها» نماز قبول مى‏شود به اندازه‏اى كه انسان حضور قلب دارد. لذا گاهى همه‏اش قبول مى‏شود. گاهى نصفى از آن، گاهى ثلثى، گاهى خمسى، گاهى عشرى، گاهى هيچى. هرچه حضور قلب باشد به آن اندازه مقبول مى‏شود.... فان اوهمها كلها او غفل عن ادائها لفت فضربت بها وجه صاحبها اين علاوه بر حضور قلب، آن ادب در نماز را هم مى‏گويد. كه مى‏فرمايد اگر حضور قلب نباشد يا اگر آداب نماز مراعات نشود يعنى انسان مؤدب نماز نخواند ـ كه اسمش را مى‏گذاريم خضوع و آن اولى را مى‏گوئيم خشوع كه گفتم گاهى اين كلمه به عكس هم معنى مى‏شود. قد افلح المؤمنون الذين هم فى صلاتهم خاشعون آن خشوع نيست. يعنى آن حضور قلب مراد نيست. يعنى ادبِ در نماز. انسان وقتى كه مى‏گويد اللّه‏ اكبر آن آداب در نماز را مراعات بكند. يعنى مثل كسى كه خدا را مى‏بيند ديگر دستش را روى سر گذاشتن و بدن را خاراندن و چشم‏ها را اين طرف و آن طرف كردن و... كه در روايتى داريم اگر يك كسى نماز بخواند و چشم‏ها را مرتب اين طرف آن طرف كند و سرش را اين طرف و آن طرف بكند بترسد از اينكه اين سر يك مرتبه مثل سر الاغ نشود. حالا شايد هم معنايش از نظر معنويت باشد. پس ادب در نماز، شمرده شمرده نماز خواندن، ركوعِ خوب انجام دادن، سجده خوب انجام دادن و دو ركعت نماز مؤدب خواندن، اين مراعات آداب است يكى هم حضور قلب داشتن. خوب آن مشكل است. امّا اين ديگر مشكل نيست. ما حتما بايد ادب نماز را مراعات كنيم. لذا اين روايت مى‏گويد اگر ادب نماز مراعات نشود، اگر حضور قلب هم نباشد اين نماز را مى‏پيچانند مى‏زنند به سر صاحبش و مى‏گويند اين مال خودت نه مال خدا و در يك روايت ديگر داريم كه نماز حرف مى‏زند و مى‏گويد «ضيعتنى ضيعك اللّه‏» خدا ضايعت كند، خدا بدت كند همانطور كه مرا بد كردى.

    «فان اوهمها كلها او غفل عن ادائها لفت فضربت بها وجه صاحبها.» (كافى ج 2 ص 363) اگر حضور قلب نداشته باشد يا ادب نماز را مراعات نكند ملائكه اين نماز را مى‏پيچانند مى‏زنند به سر صاحبش مى‏گويند اين مال
    خودت.

    من از همه شما تقاضا دارم يك كارى بكنيد فى الجمله اين حضور قلب درست بشود. توجّه به معانى اقلاً پيدا بكنيد. همين طور كه مى‏رويد جلو ولو اينكه حمد و سوره را بعنوان قرآن بايد بخوانيد توجّه به معنايش داشته باشيد. وقتى برسيم به اياك نعبد و اياك نستعين مى‏فهميم دروغ مى‏گوئيم آنجا خجالت بكشيم. وقتى مى‏گوئيم اهدنا الصراط المستقيم به معنايش توجّه پيدا كنيم. به صراط الذين انعمت عليهم مى‏رسيم به صراط علىٍ توجّه پيدا كنيم و انسان را به كجا مى‏رساند. و بالاخره تا آخر توجّه به معنا اين هم يك چيزى است براى خودش. آن حضور قلب نيست ولى يك چيزى است براى خودش. بهتر از اين است كه برويم در دنيا، برويم در دنيايى كه به پشيزى پيش خدا ارزش ندارد. و عمده آنكه سفارش كردم و الآن سفارش مى‏كنم ادبِ در نماز را، مخصوصا وقتى كه در محراب باشيم. من هيچ وقت فراموش نمى‏كنم يك زنى را ـ خدا بيامرزدش خدا پدر و مادرش را بيامرزد ـ پيغام داده بود براى من كه در نماز ديدم دستتان را به سرتان ماليديد. چرا؟ مردم حساب مى‏كنند روى گفتار ما، روى كردار ما، ما خودمان توجّه نداشته باشيم مردم توجّه دارند. آن زن پيغام مى‏دهد ـ خوب خيلى زن خوبى است ـ كه شما در نماز چرا دستت را روى سرت كشيدى يا چرا دستت را روى صورتت كشيدى؟ آخر مگر در مقابل خدا نيستى؟ وقت گذشت. استاد بزرگوار ما مرحوم آيت‏آللّه‏ بروجردى يك دفعه در باب تكتُّف يك جمله‏اى براى ما نقل مى‏كردند مى‏گفتند كه اين روايتى است از امام سجاد(ع): «التكتّف عملٌ و ليس فى الصلاة العمل» دست روى دست گذاشتن يك عمل است و عمل نبايد در نماز باشد. مى‏گفتند معناى اين روايت را نمى‏فهميدم كه يعنى چه؟ براى اينكه نماز ركوع دارد، سجده دارد، ايستادن و نشستن دارد؛ بعد آقاى بروجردى مى‏گفتند من از يك آخوند مكتبى معناى اين روايت را فهميدم. يك آخوند مكتبى به من گفتند كه يك بچّه‏اى مى‏آمد نزد من درس مى‏خواند، اين بچّه خيلى مؤدب بود. يك وقتى مادرش آمد شكايت اين بچّه را كرد. بچّه فهميد، خيلى خجالت كشيد. كه حالا نزد من رسوا شده بود. مى‏گويد وقتى كه مادر رفت گفتم بيا. بچّه آمد. گفتم برو چوب بياور مى‏خواهم چوبت بزنم. خود بچّه رفت چوبها را آورد گذاشت در مقابل من. گفتم دستت را بگيرد چوبت بزنم. اين از بس خجالت كشيده بود مى‏خواست دستش را بلند كند امّا نمى‏توانست. ياراى بلند كردن دست نداشت. آن آخوند مكتبى گفته بود كه من توجّه كردم به آن روايت امام سجاد(ع): «التكتف عمل و ليس فى الصلاة العمل» آقاى بروجردى هم مى‏گفتند معناى روايت هم همين است ديگر. راستى انسان در مقابل خدا ـ حالا دل نيست چرا ادب نباشد؟ دستش را گاهى به ريش مى‏مالد، گاهى به سرش مى‏مالد. گاهى تحت الحنك باز مى‏كند و از اين چيزها... از همه مسلمانها توقع هست. امّا اين را بدانيم كه در محراب همه ما را نگاه مى‏كنند. بعنوان ثانوى مواظب باشيم اگر بعنوان خدا مواظب نيستيم. على كل حالٍ تقاضا دارم ادب در نماز را اقلاً مراعات كنيد و وقتى گفتيد السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته توبه از نماز كنيد. بعد از توبه از نماز يك حاجت مستجاب داريد. حاجت مستجاب اينكه خدا به من حضور قلب بده. كه بهترين نعمت‏هاست.

    و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365