اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحثى كه جلو هست
راجع به ملاقى شبهه محصوره است. مىدانيم بچه روى فرش بول كرده است، اما كجاى فرش
را نمىدانيم. اين فرش را بخواهد بخود بگيرد و نماز بخواند، باطل است، براى اينكه
علم اجمالى دارد كه يا اينجا يا آنجاى فرش نجس است و آن علم اجمالى مىگويد اجتنب عن
النجس. اما كجاى فرش است؟ نمىداند. حالا پا را گذاشت روى فرش، اين را مىگوييم ملاقى
شبهه محصوره. نمىداند پا را گذاشته روى آنجا كه نجس بوده يا پا را گذاشته روى
آنجا كه نجس نبوده است. آيا همانطور كه از ملاقى بايد اجتناب كند ـ يعنى از فر ش ـ
از ملاقى شبهه محصوره هم ـ يعنى از پاىتر ـ بايد اجتناب كند؟ يا اينكه از ملاقى
لازم نيست اجتناب بكند؟
انائين مشتبهين
نجس است. دست را زد در يكى از اين ظرفها و نسيانا و يا عصيانا يكى از اين ظرفها را
خورد، آيا دهانش را هم بايد آب بكشد يانه؟
اگر بگوييد دهانش
را بايد آب بكشد، معنايش اين است كه از ملاقى شبهه محصوره بايد اجتناب بكند و اگر
بگوييد لازم نيست آب بكشد، معنايش اين
است كه از ملاقى شبهه نبايد اجتناب كند، اما از ملاقى بايد اجتناب كند.
در انائين مشتبهين
از هر دو بايد اجتناب بشود، به قاعده علم اجمالى، اما از ملاقى هم بايد اجتناب
بشود يا نه؟ مسأله معركه آراء است و از جاهائى كه مرحوم آخوند در كفايه خيلى موجز
و رسا صبحت كردهاند ـ كارى به اصل مطلب كه آيا درست است يا نه، ندارم، كه بعد
بايد صحبت كنيم، اما از نظر عبارت هم رسا و هم موجز صحبت كردهاند ـ اينجاست كه
ايشان اقسامى درست كردهاند، مىگويند گاه بايد از ملاقى و ملاقى هر دو اجتناب
كرد، گاهى لازم نيست از ملاقى و ملاقى هر دو اجتناب كرد، گاهى از ملاقى بايد
اجتناب كرد، نه ملاقى. گاهى از ملاقى بايد اجتناب كرد، نه ملاقى. كه تقريبا مرحوم آخوند
در يك صفحه كفايه يك نغز و معماى علمى هم برايمان گفتهاند و اگر فرائد را مطالعه
كرده باشيد، مرحوم شيخ هم در اينجا خيلى مفصل صحبت كردهاند.
و مشهور در ميان
متاخرين اين است كه از ملاقى شبهه محصوره لازم نيست اجتناب كنيم، آنكه لازم است از
ملاقى است. از فرش بايد اجتناب كند،
به اين معنا كه اگر فرش را بخواهد به خودش بگيرد و نماز بخواند نمىشود. مثلا ترشحى
به عبا شد، كجاى عبا؟ نمىدانم. از اين عبا بايد اجتناب كنيم، براى اينكه مىدانم
در اين ترشح نجس شده، حالا دست تر را گذاشتم به عبا، كه نمىدانم دستم به آنجا كه
ترشح شده، خورد، يا دستم به آنجاكه پاك است خورده است، آيا دستم نجس است يا نه؟ به
اين مىگوييم ملاقى شبهه محصوره. مشهور مىگويند دست پاك است با اينكه از عبا بايد
اجتناب كند.
چون مرحوم شيخ
«رضوان اللّه تعالى عليه» در اينجا مسائلى را بطور پراكنده فرمودهاند، ما هم
متعرض مىشويم و اينها مسائل مهم فقهى است و مسأله ما هم در آخر كار نفيا و اثباتا
متوقف بر همين مسائل است.
مسأله اولى كه هست
و شيخ متعرض شدهاند، اينكه متنجس نجس است مسلم. سنى مىگويد متنجس نجس نيست ـ
البته نه همه جا ـ مشهور در ميان آنها اين است كه متنجس نجس نيست.
شيعه مىگويد
متنجس نجس است؛ اگر دست شما به خون خورد، دست شما مىشود متنجس و اينكه ما در شيعه
متنجس داريم، ضرورت است و هيچ اشكال نيست. اما دو تا اشكال در مسأله هست و يكى كه
مورد بحث ما نيست اين است كه متنجس آيا منجس است يا نه؟ اگر دست شما خورد به خون و
الآن خون در دست شما نيست، دست شما خورد به بول، اما الآن بول در دست نيست، اين
متنجس است اين متنجس اگر خورد به عباء، آيا عباء را نجس مىكند يانه؟ در اينجا
اختلاف است.
مشهور در ميان
فقهاء بلكه اجماع مىگويند متنجس منجس است. همين كه در رساله مىنويسند. و مثل
حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» كه
اين را قبول ندارند، اما از اجماع هم مىترسند، لذا رفتهاند روى وسائط؛ گفتهاند
واسطه اول و دوم منجس است، اما واسطه سوم به بعد متنجس، منجس نيست. اما بعضى از
قدماء ـ البته كم ـ از متأخرين ـ البته كم ـ نظير، فيض كاشانى مىفرمايند متنجس
اصلا منجس نيست، پس دست شما وقتى خورد به نجس، دست شما مىشود متنجس، اما دست
شمااگر خورد به عباء، عباء نجس نمىشود، متنجس نمىشود.
اين مسأله خيلى
مفصل و علمى است و رواياتى هم نفيا و اثباتا داريم، و الآن مورد بحث ما نيست.
آنكه مورد بحث
است، اين است كه متنجس در اسلام داريم، يعنى وقتى دست شما خورد به نجس، دست شما
مىشود متنجس اين مسلم است. حالا اين متنجس ما، به چه دليل متنجس داريم؟ حرف اين
است. اينكه شما مىگوييد ضرورت شيعه است كه ما متنجس داريم، به چه دليل؟ آيا دليل
خاصى دارد در مقابل سنى ؟آيا دليل عام دارد؟ به چه دليل مىگويى متنجس منجس است؟ ضرورت
است، اجماع است كه ما متنجس داريم و اما به چه دليل متنجس نجس است؟
بعضى از قدما،
نظير ابن زهره و متأخرين گفتهاند: براى اينكه اصلا متنجس نجس است و عين نجس در
متنجس هست، كه اين را مىگويند
المتنجس من شئون النجس و آثاره، بعبارت ديگر به حمل هو هو، متنجس همان ننجس است.
مرحوم ابن زهره اينجور فرموده است. متاخرين هم مثل صاحب جواهر«رضوان اللّه تعالى
عليه» همين جورها فرمودهاند، كه متنجس از آثار نجس است. اينها استدلال كردهاند
به يك روايت كه اين روايت را بخوانيم، ببينيم چه قدر دلالت دارد.
روايت در وسائل،
در باب نجاسات در، جلد دوم، در باب ميته، اينكه اگر ميته خون جهنده داشته باشد نجس
است روايت در آنجا شده است.
روايت مصححه عمرو
بن شمر است. اين عمرو بن شمر را اهل رجال توثيق نكردهاند، اما مرحوم آقاى بروجردى
او را توثيق مىكردند و مىگفتند مرد
عابدى بوده است، از روات اهل بيت عليهمالسلام است، آدم ولايى بوده است، دوست اهل
بيت بوده است، اما اسم او بد بوده است و اين چوب اسمش را مىخورد.
مرحوم ابن ابى
عمير و مرحوم بزنطى، مرحوم نجاشى از او روايت نقل مىكند، ابن قولويه از او روايت
نقل مىكند ـ نه اينجا، در جاهاى ديگر ـ اجلاى
اصحاب، اينها كه لايروى الامن ثيقة، اينها ازاو روايت نقل مىكنند. لذا به عقيده
ما تبعا لاستادمان آقاى بروجردى عمرو بن شمر توثيق شده است و
روايت از نظر سند يا صحيحه است يا مصححه است يا مقبوله عمرو بن شمر، بنابراين
روايت از نظر سند اشكال ندارد.
«عن ابى جعفر
عليهالسلام انّه اتاه رجل فقال: وقعت فأرة فى خابية فيها سمن اوزيت»؛ گفت: يك موش
افتاده است توى يك خمره روغن، چه كنم؟ آيا مىشود اين روغنها را خورد؟ حضرت
فرمودند:نه. اين تعجب كرد و گفت بخاطر يك موش من يك خمره روغن را بريزم؟ «فما ترى
فى اكله؟ قال: فقال
له ابوجعفر عليهالسلام: لا تأكله، فقال له الرجل: الفأرة اهون علىّ من اترك طعامى
من اجلها»؛ موش خيلى پستتر و كوچكتر از اين است كه من يك خمره روغن را بخاطر اين
موش بريزم. «فقال له ابوجعفر عليهالسلام: انك لم تستخف بالفأرة و انما استخففت
بدينك». حضرت فرمودند: قضيه اهون بودن فأرة نيست، تو اگر آن خمره روغن را بخورى
دين را استخفاف كردهاى. بعد حضرت فرمودند:«انّ اللّه حرم الميتة من كلشىء». خدا حرام كرده
است ميته را، هر ميتهاى را، ميته سگ باشد، يا پلنگ باشد يا گربه باشد يا موش باشد
حضرت فرمودند كوچك و بزرگ ندارد، ميته است و نجس است.
ابن زهره گفته است
ببين، اطلاق شده بر روغن، ميته؛ گفته است«انّ اللّه حرم ميتة» هر چيزى، بجاى
اينكه امام عليهالسلام بفرمايد كه انّ اللّه حرم متنجس از ميته را، فرمودهاند
ان اللّه حرم الميتة من كل شى، پس معلوم مىشود كه متنجس از شئون نجس است، هو هو.
ابن زهره اينجور استدلال كره است.
مرحوم شيخ
نمىدانم چرا استدلال را پسنديدهاند و رفتهاند دنبال توجيه و گفتهاند اين موش
توى روغنها افتاده بود و منفسخ شده بود و اين روغن هم روغن بوده و هم ميته و اين
خارج از بحث ماست، اين متنجس نيست، اين نجس است.
اين توجيه را كه
نمىشود كرد كه ما بخواهيم روايت را حمل كنيم بر انفساخ، اين مسلم نمىشود. الا
اينكه به شيخ بزرگوار و ابن زهره عرض
مىكنيم آقا! اين اصلا ربطى به بحث ندارد حضرت فرمودند اين فأره افتاده در روغن،
اين نجس است. عرب گفت: براى خاطر يك موش من يك خمره روغن را بريزم؟ حضرت فرمودند
اين استخفاف به دين است. بعد فرمودند ميته نجس است، موش باشد يا غير موش.
نمىخواهند بگويند خمره نجس است، اگر فرموده بودند انّ اللّه حرم متنجس من كل
ميته خوب بود. حضرت اول فرمودند متنجس نجس است، لا تأكله، بعد فرمودند كوچك و بزرگ
ندارد، ميته هر چه باشد نجس است؛ انّ اللّه حرم الميتة من كلشىء.
حالا مراد من اين
است اينكه مرحوم ابن زهره مىخواهد تمسك كند به اين روايت و بفرمايد كه اين روايت
به ما مىگويد خمره روغن ميته است و
چون موش افتاد در خمره، خمره روغن شد از شئون اين موش، پس انّه هو، اينكه در
روايات نيست. حضرت فرمودند: لا تأكله براى اينكه نجس است. او گفت: براى يك موش؟
حضرت فرمودند: انّ اللّه حرم الميتة، يعنى موش روغن؛ اين ميته موش افتاده در روغن
و روغن متنجس شده، حالا كه متنجس شده لاتأكله
حضرت درصدد اين هستند كه ميته كوچك و بزرگ ندارد، نه اينكه درصدد اين باشند
كه حالا كه ميته افتاد در روغن، روغن شد ميته، كه ابن زهره اين را مىخواهد.
پس اين روايت
دلالت ندارد به اينكه روغن ميته است و ميته روغن. بله اين روايت بخوبى دلالت دارد
كه روغنها متنجس است و نمىشود خورد. آنكه
ما مىخواهيم اين است كه متنجس نجس است و لازم الاجتناب است و اينكه من شئونه و
آثاره يا لا من شئونه و آثاره، ديگر روايت دلالت ندارد آن كسانى كه مىگويند متنجس
از شئون نيست، بلكه واسطه است، نجس است كه متنجس را لازم الاجتناب مىكند، لامن
شئونه و آثاره، اينها تمسك كردهاند به مثل «اذا بلغ الماء قدر كر لا ينجسه شىء»؛
وقتى آب برسد به كر چيزى او را نجس نمىكند گفتهاند اين لا
ينجسه شىء، آب داريم، نجس داريم، آن آب نجس مىشود بواسطه آن نجاست و آن واسطه كه
نجاست باشد غير از متنجس است و آن متنجس غير واسطه است. گفته اگر آب كر باشد و يك
نجاستى در او بيفتد، آب نجس نمىشود و اما اگر آب قليل باشد نجس مىشود، يعنى
واسطه براى نجاست آب، آن عذره است و صغرى غير از كبرى و كبرى غير از صغرى است. نه
چون صغرى و كبرى مصداقى هستند، آن واسطه كه مطلب را درست مىكند بايد تغاير داشته
باشد باذى الواسطه، واسطه بايد تغاير داشته باشد با اصل صغرى، با اصل كبرى.
گفتهاند از اين روايت استفاده مىكنيم كه نجس از شئون متنجس و متنجس از شئون نجس
نيست و اينها دو چيز هستند، نجس مىآيد متنجس درست مىكند.
آيا اين را روايت
دلالت دارد يا نه؟ باز اين روايت آنچه كه دلالت دارد، همين را مىخواهد بگويد،
مىخواهد بگويد اگر نجس در آب قليل افتاد، اين
آب مىشود متنجس، اما حالا كه متنجس است، غير از آن است يا از شئون آن است؟ ظاهرا
روايت هيچ دلالت ندارد.
بنابراين آنچه
روايت دلالت دارد اين است كه، اگر آب كر باشد، يك بچه بول كرد در اين آب، لاينجسه
شىء. اما اگر آب قليل باشد، و نجاست افتاد در
او، ينجسه ذاك الشىء حالا ينجسه ذاك الشىء، براى اينكه اين از آثارش است؟ اين
واسطه است؟ دلالت ندارد. بلكه آنچه دلالت دارد اين است كه ما متنجس در اسلام داريم
كه اگر چيز پاكى ملاقات با چيز نجس بكند، آن چيز پاك مىشود متنجس. اما اين كه از
آثار باشد دلالت ندارد، عين او باشد دلالت ندارد، واسطه باشد براى اينكه متنجس را
لازم الاجتناب بكند آن را هم دلالت ندارد.
فتلخص مما ذكرنا.
اينكه ما يك دليل پيدا كنيم كه بگويد متنجس عين نجس است، نداريم. چى داريم؟ اينكه
روايات مفروغ عنه گرفته است اينكه اگر
نجس ملاقات با چيز پاكى بكند، آن چيز پاك مىشود متنجس. اين لازم الاجتناب است.
واما عين اوست يا نه روايتي نداريم. اين مطلب اول
بازم هم مطالبي
داريم ان شاء الله براي فردا.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
-وسائل الشيعه، ج 1، ص 149، باب5 از
ابواب آب مضاف، ح2.
-وسائل الشيعه،
ج 1، ص 117، باب 9 از ابواب الماء المطلق، ح 1و2 و لفظ روايات اين است كه
مىفرمايد:«اذا كان الماء قدر كرلم ينجسه شىء».