اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا
قولى.
بحث اقل و اكثر ارتباطى تمام شد و از امروز
به بعد تنبيهات اقل و اكثر ارتباطى است و اين تنبيهات مثل اصل بحث خيلى
در فقه مفيد است و از اول فقه تا آخر بدرد مىخورد، چه باب عبادات و چه
باب معاملات. اما بحثِ مشكلى است، نظير اصل بحث، كه بحث اقل و اكثر
ارتباطى بحث مشكلى است، به اندازهاى مشكل است كه صاحب جواهر
نتوانستهاند مبنا اخذ بكنند، لذا گاهى اشتغالى مىشوند و گاهى برائتى و
ديديم شيخ بزرگوار در فرائد چه قدر اين طرف و آن طرف مىزنند با آن نفس
جولان خودشان تا بالاخره بتوانند برائتى بشوند.
تنبيه اول: اگر كسى شك كرد در جزئى از اجزاء
نماز، يا معامله كه آيا اين جزء از اركان است يا نه، جزء ركنى است يا نه.
نماز همين طور كه مىدانيد يك اركانى دارد، مثل ركوع، مثل سجده مثل اللّه
اكبر و يك اجزاء غير ركنى دارد،
مثل ذكر ركوع، ذكر سجده، تشهد، حمد و سوره و امثال اينها. حالا مثلاً كسى در حمد شك
كند، براى اينكه ديده لاصلوة الا بفاتحة الكتاب، شك كند آيا فاتحة الكتاب
جزء ركنى است كه اگر نيايد ولو سهوا نماز باطل است، يا جزء غير
ركنى است، كه اگر عمدا نياورد، نماز باطل است، اما اگر سهوا نياورد، نماز صحيح است،
يا مثلاً در باب معاملات، يك جزء ركنى دارد مثل ايجاب و قبول ولو معاطاتى، يك اجزاء غير ركنى دارد، مثل
عربيت و امثال اينها. حالا اگر
تقدم ايجاب بر قبول را شك كرد ركن است يا نه؟ يعنى اگر در حال سهو نيامد، اين
معامله صحيح است يا نه؟ پس شك ما اين است كه اذا دار الامر در يك جزئيتى
بين ركنيه و غير ركنيه چه كنيم؟ بعبارت ديگر اين اقل و اكثرى كه
داشتيم دوران امراست بين جزء ذكرى و جزء واقعى، جزء واقعى يعنى جزء ركنى، كه
اگر نيامد، مركب ما نيامده است. جزء ذكرى اين است كه اگر در حال تذكر
نيايد، آن مركب نيامده است، اما اگر در حال سهو نيايد، مركب آمده است.
بعبارت سوم اينجورى بحث كرديم كه اگر جزئى را
نسيانا نياورد آيا نمازمان صحيح است يا نه؟
مرحوم شيخ انصارى «رضوان اللّه تعالى عليه»
در فرائد خيلى باطن طراق مىآيند جلو و جزما مىگويند اگر شك كرد، جزئى ركنى
است يا غير ركنى و نياورد، بايد بگويد ركنى است، مركب باطل است و فرق
مىگذارند بين جهل و بين
نسيان و اگر يادتان باشد مرحوم شيخ در اقل و اكثر ارتباطى برائتى شدند، يعنى اگر شك
كرديم سوره جزء نماز است يا نه، رفع مالايعلمون مىگويد جزء نماز نيست. اما
ايشان در صورت نسيان اشتغالى مىشوند. اگر
شك كرديم يك
چيزى را نياورند جهلاً، مىگويند برائت، اما اگر يك چيزى را نياوردند نسيانا، مىگويند
اشتغال و نماز باطل است. اگر دليل داشته باشيم كه اگر نسيانا نيامد طورى نيست
مثل حديث لا تعاد، آن حرفى است، اما اگر شك كنيم كه آيا اين
ركن است يا نه، در حال نسيان اگر نيايد نماز درست است يا نه مىدانم جزء است، اما
نمىدانم جزء ركنى است يا نه، مىفرمايند اشتغال. چرا اشتغال؟ ايشان
خيلى صاف مىفرمايند براى خاطر اينكه سوره جزء نماز بود، حالا نسيانا
نيامد، بعد از نماز فهميد نسيانا نيامده، اذا انتفى الجزء انتفى الكل. خيلى مسأله واضح است،
وقتى اذا انتفى الجزء انتفى الكل، مىگويد اين نماز باطل است، الا اينكه
دليل بيايد بگويد نماز صحيح است، مثل حديث لا تعاد و فرمودهاند: ما بخواهيم
بگوييم اين جزء ركنى است، هيچ دليلى براى او نداريم، به چه عنوان بگوييم؟
يابه چه عنوان بگويم جزء ركنى نيست تا نماز صحيح باشد؟ نه مىتوانم بگويم جزء ركنى است و نه مىتوانم
بگويم جزء غير ركنى است. اما
حالا نسيان كرد و جزء مركب را نياورد، مثل اينكه نسيان كرد و حمد و سوره را نياورد،
بعد از نماز به او مىگويند اذا انتفى الجزء انتفى الكل، هيچى نياودهاى. اين فرمايش شيخ بزرگواراست.
حرفى كه هست با شيخ، اينكه فرمودند نمىدانم
جزء ركنى است يا نه، همين رفع مالايعلمون دارد. براى اينكه
نمىدانم اگر نيامد نماز من درست است يا نه، رفع مالايعلمون مىگويد نماز درست است
و اما اگر جزء غير ركنى اذا
باشد انتفى الجزء انتفى الكل ديگر نيست، نماز را درست آورده و همه را آورده است. حالا نمىداند براى اين آقاى ناسى حمد و
سوره جزء است يا نه، رفع مالا يعلمون مىگويد جزء نيست.
لذا هيچ فرقى بين جاهل و ناسى نيست، جاهل
اينجور است كه نمىداند سوره جزء نماز است يا نه، مىگفت رفع مالايعلمون.
در ناسى نمىداند سوره براى اين جزء نماز است يا نه، براى اينكه اگر
شرط ذكرى باشد، جزء نيست،
اگر شرط واقعى باشد، براى اين جزء است. لذا شك ناشى از اين مىشود كه اين سوره،
يا اين حمد را كه نياورده، براى اين ناسى جزء است يا جزء نيست، رفع
مالايعلمون مىگويد جزء نيست. فرقش با صورت جهل اين است كه در آن
بحث اقل و اكثر نمىداند تشريع نماز با سوره شده است يا نه، در اينجا نمىداند تشريع
نماز براى اين با سوره شده است يا نه. يك قدرى دائر تنگتر است و الا هر دو
نمىدانم است، نمىدانم حمد جزء نماز است يا نه، رفع مالايعلمون،
نمىدانم حمد براى من جزء نماز است يا نه، رفع مالايعلمون، و رفع مالايعلمون حاكم
مىشود بر اذا انتفى الجزء انتفى الكل. و ما كه قائليم جاهل مقصر مثل عامد نيست
و مثل ناسى است، همين حرفها كه در ناسى مىزنيم، در جاهل
مقصر هم مىزنيم.
فتلخص مماذكرنا اينكه، اگر شك كرديم كه چيزى
شرط ذكرى است يا نه، بقول مرحوم شيخ چيزى ركنى است يا نه،
مىگوييم ركنى نيست، بتقريبى كه عرض كردم. اين از نظر قاعده عقلى.
و از نظر رفع النسيان هم كه در حديث رفع
مالايعلمون هم آمده، رفع النسيان هم دليل اجتهادى است و آن اصل نيست.
در برائت نقلى كه صحبت مىكرديم گفتيم اين رفع عن امتى تسعه هشت تا
دليل اجتهادى است و يكى اصلى است و آن رفع مالايعلمون است كه حكم را
آوره روى ظرف شك، اما ما بقى حكم روى ظرف شك نيست، بلكه دليل اجتهادى
است؛ رفع النسيان دليل اجتهادى است وقتى رفع النسيان داشته باشيم، براى
ما كار مىكند، اگر ندانيم
چيزى شرط ذكرى است يانه، رفع النسيان مىگويد شرط ذكرى است.
مرحوم شيخ انصارى اينجا مىگويند ما مؤاخذه
در تقدير گرفتيم، لذا رفع النسيان نمىتواند براى ما كار كند و اين بحث
را كرديم كه در رفع مالايعلمون يك چيزى بايد در تقدير باشد. مرحوم شيخ
گفتهاند مؤاخذه، رفع مؤاخذة مالايعلمون، رفع مؤاخذة النسيان، رفع مؤاخذة
ما اضطروا اليه، تا آخر. روى آن مبنا ايشان گفتهاند ما مؤاخذه در تقدير
گرفتيم، لذا النسيان، مربوط به احكام وضعيه نيست تا بخواهد براى شما شرط ذكرى درست
بكند، جزء ذكرى درست كند.
روى مبناى ما كه گفتيم هيچ در تقدير ندارد،
يا حقيقت ادعائى، يا ما گفتيم در كرسى تشريع كه نشسته، در كرسى تشريع
مالايعلم ندارد، يعنى حكم ندارد، نسيان ندارد، يعنى نسيان در عالم تشريع حكم
ندارد. اگر مثل مرحوم آخوند
اينجا حقيقت ادعائيه گرفتيد، رفع النسيان اينجا كار مىكند، اگر روى عرض ما هم هيچ در
تقدير نگرفتيد و گفتيد كرسى تشريع مىگويد نسيان حكم ندارد، باز اينجا كار
مىكند.
بله اگر حرف مرحوم شيخ باشد و مؤاخذه در
تقدير باشد، ديگر اجزاء و شرائط نمىتواند براى ما درست بكند، شرط ذكرى
نمىتواند درست بكند، شرط واقعى نمىتواند درست بكند، بلكه مؤاخذه
را برمىدارد، يعنى آدم ناسى
مؤاخذه ندارد.
و صلي اللّه على محمد و آل محمد
-الامر الاول:
اذا ثبت جزئية شيىء و شك فى ركنيته، فهل الاصل كونه ركنا» فرائد الاصول، ج 2، ص 118 ـ 102.