اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اگر در نماز چيزى
را اضافه كرد، آيا اين موجب فساد است يا نه؟
ديروز گفتم كه شيخ
بزرگوار فرمودهاند اگر جزئى را عمدا اضافه كرد، آيا نماز فاسد است يا
نه؟ مرحوم آخوند، جزء
قرار دادهاند، اما عمدا ندارند،
مىفرمايند عمدا، سهوا، جهلاً، چه قصورا و چه تقصيرا. معمولاً وقتى
عنوان بحث را ببينيم، بزرگان مىگويند
يا جزء يا شرط و همان حرف مرحوم آخوند را گفتهاند كه عمدا
يا سهوا، جهلاً، قصورا او تقصيرا. كه حرف مرحوم شيخ را بعد از مرحوم شيخ كسى
نگفته است.
ما ديروز گفتيم يك
مقدار بيشتر بفرمائيد و اصلاً اسم خصوصيت و جزء و اينها، نه بلكه
بگوييد من زاد فى صلاته، حالا اين زاد فى صلاته گفتم منقسم
مىشود به نه قسم: زاد فى صلوته بعنوان جزء زاد فى صلوته بعنوان شرط، زاد فى صلوته لابعنوان
جزء، لابعنوان شرط، مثلاً مىرود توى آفتاب مىايستد به نماز، نه بعنوان
شرط و نه بعنوان جزء، يا دستهايش را بالا مىگيرد و نماز مىخواند. اين سه
قسم يا صورت عمد است، يا صورت سهو است، يا صورت جهل مىشود، نُه
قسم و اينكه اختصاص به جزء دادهاند، وجهى ندارد، اختصاص به شرط
دادهاند، وجهى ندارد بلكه ما اگر بحث جزء و شرط نكنيم خيلى بهتر مىشود.
چرا بهتر است؟ براى اينكه اين بعنوان جزئيت نمىتواند بياورد الا بصورت
بدعت و تشريع و الا من كه مىدانم در ركعت اول بايد يك حمد و سوره
بخوانم، مىتوانم يك حمد ديگر بعنوان جزئيت بياورم؟ معقول نيست، معنايش اين
است كه ماليس فى الدين ادخل فى الدين، كه اسم او بدعت است اما تشريع اين
است كه عقيده داشته باشد اين جزء نيست، آن جزء بكند. اين معقول نيست،
الا اينكه جهل مركب باشد. صورت جهلش هم نمىشود اينكه نمىداند
جزء است يا نه، بعنوان جزئيت بياورد، بعنوان شرطيت بياورد، نمىتواند بياورد.
صورت سهوش هم نمىشود، براى اينكه آوردن بعنوان جزئيت سهو در او
معنا ندارد.
اما مرحوم آخوند
مىگويند اينكه سهوا، جهلاً، يا عمدا، بياورد بعنوان جزئيت معقول نيست،
بعنوان بدعت مىشود. اما تشريع بكند عمدا، جهلاً،
سهوا، قصورا، يا تقصيرا، مىفرمايد: اگر قصد قربت از او سر بزند، نماز درست است و الا نه.
به مرحوم آخوند
مىگوييم آقا، شما اول اين مسئله را درست كن و ببين اصلاً مىشود؟ من
مىدانم نماز يك تكبيرة الاحرام دارد، حالا بعنوان جزء دو تا
اللّه اكبر بگويم، اين نمىشود، چون اصلاً قصد از من متمشى نمىشود، چون مىدانم اين جزء
نيست، وقتى جزء نيست چطور مىتوانم بعنوان جزئيت بياورم؟ لذا در
اصول مىگوييم تشريع محال است. مرحوم داماد از مرحوم حاج شيخ نقل مىكردند
كه ايشان مىگفتند تجزم مىشود و اينكه به خود ببندد.
و من كه نمىفهم
مرحوم حاج شيخ چه فرمودهاند، مثل اينكه الان نمىدانم روز است يا شب،
تجزم كنم به اينكه الان شب است، با اينكه مىدانم الان روز است تجزم كنم،
يعنى به خود ببنندم كه الان شب است، اين نمىشود، لذا نمىدانم مرحوم
حاج شيخ چه گفتهاند و تشريع و لو بعنوان تجزم، يعنى به خودش بقبولاند كه
الان شب است، اين نمىشود. يكى بداند نماز حمد و سوره دارد، حالا اين
بعنوان حمد و سوره بخواهد دو تا بياورد، نمىشود. يك وقت همين جورى
مىآورد، اسم او را مىگذاريم بدعت، گاهى هم بدعت نيست، احتياط مىكند،
اما اينكه مىداند بايد يكى بياورد، بعنوان جزئيت دو تا مىآورد، مثل قران
بين سورتين، بعنوان جزء؛ دو تا سوره مىخواند، اين نمىشود.
و اينكه مرحوم شيخ
فرمودهاند من زاد فى صلاته بعنوان جزئيت عمدا، به مرحوم شيخ
مىگوييم آقا اين عنوان بحث شما اصلاً معقول نيست الا اينكه بدعت باشد و مراد
مرحوم شيخ هم بدعت باشد و الا معقول نيست. به مرحوم آخوند هم مىگوييم
اينكه شما فرموديد من زاد فى صلاته بعنوان جزء، بعنوان شرط، اينها عمدا،
سهوا، جهلاً، آن هم قصورا، او تقصيرا، مىگوييم اينها هيچ كدام معقول نيست.
بله آخر كار كه مىفرمايد نعم، اگر بعنوان تشريح بياورد، اگر نيت قربت از او سر
بزند نمازش درست است و اگر نه نمازش باطل است، چون قصد قربت ندارد
مىگوييم نعم شما خوب است، اما اصل عنوان بحث شما اين شش قسم كه درست
كرديد، هيچ كدام درست نيست. پس چى مىشود؟ من زاد فى صلاته فعليه
الاعاده، يعنى يك كسى مىداند يك حمد بايد بياورد، دو تا مىآورد، نمىشود.
دواعى فرق مىكند،
گاهى مىخواهد بخندد، گاهى مىخواهد رياكارى كند، گاهى
مىخواهد مقدس مأبى كند، يا اينكه اصلاً جزء و شرط را اضافه
نمىكند بلكه در نماز چيزى را اضافه مىكند، مثلاً يك پايش را بالا مىكند و نماز مىخواند
براى اينكه شنيده پيغمبر اكرم وقتى خيلى خسته مىشدند توى نمازهاى مستحبى،
سر پا مىايستادند، يا اينكه يك پا را بلند مىكردند تا رفع خستگى از او بشود،
مثلاً اين در نماز واجب اين كار را بكند نه بعنوان جزئيت و شرطيت، يا در ركعت
اول هم قنوت بخواند.
پس اين عنوان بحث
كه بزرگان از شيخ گرفتهاند و يك مقدار به او اضافه كردهاند، عنوان
مرحوم شيخ درست نيست عنوان كفايه هم درست نيست، براى اينكه سهوا او
بياورد بعنوان جزئيت نمىشود و همين طورى بياورد، طورى نيست، بعنوان جهل
هم كه نمىداند جزء است يا نه بياورد بعنوان جزئيت معقول نيست. صورت عمد هم
كه مسلّم بداند جزء نيست و بعنوان جزء بياورد، نمىشود، كه اسم
او را مىگذاريم تشريع و تشريع محال است. آنكه مىشود، بدعت است يعنى
صورتا دو تا حمد و سوره بخواند، اين مىشود. اينجا بعنوان جزئيت نيست، يا
مثل اينكه دو تا قنوت بخواند، اين بعنوان جزء نيست. شرط تكبيرة الاحرام را
جهر بداند و بلند بخواند بعنوان شرطيت، نمىشود، اما جزئيت و شرطيت را
بگذاريد كنار «من زاد فى صلاته فعليه الاعادة» بر او صادق است؟ يك كسى
دو تا حمد و سوره بخواند آيا نمازش صحيح است يا نه؟ كسى اللّه
اكبر را بلند بگويد شرط اضافه كند بعنوان جزئيت نه، اما همين اللّه اكبر بگويد، بدعت
كند، يا قياس و استحسان كند؛ بگويد حمد و سوره را كه بايد خواند اللّه اكبر
او را هم بايد بلند خواند، اينها مىشود؟
تا اينجا اينجور
شد، كه اين عنوان بحث كه مرحوم شيخ درست كردند و بعدش هم مرحوم
آخوند فرمودند، اين عنوان خوب عنوانى است، بلكه شما اگر
عنوان بحث را اينجور بكنيد كه اگر كسى در تكليف، در مكلف به چيزى را اضافه كرد آيا
نمازش درست است يا درست نيست؟ اينها مىشود؟ يك كسى دو تا حمد بخواند
آيا نمازش باطل است يا باطل نيست؟ اين بحث ماست. اگر كسى اللّه اكبر
را بلند بخواند، آيا نمازش درست است يا درست نيست؟ اگر كسى هيچ عنوانى هم
نداشته باشد، غير از جزء و شرط يك چيزى در نماز اضافه كرد، مثلاً
دو تا دستش را بالا گرفت در نماز، يا قنوت خواند در ركعت سوم و چهارم، آيا
نمازش درست است يا نه؟ من زاد فى صلاته او را مىگيرد، اما من زاد فى
صلاته به عنوان جزئيت و بعنوان شرطيت. ظاهرا مىفرمايش مرحوم شيخ و مرحوم
آخوند درست نيست.
چيز ديگرى هم كه
هست آنكه اصلاً جعل جزئيت، جعل شرطيت، مال مكلِّف است نه مال
مكلَّف، و ما داريم از مكلَّف مىكنيم، يعنى يك مكلف به
داريم اين مكلَّف مىخواهد اين تكليف را بياورد اما به عنوان جزئيت، اين را شارع مقدس بايد
بگويد جزء است يا جزء نيست؛ مكلِّف است كه بيان اجزاء و شرائط مىكند؛
مكلِّف است كه مىگويد نماز اوله التكبير، آخره التسليم. اصلاً جزئيت و شرطيت دست
مكلِف است نه دست مكلَّف، آنچه دست مكلَّف است همين است كه زاد
فى صلاته.
بله اين زاد فى
صلاته گاهى جزء را زاد فى صلاته، اما نه بعنوان، جزئيت يعنى دو تا حمد و
سوره مىخواند قران بين سورتين مىكند، گاهى هم قران بين جزئين نيست، بلكه
شرط است. گفتهاند اللّه اكبر را بلند بگويد، در قيام كه بايد يك قيام معمولى
باشد، غير معمولى قيام كند، حسابى سرش را بالا بگيرد تا مىشود خودش را
مىكشد، يا اينكه سرش را كج مىكند و اينها كه در نماز نيست، در نماز
مىآورد بعنوان خضوع، يا دستش را در نماز بگذارد روى سرش بعنوان عبد ذليل،
اين بحثها خوب است و موضوع ما هم همين است.
يك چيز ديگرى هم
مرحوم آخوند «رضوان اللّه تعالى عليه» دارند، باز اين را هم نمىفهيم و آن اين
است كه اين اجراء اگر لابشرط باشد، من مىتوانم اضافه كنم بر او، مثل
حمد لابشرط، اين جزء نماز شده، مىگويم اگر حمدِ لابشرط كه يجتمع مع الف شرط
ـ حمد بدون شرط ـ اگر اين باشد، من مىتوانم اضافه كنم و دو تا حمد
بياورم بعنوان جزئيت، اما اگر حمد بشرط لااخذ شده باشد ديگر نمىتوانم اضافه
كنم بلكه اگر اضافه كنم، شرط را كم مىكنم، براى اينكه بشرط لا بوده و
اين را نياوردهام و بشرط شىء آوردهام. آن وقت بحث اينجورى است كه
اگر كم كند آيا نمازش باطل است يا نه؟ بحث قبلى مىشود. لذا اين را هم
مرحوم آخوند در عنوان اضافه مىكنند، مىگويند بحث ما اينجاست كه اجزاء
و شرائط بعنوان لابشرط اخذ شده باشد، يعنى اللّهاكبر بدون اينكه شرط، اين
اخذ شده، اما اگر حمد بشرط لا اخذ شده باشد، بگويند حمد بشرطى كه قران
نداشته باشد، مىگويد اگر كسى حمد دوم را آورد، اين اضافه نكرده، بلكه اين
كم كرده است، براى اينكه يك جزء ما بشرط لابوده و اين بشرط لا را
نياورده است. پس موضوع بحث آنجاست، كه بدست بياورم لابشرط اخذ شده يا
بشرط لا اخذ شده است. اين هم يك دقت
فلسفى است كه مرحوم آخوند
اينجا كرده است.
دو تا ايراد به
مرحوم آخوند وارد است و آن اين است كه اگر لابشرط اخذ بشود، اين ده تا
هم بياورد اضافه نكرده است. چرا مىگوييد اضافه كرد؟ اگر
لابشرط باشد يجتمع مع الف شرط، لذا دو تا حمد مىآورد اضافه هم نكرده است. پس اگر بگويد
بعنوان لابشرط بياور، اگر طولاً ببرم، مثل اينكه بگويد
انسان بياور، من زيد را كه بردم ديگر تكليف ساقط مىشود، بعدش بخواهم عمرو ببرم، بكر را
ببرم، به چه عنوان؟ اين خيلى زور مىبرد كه بگوييم امتثال است. اما اينجا
مراد من است كه اگر يك دفعه اين چند نفر را با هم ببرد، مسلم همه گفتهاند
امتثال كرده است و آن لابشرط ضرر به او نمىخورد.
على كل حال اگر
لابشرط باشد معنايش اين است كه يك حمد، دو تا حمد، سه تا حمد طورى
نيست؛ صرف الوجود را مىخواهد، يك حمد باشد، يا دو تا حمد باشد و اين من
زاده فى صلاته نيست. اين اولاً و ثانيا همان وقت هم كه بشرط لاباشد، اگر
اضافه بكند هم كم كرده است و هم اضافه كرده، نمىشود بگوييد اضافه
نكرده است. اينكه مرحوم آخوند مىگويند اضافه نكرده، اينطور نيست، بلكه اضافه
شده، اگر بشرط لاباشد و بگويد زيد را مع عدم عمرو بياور، من زيد را با عمرو
ببرم، اضافه كردهام اما كم هم كردهام، اما اينكه كم كردهام، چون جزء من بشرط
لا بوده، اما اضافه كردهام، چون اضافه بر آن تكليف كه داشتهام، يكى
ديگر هم آوردهام و نمىتوانيم بگوييم در بشرط لا وقتى بشرط شىء شد، اين كم
شده است نه اضافه. به مرحوم آخوند مىگوييم هم كم شده و هم اضافه.
يك حرف هم مال
مرحوم حضرت امام است، آن را هم انشاءاللّه جلسه بعد نقل مىكنيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-«المسألة الثانية فى زيادة الجزء
عمدا». فرائد الاصول، ج 2، ص 108.
-«الثالث: انه
ظهر مما مرّ حال زيادة الجزء اذا شك...» كفاية الاصول، ص 418.
-وسائل الشيعه، ج 5، ص 332، باب 19،
از ابواب خلل، ح 2.
-«الثالث: انه
ظهر مما مرّ زيادة الجزء اذا شكّ فى اعتبار عدمها شرطا او شطرا فى الواجب مع عدم
اعتباره فى جزئيته و الا لم يكن من زيادته بل من نقصانه». كفاية الاصول، ص 418.