اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
جريان اصول عمليه شرط دارد يا نه؟
مرحوم آخوند
«رضوان اللّه تعالى عليه» راجع به احتياط فرمودند شرطى نيست،مگر اينكه
اختلال نظام لازم بيايد و دربارهاش صحبت كرديم و ديديم
شرط هست و الاحتياط حسنٌ على كل حال ظاهرا شرعيت ندارد و جلسه قبل دربارهاش صحبت
كردم وبنا شد راجع به شرط در برائت كه الان مرحوم آخوند نسبت مىدهند به
برائت عقلى، برائت نقلى، ولى در همه اصول هست، من جمله استصحاب به
اينكه بايد تفحص بشود، كه اگر دليل پيدا كرد استصحاب و برائت جارى نيست و
اگر دليل نداشته باشيم بعدِ تفحص، نوبت مىرسد به اصل. مرحوم آخوند
راجع به برائت عقلى خيلى مختصر رد مىشوند، مىفرمايند: تفحص
در برائت عقلى شرط است، براى اينكه عقل ـ همان عقلى كه برائت را جارى
مىكند همان عقل ـ مىگويد بايد تفحص كرد و از قضيه رد مىشوند. راجع به
برائت نقلى مىفرمايند تفحص شرط است و براى اينكه تفحص شرط است سه
تا دليل مىآورند، كه دو تا دليل او را رد مىكنند، يك دليل را قبول
مىكنند.
دليل اول اجماع
است، اجماع داريم كه همين جورى بخواهد برائت جارى كند، نمىشود.
مثلاً نمىداند روز جمعه نماز جمعه بخواند
يا نماز ظهر، مىتواند رساله را بردارد ببينند كدام واجب است، يا اگر خودش
مجتهد باشد وسائل را بردارد و ببيندكدام واجب است، يا با رفع مالايعلمون
خودش را راحت كند و بگويد نماز جمعه واجب نيست. پس اجماع داريم كه بايد
تفحص كند و بعد تفحص كه يأس از
دليل پيدا كند اصل جارى كند.
اين اجماع را رد
مىكنند و مىفرمايند اين اجماع محتمل المدركيه است، مقطوع المدركيه
است و ممكن است مجمعين همان دليل دوم و سوم مرادشان باشد، پس بايد
برويم روى دليل دوم و سوم. اجماع در وقتى حجت است كه بلا مدرك باشد، كه اسم
او را مىگذارند اجماع گنگ، يعنى اجماع بلادليل. آن اجماع است كه كاشف
از قول معصوم است اما اگر مقطوع المدركيه باشد، اگر محتمل المدركيه
باشد ديگر اين اجماع حجت نيست و چون اينجا مقطوع المدركيه است
لااقل محتمل المدركيه است، پس اجماع حجت نيست. اين دليل اول.
دليل دوم، راجع به
علم اجمالى كه از خودشان اين را نقل نمىكنند بلكه مىگويند و رد
مىكنند، مثل همان اجماع. مىفرمايند علم اجمالى به تكليف
داريم در مورد هر شبههاى، يعنى هر شبههاى جلو بيايد ما علم اجمالى داريم به تكليف و آن علم
اجمالى به تكليف به ما مىگويد تفحص كن تا اين علم اجمالى از بين برود. وقتى
مأيوس شدى از تكليف، يعنى تكليف بالفعل، آنوقت بايد اصل جارى كنى،
بعبارت ديگر ما قبل از هر برائتى علم اجمالى داريم كه روايت هست. اگر تفصيلاً
ندانيم، اجمالاً مىدانيم كه در موارد شبهات ما روايات داريم كه وقتى برويم در
وسائل آن روايات، شبهات را رد مىكند شبهات را حل مىكند. حالا
مثلاً راجع به همين نماز جمعه نمىدانم روايت داريم يا نه، طرف علم اجمالى
مىشود، يعنى در شبهات مىدانم روايت هست، نمىدانم اينجا هست يانه، بايد
اين نمىدانم را چون طرف علم اجمالى است رفع كنم. كى رفع مىشود؟
وقتى بگردم، ببينم
اين طرف علم اجمالى نيست، يعنى در اين خصوص روايت نداريم، آن
وقت كه مأيوس از روايت شديم، اين فرد از شبهه را، از علم
اجمالى بيرون مىكشيم و مىگوييم اين مورد علم اجمالى نيست و اما قبل از تفحص مورد علم
اجمالى است. نمىدانم اين شبهه، آن شبهه، آن شبهه لااقل بر طبق يك كدام روايت
هست، اين را مىدانم. علم به تكليف بالفعل، يعنى علم به روايات فراوان در
موارد شبهات و اين علم اجمالى را با تفحص بايد جواب بدهم. اين هم دليل
دوم، كه خيلى دلچسب شيخ بزرگوار است و با اين دليل مىآيند جلو و
مىفرمايند بايد تفحص كرد.
مرحوم آخوند
«رضوان اللّه تعالى عليه» جواب مىدهند از اين دليل دوم، مىفرمايند فرض ما
آنجا است كه علم اجمالى نباشد، فرض ما آنجاست كه اگر علم اجمالى هم
باشد ما غفلت از علم اجمالى داشته باشيم، پس بنابراين علم اجمالى بخواهد
منجز تكليف بشود در مورد شبهه يعنى قبل از فحص ـ نمىتواند منجز
تكليف باشد. بنابراين مرحوم آخوند مىفرمايند دليل اخص از مدعاست يا دليل
اعم از مدعاست.
ايرادى كه به
مرحوم آخوند است اين است: اينكه مىفرماييد فرض ما آنجاست كه علم
اجمالى نباشد، اين كجاست؟ معناى تفحص يعنى همين، يعنى اول علم اجمالى
هست بايد تفحص كنيم تا از علم اجمالى بيايد بيرون. لذا يك جا پيدا كنيد كه
قبل از تفحص شبهه مورد علم اجمالى نباشد. لذا اينكه مرحوم آخوند مىفرمايند
فرض ما آنجاست كه علم اجمالى نباشد، معنايش اين است كه فرض ما آنجاست
كه بايد تفحص كنيم، يعنى بايد تفحص كنيم تا بدانيم در مورد شبهه روايت
نداريم. وقتى دانستيم روايت نداريم، آن وقت علم اجمالى ما منحل مىشود به
علم تفصيلى و شك بدوى. معنايش اين است كه تفحص كن، وقتى تفحص
كردى اين مورد شبهه از علم اجمالى بيرون مىآيد، اما مرحوم آخوند اين
حرف را بايد درست كنند كه قبل از تفحص مورد علم اجمالى نباشد و اين را
نداريم.
مرحوم آخوند
مىخواهند مرحوم شيخ را رد كنند لذا مىگويند آقاى شيخ شما كه گفتى علم
اجمالى، بله اگر علم اجمالى باشد منجز تكليف است بايد تفحص كنيم، اما
فرض ما آنجا است كه بايد علم اجمالى نباشد.
به مرحوم آخوند
عرض مىكنم كه آقاى آخوند قبل از تفحص شما يك جا را پيدا كن كه علم
اجمالى نباشد. هر كجا تفحص كنيم علم اجمالى منحل مىشود و از اين مورد
شبهه مىرود بيرون و شبهه بدوى است و چون شبهه بدوى است طرف علم اجمالى
نيست. يعنى رفتم، گشتم و روايت پيدا نكردم، اينجا رفع مالايعلمون جارى
است. چرا، رفع مالايعلمون جارى است؟ چون طرف علم اجمالى نيست.
آن وقت آقاى آخوند
اگر بخواهند حرف خودشان را درست بكنند بايد يك جا پيدا كنند كه
قبل از تفحص مورد علم اجمالى نباشد آن وقت خوب در مىآيد
تا رد مرحوم شيخ بزرگوار بگويند آقاى شيخ بحث ما آنجاست كه شبهه طرف علم اجمالى نباشد،
مىگوييم همه جا شبهه طرف علم اجمالى است قبل از تفحص. حتى در
شبهات موضوعيه هم همين است كه نمىداند خمس بر او واجب است يا نه،
آيا همين طور مىتواند بگويد رفع مالايعلمون، بلكه بايد تفحص كند، وقتى
ديد زندگى او مورد خمس نيست، آن وقت بگويد رفع مالايعلمون و تا
تفحص نكند همين طورى نمىتواندبگويد رفع مالايعلمون؟ ما يك جا بتوانيم در
شبهات حكميه. در شبهات موضوعيه پيدا كنيم كه طرف علم اجمالى نباشد، آن
وقت حرف مرحوم آخوند درست مىشود. اين اولاً.
يك اشكال ديگر هم
به مرحوم آخوند هست و آن اين است كه مرحوم آخوند مىفرمايند:
آنجا كه محل ابتلاء نباشد، همان جا كه محل ابتلاء نيست آيا
ما احتمال اين را نمىدهيم كه در اين، يا در شبهات ديگر تكليف باشد يا نه.؟ همان چيزى كه الان
محل ابتلاء من است علم اجمالى روى او داريم يا نداريم؟ اگر علم اجمالى
نداريم، معنايش اين است كه تفحص كردهام، ديدهام كه آنها مورد ابتلاء من
نيست، آنها روايت دارد، آنها كه محل ابتلاء من است روايت ندارد، بلكه اصل
دارد. اما قبل از تفحص ، من نمىدانم اين عباى من يا عبايى شما يك كدام نجس
است. اين علم اجمالى است و الان كه مى خواهم در عباى شما، يا عباى من
كل شىء طاهر جارى كنم، قبل از او تفحص كردهام يا نه؟ اگر تفحص كردهام و
ديدهام كه روايتها در آن طرف است، در اين طرف نيست، يا نجاستها در آن طرف
است در اين طرف نيست، اين طرف اصلاً علم اجمالى ندارد و اما اگر
تفحص نكرده باشم، باز طرف علم اجمالى است.
بعبارت ديگر محل
ابتلاء بودن و نبودن، يعنى تفحص كردن و اصلاً اين معناى تفحص است.
تفحص يك دفعه معنايش اين است كه شبانه روز در
وسائل مى گردم، مىبينم محل ابتلاء نيست، يكدفعه هم مىبيند عباى من و ياعباى شما، اين
هم تفحص است. لذا اختلافى كه هست اينكه مرحوم آخوند همين جا مىگويند
تفحص در شبهات موضوعيه لازم نيست. ايرادى كه به مرحوم آخوند است
اينكه آقاى آخوند شما خودتان در فقه نمىتوانيد بگوييد، نگفتهايد فقط
مرحوم آخوند در فقه آنجا كه مىتوانند بگويند تفحص لازم نيست، فقط در
شبهات نجاسات است ـ براى آن روايت زراره ـ شايد هم بخاطر تسهيل امر
گفتهاند تفحص لازم نيست. اما در شبهات موضوعيه، غير از باب طهارت و نجاست،
همه جا تفحص لازم است و اينكه مرحوم آخوند خودشان را راحت كردهاند و
گفتهاند تفحص در شبهات لازم نيست، اينطور نيست، بلكه در شبهات موضوعيه،
مثل شبهات حكميه در علم اجمالى مرحوم شيخ گفته اند لازم است. لذاحرف
مرحوم شيخ راجع به علم اجمالى حرف خوبى است، تا برويم جلو ببينيم
چه بايد گفت.
چيز ديگرى كه
مرحوم آخوند دارند و از عجائب است اينكه مىفرمايند فرض ما آنجاست كه
غافل از علم اجمالى است. اين يعنى چه؟ سه تا جواب به
شيخ بزرگوار مىدهند، يكى اينكه فرض ما آنجاست كه علم اجمالى نداشته باشيم.
يك جواب ديگرى كه
مىدهند اين است كه مىفرمايند: فرض ما آنجا است كه محل ابتلاء
نباشد. جواب ديگر اينكه غفلت از علم اجمالى داشته
باشيم. غفلت از حكم كه حكم نيست، يعنى اگر كسى غفلت داشته باشد اين نجس است و بخورد،
اين حرام است، اما دهانش نجس نيست. اگر كسى غفلت داشته باشد اين
شراب است و بخورد، آيا اين شراب خوردنش دهان را نجس نمىكند، آثار
وضعى تكليفى ندارد و اين را نمىدانم مرحوم آخوند چه مىخواهند بگويند
كه فرض ما آنجاست كه غفلت از علم اجمالى داشته باشد. ظاهرا نمىشود
درست كرد.لذا دليل اول و دوم را كه مرحوم آخوند قبول نمىكنند، مىروند
سراغ دليل سوم، مىفرمايند مارواياتى داريم كه آن روايات به ما مىگويد
بايد تفحص كرد و آن رواياتى است كه ترغيب و تحريص مىكند در علم، رواياتى
كه تهديد مىكند در جهل، آن وقت يك روايت مىآورند كه روز قيامت به آقاى
جاهل خطاب مىشود، هلا عملت؟ مىگويد نمىدانستم. خطاب مىشود «هلا
تعلّمت». مىفرمايند
بنابراين تفحص از اين راه واجب است. بعد هم مىفرمايند اطلاق رفع مالايعلمون تقييد
مىشود با اين روايتها. يك حرف به مرحوم آقاى آخوند است
و آن اينكه اين آقاى مجتهد آيا جاهل است تا روايات جهل
را براى او بياوريم؟ هلاتفحصت غير از هلاتعملت است، خيلى تفاوت دارد.
به آقاى مجتهد مىگوييم چرا تفحص نكردى، نمىگوييم چرا علم نداشتى،
هلاتعملت مال عوام مردم است كه روزقيامت به عوام مردم مىگويم جاهل
مقصربايد جهنم برود، به او مىگويند هلاعملت مىگويد نمىدانستم. به او
مىگويند: چرا ياد نگرفتى. پس هلا عملت براى آقاى مجتهد نيست، يعنى اگر
روز جمعه مجتهد نماز نماز جمعه نخوانداو را مىبرند جهنم، نه اينكه به او
بگويند هلا تعلمت بلكه به او مىگويند هلا تفحصت؟ اول به او مىگويند چرا نماز
جمعه نرفتى؟ مىگويد اصل جارى كردم. مىگويند هلا
تفحصت فرق است بين هلا تفحصت و بين هلا تعلمت. لذا در روز قيامت به اين نمىگويند جاهل.
بله به اين مىگويند عالم بى عمل و عالم بى عمل در زمره جهال نيست، بلكه
در صدر جهنم است.و ثانيا اين اطلاق كه ايشان درست كرده است، كجا است؟ رفع
مالايعلمون يك قضيه مهمله طبيعى است. بعبارت ديگر در مقام تشريع حكم
است. در مقابل استصحاب مىخواهد برائت درست كند، در مقابل اماره در
ظرف شك مىخواهد تعيين وظيفه كند و اما اينكه در مقام بيان خصوصيات باشد، رفع
مالايعلمون نيست، لاتنقص اليقين بالشك هم نيست. ما نتوانستيم جائى
پيدا كنيم كه ادله اصول اطلاق داشته باشد، مثل اينكه بگويى الرجل خيرٌ من
المرئه، اما اين همه جا نيست. همان طور كه آنجا نمىتوانى بگويى همه مردها
بهتر از زنها هستند، اينجا هم نمىتوانيم بگوييم همه اصلها جارى است و لو
تفحص نشود. بنابراين حرف مرحوم آخوند درست نيست.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-«و اماالبراءة، فلا يجوز اجزاؤها بعد
الفحص و اليأس عن الظفر با لحجة على التكليف...». كفاية الاصول، ص 424.
-امالى شيخ صدوق، ج 1، ص 9، و تفسير
صافى، ج 2، ص 169، ذيل آيه 149، سوره انعام.
-«فالاولى
استدلال للوجوب بمادلّ من الايات والاخبار على وجوب التفقه و التعلّم..». كفاية
الاصول، ص 425.