اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
امر پنجمى كه بايد در استصحاب متعرض بشويم تا
بعدا وارد در اصل استصحاب بشويم، اين است كه مرحوم شيخ «رضوان اللّه تعالى عليه»
مىفرمايند: استصحاب در امور عقليه شرعيه جارى نيست، براى اينكه اگر در
امور شرعيه عقليه شك بكنيم، قضيه متيقنه نداريم و ما در استصحاب هم قضيه متيقنه مىخواهيم
و هم قضيه مشكوكه. مىفرمايند: احكام عقليه شك بردار نيست، براى اينكه عقل ما اگر
احراز موضوع بكند، حكم را بار بر او مىكند و اگر احراز موضوع نكند، لاحكم است و
مىگويد من حكم ندارم. بعد مثال مىزنند، مىفرمايند: كه كذب مضر را عقل ما حرام
مىداند، مثل اينكه دروغ بگويد تا مال كسى را بخورد، يا آبروى كسى را ببرد، عقل ما
مىگويد اين كذب حرام است. اما اگر مضر نشد مثل اينكه ادعاى علم مىكند براى اينكه
خودش را بزرگ كند، ادعاى حسب و نسب مىكند كه خودش را بزرگ كند، مىفرمايند: عقل
در اينجا مىگويد من نمىدانم كه اين حرام است يانه و همين مقدار كه من نمىدانم،
حكم ندارم، براى اينكه حكم من روى موضوع مشخص است، بايد احراز موضوع بكنم، سپس حكم
روى او بار بكنم و اما آنجا كه موضوع را احراز نكنم، حكم ندارم لذا صريحا مىگويد
حكمى در كار نيست، من حكم نمىكنم كه كذب منهاى ضار حرام باشد. بله شريعت مقدس
اسلام مىگويد كذب حرام است ولو اينكه ضار و مضر نباشد. كذب شدت و ضعف دارد، ولى
دروغ از گناهان كبيره است. انسان به دروغ ادعاى علم بكند، ادعاى حسب و نسب بكند،
اين از گناهان كبيره است. اگر مضر شد، دو قلو مىشود گناه او. اطلاقات دليل چه
مىگويد؟ ظواهر ادله چه مىگويد؟ غير از اين است كه عقل چه بگويد، عقل ما حكم
ندارد، اما شارع مقدس ممكن است حكم داشته باشد. پس بنابراين يك جا پيدا نمىكنيم
كه عقل ما روى مشكوك حكم داشته باشد، به خلاف شارع مقدس كه روى مشكوك خيلى حكم
دارد. اصول علميه همهاش روى مشكوك است؛ برائت روى مشكوك است، احتياط و تخيير روى
مشكوك است، اصالة الطهارة روى مشكوكه است، اما عقل ما روى مشكوك حكم ندارد. وقتى
چنين باشد، مىفرمايند: استصحاب در احكام شرعيه مىشود، اما در احكام عقليه جارى نمىشود.
كه ديروز مىگفتم مرادشان ارشاديات است، يعنى آنجا كه عقل ما حكم كند به حكمى و
شارع مقدس هم آن حكم را امضا كند، به اين مىگوييم ارشادى. «اطيعوا اللّه و
اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» اطاعت خدا، اطاعت رسول گرامى، اطاعت اولى
الامر اينها را عقل ما روى او حكم مىكند، قرآن هم امضا كرده است. اين را مىگوييم
حكم ارشادى. در كذب ضار عقل ما حكم مىكند به حرمت، شرع مقدس هم حكم مىكند به
حرمت. چون عقل ما حكم دارد، اگر شريعت مقدس اسلام حكم داشت ارشاد كرده است حكم عقل
را. در حرف كذب، كه كذب ضار نباشد، كذب مضر نباشد عقل ما حكم ندارد شارع هم بنحو
ارشاد حكم ندارد. اگر بخواهد حكم داشته باشد، بايد تعبد باشد، بايد دليل بيايد
بگويد حرمت كذب هست و الا بنحو ارشاد شارع مقدس هم حكم ندارد، مىشود لاحكم. حالا
اگر شك كنيم كه كذب آمده ولى ضار او نيامده است، بخواهيم بگوييم هذا كذب كان حراما
الان يكون كذلك، مرحوم شيخ گفتهاند نمىشود، گفتهاند براى اينكه قضيه متيقنه
ندارد. قضيه متيقنه ما اين است كه كذب ضار حرام است و اما روى مطلق كذب بنحو
ارشاد، شارع مقدس حكم ندارد. وقتى حكم ندارد، پس قضيه متيقنهاى در كار نيست،
نمىتوانيم بگوييم هذا كان حراما الان يكون كذلك، فقط قضيه مشكوكه است. باز مثال
مىزنند مثل قبح ظلم، عقل ما هم مىگويد ظلم قبيح است. حالا اگر اين ظلم عنوان
تربيت به خود گرفت آيا حرام است يانه؟ عقل ما حكم ندارد، شارع مقدس هم حكم ندارد.
نمىتوانم بگويم، هذا كان الان يكون كذلك در اينجا قضيه مشكوكه نداريم، براى اينكه
قضيه متيقنه ما ظلم بود، الان هم هست، قضيه مشكوكه اصلا نيست، يعنى عقل ما مىگويد
من حكم ندارم، شارع مقدس هم بنحو ارشاد حكم ندارد. برمىگردد به اينكه احكام عقليه
استصحاب بردار نيست، براى اينكه يا قضيه متيقنه ندارد، يا قضيه مشكوكه ندارد و
خلاصه حرف هم اين است كه گاهى قضيه متيقنه نداريم، گاهى قضيه مشكوكه نداريم، براى
اين است كه عقل مطلقا روى مشكوك حكم ندارى، بخلاف شارع مقدس كه روى مشكوك تعبدا
حكم دارد، يعنى اصول عمليه دارد. اين خلاصه حرف شيخ بزرگوار است.
ايرادى كه ما به مرحوم شيخ داريم اين است كه
در احكام عقليه همين است كه شما مىفرماييد، يعنى عقل ما نمىتواند روى مشكوك حكم
بكند، لذا ظلم اگر براى تربيت شد، سيلى تو صورت بچه يتيم اما براى تربيت باشد، عقل
ما مىگويد: من اينجا حكم ندارم. حالا على كل حال در كذب غير ضار مثل اينكه به
دروغ به حسب و نسب تفاخر كند، عقل ما مىگويد من اينجا حكم ندارم. آيا اين كذب وضع
او چيست؟ چون شك داريم مىگويد: من نمىدانم. اينها را قبول داريم همين طور كه شيخ
هم فرمودهاند. اما بيا در ارشاديات، يعنى در احكام كه تابع عقل است، يعنى شارع
مقدس روى ظلم حكم مىكند ـ روى ظلم تربيتى ـ يا روى كذب ضار حكم مىكند، اما روى
كذب مطلقا بعنوان تابع عقل ديگر حكم ندارد. لذا شارع مقدس هم مىشود لاحكم، يعنى
اين حكم حرمت دروغ، حرمت ظلم مىشود لاحكم. وقتى اين جور شد، نوبت مىرسد به استصحاب،
كه نمىدانم حكم شرعى هست يا نه؟ مىگويم كان حراما الان يكون كذلك؛ با استصحاب
مىگويم مطلق كذب حرام است يا مطلق ظلم حرام است. عقل ما حكم ندارد شارع مقدس هم
بعنوان حكم عقلى حكم ندارد، نوبت مىرسد به استصحاب، مىگويم اينكه حرام بود الان
يكون كذلك.
لذا شارع مقدس مىگفت كذب ضار حرام است، حالا
ضار او افتاده است، مثل آنجا كه زيد عادل بوده، حالا پير شده نمىدانيم عادل است
يا نه، مىگوييم كان الان يكون كذلك. ضار و تربيت از حالات است، نه از قوام. كذب،
ضار او گرفته شده و اصل كذب باقى مانده است، يا در ظلم، ضار او رفته است، يا يك عنوان
به او اضافه شده، ظلم تربيتى بخود گرفته است. بايد حالتى از حالات تغيير كند تا
موجب شك بشود، حالا اينجا هم ضارِ كذب رفته است و من شك كردم. وقتى شك آمد، ديگر
عقل ما حكم ندارد، شرع تابع عقل هم كه ارشاد باشد، حكم ندارد با او را استصحاب
حكمدار مىكنيم، مىگوييم هذا الكذب كان حراما الان يكون كذلك. با استصحاب درست
مىكنيم به اينكه مطلق كذب حرام است، چه ضار باشد و چه ضار نباشد. استصحاب جارى
كردهايم در احكام شرعيه عقليه، يعنى استصحاب آمد در ارشادى، با اين تمحّلى كه من عرض
كردم. يا مثلا ظلم صفت تربيت به خود گرفت، مثل اينكه زيد جاهل بود، عالم شد، يا
فاسق بود عادل شد، حالا الان نمىدانم حرام است يا نه، عقل ما نمىگويد حرام است،
چون شك روى موضوع دارد و نمىتواند روى او حكم، كند شرع مقدس هم به قاعده كلما حكم
به العقل حكم به الشرع مىخواست از راه ارشاد حكم كند، عقل نتوانست حكم كند، شرع
هم ساكت مىماند. پس در اين ظلم كه صفت تربيت به خود گرفته است بگوييد عقل ما حكم
ندارد، شرع بتبع عقل هم حكم ندارد، اما استصحاب او را حكم دار مىكند، مىگويد
مطلق ظلم كان حراما الان يكون كذلك. برمىگردد به اينكه قضيهاى كه مرحوم شيخ
انصارى مىگفتند كه ما قضيه متيقنه نداريم، يا بعضى از اوقات قضيه متيقنه نداريم،
با اين عرض من هم قضيه متيقنه درست كرديم و هم قضيه مشكوكه. به مرحوم شيخ اين را
عرض مىكنيم كه عقل ما اگر در مطلق كذب مىگفت ليس بحرام، برمىگشت به اينكه ما
قضيه متيقنه نداريم، بل انقضه بيقين آخر داريم. اما در مطلق كذب، عقل ما نمىگويد
ليس بحرام، بلكه مىگويد من حكم ندارم، لاحكم است در ارشاديات هم مىگويد من لاحكم
هستم. وقتى در ارشاديات هم مىگويد من لاحكم هستم، نوبت مىرسد به استصحاب، كه حكم
ارشادى تو بودى الان هم هستى؛ كان الان يكون كذلك. مىشود مثل آن عباء كه يك دفعه شستهام،
نمىدانم پاك شده يا نه، مىگويم كان نجسا الان يكون كالك. در كذب هم كه ضرر او
رفته است، نمىدانم حالا حرام است يانه، مىگويم كان الان يكون كذلك.
مرحوم شيخ انصارى حكم به نقيض را بالا حكم
خلط كردهاند، مىگويند قضيه متيقنه نداريم. بله اگر عقل ما بگويد نه ،خوب است، به
اين معنا كه نه موضوعى داريم و نه محمولى، مثل اينكه عبا را دو مرتبه شستند، يقين
دارم پاك شد، بل انقضه بيقين آخر او را مىگيرد و اينجا ديگر استصحاب نيست چرا استصحاب
نيست؟ چون قضيه مشكوكه ديگر نداريم، براى اينكه يقين آمد آن قضيه را از بين برد.
اگر شما در احكام عقليه بگوييد وقتى شك كرديم عقل ما حكم نقيض دارد، كذب مضر حرام
است و كذب مطلق حرام نيست، آن وقت حرف شيخ درست بود، چون عقل ما مىگويد نيست،
ارشاديات هم بگويد نيست. آن وقت ما قضيه مشكوكه نداريم، يا قضيه متيقنهاى كه
مشكوكه به او بخورد، نداريم و اما اگر عقل ما بگويد نمىدانم كه مطلق كذب چيست،
ارشاد هم مىگويد نمىدانم، آنوقت نوبت مىرسد به استصحاب، قضيه متيقنه داريم كه
كذب مضر حرام است، قضيه مشكوكه داريم كه كذب غير مضر الان وضع او چيست؟ قضيه
متيقنه داريم كه كذب مضر حرام است، قضيه مشكوكه داريم كه كذب غير مضر الان وضع او
چيست؟ مىگويم هذا كان حراما الان يكون كذلك. فردا دربارهاش يك مقدار صحبت
مىكنيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
-مرحوم شيخ در
تنبيه سوم از تنبيهات استصحاب فرمودهاند: «الامر الثالث: ان المتقين السابق اذا
كان مما يستقل به العقل، كحرمة الظلم و قبح التكليف بما لايطاق و نحوهما من
المحسّنات والمقبّحات العقليه، فلا يجوز استصحابه، لانّ...». شيخ مرتضى انصارى
همان كتاب، ص 308.