اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما كه مشكلترين
بحثها و مفيدترين بحثها است، درباره اين رواياتى است كه در باب علاج آمده كه يك
دسته از روايات مىگفت اگر دو تا روايت با هم تعارض كردند، ترجيح و اگر ترجيح
نباشد تخيير و يك دسته از روايات مىفرمايد اگردو تا روايت با هم تعارض كردند
ترجيح و اگر ترجيح نباشد توقف. چه جور بايد جمع بين اين روايات كرد؟ بعضى از
روايات را خوانديم، بعضى باقى مانده است و الآن اين روايات را بخوانيم ببنيم به
جايى مىرسيم يا نه؟
روايت 37 از باب 9
ازابواب صفات قاضى، جلد 18 وسائل: «الحسن بن محمد الطوسى فى الامالى عن ابيه، عن
المفيد، عن جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب، عن على بن ابراهيم، عن محمد بن عيسى،
عن يونس، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن ابى جعفر عليهالسلام». روايت از نظر سند تا
عمرو بن شمر و جابر خيلى بالاست و جابر هم جابر جعفى است كه آن هم توثيق شده است.
مىماند عمرو بن شمر، كه به قول استاد ما آية اللّه بروجردى اين آقا اين قدر
بدبخت است كه و او عمروا انداختند و او را عمر بن شمر كردند، بابايش شمرو خودش هم
عمر، لذا معلوم است ضعيف است. اما اولاً عمر نيست، بلكه عمرو است، بعد هم كار
اشتباهى كه آن زمانها بوده از اين اسمها زياد مىگذاشتهاند و انصافا خيانت به
بچهها بوده و اسم اين عمرو بن شمر است و موثق است و الآن مثل ابن وليد و مثل محمد
بن عيسى و امثال اينها از او روايت نقل مىكنند و اينها لا يروى لا عن ثقة. در سند
كامل الزيارة هم توثيق شده، مرحوم شيخ طوسى هم در فهرست نه، بلكه در تهذيب ايشان
را توثيق كردهاند. در مصباح المتهجد هم باز مرحوم شيخ طوسى ايشان را توثيق
كردهاند و چيزى كه مهمتر از اينهاست، بزرگان مثل صفوان و مثل ابن ابى عمير از
اين روايت زياد نقل مىكنند. لذا مرحوم فيض در كافى كه ايشان را توثيق مىكنند،
گاهى مىفرمايند بسند صحيح عن ابن ابى عمير عن عمرو بن شمر عن جابر. اين آقاى عمرو
بن شمر ولائى بوده است، مثل خود جابر كه خود جابر را هم تضعيف كردهاند به غلو و گفتهاند
جابر جعفى غير موثق است، چون غالى است. اين عمرو بن شمر از شاگردهاى خوب جابر
بوده، لذا استاد و شاگرد هر دو رمى به غلو شدهاند. بنابراين روايت صحيح السند
است.
عن ابى جعفر
عليهالسلامفى حديث قال: انظروا امرنا و ما جائكم عنا، فان وجدتموه للقرآن موافقا
فخذوا به، و ان لم تجدوه موافقا فردّوه، وان اشتبه الامر عليكم فقفوا عنده وردّوه
الينا حتى نشرح لكم من ذلك ما شُرح لنا». اين مثل روايت
سابق است كه ديروز هم دو تا روايت اينجورى داشتيم كه سه تا احتمال در روايت بود:
يك احتمال كه قابل قبول نيست اين است كه بگوييم هر چه از اهل بيت عليهمالسلام است
بايد موافق با كتاب باشد و اين نمىشودچون لازمهاش اين است كه روايات اهل بيت
عليهمالسلام اصلاً حجت نباشد براى اينكه روايات وسائل الشيعه را صدى يك او را هم
نمىتوانيم بگوييم شاهدى از قرآن دارد. براى اينكه روايات مامفسر قرآن است و قرآن
يك كلياتى است كه مبين او روايات اهل بيت عليهمالسلام است.
يك احتمال ديگر
اينكه روايات متشابه را بخواهند بفرمايند همين طور كه در روايات هست «ان فى
رواياتنا متشابهات كما يكون فى القرآن كذلك»، مراداين باشد كه
اكر روايتى متشابه است اين را معنا نكن و بگذار ديگران معنا كنند.
اين احتمال قوى
است و اگر اين باشد روايت مربوط به بحث ما نيست. احتمال سوم كه ديروز هم مىگفتم
اينكه بگوييم حالا كه مربوط به روايات غير متعارض نيست و مربوط به روايات متعارض
است، يعنى اگر دو تا روايت متعارض پيدا كرديد اينها هيچ كدام نمىتواند حجت باشد،
نمىتوانيد بگيريد، پس بنابراين در اين دو روايت قف و برگردانيد علمش را بما. كه
ديروز عرض مىكردم كه هر چه را نتوانستيم معنا كنيم توقف، حالا اين يك دفعه در
روايتين متعارضين است كه با هم تعارض مىكنند و علم اجمالى مىگويد نه اين و نه آن
بلكه توقف، يك دفعه هم راجع به متشابهات است، تعارض نيست، باز هم توقف. اگر احتمال
سوم، باشد روايت مربوط به بحث ما است و الا روايت مربوط به متشابهات است.
روايت 42: «و عن
سماعه بن مهران عن ابى عبداللّه عليهالسلام». روايت در احتجاج است كه صاحب
احتجاج موثق است. سماعه هم موثق است، اما بين طبرسى و سماعه چهار پنج نفر افتاده
شده، پس روايت مىشود مرسل. «قلت: يرد علينا حديثان: واحدٌ يامرنا بالاخذ به و
الآخر ينهانا عنه، قال: لا تعمل بواحدٍ منهما حتى تلقى صاحبك فتسأله كه برايت
معلوم كند) قلت: لابد ان نعمل بواحدٍ منهما، قال: خذ بما فيه خلاف العامه».
فرمود اگر دو تا
حديث با هم تعارض مىكند چه كنم؟ فرمودند به هيچ كدام عمل نكن. امام عليهالسلام
به اينكه مىفرمايند به هيچ كدام عمل نكن، فرض كردهاند آنجا را كه ضدين نباشد،
ولى آن آقا فرض كرد جمع بين ضدين را، جمع بين نقيضين را و گفت حتما بايد به يك
كدام عمل بشود. فرمودند وقتى چنين است آن كه مخالف با عامه است را بگير و آنكه
موافق با عامه است را رها كن. نحوه دلالتى هم دارد به اينكه مرجح قبل از توقف و
تخيير است. در روايت عمر بن حنظله خوانديم باز هم در روايت مرجحات مىخوانيم كه
مىفرمايند اول شهرت، بعد موافق با كتاب، بعد مخالف با عامه، آن وقت بعد
مىفرمايند تخيير، يا روايات ديگر اول شهرت، بعد موافق با كتاب، بعد مخالف با
عامه، بعد مىفرمايند توقف و اين روايت شريف اول فرمود توقف بعد هم فرموده تخيير، بعد
فرموده مرجح، يعنى اگردو تا روايت با هم تعارض پيدا كردند از اول توقف، آن وقت اگر
بايد به يك كدام عمل كنيم مرجح مىآيد جلو. لذا روايت معرض عنها عند الاصحاب است.
ديگر روايتى براى
توقف نداريم و روايات توقف بيشتر از روايات تخيير بود و اينكه مرحوم شيخ
مىفرمايند روايات تخيير بنحو تواتر است، گفتم نمىدانم مراد شيخ بزرگوار چيست.
على كل حال انسان بر روى هم مىتواند بگويد دو دسته روايات داريم: يك دسته مىگويد
تخيير، يك دسته مىگويد توقف، يعنى اگردو دسته روايت با هم تعارض كردند چه كنيم؟
اول ترجيح به شهرت و موافق با كتاب ،مخالف با عامه كه آنها را بعد صحبت مىكنيم.
اگر ترجيح نباشد، چه كنيم؟ يك دسته روايات مىگويد تخيير، يك دسته روايات مىگويد
توقف. چه بايد كرد؟ مرحوم شيخ انصارى مىفرمايند توقف مال زمان حضور است و تخيير
مال زمان غيبت.
ايرادى كه به شيخ
بزرگوار است اينكه به چه دليل؟ براى اينكه در روايات تخيير هم حتى تلقى امامك
داشتيم و شاهد دلچسبى بر اينكه روايات توقف را بگوييم مربوط به زمان حضور است
نداريم. يك حرف ديگر اينكه به چه دليل اين روايات توقف براى زمان حضور باشد، كه
بگوييم در زمان حضور بايد توقف كنيم در صورت دسترسى نداشتن به امام عليهالسلام،
اما در زمان غيبت در صورت دسترسى نداشتن به امام عليهالسلام، تخيير، چه فرقى
مىكند بين زمان حضور و زمان غيبت؟ در وقتى كه به امام رسيدند، نه تخييرو نه توقف،
براى اينكه «فرجئه حتى تلقى امامك»، مثل كل شى طاهر حتى تعلم است. وقتى به امام
عليهالسلام رسيديم نه تخيير است و نه توقف. اما زمانى كه دسترسى به معصوم نداريم،
مثل زراره دركوفه كه دسترسى به امام عليهالسلام ندارد، بگوييم توقف كن. زمان غيبت
كه مجتهد جامع الشرايط دسترسى به امام عليهالسلام ندارد بگويد تومخيرى. اين يك
دليل خيلى محكم مىخواهد كه ما براى دو مجتهد به اعتبار زمان دو تاحكم تهيه كنيم.
لذا نمىشود بينى و بين اللّه كلام شيخ بزرگوار رادرست كرد، كه ما بگوييم روايات
«فرجئه حتى تلقى امامك» مال زمان حضور است و اين بايد توقف كند تارفع توقف او
بشود. و ديروز عرض مىكردم كه اين روايت سماعه ندارد «حتى تلقى امامك» بلكه دارد
«حتى تلقى من يخبرك». آن روايات توقف مىگويد تا رفع شبهه از تو بشود، روايت اذن
فتخير مىگويد وقتى هم رفع شبهه شد باز هم تخيير نه، پس آن حتى تلقى امامك، حتى
تلقى من يخبرك، آنها مربوط به حكم نيست، بلكه آنها غايت حكم است، مثل كل شىء طاهر
حتى تعلم، كل شىء حلال حتى تعلم، كه حتى تعلم مربوط به كل شىء حلال نيست، يعنى
در ظرف شك كل شىء طاهر، كل شىء لك حلال. در اينجا هم اگر بگوييم در ظرف شك
فرجئه، در ظرف شك فاذن فتخيّر، خود اين دو تا با هم متعارض هستند. چه بايد كرد و
اختصاص دادن به زمان حضور و زمان غيبت ظاهرا وجهى ندارد و على الظاهر وجهى براى
حرف شيخ بزرگوار نيست. مرحوم صاحب كفايه هم متابعت كرده از شيخ بزرگوار و در حالى
كه خيلى تخيير را مىپسندند، اما توقف را مىپسندند در زمان حضور و مىگويند تخييردر
زمان غيبت.
استاد بزرگوار ما مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه
تعالى عليه» اصرار داشتند به اينكه تخيير حكم است و توقف يك رجحان، مىگفتند اگر
دو روايت با هم متعارض شد، اگر ترجيح هست ترجيح و الا تخيير و مستحب است توقف،
يعنى احتياط. چرا؟ ايشان ميفرمودند روايات تخيير نص در جوازاست؛ فاذن فتخيّر. نص
در اين است كه جايزاست يكى روايتها را بگيرى و يكى را رد كنى. روايات توقف ظهور
در وجوب دارد فرجئه حتى تلقى امامك ظهور دارد. ما بواسطه حمل ظاهر بر نص دست از
اين ظهور بر مىداريم و مىگوييم تخيير حكم است و توقف مستحب است. برمىگردد
باينكه بالاخره تخيير چه زمان حضورو چه زمان غيبت، اما اگربتواند توقف كند و
احتياط كند مستحب است. اين فرمايش حضرت امام بود. ما ايراد به حضرت امام داشتيم با
اصرار اينكه روايت فاذن فتخيّر وروايت فارجئه حتى تلقى امامك در مورده با هم
متباين هستند، يعنى عرف اين را تباين و ضديّت مىبيند و اينكه يك كدام نص باشد ديگرى
ظاهر باشد، سؤال مىكند كه دو تا روايت متعارض است چه كنم؟ فرض مىكند تعارض است،
حضرت مىفرمايند شهرت. مىگويد هر دو مشهور است. مىفرمايد موافق با كتاب را بگير،
يعنى يكى را رها كن و يكى را بگير. هر دو موافق با كتاب است. مىفرمايند مخالف با
عامه را بگير. مىگويد هر دو مخالف با عامه است، در يك روايت مىگويد فارجئه يعنى
توقف كن، دريك روايت مىگويد فاذن فتخيير. دارد بيان حكم مىكند و اينكه ما بگوييم
يك كدام نص در جواز و يك كدام ظهور در وجوب و از باب حمل ظاهر بر نص بگوييم تخيير
و اينكه روايات مىگويد مخيرى و توقف او بهتر است. به ايشان عرض مىكرديم روايات
اباء دارد از اين حرف ولو اينكه يكى نص باشد ديگرى ظاهر. يك ايراد ديگر ما به حضرت
امام داشتيم مىگفتيم اينكه شما مىگوييد نص و ظاهر است، ما مىتوانيم او را عكس
كنيم و بگوييم فارجئه حتى تلقى امامك نص در توقف است و فاذن فتخيّر، ظهور در تخيير
دارد و حمل ظاهر بر نص به ما مىگويد توقف حكم باشد، تخيير، رجحان باشد و ما اين
طرف نص و ظاهر درست مىكنيم و حق مطلب اين است كه نه آن طرف نص و ظاهر است و نه
اين طرف نص و ظاهر است، بلكه دو تاظهور است با هم مىجنگند، يكى مىگويد تخيرو يكى
مىگويد توقف؛ هر دو نص در جواز است و، هر دو ظهور در وجوب دارد. فارجئه نص در
جواز و ظهورش در وجوب است، فاذن فتخيّر هم نص در جواز است و ظهورش دروجوب و ما
بخواهيم بگوييم يك كدام نص است يك كدام ظاهر است و بايد حمل ظاهر برنص كرد، ظاهرا
وجهى ندارد. لذا باز هم حرف هست، كه فردا مىزنيم. بهترين حرفها، حرف حضرت امام
است ولى اين دو ايراد را دارد، اگر بتوانيد اين دو تا ايراد را رد كنيد، حرف حضرت امام
خوب است.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- «ان فى الاخبارنا متشابها كمتشابه
القرآن و محكما كمحكم القرآن، فردوا متشابهها، الى محكمها و لا تتبعوا متشابهها
دون محكمها فتضلّوا». محمد بن على بن الحسين بابويه قمى شيخ صدوق، عيون اخبار
الرضا عليهالسلام،
2 جلد (مؤسسه اعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1404، هـ. ق) ج 2، ص 261، باب:
فيما جاء عن الامام على بن موسى عليهالسلام من الاخبار المتفرقه، ح 39.
- «و اما
الاخبار توقف... فهى محمولة على الصورة التمكن من الوصول الى الامام عليهالسلام».
شيخ مرتضى انصارى، همان كتاب، ج2، ص447.
- «فلا مجال لتقييد اطلاقات التخيير
فى مثل زماننا مما لا يتمكّن من لقاء الامام
عليهالسلام
بهما، لقصور المرفوعة سندا و قصور مقبولة دلالة، لاختصاصها بزمان التمكّن من
لقائه عليهالسلام». مرحوم ملا محمد كاظم
خراسانى آخوند، كفاية الاصول (مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ چهارم، 1418، هـ. ق)، ص
505.