جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اجتهاد و تقليد / بررسى ادله قائلين به وجوب تقليد اعلم
    موضوع درس:
    شماره درس: 302
    تاريخ درس: ۱۳۷۷/۲/۱

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    درباره تقليد اعلم تمسك شده است به روايات و به طور مطلق مى‏فرمايند رواياتى داريم و وقتى مى‏خواهند مثال بزنند، به مقبوله عمروبن حنظله[1] مثال مى‏زنند، يا به آن نامه‏اى كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام به مالك اشتر نوشتند[2] بعد هم مثل مرحوم آخوند «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» هر دو را رد مى‏كنند و بالاخره مى‏گويند روايات دلالت ندارد.[3]

    من راجع به اين مسئله دوازده روايت پيدا كردم، راجع به امامت، راجع به رهبرى و راجع به تقليد اعلم يا جلو افتادن اعلم در هر كارى و گفتم اين روايات را مى‏خوانيم و بعد درباره‏اش صحبت مى‏كنيم. سه تا از آنها را ديروز خواندم.

    روايت چهارم را مرحوم برقى درمحاسن صفحه 93، جلد 1 نقل مى‏كند. باز روايت ازنظر سند خوب نيست براى اينكه معمولاً يك قاعده كلى داشته باشيد، روايات نبوى ازنظر ما سند او خوب نيست و كم پيدا مى‏شود كه روايت نبوى از نظر ما سند داشته باشد. مگر اينكه ائمه طاهرين عليهم‏السلام روايت را از رسول گرامى نقل كنند و الا اگر در سلسله سند ائمه طاهرين عليهم‏السلام نباشند روايات نبوى يا مرسل است، يا سندهاى او مجاهيل هستند. حالا اين روايت هم ولو در محاسن برقى آمده، اما چونكه نبوى است، همان واسطه سوم به بعدش تا به رسول گرامى مى‏رسد همه اشان مجهول هستند. پيغمبر اكرم اينجور فرموده است: «من امّ قوما و فيهم اعلم منه او افقه منه لم يزل امرهم فى سفالٍ الى يوم القيامة». اين «من ام قوما» يعنى چه؟ آيا معناى اصطلاحى دارد، يعنى امام جماعت، يا يك معناى دقيق‏تر دارد يعنى امامت، يا يك معناى عموم، هركه جلو بيفتد، حالا اين جلو افتادن گاهى در رياست است، رياست دينى، رياست يك ملتى، يا رياست مرجعيت، رياست رهبريت يا رياست امامت؟ آيا همه اينها را مى‏گيرد يا مختص به امامت است؟ امام جماعت راكه ظاهرا نمى‏گيرد، براى اينكه امام جماعت هميشه اينجور بوده، زمان پيغمبر اكرم و بعد از زمان پيامبر اكرم آنكه در او شرط است، عدالت است و اما علم در او شرط نبوده و هميشه اعلم‏ها مى‏آمدند پشت سر عالم‏ها نماز مى‏خواندند براى اينكه امام راتب بوده‏اند. پس امام جماعت راكه نمى‏گيرد و مراد نيست. بگوييم امّ قوما، يعنى رياست دينى، يعنى اگر يك كسى رياست دين را قبول كند و اعلم و افقه درميان آنها باشد اينها بدبخت هستند. مى‏شود بگوييم «لم يزل امرهم فى سفال»، يعنى پيوسته اينها در سقوط هستند؟ على الظاهر اين راهم نمى‏گيرد. منحصر مى‏شود به امامت ائمه هدى عليهم‏السلام، يعنى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تعريض مى‏كرده‏اند در قضيه بعد از خودشان، كه اى امت اسلامى مواظب باشيد اگرعلى را رها كنيدو عمر را بگيريد، «لم يزل امرهم فى سفال». حرف خوبى مى‏شود و بيش از اين بخواهيم نسبت به پيغمبر بدهيم، ظاهرا نمى‏شود. برمى گردد به اينكه اعلم او همان صفت مشبهه است، افقه او هم همان صفت مشبهه است.

    قرآن شريف در اين باره خيلى صحبت كرده و كارى به اعلم و غير اعلم او هم ندارد. آيه‏اى كه ديروز خواندم، «افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امّن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون».[4] مى‏گويد على عليه‏السلام مقدم برديگران است. يا «ان اللّه‏ اصطفاه عليكم و زاده بسطة فى العلم و الجسم».[5] كه ايا تعريض دارد به اينكه هركه علم داشته باشد و هركه قوى در امر حكومت باشد مقدم است؛ كه اين شجاعت در اينجا هم يعنى هر كه بتواند خوب اداره كند. قرآن شريف روى علم و قدرت پافشارى دارد. على الظاهر روايت‏ها همان تفسير قرآن شريف باشد، يعنى همانجا كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمروى منبر مى‏فرمودند: «من ام قوما و فيهم اعلم منه»، اين تعريض است كه اى مردم مواظب باشيد بعد از من فتنه مى‏آيد جلو و ديگران را مقدم بر اميرالمؤمنين مى‏اندازند، بدانيد رو به سقوط هستيد و آن كه من تعيين كرده‏ام، اعلم قوم - يعنى عالم قوم - افقه قوم - يعنى فقيه قوم- است، او را بگيريد. اينجور نباشد كه على را رها كنيد و ديگران را بگيريد. و بيش از اين از روايت ظاهرا استفاده نمى‏شود.

    بعدش هم آن لم يزل امرهم فى سفال الى يوم القيامه هم باز تعريض است. اين چرا؟ اگر مثلاً راجع به مرجع تقليد يك عده‏اى عالم را بگيرند و اعلم را رها بكنند، اينجوركه نيست كه ملت فى سفال الى يوم القيامه باشد و حالا بگوييد همان ملت، همان كسانى كه عالم را گرفتند و اعلم را رها كرند اينها اشتباه كردند، اينها فى سفال، اما ديگران چرا؟ الى يوم القيامه چرا؟ همين هم دليل بر اين است كه مراد ازاين روايت تعريض بر بعد پيغمبر اكرم است كه مى‏خواست بگويد بعد از من، مردم جاهل را مى‏گيرند و عالم را رها مى‏كنند. مواظب باشيد، اين الى يوم القيامه فى سفال، خشت اول را كج مى‏گذاريد تا روز قيامت سفال مى‏آورد، سقوط در دنيا و آخرت مى‏آورد. ذيل روايت هم به ما مى‏گويد گفته پيغمبر اكرم تعريض است بر بعد خودشان و فتنه‏اى كه بعد خودشان براى مسلمانها جلو آمد. اين هم روايت چهارم.

    روايت پنجم: اين عامى است. من از سنن بيهقى،جلد1، صفحه 118 گرفته‏ام. باز روايت از رسول گرامى است كه از نظر سند خوب نيست، براى اينكه وقتى در سند ما، نبوى او خوب نباشد، در سند آنها هم خوب نيست. «من استعمل عاملاً من السملمين و هو يعلم ان فيهم اولى بذلك منه و اعلم بكتاب اللّه‏ و سنة نبيه فقد خان اللّه‏ و رسوله و جميع المسلمين».[6] حضرت فرمودند اگر يك ملتى يك كسى را بياورند روى كار كه اعلم و افقه درميان آنها باشد، اين خيانت كرده به خدا و رسول خدا و به همه مسلمين.

    ظاهرا مراد پيامبراكرم سقيفه بنى ساعده است؛ مصداق كامل اين روايت سقيفه بنى ساعده است، كه در سقيفه بنى ساعده كسى را آوردند روى كار، در حالى كه مى‏دانند اعلم و افقه به كتاب اللّه‏ در ميان آنها هست. يعنى در حالى كه مى‏دانستند اميرالمؤمنين عليه‏السلام در ميان آنها است، اينها ابوبكر را آوردند. اين خيانت به خدا و رسول خدا و جميع مسلمين است تا روز قيامت. على الظاهر روايت را بيش از اين نمى‏توانيم بگوييم دلالت دارد، كه راجع به مرجع تقليد هم بگوييم كسى كه تقليد كند از يك عالمى، در حالى كه مى‏داند اعلم در ميان هست، اين را هم بگيرد. اينطورنيست.

    اين من استعمل عاملاً من المسلمين را دراين روايت دو جور مى‏شود معنا كرد: يكى خودش مسئوليت بپذيرد و هو يعلم ان فيهم اولى بذلك. اين گناه كرده است. يكى هم اينكه ديگران به او مسئوليت بدهند. در روايت بعدى تصريح دارد كه ديگران بيايند، يعنى سقيفه بنى ساعده بيايد، ابوبكر و عمر را تعيين كند. و اينجا اينجورهم مى‏شود معنا كرد كه كسى كه بپذيرد مسئولى را درميان مسلمانها.

    روايت ششم بازدر كنز العمال است. كنز العمال نظير كافى شريف يك كتاب روائى است و مورد اعتماد اهل تسنن هم هست. اما بالاخره سند عامى است و از نظر ما ناتمام است؛ از مجاهيل هستند،اينها كه معمولاً خودشان در رجال مى‏آورند. مثل صحيح بخارى در حالى كه خود ايشان مى‏گويد من هر روايتى مى‏خواستم نقل بكنم دو ركعت نماز مى‏خواندم، بعد اين روايت را مى‏نوشتم، همين صحيح بخارى صدى هشتاد رواياتش مرسل است، يعنى به پيغمبر نمى‏رسد، به يكى ازاصحاب كه رسيد، روايت را صحيح السند حساب مى‏كند. اين كنز العمال هم همينجورى است كه صدى نود رواياتش به رسول اللّه‏ نمى‏رسد، بلكه به يكى از اصحاب مى‏رسد، مثلاً به عايشه مى‏رسد، مى‏گويند روايت رسول اللّه‏، به ابن هريره مى‏رسد، مخصوصا ابن هريره جعال كه خيلى روايت درهمين صحيح بخارى دارد و امثال اينها. با اينكه پيش خودشان اينها از مجاهيل هستند، اما يكى از راوى عامى مهم پيش آنها همين ابن هريره است. كنز العمال، جلد6، صفحه 79. روايت همان روايت است فقط صورت او فرقى كرده است. «من ولّى احدا من المسلمين و هو يعلم انّ فيهم اولى بذلك و اعلم بكتاب اللّه‏ و سنة نبيه فقد خان اللّه‏ و رسوله»[7]. آن روايت من استعمل عاملاً داشت اين من ولّى احدا من المسلمين دارد؛ آن جميع المسلمين داشت، اين روايت ندارد.[8]

    اين روايت ظهورش بيشتر است به سقفيه بنى ساعده. قدرمتيقن اين روايت همين است. من ولّى احدا من السملمين، پيامبر اكرم روى منبر تعريض مى‏كردند، مى‏فرمودند اى مردم سقيفه بنى ساعده جلو مى‏آيد، على عليه‏السلام را در حالى كه مى‏دانند اعلم است، مى‏دانند اقوى و متقين است، عقب مى‏زنند و ابى بكر را جلو مى‏آورند. اين سقيفه بنى ساعده جلو مى‏آيد، خيانت مى‏كند به خدا، به رسول اللّه‏، به جميع مؤمنين. ظاهرا بيش از اين از روايت استفاده نمى‏شود.

    روايت هفتم: باز در همين كنز العمال است. جلد 6، صفحه 19.

    «ايّما رجلٍ استعمل رجلاً على عشرة انفس»، اگر كسى، كسى را بگمارد بر ده نفر. اين از باب تاكيد است، يعنى اگر بر ده نفر هم بگمارد، خيانت است، چه رسد به اينكه بر يك ملتى بخواهد بگمارد. اين حتما تعريض بر سقيفه است كه كسى، يك كسى را بگمارد بر «عشرة انفس اعلم انّ فى العشرة افضل استعمل فقد غش اللّه‏ و غش رسوله و غش جماعة المسلمين».[9]

    اين هم على الظاهر همان روايت است به اين صورت در آمده است، يعنى ممكن است پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دوسه مرتبه فرموده باشند و همين جورها هم هست. براى اينكه «ما نودى شى‏ء بمثل ما نودى بالولاية»، پيامبر اكرم بيشتر ازنمازو روزه و حج، به ولايت اهميت مى‏دادند، لذا هر منبرى مى‏رفتند مقيد بودند كه درآن منبر بگويند على عليه‏السلام، شايد همين جورها بوده، يك دفعه مى‏گفتند: من ولّى، يك دفعه مى‏گفتند من استعمل، يك دفعه مى‏گفتند ايما رجلٍ استعمل، يك دفعه هم مى‏گفتند: «خان اللّه‏ و رسوله و جميع المسلمين و غش رسوله، اگر كسى كسى را بگمارد بر ده نفر در حالى كه بداند در ميان اين ده نفر اعلم هست، اين غش اللّه‏ و رسوله و جميع المسلمين، يعنى اى مسلمان‏ها سقيفه بنى ساعده ولو درمدينه است ولو در افراد كم است، اما بالاخره اين دودش به چشم همه مسلمانها مى‏رود الى يوم القيامه. اين هم روايت هفتم.

    روايت هشتم: روايت در مستدرك حاكم است. اين مستدرك حاكم نظير مستدرك مرحوم نورى است كه مرحوم نورى خدمتى كرده و مستدرك الوسائل درست كرده است، اين آقاى حاكم، قاضى بوده و مى‏گويند قاضى خوبى هم بوده يك مستدرك نوشته و اين مستدرك در يازده جلد است و اين مستدرك صحاح ستة است؛ رواياتى كه در صحاح ستة نيست اين نوشته است. روايت اين است: «من استعمل رجلاً عصابة و فى تلك العصابة من هو ارضى للّه‏ منه فقد خان اللّه‏ و خان رسوله و خان المؤمنين»[10]، اگر كسى در يك امتى دريك دهى، در يك شهرى، در اين روايت اعلم و افقه ندارد بلكه ارضى دارد. اين هم خيانت كرده به خدا و خيانت كرده به رسول اللّه‏ و همه مؤمنين. متّقين ارضى للّه‏ است؛ «ان اكرمكم عند اللّه‏ اتقيكم».[11]

    اين هم اشاره و تعيير است، يعنى همه دلالت اشاره براى تعريض به قضيه‏اى است كه بعد از پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به سر مسلمانها مى‏آيد. كه اين روايت در جلد 4 مستدرك حاكم، صفحه 92 نقل شده است.

    روايت 9 سندش ازما است؛ از كتاب سليم بن قيس است. كتاب سليم بن قيس كوفى اختلافى است كه آيا مال سليم است يا نه، مشهور در ميان اهل رجال مى‏گويند مال سليم است. فقهاء هم - آنها كه بررسى كرده‏اند روى كتاب سليم - اثبات كرده‏اند - مثل مرحوم محقق همدانى در عصير عنبى، آنجا اثبات كرده‏اند - كه كتاب مال سليم است. استاد بزرگوار ما هم، اين رجالى عالى؛ آقاى بروجردى هم مى‏گفت: كتاب مال سليم است. دو استاد بزرگوار ما هم مرحوم داماد ومرحوم حضرت امام هم مى‏گفتند كتاب مال سليم است و دليل هم داشتند. يادم نمى‏رود كه مرحوم داماد يك هفته در باب كتاب سليم بن قيس در عصير عنبى صحبت مى‏كردند. لذا روايت ازنظر سند خوب است.

    روايت 9، ازكتاب سليم بن قيس كوفى، صفحه 148 است: «ما ولّت امة قط امرها رجلاً و فيهم اعلم الا لم يزل امرهم يذهب سفالاً حتى يرجعوا الى ما تركوا».[12] اگر حكومت را يك ملتى بدهد دست يك افرادى، كه در آن افراد اعلم هست، اينها رو به سقوط هستند تا از اين كار زشتشان دست بردارند.

    اين روايت از نظر سند و دلالت خوب است، اما اگر «ولّت امة رجلاً»، راجع به امامت نباشد، يعنى مثل همان رواياتى كه از عامه نقل كرديم اين روايت هم تعريض نباشد. دركتاب سليم بن قيس دارد كان يقول رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مكررا. ازاين معلوم مى‏شود همين طمطراق باز مربوط به اين است كه پيامبراكرم تعريض مى‏كردند كه كان يقول رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، آن هم مكررا. كه عرض كردم: رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در هر منبرى مقيد بودند بگويند على عليه‏السلام. حالا سليم بن قيس هم مى‏گويد قال رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مكررا ياكان يقول رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مكررا: ما ولّت امة رجلاً قط امرها و فيهم اعلم منه و الا لم يزل امرهم يذهب سفالاً حتى يرجعوا الى ما تركوا، يعنى مردم اگر رها كرديد على را و گرفتيد عمر را، شما رو به سقوط هستيد تا از كار زشتتان دست برداريد. على الظاهر اين است كه پيامبر اكرم مى‏خواستند تعريض بكنند و بر ولايت اميرالمؤمنين تاكيد بكنند، به هر زبانى كه مى‏شد تاكيد مى‏كردند؛ گاهى مى‏گفتند يا على انت و شيعتك هم الفائزون، بنابرآنكه سنى‏ها نقل كرده‏اند، مى‏فرمودند: يا على انت و شيعتك هم الغالبون، وقتى كه آيه شريفه مى‏آمد «الا ان حزب اللّه‏ هم المفلحون»[13]، «حزب اللّه‏ هم الغالبون».[14] وقتى هم آيه نبود و تناسب بود، مى‏فرمودند: انى تارك فيكم الثقلين، آنجاهم كه نه، بالاخره تعريف مى‏كرد، مى‏گفت مردم مواظب باشيد كه بعد از من مصيبت جلو مى‏آيد و شايد اين را عامه بيش از هزار مورد به زبانهاى مختلف نقل كرده‏اند.

    روايت دهم هم ازما است، سند او صحيح است و دلالت او هم بهترين اين روايتها است. مقبوله عمرو بن حنظله را بعدا صحبت مى‏كنيم كه اين اصلاً مربوط به بحث ما نيست و آن ولى فقيه درست مى‏كند نه ولى افقه، و در تعارض دو قاضى مى‏گويد اعلم مقدم است. آن اصلاً مربوط به بحث ما نيست و آنكه مى‏توانيم ازنظر سند و دلالت درباره‏اش صحبت كنيم، اين روايت دهم است كه مرحوم كلينى نقل كرده‏اند، مرحوم علامه مجلسى هم نقل كرده‏اند، ديگران هم نقل كرده‏اند، من جمله صاحب وسائل در جلد يازدهم، صفحه 35، روايت را از امام صادق  عليه‏السلام نقل مى‏كنند.

    روايت صحيح السند است. راوى على‏بن ابراهيم است به امام صادق عليه‏السلام و سند اشكال ندارد.

    روايت اين است: «فواللّه‏ انّ الرجل ليكون له الغنم فيها الراعى، فاذا وجد رجلاً هو اعلم بغنمه من الذى هو فيها يخرجه و يجى‏ء بذلك الرجل الذى هو اعلم بغنمه من الذى كان فيها».[15] مى‏فرمايد مردم! اگر كسى ده تا گوسفند داشته باشد و يك چوپان داشته باشد كه آدم خوبى باشد، اما يك چوپانى پيدا كند كه اعلم به گوسفندهايش باشد، آن يك چوپان عالم را مى‏گذارد كنار و چوپان اعلم را مى‏گيرد.

    آيا مى‏شود از اين روايت براى مرجعيت و رهبريت و امامت استفاده كرد يا نه؟ ان‏شاءاللّه‏ جلسه بعد مفصل درباره‏اش صحبت مى‏كنيم.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- محمد بن حسن حر عاملى، همان كتاب، ص 75، باب 9 از ابواب صفات قاضى، ح 1.

    [2]- سيد رضى، نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتى نشر مشرقين، قم، چاپ اول، 1379 هـ ش ص 576، نامه 53.

    [3]- «و اما الثانى، فلانّ الترجيح مع المعارضة فى مقام الحكومة لاجل رفع الخصومة التى لا تكادترتفع الّا به، لا يستلزم الترجيح فى مقام الفتوى، كما لا يخفى». كفاية الاصول، صص 543 و 544.

    [4]- سوره يونس، آيه 35.

    [5]- سوره بقره، آيه 247.

    [6]- احمد بن الحسين بن على بيهقى، السنن الكبرى، 10 جلد دار الفكر، بيروت ج 10، ص 118.

    [7]- متقى هندى، كنز العمال، 16 جلد مؤسسه الرسالة، بيروت، لبنان، 1409 هـ ق ج 6، ص 79.

    [8]- اين روايت هم جميع المسلمين دارد. رجوع شود به همان مأخذ.

    [9]- همان كتاب، ص 19.

    [10]- محمد بن محمد حاكم نيشابورى، المستدرك، 4 جلد، دار المعرفة، بيروت، لبنان، 1406 هـ ق ج 4، ص 92.

    [11]- سوره حجرات، آيه 13.

    [12]- ابوصادق سليم بن قيس هلالى كوفى، سليم بن قيس، ص 205.

    [13]- سوره مجادله، آيه 22.

    [14]- سوره مائده، آيه 56.

    [15]- محمد بنحسن حر عاملى، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة، 20 جلد اسلامية، تهران، چاپ ششم، 1403 هـ ق ج 11، ص 35، باب 12 از ابواب جهاد عدو، روايت 1.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365