اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و
يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى
شب جمعه در مسجد حكيم من يك بحثى را عنوان كردم و فكر كردم اگر همين بحث را
در اين جلسه مقدس عنوان كنم و چند هفتهاى چند ماهى درباره آن صحبت كنم از نظر
اخلاقى خيلى بالا است وشايد بشود جزوهاى نوشت بشود از شما عزيزان استفادهاى كرد
بحث، بحث مهمى هم است و مخصوصا اگر بحث را بياوريمش در ميان مدرسهها يك بحث تحقيقى
بشود نه بحث خطابى معلوم است در مسجد حكيم بيش از بحث خطابى اخلاقى نمىشود باشد اما
اگر بياوريم بحث را اينجا هم بحث تحقيقى بشود هم يك بحث فوق العاده اخلاقى و آن
بحث اين است كه من راجع به خصوص اميرالمومنين عليهالسلام صحبت كردم كه راجع به
همه انبياء همين است راحع به همه اولياء هم همين است راجع به اميرالمومنين
عليهالسلام چون كه اين هفته هم مربوط به ايشان بود از همين جا شروع كنيم و اينكه
اميرالمومنين بعد پيغمبر اكرم افضل از همه است ضرورت تاريخ است اما افضليت هم به
اين معنا ايشان مولود كعبه است مرحوم علامه امينى در شانزده تا كتاب مهم از اهل
تسنن نقل مىكند ايشان مولود كعبه است با آن خصوصياتى كه شيعه نوشته سنى نوشته است
اما در جزئياتش ممكن است اختلاف باشد شيعه مىگويد كه مسلم چنين است وقتى آقا
آمدند آقازاده آمدند و وقتى چشمشان به پيغمبر اكرم افتاد سلام كردند قرآن خواندند اينها
را ممكن است سنى نگويد يا آن جملاتى كه فاطمه بنت اسد نقل كرده است در خانه خدا
ممكن است بعضى كتابها نوشته نشده باشد و اما اين كه اميرالمومنين مولود كعبه است و
اين كه با معجزه با خرق عادت با خواست خدا مادر اميرالمومنين رفتند در خانه خدا ديوار
شكافته شد و خواستند آن دو سه روز در خانه
خدا بروند نشد و بالاخره اميرالمومنين آنجا متولد شدند و فاطمه بنت اسد با
اين مولود مبارك بيرون آمدند خيلى امتياز است همه سنىها مىگويند بله يعنى يك كسى
را پيدا بكنيد بگويد اميرالمومنين مولود كعبه نيست، اين اولش آخرش هم اينكه پيغمبر
اكرم غدير خم را ايجاد كردند يك سنى بگويد نه خب نيست ديگر غدير خم ايجاد شد
درمقابل 120 هزار نفر از مسلمانها اميرالمومنين سر دست پيغمبر رفت اول اقرار گرفته
شد «الست اولى بكم من انفسكم» يعنى آيه قرآن خوانده شد «النبى اولى بالمومنين من انفسهم»
اقرار گرفته شد بعد هم پيعمبر اكرم فرمودند «من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم
وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله» و اميرالمومنين را
زمين گذاشتند مشهور است درميان سنى و شيعه مىگويند اطرافيان اول مِن جمله اول عمر
گفت بخٍ بخٍ لك يا اميرالمومنين اصبحت مولاى و مولا كل مومن و مومنه مرحوم علامه
امينى در الغدير اصلاً كتاب را نام گذارى كرد به الغدير مىدانيد دو سه جلد الغدير
راجع به همين از علماى اهل تسنن بعد هم آيه آمد «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت
عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» يعنى دين منهاى ولايت آن آيه «يا ايها
الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك» مىگويد پوچ است «وان لم تفعل
فما بلغت رسالته» اين آيه مىگويد ناقص است «اليوم اكملت لكم دينكم» دين منهاى
ولايت منهاى عترت ناقص است مرضى خدا نيست كامل وقتى كه اميرالمومنين سر كار باشد
اين هم مسلم يعنى راستى يك تفسيرى خيلى كم است كه آن هم ساكت مانده است ساكت بماند
ولى بالاخره به قول مرحوم علامه امينى (رضوان اللّه تعالى عليه) بالاخره يك
اجماعى هست ضرورى هست اين هم آخر اميرالمومينين عليهالسلام در اين وسط 23 سال
همهاش فضيلت اميرالمومنين عليهالسلام است يعنى شما در واقعهاى حتى در يك ماهى
حتى در يك روزى پيدا نمىشود كه در اين 23 سال اثبات ولايت براى عترت براى
اميرالمومنين نشده باشد حالا از همهاش
بگذريم روايت ثقلين مرحوم صاحب عبقات با 504 سند روايت را نقل مىكند مسلم در
اسلام نداريم اين جور يك ضرورت با 504 سند كه مىدانيد مرحوم علامه امينى در
الغدير ديگر 504 سند را بيش از اينهايش كرده است بيش از اين هم اين مرد بزرگ روى
اين مانور داده است كه در مواقع حساس پيغمبر اكرم مىفرمودند كه قرآن على، على
قرآن يك كسى بگويد نه نگفته است اين جور، دم مرگ پيغمبر اكرم آمدند كشان كشان
آوردند نماز نشسته خواندند ديگران ايستاده، رفتند روى پله اول نشستند، نتوانستند
بروند بالا گفتند اين قانون شكنى بود استثناى در قانون آمدند براى يك امرى كه حتى
استثنا در قانون است گفتند اين نماز منحصر به من است هيچكس ديگر نمىتواند اينكار
را بكند براى چه آمدند «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتى لن يفترقا حتى
يردا على الحوض ما ان تمسكتم بهما فلن تظلو ابدا» اين مسلم است قطعى است از نظر
تاريخ آمدند مسجد و گفتند بعد هم پيغمبر را آوردند در خانه پيغمبر وضع حالشان
بسيار بد بود كه دو سه ساعت ديگر يعنى از آن وقتى كه از مسجد آمدند تا از دنيا
رفتند دو سه ساعت طول كشيد عصر دوشنبه همان وقت هم باز گفتند كه اتونى بقلم دوات
حتى اكتب و لكم مالا تضلوا ابدا كه اين مالاً تضلوا ابدا را تحليل گرها حتى مثل
فخر المشكشكين فخر رازى مىگويد از اين جمله معلوم بود كه چى مىخواهد بگويد ديدند
كه ديگر حالا نمىشود همه مىگويند كه يك داغى گذاشتند روى دل پيغمبر اكرم كه
پيغمبر اكرم عصبانى شدند همه را بيرون كردند جز زهرا و اميرالمومنين كه آن نانجيب
آنجمله رذالتى كه به خودش مىخورد گفت، گفت ديگر بالاخره نگذاشتند بنويسد كسى كه
در مدت عمرش نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت اما حالا مىخواست بنويسد
مىخواست بگويد قرآن عترت، عترت قرآن شايد اقلاً در اين 23 سال بيش از هزار مرتبه
فرمودند در مواقع حساس اگر يك كسى پيدا بشود جمع بكند باز هم علامه امينى اين جور
جمع نكردند مواقع حساس را جمع بكنند كه پيغمبر اكرم كجا، كجا، كجا بيش از هزار
مورد پيدا مىشود كه در مواقع حساس در مواقع استثنايى آن جا كه يك جمعيت پيغمبر
اكرم پيدا مىكردند« انى تارك فيكم ثقلين كتاب اللّه و عترتى» اين هم اين قضيه
ديگر آن فضايل اميرالمومنين كه به زبان پيغمبر است مىدانيد كه الحمدللّه از سنى
از شيعه كتابها نوشته شده حرفها گفته شده و از غير سنى غير مسلمان كتابها نوشته
شده حرفها زده شده اين على لذا على كيست؟
چه كسى مىتواند جواب اين را بدهد على كيست احدى تا حال نگفته است يعنى از
سنى بپرسند مىگويد نمىتوانم بگويم از شيعه بپرسند مىگويند نمىتوانم بگويم از
دشمن بپرسند مىگويد نمىشود بله يك روايتى كه از امام هادى عليهالسلام است كه
على كيست مىگويد على اين است «ولو انما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمد من
بعده ما نفدت كلامات اللّه» اين على است از اين قضايا زياد است از قضيه غدير خم
تا وفاوت پيغمبر اكرم تقريبا 50 روز تحقيقا 2ماه و خوردهاى قضيه سقيفه بنى ساعده
بلا تفاوت يعنى همان وقتى كه پيغمبر اكرم از دنيا رفتند سقيفه بنى ساعده تشكيل شد
و ابى بكر از صندوق در آمد اميرالمومنين كنار زده شد حرف ما اينجا چرا؟ چه جور شد
يعنى اين مسلمانها كه 80 جنگ را پشت سر گذاشتند چه جور شد اين 120 هزار نفر پاى
منبر پيغمبر اكرم و« من كنت مولاه فهذا على مولاه» اميرالمومينين را پايين گذاشتند
دو سه روز صبر كردند تا اينكه همه بيعت كنند خواص اول بيعت كردند اينها را همه
نوشتند چه جور شد چرا على را كنار زدند چرا اين اختلاف جلو آمد. هنوز دود اين
اختلاف در چشم همه همه و رسيده به اينجا كه الان مىتواند استثمار گر توانسته
استثمار گر همه مان را استثمار كند حالا اين جا استثمار شده بود تمام شد با تهاجم
فرهنگى الان بدتر از استثمار شده است چه جور مىشود حرف اين است كه آن همه فضائل
براى اميرالمومنين آن همه غوغا در ولايت اميرالمومنين تمام سنىها كه به اندازهاى
كه من مطالعه دارم نوشتهاند اين فضيه را تمام سنىها سيره ابن هشام، سيره حلبى،
مروج الذهب كه سنى باشد براى همه اينها نوشته است كه پيغمبر اكرم وقتى مبعوث به رسالت شد يك جلسه از
خويشان از سر كردهها از كله گندهها به قول قرآن از مترفين جلسه جلسه مهمى بود
چون از خواص بود پيغمبر اكرم اول يك شير برنجى هم بهشان دادند معلوم است بى مايه
فطير است يك سور بايد داد يك سورى دادند به ايشان بعد پا شدند ايستادند فرمودند
مردم من چه جور آدمى هستم پيش شما اگر بگويم كه يك لشكر پشت اين كوه الان به شما
حمله كرد چى گفتند مهيا مىشويم تو امينى تو صادفى تو عاقلى هى تعريف كردند گفت
اگر چنين است من پيغبر هستم و هر كسى هم اول بگويد تو پيغمبر هستى اين بعد از من
وصى من اين بعد از من خليفه من بلافاصله اميرالمومينين پا شد حدودا 13 سالشان بود
بالاخره شهادت داد حضرت فرمودند بنشين دو دفعه همين را پيغمبر اكرم تكرار كردند من
پيغمبر هستم معجزه دارم بياييد معجرهام را ببينيد من به قول شما عاقل هستم امين
هستم دروغ نمىگويم و هر كس اول شهادت بدهد وصى من، خليفه من باز اميرالمومنين پا
شد فرمودند بنشين دفعه سوم باز اميرالمومنين پا شد فرمودند بنشين احدى ايمان
نياورد بعد پيغمبر اكرم فرمودند اين بعد از من وصى من ،خليفه من، اين را سيره حلبى
نوشته است سيره حلبى سنى است سيره ابن هشام نوشته است ابن هشام چرا سنى است طبرى
نوشته است اين طبرى چرا اين قدر لجوج است كامل ابن اثير نوشته ابن اثير غير لجوج
چرا سنى است و همچنين تا آخر بعضى اوقات كه مىآيد در توجيه گرى توجيه گرى بدتر از
اين است كه نپذيرد مثلاً «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را از اول تا آخر نقل
مىكند اليوم اكملت را هم نقل مىكند بعد مىگويد كه مراد از اين مولا يعنى دوست
يك ديوانه اين كارها را مىكند 120
هزار نفر جمعيت ر جمع بكند يك جا بعد هم بگويد «الست اولى بكم من انفسكم» همه
بگويند قالو بلى بعد بگويد هر كه مرا دوست دارد او را دوست بدارد اصلاً خودش
نمىداند چه بگويد چه كار بكند. و در توجيههاى اين توجيهها چرا؟ الان الازهر مصر
يكى از كارهاى جنايتش كه خيلى جنايت بالا است كتابهاى سنىها را كه از اين چيزها
درونش است مىگيرد اينها را خذف مىكند كتاب را چاپ مىكند چرا؟ يعنى مثلاً در
سيره ابن هشام ده جا ولايت اميرالمومنين است اين ده جا را حذف مىكند و كتاب را
تجديد چاپ مىكند يكى از كارهاى الازهر مصر دانشگاه، دانشگاهى كه بايد افتخار براى
مصر باشد قبلش هم بود انصافا حالا كار دانشگاه الازهر مصر دزدى كردن است آن هم چه
دزدى اين دزدى كه از خانه مردم بالا رفتن و پول مردم گرفتن آن خيلى بهتر از اين
است آن پيش اين خيلى شرافت دارد اين دزدى كردن چرا؟ يك مقدار بايد در اين باره فكر
كرد صحبت كرد چرا حالا امروز يك جمله بگويم تا انشاءاللّه روزهاى ديگر شما فكر
كنيد ما فكر كنيم برويم جلو اگر يك سالى در اين باره صحبت بكنيم خوب است قرن اين
چراها را جواب مىدهد اما به رنگ حكايت به رنگ قصه شما مىدانيد كه تقريبا اكر ربع
قرآن قصه نباشد ديگر تقريبا خمس قرآن، سدس قرآن قصه است كه قرآن مىفرمايد «لقد
كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب» اين قصهها همه همه رنگ اخلاقى
دارد لم دارد در اين قصهها يك چيز را قرآن روى آن پا فشارى دراد قابيل چرا هابيل
را كشت قابيل پسر پيغمبر است مىداند آدم كشى بد است قرآن مىگويد چرايش اين نه
اين اينكه حالا تقصير هم داشته باشد هابيل نه خدا تقصير داشت براى اينكه دو تايشان
قربانى كردند قربانى هابيل قبول شد قربانى قابيل رد شد به جاى اينكه بگويد خدا چرا
قربانى مرا قبول نكردى رو كرد به هابيل گفت مىكشمت «واتل عليهم نبأابنى ءادم
بالحقّ اذ قَرَّبا قربانا فَتُقُبِل من احدهما و لم يُتَقَبَّل من الاخر قال
لأقتُلَنَكَ قال انَّما يَتَقَبَّل اللّه من المتقين» گفت بابا تقصير من چيست؟ تقصير
خودت است تقوا نداشتى به من چه؟ گفت مىكشمت بالاخره كشتش كه قرآن كشتنش را هم نقل
مىكند كشتش و بلد نبود دفنش بكند و يك كلاغ آمد يك مرده كلاغ دستش بود دفن كرد و
اين بلد شد و بعد بالاخره دفنش كرد اين جمله «واتل عليهم نبأ ابنى» آدم اين چه
مىگويد چرا؟ واى به حسادت از اين جا شروع شد واى به عناد واى به لجاج واى به پول
پرستى واى به رياستطلبى تمام قصه هاى قرآن بخوانيد اين است يعنى اگر يك صفت رذيلهاى
بر انسان حكمفرما بشود اين صفت رذيله «واضله اللّه على علم» با علم گمراه مىشود
با علم و نمىگذارد ديگر نمىگذارد حالا قضيه خواص و عوام چى است يك قصيه شيرينى
است مقام معظم رهبرى چندين جلسه برايش داشتند آن هم يك قضيه خوبى است براى خودش
بالاخره آن كه على را خانه نشين كرد آن كه هابيل را كشت آنكه قضيه حضرت موسى و
فرعون را جلو آورد و آن كه بالاخره كفار قريش و زير بار نرفتن را جلو آورد اينها
همه صفت رذيله، عناد، لجاج، حسد، تكبر، منيت، خوديت، اگر قرآن مىفرمايد 11 جاى قرآن
مىفرمايد فسيروا فى الارض برو در تاريخ اما نه اين كه تاريخ نقلى نه فلسفه تاريخ،
تاريخ نقلى خوب است اما اين را قرآن نمىگويد تاريخ علمى، تاريخ فلسفى عمده اين
آيه شريفه «لقد كان فى قصصهم عبره» برو در تاريخ چرايش حالا اين چرا را اسمش را
بگذاريد فلسفه تاريخ يا اسمش را بگذاريد تاريخ اخلاقى شايد اسمش را تاريخ اخلاقى
بگذاريدبهتر باشد چرا؟ مىگويند چرا قابيل هابيل را كشت چرا با آن همه معجزه آخر
قرآن هم هست آن كه تاريخ است آدم قبول ندارد اما يكدفعه فرآن است و آن اين كه حضرت
ابراهيم را انداختند در آتش كذايى آتش گلستان شد يك نفر ايمان نياورد نه بلكه
تبعيدش كردند از آتش آمد بيرون به جاى اينكه همه بگروند تبعيدش كردند و آن قضيه تبعيد
ايشان آمد جلو تبعيد به فلسطين شد و بعد هم كه آمدند خانه خدا را ساختند با آن
تفاسيرى كه قرآن دارد چرا اين قرآن معجزه نيست و مخصوصا در فصاحت و بلاغت براى
عربها اين ان له لحلاوه و ان له لطراوه و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغزق و انه
يعلو ولا يعلا عليه اين مال عربها نيست؟ چرا ابى لهب به جاى اينكه بگويد بارك
اللّه سنگش مىزد تا «تبت يدا ابى لهب وتب» برايش آمد واى به عناد خدا نكند آدم
لج كند خدا نكند آدم منيت و خوديت داشته باشد و بالاخره خدا نكند صفت رذيلهاى بر
دل كسى حكمفرما بشود مىبرد آن صفت رذيله آن جا كه خاطر خواه اوست و اين هم به شما
بگويم كه قرآن مىگويد روز قيامت هم يك عناد و لجاجت دارد ديگر وقتى عنود شد روز
قيامت هم هست «يوم يبعثهم اللّه فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على
شىء الا انهم هم الكاذبون» خدايا به حق خودت من آدم خوبى هستم بىخود مىخواهى
مرا جهنم ببرى اشتباه مىكنى «فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شىء»جهل
مركب است عناد است لجاج است منيت است منيت كه نمىشود خودش را بد بداند مىگويد نه
خدايا من خوبم بهشتى هستم تو اشتباه مىكنى به حق خودت تو اشتباه مىكنى اين روايت
را كه من نديدم يكى از بزرگان مىگفت كه بعضى از جهنمىها يك نسيمى پيدا مىشود
مىگويند اين نسيم چيست مىگويند پيغمبر اكرم آمده است در جهنم مىرود در سلول
چشمش به پيغمبر اكرم نيفتد من خلجان ذهنى دارم روايت را حضرت امام نقل مىكردند بالاخره
هست من نديدم روايت را اين كور، كه كور دل من بعضى اوقات كه يادم مىآيد مىلرزم
آدم راستى به كجا مىرسد اين كور اين مفتى حجاز در مصاحبهاش گفته است كه
الحمدللّه من كور هستم و چشمم به گنبد مطهر پيغمبر اكرم نمىافتد خدا نكند آدم
لجوج باشد كور هستم و گنبد مطهر را نمىبينم الحمدللّه يعنى اگر بتوانم همين
امروز خراب مىكنم، خراب كردند ديگر بقيع را همه را خراب كردند بقيع اين همه گنبد
داشت خراب كردند اگر از شما نمىترسيدند ديگر خراب مىكردند حالا بيش ار اين مزاحم
نشوم يك سالى در اين باره صحبت بكنيم شايد خوب باشد يك قدرى هم شما دربارهاش فكر بكنيد.
خدايا به حق اولياءت قسمت مىدهيم به حق اميرالمومنين و مظلوميتش قسمت
مىدهيم درخت رذالت را از دل همه ما بر بكن و به جاى آن درخت فضيلت غرس كن بارور
كن از ميوه آن انشاءاللّه همه مان استفاده بكنيم.
والسلام عليكم و رحمته اللّه و بركاته