اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
قاعده اصالة الصحة مثل قاعده يد يك قاعده
مهمى است براى مسلمانها و معناى قاعده اصالة الصحه اين است كه اگر كسى فعلى را بجا
آورد، حالا اين فعل عملى باشد يا گفتنى؛ كارى انجام دهد، مثل اينكه جملهاى را
گفت، كارى را انجام داد، غذائى را خورد، كارى كه صحت و فساد دارد بجا آورد و ما شك
كرديم كه اين گفته مطابق با واقع است يا نه، اين دروغ گفته يا نه، يا اين عمل را درست
بجا آورده يا نه، گفتهاند بگو درست انجام داده، بگو درست گفته است.
صحت در فعل غير اصالة الصحة فى فعل الغير به
ما مىگويد اعمال مردم، گفتار مردم مطابق با واقع است، الا اينكه يقين پيدا كنى
دروغ گفته يا عمل فاسدى است و تا اين يقين را پيدا نكنيم بايد بگوييم افعال ديگران
مطابق با واقع است.
در اين باره كه بعدا هم صحبت مىكنيم، يعنى
اصالة الصحه فى فعل الغير بنحو قضيه طبيعيه، بنحو مجمل يك قضيه مسلمى است. مرحوم
شيخ انصارى «رضوان اللّه تعالى عليه» تمسك فرمودهاند به ادله اربعه براى اين
اصالة الصحة فى فعل الغير.
از نظر كتاب دليل آوردهاند باينكه قرآن
مىفرمايد: «و قولوا للناس حسنا». و معناى او اين است كه اگر فعلى را بجا
آورد، اين را حمل كنيد بر صحت، بگوييد خوب است. اگر نخواهيد بگوييد خوب است، بايد بگوييد بد است. اين آيه شريفه مىفرمايد
درباره مردم خوب بگوييد. اين از نظر قرآن.
از نظر روايت هم تمسك فرمودهاند باينكه «ضع
امر اخيك على احسنه»؛ كار برادرت را حمل كن بر احسن. احسن در
اينجا افعل التفضيل نيست، يعنى على حسنٍ. اگر كارى را انجام داد، بگو درست است،
اگر قولى را گفت، ضع امره على حسنه، بگو درست است. كه مرحوم آخوند هم در حاشيه بر رسائل
تمسك به همين روايت فرمودهاند.
ازنظر اجماع هم مرحوم شيخ انصارى تمسك
فرمودهاند به اينكه براى فقهاء ازاول فقه تا آخر مسلم است كه اصالة الصحة داريم و
مىفرمايند اصالة الصحة قاعده سيال در فقه است.
از نظر عقلى هم مىفرمايند اگر ما اصالة
الصحة نداشته باشيم لازم مىآيد اختلال نظام، براى اينكه هر كارى انسان انجام بدهد
ذو وجهين است، هر كسى چيزى بگويد ذو وجهين است؛ ممكن است درست باشد، ممكن درست
نباشد، ممكن راست باشد، ممكن دروغ باشد و ما اگر با اين احتمال برويم جلو نه مىتوانيم
چيزى بخريم و نه مىتوانيم چيزى بفروشيم، اختلال نظام لازم مىآيد. و اختلال نظام
كه در اسلام جايز نيست، پس حتما اسلام اصالة الصحة دارد. اين هم قاعده عقلى او.
ولو اينكه بعضى از اين چهار دليل پيش شيخ انصارى مخدوش است، اما بالاخره رد
مىشوند باينكه اصالة الصحة ادله اربعه دارد واينكه حجت در فقه است و بلا اشكال
است.
راجع به آيه شريفه و همچنين راجع به روايات
هيچ كدام دلالت ندارد بر بحث ما:
اما معناى «قولوا للناس حسنا» يك امراخلاقى
است، يعنى ما نبايد غيبت كنيم، نبايد تهمت بزنيم، بجاى اينها بايد تعريف مردم را
بكنيم. «قولوا للناس حسنا» كه نظير او در آيات و روايات زياد داريم. حتى مثلاً
مواظب باشيد منفى باف نباشيد و مثبت باف باشيد و اما اصالة الصحة فى فعل الغير،
اينكه نمىدانم اين راست مىگويد يا نه، بگو راست مىگويد، من نمىدانم فعلى كه
انجام داد صحيح انجام داد يا نه، بگو صحيح انجام داد، نماز استيجارى را از من
گرفته است، نمىدانم خواند يا نه، بگو خواند، اينها را نمىشود با «قولوا للناس
حسنا» درست كرد. «قولوا للناس حسنا» مىگويد سوء ظن به ديگران نداشته باش و تعريف
ديگران را بكن، تخريب ديگران را نكن. چنانچه روايت هم همين است، ذيل روايت مىگويد
اگر پنجاه نفر آمدند يك چيزى را گفتند درباره كسى، اما خودش منكر است و مىگويد
نگفتهام تو آنها را تكذيب كن و اين را تصديق كن. به قول مرحوم آخوند در كفايه مىگويد معناى
اينكه آن پنجاه نفر را تكذيب كن، اينكه ضد و نقيض مىشود. اگر پنجاه نفر آمدند،
گفتند فلانى پشت سر تو حرف زده و خودش آمد و گفت نگفتم، كذبهم و صدقه. اگر بخواهيم
از اين حجيت خبر واحد استفاده بكنيم، يا اصالة الصحة، معناى او اين است كه پنجاه
نفر را تكذيب كن و يك نفر را تصديق كن و اين ضد مطلوب مىشود. لذا خود شيخ انصارى
و ديگران روايت را اينجور معنا كردهاند كه «قولوا للناس حسنا» معنايش اين است كه
حالا كه اين دارد عذرخواهى مىكند، به رخ او نكش. اين كسانى كه عادل نيستند و
آمدند يك حرفى پشت سر او زدند، قبول نكن، يعنى ترتيب اثر نده و سوء ظن براى تو
پيدا نشود.
يك بحث اخلاقى است كه ما بايد سوء ظن به
ديگرى نداشته باشيم ولو مظنه ما هم قوى باشد؛ تا اينكه حجت بگويد بد است، ما بايد
بگوييم خوب است ولو ظن ما هم قوى باشد ولو چندين نفر هم بيايند بگويند اين آدم بدى
است، تو ترتيب اثر نده و معلوم است كه بعضى از اوقات احتياط بايد كرد. چند نفر
بيايند بگويند اين آدم بدى است، چشم چرانى مىكند. او را در خانه ات راه نده،
تصديق نكن و نبايد اطمينان به او پيدا كنيم، اما ترتيب اثر به اينكه او را تفسيق
بكنيم، نباشد. به عبارت ديگر «قولوا للناس حسنا» اينها يك بحث اخلاقى است كه ربطى
به فقه ما ندارد و اگر خواستيد بگوييد اينها ارشادى است. «قولوا للناس حسنا»
ارشادى است. يعنى ببين عقل تو چه مىگويد، عقلت مىگويد منفى باف نباش، الا در
مواردى كه بايدتفحص كنيم مثل اينكه مىخواهد دختر بگيرد از آقا، اينجا «قولوا
للناس حسنا» معنا ندارد، حتما بايد تفحص كند ولو اينكه مردم بگويند آدم خوبى است و
«قولوا للناس حسنا»، «وضع امر اخيك على احسنه» اينجا معنا ندارد. چرا؟ چون عقل ما
مىگويد «قولوا للناس حسنا» اينجاها نيست. اگرما بخواهيم اين فرد را شريك خودمان قرار
بدهيم، يا بخواهد رفت و آمد كند با خانواده ما، عقل ما مىگويد «قولوا للناس حسنا»
اينجا معنا ندارد. برو دنبال تحقيق تا اطمينان به او پيدا كنى و با «قولوا للناس
حسنا» كه نمىشود اطمينان حاصل كرد، با «ضع امر اخيك على احسنه» كه نمىشود
اطمينان پيدا كرد. آنجاها كه ضرر و نفعى براى ما نداشته باشد. «قولوا للناس حسنا».
اين امر اخلاقى ريشه اخلاقى دارد، يعنى ارشاد است. هم «قولوا للناس حسنا» ارشادى
است و هم «ضع امر اخيك على احسنه». معناى ارشاد هم اين است كه تابع ما يرشد اليه
است، ببين عقل تو چه مىگويد. اين دو تا دليل را كه نمىشود به او تمسك كرد براى
ما نحن فيه.
اما اجماع هم هست، اما محتمل المدركيه است چون ممكن است مدرك مجمعين همين آيه
و روايت باشد، يا آن اختلال نظامى باشد كه مرحوم شيخ مىگويند و يك دليل براى
اصالة الصحة نيست. روى اختلال هم اگرما بخواهيم بگوييم اصالة الصحة لازم نيست،
اختلال نظام لازم مىآيد و با احدى نمىشود معاشرت كرد. اگر اين قاعده مهمتر از
قاعده يد نباشد، حتما كمتر نيست. قاعده يد ممكن بود كه انسان در خانهاش نباشد،
اما اصالة الصحة در خانه هم بايد باشد؛ زن راجع به شوهر و شوهر راجع به زن. لذا آن
اختلال كه راجع به قاعده يد از امام صادق عليهالسلام نقل كرديم آن «لما كان
للمسلمين سوق»، همان اينجا هم مىآيد واگر شيخ انصارى مىخواستند تمسك به روايت
بكنند، اگرتمسك به اين روايت كه قبلاً راجع به قاعده يد كردند مىكردند، خيلى بهتر
بود. براى اينكه «لما كان للمسلمين سوق» علت براى
حكم بود. راوى سؤال كرده بود از بازار، حضرت فرمودند خريد و فروش بكن. سؤال كرده
بود كه مىدانم بعضى از آنها فساد است. حضرت فرمودند اگر با احتمال تو بخواهيم بياييم
جلو، «لما كان المسلمين سوق».
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.
- ر.ك: فرائد
الاصول پيشين، ج 2، صص 393 - 389.
- وسائل الشيعه، پيشين، ج 8، ص 614،
باب 161 از ابواب احكام العشرة، ح 3.
- اين جمله كه
«اگر پنجاه نفر چيزى را درباره كسى گفتند، اما خودش منكر اوست، تو آنها را تكذيب
كن و اين را تصديق كن.» در ذيل روايت «ضع امر اخيك عن احسنه» نيامده است، بلكه در
ذيل روايت ديگرى آمده است كه مرحوم شيخ آن را هم نقل كردهاند و عبارت روايت اين
است: «يا محمد كذّب سمعك و بصرك عن اخيك. فان شهد عندك خمسون قَسامة انّه قال، و
قال: لم اقل، فصدّقه و كذّبهم». وسائل الشيعه، پيشين، ج 8، ص 609، باب 157 از
ابواب احكام العشرة، ح 4.
- «ولكنّ الانصاف: عدم دلالة هذه
الاخبار الّا على انه لابد من ان يحمل ما يصدر عن الفاعل علىالوجه الحسن عند
الفاعل و لا يحمله عن الوجه القبيح عنده، و هذه غير ما نحن بصدده». چون ما درصدد
اثبات حمل فعل مسلم بر صحت هستيم و ملازمهاى بين صحت و حسن وجود ندارد.، فرائد
الاصول، پيشين، ج 2، صص 391 - 390.
- مرحوم شيخ در
ضمن دليل عقل مستقل به اين روايت هم تمسك كردهاند و فرمودهاند: «مع ان الامام عليهالسلام قال لفحص بن غياث ـ بعد الحكم بانّ اليد دليل الملك و يجوز الشهادة
بالملك بمجرد اليد ـ : «انّه لولا ذلك لما قام للمسلمين سوق» فيدل بفواه على
الاعتبار اصالة الصحة فى اعمال المسلمين، مضافا الى دلالته بظاهر اللفظ...». فرائد
الاصول، پيشين، ج 2، ص 393.
- «لو لم يجز
هذا لم يقم للمسلمين سوق». وسايل الشيعه، پيشين، ج 18، ص 215، باب 25 از ابواب
كيفية الحكم، ح 2.