اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در باب اصالة الصحة بهترين دليلها كه همه
قبول دارند سيره عقلاء است، همان سيرهاى كه در خبر واحد است، همان سيرهاى كه در
قاعده يد هست و سابقا هم صحبت كرديم. بناى عقلاء بر اين است كه اگر يك عملى از كسى
ديدند و ندانند كه اين صحيح واقع شد يا نه، به اين مىگويند صحيح است، اگر يك
كلامى را شنيدند نمىدانند دروغ گفت يا نه، مىگويند دروغ نيست.
اصالة الصحه فى فعل الغير اعم است از اينكه
كارى راانجام دهد يا چيزى را بگويد و عقلاء زندگى مىكنند روى اصالة الصحة؛
نامهاى كه از طرف دوستش مىآيد بطور ناخودآگاه مىخواندو حمل مىكند بر اصالة
الصحة. و فرق نيست كه آن شخص كافر باشد يا مسلمان، فاسق باشد يا مؤمن. بله اگر دروغ
گو باشد اين تخصصا از اصالة الصحة بيرون است، براى اينكه اصالة الصحة آنجا است كه
اتهامى در كار نباشد. بازار مىگردد روى همين اصالة الصحة، عيش مردم وابستگى دارد
به همين اصالة الصحة؛ به قول امام صادق عليهالسلام مىفرمود: «لما كان ذلك لما
للمسلمين سوق».
الان اگرخبر ثقه حجت نباشد همه چيز لنگ است،
اگر قاعده يد حجت نباشد همه چيز لنگ مىشود و اختلال نظام لازم مىآيد. راجع به
غير كه متهم نيست، هر چه بگويداگر شك كنيم كه درست است يا نه، درست است و هر چه
بكند اگر شك كنيم كه درست است يا نه، درست است. همين طور كه خبر واحد راگفتيم سيره
عقلاء است، قاعده يد را گفتيم سيره عقلاست، اينجا را هم بگوييم سيره عقلاء است،
يعنى همانطور كه راجع به خبر واحد گفتيم در مرئى و منظر امام صادق عليهالسلام عمل
مىشد به خبر واحد و ردعى نشده، به قاعده يد در مرئى و منظر امام صادق عليهالسلام
عمل مىشد و ردعى نشده، بلكه خودشان عمل مىكردند، در اصالة الصحة هم همين طور در
زمان پيامبر اكرم و ائمه معصومين عليهمالسلام به اين اصالة الصحة عمل مىكردند و
ردعى نشده، بلكه امضاء هم هست، يعنى روش آنها اين بود كه به اين بناى عقلاء عمل
مىكردند.
وقتى چنين شد اگرهم دليل در مسئله داشته
باشيم، يا علت حكم مىشود، يا ارشاد به سوى حكم.
مثلاً اينطور كه شيخ بزرگوار فرمودند كه ادله
اربعه داريم: كتاب: «قولوا للناس حسنا»، كه خود ايشان گفتند دلالت ندارد و گفتند
معنايش اين است كه خوش بين به مردم باش و ما گفتيم كه معنايش اين نيست بلكه معنايش
اين است كه وقتى در مجالس نشستهاى غيبت نكن، شايعه پراكنى نكن، منفى نباش مثبت
باش. حالا اگركسى بگويد «قولوا للناس حسنا» يعنى اصالة الصحة، يعنى اگر چيزى را
انجام داد، اين «ضع امر اخيك على احسنه»، خواه ناخواه «قولوا للناس حسنا» امضاى آن
سيره عقلاء است؛ مىشود ارشاد و از خود استقلال ندارد. همچنين «ضع امر اخيك على
احسنه.» را مرحوم شيخ مىفرمايند دلالت ندارد، چون ذيل او يك جملهاى دارد و آن
اين است كه اگر پنجاه نفر گفتند اين يك بدى كرده است و خودش گفت من پشت سر شما حرف
نزدهام آن پنجاه نفر را رها كن و قول خودش را بگير و بگو نگفتى. به قول مرحوم شيخ
معنايش اين نيست كه پنجاه نفر را تكذيب كن بلكه معنايش اين است كه ترتيب اثر نده،
وقتى مىگويد نگفتم، بگو نگفتى. اگراين باشد مربوط به بحث ما نيست. اگر صدر قضيه
را بگيريم ضع امر اخيك على احسنه، يعنى اگر شك كردى كه آيا دروغ گفت يا نه بگو
راست گفته، اگركارى را انجام داد، نمىدانى حرام است يا نه بگو حرام نيست. اگر
اينجورى بگويد باز ضع امر اخيك على احسنه مىشود ارشاد و از خود استقلال ندارد و
يك دليل امضايى مىشود براى بناى عقلاء، مىشود امضاء آن روش كه در ميان عقلاء هست
و امام عليهالسلام با آن ضع امر اخيك على احسنه امضا كردهاند او را. اين هم
روايت.
گفتم اجماع قطعى و بتى از قدماء و متاخرين در
مسئله هست، براى اينكه فقه بار است از همين ترتب احكام بر اصالة الصحة. باز اين هم
درست نيست براى اينكه اجماع مدركى است و اين تاييدى بيش نيست. حالا اگركسى بگويد حجت
است، باز كاشف از قول امام عليهالسلام نيست، كاشف از سيره عقلاء است، يعنى امضاء
آن سيره عقلاء است و علماء در فقه آن سيره عقلاء را پذيرفتهاند.
مىشود كاشف همان را مىگويد كه عقلاء
مىگويند. اين هم دليل اجماع.
دليل چهارم دليل عقلى بود كه مرحوم شيخ
فرمودند كه اگر ما اصالة الصحة را قبول نكنيم لازم مىآيد اختلال نظام و اختلال
نظام جايز نيست پس اصالة الصحة حجت است. اين هم اگر درست باشد، باز دليل مستقلى
نيست، براى اينكه اختلال نظام اگر لازم بيايد بطور شخصى، بطور نوعى، باز اين علت براى
بناى عقلاء است. معنايش اين طور مىشود كه بناى عقلاء بر اصالة الصحة است، چرا؟
براى اينكه عقلاء مىبينند كه اگر اصالة الصحة نداشته باشند اختلال نظام لازم
مىآيد، اختلال نظام را جايز ندانستهاند پس بنا گذاشتهاند بر اصالة الصحة.
مىشود علت حكم و ارشاد نمىشود بلكه بيان علت حكم مىشود، لذا از خود چيزى
ندارند.
برمىگردد به اينكه اصالة الصحة حجت است.
چرا؟ به بناى عقلاء. بناى عقلاء چرا؟ براى اينكه اگر بناى عقلاء نباشد اختلال نظام
لازم مىآيد. لذا دليل چهارم شيخ بزرگوار كه فرمودند دليل عقلى، باز اين دليل علت
از براى دليل است نه اينكه خود دليل باشد، نه اينكه خود دليل مستقل باشد. حالا اين
بناى عقلاء را بعضى گفتهاند اگراصالة الصحة نداشته باشيم اختلال نظام لازم مىآيد،
بعضىها گفتهاند براى اين است كه تسهيلاً للامر، همين جور كه خبر واحد را حجت
كردهاند اصالة الصحة را حجت كردهاند، يعنى عقلاء قوم نشستند و براى تسهيل امر
اصالة الصحة، خبر واحد، قاعده يد و امثال اينها درست كردند، حالا او باشد يا او
باشد براى ما تفاوت ندارد، حتى اگر ما سيره را بدست بياوريم اما علت را بدست
نياوريم باز طورى نيست، يعنى اگرما سيره عقلاء داشتيم كه داريم آن سيره عقلاء به
ضميمه عدم ردع براى ما حجت است حالا چرا عقلاء اين سيره را دارند؟ لازم نيست ما
بفهميم.
در خبر واحد هم گفتيم كه سيره روى او است.
حالا چرا خبر واحد حجت باشد؟ ازباب مظنه است كه چون ظن نوعى مىآورد حجت است، كه
بعضى گفتهاند؟ بعضى گفتهاند كه چون كبراى قوم نشستهاند تسهيلاً لامر او را حجت كردهاند،
شارع هم او را امضاء كرده است. بهتر از هر سه اينكه بگوييم هر سه در او هست؛ اين
سيرهها چه قاعده يد و چه خبر واحد و چه اصالة الصحة همه اينها بوده است، هم ظن
نوعى مىآورده و هم تسهيلاً لامر حجت مىشده و هم اختلال نظام از نبود او لازم
مىآمده، لذا بخاطر اينها سيرهاى پيدا شده بنام حجيت خبر واحد، يا بنام اصالة
الصحة، يا بنام قاعده يد. ولى آنكه ما مىخواهيم از نظر فقهى درست كنيم اينكه سيره
هست، مدرك سيره هر چه مىخواهد باشد.
لذا اينكه بعضى ايراد كردهاند به مرحوم شيخ
بزرگوار اينكه شما مىگوييد عقل به ما مىگويد اصالة الصحة حجت است و الا اختلال
نظام لازم مىآيد، اينجور نيست، براى بعضى اختلال نظام لازم نمىآيد، پس بايد
بگوييد اصالة الصحة براى او حجت نيست، لذا اين حرف وجه دارى نيست.
جواب اين آقا مىگوييم اصالة الصحة از باب
سيره حجت است اين سيره عقلاء را شارع مقدس ردع نكرده است، وقتى ردع نكرده است
امضاء است.
مدرك او چيست؟ لااقل اينكه نمىدانم كفايت
مىكند شايد از اين جملهاى كه اول كلام گفتم كه «فلولا ذلك لما كان للمسلمين سوق»
اختلال نظام را بفهميم، يعنى موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمودند قاعده يد حجت است
پيش عقلاء، مدرك او هم اينكه اگرنباشد اختلال نظام لازم مىآيد. ممكن است كسى
اينجور استفاده كند كه خوداين روايت بناى عقلاء را مدرك گرائى مىكند و مدرك گرائى
او اين است كه نوع مردم ـ يعنى بازار ـ اگر قاعده يد نداشته باشد تعطيل است. اگر اصالة
الصحة نباشد زندگى نداريم و مردم نمىتوانند با هم معاشرت داشته باشند. هذا كله در
اصل مطلب. يك فصل هايى باربر اين اصالة الصحة است كه بايد متذكر شويم:
فصل اول: مشهور در ميان فقهاء شده كه اصالة
الصحة آنجا است كه فعلى را انجام داده باشد و ندانيم كه اين فعل را درست انجام
داده يا نه، مىگوييم درست انجام داده. اما اگرنمى دانيم اصلاً فعل را انجام داده
يا نه، اصالة الصحة فى فعل مسلم نداريم، چون سالبه به انتفاء موضوع است. و فقهاء مثال مىزنند ـ هم در رسالههاى
عمليه هست و هم در كتابهاى استدلالى ـ مىگويند شما مثلاً نماز استيجارى دادهايد
به كسى بخواند، حالا بعد از دو سه ماه شك كرديد كه اين نمازها را خواند يا نه،
گفتهاند اينجا اصالة الصحة نداريم، براى اينكه نمىداند اصلاً نماز را خواند يا
نه تابگويد صحيح است و اما اگر بدانيد خوانده و ندانيد درست خوانده يا نه، بگوييد
درست خوانده است. اين مشهور شده در ميان فقهاء كه اصالة الصحة آنجاست كه فعلى را
انجام داده باشد، ندانيم على وجه الصحه است يا نه، بگو على وجه الصحه است.
اين را اگر ببريم روى فعل مسلم، همين است كه
آقايان گفتهاند، معلوم است، اما اگرهمين جا مسئله را بياوريم روى قول مسلم، اين
چه جورى است؟ اگر به كسى نماز استيجارى دادهايم، حالا بعد از سه ماه بيايد بگويد
خواندم، اصالة الصحة روى فعل مسلم نداريم، اما چرا اصالة الصحة روى قول مسلم نداشته
باشيم؟ اين را فقهاء نگفتهاند. همين جا بجاى اصالة الصحة روى فعل مسلم، اصالة
الصحة روى قول مسلمان جارى مىكنند، متهم كه نيست، نمىدانيم درست مىگويد يا نه،
بگو درست مىگويد، اصالة الصحة فى قول المسلم مىگويد نمازها را خوانده است.
و من خيال مىكنم روى عرض من مسئله بغرنجى كه
در فقه ما هست كه مرتب فقهاء مىگويند اصالة الصحة جارى نيست براى اينكه شك در اصل
فعل داريم، روى گفته من حل مىشود و مسئلهاى است كه شبهه خيلى از مسائل را حل
مىكند.
مسئله ديگرى كه باز فقهاء گفتهاند و يك شهرت
بسزائى هم دارد اين است كه گفتهاند اصالة الصحة آنجا است كه خود اين فعل دوران
امر بين صحت و فساد داشته باشد، ولى اگر فاسد باشد بعد چيزى بيايد او را صحيح كند،
حالا ندانيم آن چيز آمد يا نه، گفتهاند اصالة الصحة ندارد. مثال زدهاند كه يك دفعه بيعى را انجام داد،
دو نفر چيزى را خريد و فروش كردند، ما نمىدانيم درست بود يا نه، ربايى بود يا نه،
بگو اصالة الصحة دارد براى اينكه صحت و فساد بار بر معامله است. اما يكدفعه
مىدانيم باطل خريد و فروش شد؛ بيع فضولى بود يعنى مىدانم خانه مردم را فروخت، آن
هم دانسته خانه مردم را خريد، پس باطل است، فضولى باطل است، قاعده اقتضا مىكند
فساد را، الا اينكه تعبد اقتضاء مىكند صحت را، يعنى اجازه بعدى مىتواند او را
درست كند. حالا يك ماه ديگر آمد گفت من اجازه گرفتهام، گفتهاند اصالة الصحة ندارد
براى اينكه عروض صحت بعد از بيع است و چون عروض صحت بعد بيع است، اين الان اصالة
الفساد دارد نه اصالة الصحة. مىدانستيم فاسد است نمىدانيم فاسد است، حالا يا نه
استصحاب فساد بكن و اصالة الصحة جايى است كه در خود اين فعل داوران امر بين صحت و
فساد باشد. اين مسئله هم مشهور شده.
اگر حرف من را بپسنديد اين هم صاف مىشود و
آن اين است كه اصل بيع فضولى است، اين بيع فضولى احتياج دارد به امضاء، ده روز
ديگر اين آقا مىآيد مىگويد ـ يا به گفتهاش يا به عملش ـ كه اصلاح شد. خود فعل
اصالة الصحة ندارد، اما خود اين قول چرا اصالة الصحة نداشته باشد؟ خانه مردم را خريد
با بيع فضولى، باطل است و بالفعل صحيح نيست، بلكه بالفعل فاسد است.
اما رفت درخانه نشست و مىگويد اين بيع را از
صاحب خانه اجازه گرفتهام، حالا الان دارد تصرف در خانه مىكند چرا اين فعل اصالة
الصحة نداشته باشد؟ خود اين فعل اصالة الصحة دارد، خود آن گفتن اصالة الصحة دارد.
يك زنى را پيش شما عقد كند به نكاح فضولى، اين را شما بخواهيد اصالة الصحة روى فعل
جارى كنيد، اينجور نيست. اما اگر يك ساعت بعد با زن مقاربت كند، چرا اين فعل اصالة
الصحة نداشته؟ باشد يا رفت و برگشت و گفت از زن اجازه گرفتم اين قولش يا فعل بعدى
او اصالة الصحة دارد. چرا نداشته باشد؟
و من خيال مىكنم اينگونه مسائل كه در
رسالههاى عمليه آمده است، اين گونه مسائل كه در فقه استدلالى آمده، همهاش را با
اصالة الصحة مىتوانيم درست بكنيم. حالا يا با اصالة الصحة فى فعل الغير، يا با
اصالة الصحة فى قول الغير. آن نماز استيجارى را با اصالة الصحة فى قول الغير و آن
نكاح فضولى را با اصالة الصحة فى فعل الغير يا با اصالة الصحة فى قول الغير. بيع
فضولى و نكاح فضولى را با اصالة الصحة فى فعل الغير، يا اصالة الصحة فى قول الغير صحيح
مىكنيم و آن نماز استيجارى را با اصالة الصحة فى قول الغير درستش مىكنيم. اگراين
فصل را شما بپسنديد خيلى از مسائل حل مىشود و الا حرف فقهاء مىشود كه اصالة
الصحة ندارد.
و صلى
اللّه على محمد و آل محمد.
- «لو يجز هذه لم يقم للمسلمين سوق».
محمد بن حسن حرّ عاملى، وسائل الشيعه، 20 جلد (كتابخانه اسلاميه تهران، چاپ ششم،
1403 هـ. ق) ج 18، ص 215، باب 25 از ابواب كيفية الحكم، ح2.
- وسائل الشيعه، پيشين، ج 18، ص 614،
باب 161 از ابواب احكام العشرة، ح 3.
- «الرابع: العقل المستقل الحاكم
بانّه لو لم يبن على هذا الاصل لزم اختلال نظام المعاد و المعاش...». شيخ مرتضى
انصارى، فرائد الاصول، 2 جلدچاپ اول، دارالاعتصام للطباعة و النشر، قم، 1416 هـ.ق
ج 2، ص 393.
- رجوع شود به
فرائد الاصول، ج 2، ص 395؛ قواعد الاحكام، ص 177؛ تذكرة اافقها، ج 1، ص87.
- رجوع شود به فرائد الاصول، ج 2، ص
399.