جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: صحیح و اعم(1)
    موضوع درس:
    شماره درس: 16
    تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۰/۲۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    [درس] یازدهمی[1] که در کفایه مفصل شده است بحث صحیح و اعم است.

    صاحب حاشیه، صاحب قوانین خیلی مفصل بحث کرده اند، اما چون که رسم مرحوم آخوند (رضوان الله تعالی علیه) این است که موجز بحث بکنند، نمی‌دان چه شده، اینجا بیش از ده ورق در این باره صحبت کرده است. بحث این است که الفاظ در لغت، آیا وضع شده برای صحیح، یا اعم از صحیح و فاسد؟ در هر لغتی مثلاً خربزه و انار و خیار و هندوانه، آیا اینها وضع شده برای هندوانۀ صحیح و سالم یا اعم از صحیح و فاسد؟ واضع لفظ را برای چه وضع کرده است؟ خُب، ، یک عده‌ای‌ می‌گویند برای اعم، اعم از صحیح و فاسد لذا مثلا می‌گویند که اگر یک هندوانه‌ای‌ خراب شده باشد بهش می‌گویند این هندوانه است. سلب اسم از آن نمی‌شود کرد، بخواهیم بگوییم هندوانه نیست؛ خُب،  هندوانه است، هندوانه، خراب است. چنانچه اگر یک هندوانه هم خیلی صحیح و شیرین و عالی باشد، می‌گویید هندوانه است. پس معلوم می‌شود وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد. یا در باب شریعت مقدس اسلام که اگر ما حقیقت شرعیه داشته باشیم. لفظ صلاه خُب،  اعمی ها می‌گویند وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد، اگر یک کسی نماز بخواند اما الا کلنگی بخواند حمد و سوره غلط بخواند خُب،  یعنی نماز خوانده، اما بد نماز خوانده نمی‌گویند نماز نخوانده نمی‌شود از آن سلب نماز بکنی، حالا ولو این که نمازش هم باطل است یعنی بعضی از شرایط را نیاورده، بعضی از اجزاء را نیاورده، اما اطلاق نماز بر آن می‌شود. چنانچه آن نمازی هم که تامّ الاجزاء و الشَّرایط باشد به آن هم نماز می‌گویند. پس الفاظ وضع شده برای اعمّ از صحیح و فاسد عقیده مشهور در میان اهل اصول این است. مرحوم آخوند در مقابل اینها می‌گویند: نه الفاظ وضع شده برای صحیح، نه فاسد و بحث مفصلی هم در این باره می‌کنند. بنابراین در بین قدماء و متأخّرین و متأخر متأخّرین این است که این الفاظ آیا وضع شده از برای صحیح که اسمش اطلاق بر فاسد کنند مجاز است یا وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد که اگر در فاسد استعمال کنند حقیقت است نه مجاز

    مرحوم آخوند مقدماتی را در اینجا می‌آورند و بعد از مقدمات قول خودشان را می‌فرمایند و بعد هم تذییلاتی دارند و بالاخره صحیحی می‌شوند، می‌فرمایند: الفاظ وضع شده‌اند‌ برای صحیح

    یک چیزی که من به شما عرض می‌کنم و این از عجایب هم هست و شما باید جوابگو باشید، إن شاء الله، امروز یا فردا از شما استفاده کنیم و آن این است که اهل اصول یک چیز را فراموش کرده‌اند‌ و آن این است که شقّ سوم هم دارد و آن این است که الفاظ نه برای صحیح، نه برای فاسد، برای هیچکدام وضع نشده، بلکه وضع شده برای آن چیزی که صحت و فساد در آن مغفول عنه است. یعنی برای ماهیت مقسمی، و تمام الفاظ در تمام لغتها به عقیده ما چنین است. وضع شده برای ماهیّت، من حیث هی هی، قطع نظر از صحت و فساد، قطع نظر از عوارض مشخصه، قطع نظر از صفاتی که بار بر آن می‌شود و همه الفاظ چنین است یعنی مثلاً لفظ «خربزه» وضع شده برای میوه در خارج، صحت و فسادش اصلاً در حال وضع مغفول عنه بوده است، مثل همه ماهیات. انسان را وضع کرده‌اند‌ برای حیوان ناطق، بدون عوارض مشخصه؛ اصلاً عوارض مشخصه حیوان ناطق در نظر نبوده است، حالا این فلج است حیوان ناطق است، گنگ است حیوان ناطق است، مرجع تقلید است«حیوان ناطق» است؛ برو بالاتر، پیغمبر و امام است، «حیوانٌ ناطقٌ» است! لفظ انسان را که برای «حیوانٌ ناطقٌ» وضع می‌کنند برای آن کلی طبیعی در خارج، اصلاً عوارض مشخصه در نظر نیست و این صحت و فساد از عوارض مشخصه است، اصلاً مغفول عنه است و چرا این را قوم نگفته‌اند؟! از عجایب است. مرحوم آخوند با آن ذهن جوالشان، مرحوم صاحب حاشیه(انصافاً این صاحب حاشیه یک افتخار برای اصفهانی هاست. اصولش مال دویست، سیصد سال قبل است اما هنوز اصول روز است و انصافاً این شیخ محمد تقی افتخاری است برای اصفهانی ها) چرا این بحثی که من عرض می‌کن را متعرض نشده‌اند؟! یعنی بگویند که الفاظ آیا برای صحیح است یا برای فاسد است یا هیچکدام، نه صحیح، نه فاسد؟ یعنی صحت و فساد جزء موضوع له نیست، عارض بر موضوع له است، وقتی عارض بر موضوع له شد، پس جزء موضوع له نباید باشد، نمی‌شود باشد.  در اعلام هم همینطور است، وقتی شما اسم بچه تان را گذاشتید فاطمه، خُب،  این همان وقت فاطمه است، وقتی هم یک دختر زیبایی باشد فاطمه است وقتی هم یک عجوزه‌ای‌ باشد فاطمه است، این عوارض همه و همه، بر این فاطمه صدق می‌کند، آن موقعی که می‌خواسته اسم بگذارد بگوید که :«سمیتها فاطمه» بگوییم: «این فاطمه خاص» خصوصیت دیگر در نظر شما نبوده، عوارض مشخصه در نظر نبوده بگوییم:«فاطمه صحیح » خُب،  اینهم در نظر شما نبده، بگوییم:«فاطمه پیر»، «فاطمه جوان» این هم در نظر شما نبوده، در نظر شما چه بوده؟ «فاطمه» من حیث هی فاطمه.

    اعمّی ها که قائل به وضع برای اعم هستند، قید اعم را جزء می‌کنند می‌گویند که این وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد و توی همین اصل هم گیر می‌کنند، قدر جامعش چیست؟!

    قدر جامع نمی‌توانند درست کنند مرحوم آخوند قدر جامع نتوانسته درست بکند، لذا ایشان صحیحی شده است. اما اگر یک کسی بگوید که ما قائلیم که اصلاً فرموده‌اند‌ صحیح نه اعم. الفاظ همه و همه وضع شده برای ماهیت من حیث هی هی و ماهیت من حیث هی هی، این «یجتمع مع الف شرط» چون که بی رنگ است با هر رنگی سازگار است. لذا اگر حرف من باشد، اصلاً بحث سالبه به انتفاء موضوع است، وضع شده برای صحیح؟ نه، وضع شده برای فاسد؟ نه؛ وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد؟ نه؛ پس وضع شده برای چی؟ برای معنا من حیث هو هو و چون معنا من حیث هو هو بی رنگ است، اسیر هر رنگی می‌شود و چون معنا ماهیت لایشترط است با هر شرطی سازگار است و خُب،  اگر یادتا باشد فرق بین کلی منطقی و کلی خارجی همین است که کلی خارجی را بهش می‌گوییم کلی طبیعی؛ همان کلی منطقی توی خارج می‌آید، می‌شود زید، زید با آن کلی منطقی چه فرقی دارد؟ فرقش این است که «زید» یک خصوصیاتی دارد که آن کلی منطقی آن خصوصیات را ندارد. لذا می‌گوید «زیدٌ انسانٌ»، حقیقتاً هم «زیدٌ انسانٌ» حالا آیا واضع انسان را برای «زید» می‌شود، شامل «عمرو» هم می‌شود یعنی ماهیت من حیث هی هی، ماهیت لابشرط که اسمش را می‌گذاریم کلی منطقی.

    اعلام شخصیه هم همینطور است. این اسم را وضع می‌کند برای جثه خارجی با قطع نظر از خصوصیات، آن وقت با قطع نظر از خصوصیات با هر خصوصیتی می‌سازد. لذا به «زید»ی که یک روزی است می‌سازد، با زیدی که بعد هم عالم می‌شود می‌سازد. تمام عوارض، عارض بر آن معنا و مسمی می‌شود.

    مسمی چیست؟ جثه خارجی. یعنی این جثه خاری من حیث انه، یک جثه خارجی است با قطع نظر از عوارضی که عارض بر آن می‌شود، عوارض در وقت وضع کردن مغفول عنه است، کلی طبیعی باشد، کلی منطقی باشد، همین است، یعنی کلیات باشد همین است، جزئیات هم باشد همین است. جزئیات در اینجا یک نحو کلیات است دیگر، یعنی وقتی که این زید با این عرض با آن عرض، با آن عرض می‌سازد مثل انسان است که با زید و عمرو و بکر و خالد می‌سازد و اسمش را می‌گذاریم کلی طبیعی، و اشکال هم ندارد. لذا این انسان چون وضع شده برای حیوان ناطق، خُب،  ایا زید حیوان ناطق است یا نه؟ بله پس حقیقت است. تمام حملهای شایع صناعی حقیقت است «زیدٌ حیوانٌ ناطقٌ» حقیقت است نه ز؛ «عمروٌ حیوانٌ ناطقٌ» حقیقت است، نه مجاز در حالی که بین «زید» و «عمرو» تباین است دیگر. بین زید و عمرو بواسطه عوارض مشخصه می‌شود تباین، دو تا فرد متباینند و تا تباین نشود، فرد بوجود نمی‌آید. در حالی که متباین هستند شما این کلی طبیعی را بار بر این می‌کنید، بار بر آنهم می‌کنید. همچنین حالاتی که برای این جثه خارجی(زید) پیدا می‌شود. یک روز بچه است و یک روز نوجوان است و یک روز جوان است و یک روز پیر، و همه انیها تباینها نشده، وضع شده برای جثه خارجی با قطع نظر از عوارض مشخصه .

    دیگر خواه ناخواه زید در وقتی که بچه است می‌گوییم: «هذا زیدٌ» در وقتی هم نوجوان است می‌گوییم «هذا زیدٌ» در وقتی هم پیر است می‌گوییم: «هذا زیدٌ» اگر هم سالم است می‌گوییم: «هذا زیدٌ»، اگر هم فلج شده می‌گوییم: «هذا زیدٌ» بنابراین اینجور می‌شود که آیا وضع برای چه عوارض مشخصه‌ای‌ شده است؟ هیچکدام، نه وضع برای صحیح، نه وضع برای فاسد، نه وضع برای اعم از صحیح و فاسد ؛ بلکه وضع شده برای یک چیزی که با صحیح می‌سازد، یا فاسد هم می‌سازد، برای خاطر این که صحت و فساد از عوارض مشخصه است. اگر این حرف من درست باشد که مسلم درست است؛ مو هم زیر درزش نمی‌رود، دیگر خواه ناخواه بحث صحیح و اعم می‌شود سالبه به انتفاء موضوع، و این که آیا برای صحیح وضع شده یا برای فاسد؟ برای هیچ کدام، آیا برای صحیح وضع شده یا اعم از صحیح و فاسد؟ برای هیچکدام. پس بنابراین برای چی وضع شده؟ برای یک چیزی که توی این صحیح و فاسد می‌لولد، برای یک چیزی وضع شده، که هم با صحیح می‌سازد و هم با فاسد .

    یک بحث دیگری هست که این بحث را باز روی آن فکر کنید ببینیم می‌شود از آن استفاده کرد یا نه و آن این است که اگر این ماهیت من حیث هی هی،موضوع برای احکام واقع شد. حالا چی؟ یعنی شارع مقدس گفت: «صَلَّ»، آن صلاه آمد تحت امر، ایا حالا باز هم برای ماهیت من حیث هی هی؟ که معمولاً این بحث در اصول شده یک از بحثهایی که بعد از باب اوامر بحث می‌کنیم همین است که این احکام، موضوعش ماهیات است. آیا ماهیات خارج دیده است، آیا خارج است؟ چی است؟ بحث خیلی مشکلی آنجا هست که مرحوم آخوند می‌فرمایند: ماهیات خارج دیده که معنایش اینجور است که: ماهیت را در نظر گرفته و این ماهیّت در نظر گرفته را می‌گوید ایجادش بکن یعنی مثلاً دیده که نماز تامّ الاجزاء و الشرائط مطلوب است مصلحت ملزمه دارد گفته: «صَلَّ» حالا این ماهیّت من حیث هی هی که آمد تحت امر، آیا نماز صحیح می‌خواهد یا نماز فاسد یا اعم از صحیح و فاسد؟ اینجا گیر است که باید بگوییم که ماهیّت من حیث هی هی اما معنای «صَلَّ» یعنی این ماهیّت را توی خارج بیاور؛ دیگر خواه ناخواه میشود صحیح. به عبارت دیگر اینجوری که بزرگان من جمله مرحوم آخوند گفته اند: که این ماهیّت آیینه می‌شود برای خارج و می‌بیند که صلاه تام الاجزاء و الشرائط مصلحت دارد، لذا گفته است: «صَلَّ» معنایش این است که متعلقات تکالیف همه وهمه صحیح است، نه فاسد ؛ یعنی ماهیّت من حیث هی هی که ما گفتیم موضوع له برای الفاظ است، اینجا نشد، آنوقت نشد چی ماهیّت یشود؟ می‌شود ماهیتی که صحت جزء او نیست. بلکه آیینه برای صحت است که اسمش را می‌گذارند ماهیت خارج دیده. یعنی با آن ماهیّت من حیث هی هی، خارج را می‌بیند و در نظر می‌گیرد، می‌بیند که این نماز صحیح مطلوب است، امر به آن می‌کند. آن وقت آیا صحت قیدش است؟ نه، آیا اعم از صحت و فساد قیدش است؟ نه. اما صحیح را می‌خواند بنابراین در آنجا گفته اند: اگر اینجا بخواهیم بگوییم که متعلق احکام صحیح است یعنی نماز به قید صحت؛ نماز به قید صحت را هیچ کس نمی‌تواند بیاورد. آنچه ماهیّت می‌توانیم بیاوریم«اوله التکبیر، آخره التسلیم» است که وقتی می‌آورم صحت بار بر آن می‌شود و الا من بخواهم نماز را به قید صحت بیاورم نمی‌توانم لذا صلاه صحیح یعنی به قید صحت حتی مثلاً صلاه موجوده به قید وجود،خب، نمی‌شود بیاوری دیگر، یعنی آنچه من می‌توان بیاورم «اوله التکبیر، آخره التسلیم» است. اما بخواهید بگوییید مقارنات نماز یکی صحت است، هیچکس نگفته از مقارنات نیست دیگر. لذا نماز به قید صحت را هیچکس نمی‌تواند بیاورد. نماز به قید وجود را هیچکس نمی‌تواند بیاورد. نماز می‌تواند بیاورد، نماز.

    «أوْجِدِ الصّلاهَ» نه «أوْجِدِ الصّلاهَ الموجوده» آنوقت، این نماز آیینه می‌شود برای خارج، می‌بیند آنکه مصلحت تامّه ملزمه دارد صلاه است، صحیح است می‌گوید «أوجده» که به عبارت دیگر کلی اما قیدش بیرون است، به قول مرحوم حاجی سبزواری «تقید جزء و قید خارجی».

    این خلاصۀ حرف است. فتلخص مما ذکرنا در صحیح و اعم ما قائل هستیم به این که الفاظ وضع شده از برای معانی من حیث هوهو ،نه قید صحت دارد نه قید فساد. لذا با هر صحت و فسادی هم می‌سازد و ماهیّت من حیث هی هی لیس الا هی. الا این که بدون شرط است یجتمع مع الف شرط درماهیاتش همین است، در اعلامش هم همین است در جزئیاتش هم همین است، فقط این است که اگر متعلق احکام شد تقید به صحت است برای این که شارع مقدس نماز فاسد نمی‌خواهد حتی مردم، اگر به پسرش گفت برو یک خربزه بگیر و این رفت یک خربزه فاسد گرفت و آمد ؛ خُب،  صحیحی می‌گوید «کتک می‌خورد» اعمی می‌گوید: «کتک می‌خورد» ما هم می‌گوییم: «کتک می‌خورد» به او می‌گوید چرا خربزه فاسد گرفتی؟ تو که می‌دانستی این فاسد است مگر لکهایش را ندیدی؟ چرا گرفتی؟! معلوم می‌شود متعلق به امر، صحت است اما نه این که صحت قید باشد، اگر صحت قید باشد اصلاً نمی‌تواند وجود خارجی پیدا کند. بلکه آن صحت به قول مرحوم سبزورای، تقید جزء است، قید بیرون است، حالا روی این کمی فکر بکنیدببینید که اگر من درست می‌گویم که درست، اگر نه، از فکرتان شاید بتوانیم استفاده کنیم و مخصوصاً این حرف قوم که چرا قوم نزدند؟ این چرایش خیلی مهم است امیدوارم بشود از شما فردا استفاده بکنیم. إن شاء الله.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد



    [1] - ظاهراً امر دهم صحیح باشد. (کفایه حجت 1، اصلاً 38، چاپ جامعه مدرسین)م

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365