اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
آیا استعمال
لفظ در اکثر از معنای واحد جایز است یا نه؟
نظیر این که
بگوید حسن و اراده بکند حسن اسمی و حسن وصفی را به یک کسی بگوید حسن هم اراده بکند
اسمش را هم اراده بکند وصفش را، یا این ه دو تا حسن هستند. یکی حسن مثلا پسر حسین،
یکی حسن پسر علی دو تا حسن نشستهاند این بگوید حسن اراده بکند هر دو را با هر دو
حسن کار داشته باشد و بگوید حسن هردوشان نگاه کنند و با هردوشان حرف بزند، آیا میشود
که این کار را کرد؟ به این میگویند استعمال لفظ در اکثر از معنا صحیح واحد. مثل بحث فقهمان، اینجا هم بحث فوق العاده
مشکلی شده است؛ یک عده مثل مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند: که این ممکن نیست،
محال است، جمع بین لحاظین است. بعد هم در کفایه هو میکنند میگویند این جایز نیست
مگر برای آدمهای لوچ. آنها هستند که یکی را دو تا میببینند و الا اگر لوچ علمی
نباشد، احول نباشد، ممکن نیست استعمال شیء در اکثر از معنا بشود. در مقابل
شاگردهای مرحوم آخوند مثل مرحوم آشیخ مؤسس حوزه علمیه قم در «درر» مثل مرحوم آشیخ
محمد رضای مسجد شاهی- این اصفهانی باذوق – در «وقایه» مثل استاد بزرگوار ما حضرت
امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرمایند که میشود، خیلی هم عالی در میآید، آن
میگوید محال است، این میگوید خیلی عالی است و میگویند مرحوم آشیخ روی منبر مثال
میزدند و میگفتند که بچه در دامن مادر است میگوید حسنم را بده، هم اراده میکند
اسمش را هم اراده میکند وصفش را یعنی این زیبا که اسمش حسن است بده به من، مادرش
هم حسابی میفهمد، خنده هم میکند که بچهاش زیباست و مرحوم آشیخ محمدرضای
مسجدشاهی میفرمایند این فراوان است در اشعار، در ذوقیات، و این چیزی نیست که
انسان بخواهد منکرش باشد مثل بحث فقهمان که میگفتم یک کسی این طرف ادعای ضرورت میکند
یک کسی آنطرف ادعای ضرورت میکند. الان چنین شده مثل آخوند خراسانی با آن مقام
ادعای ضرورت میکند برای عدم امکان، مثل مرحوم آشیخ مثل حضرت امام (رضوان الله
تعالی علیه)، مثل آشیخ محمد رضا مسجد شاهی ادعای ضرورت میکند برای امکان.
ما قائلیم به
امکان بلکه قائلیم به حسن، بلکه قائلیم به این که وقتی میگوید یک افتخار هم رویش
میکند که استعمال شیء در اکثر از معنا کرده، حالا باید آنهایی که میگویند
استعمال شیء در اکثر معنا جایز نیست را رد بکنیم، خیلی هم هستند مثل صاحب قوانین و
صاحب معالم .و من جمله مرحوم آخوند در کفایه، مرحوم صاحب قوانین یک اشکال ادبی
دارد و آن این است که میفرماید واضع لفظ را در حال وحد ترادف وضع میکند –به قول
ایشان در قوانین میگویند – علی سبیل قضایای حینیّه «ضرب زید حین الامیر حاضرٌ
(الام الأمیر) » «ضرب زید امام الامیر» را اسمش را میگذارند قضیه حینیه ؛ یا در
در آن وقتی که میگوید وضعت لفظ زید را برای پسرم، لفظ حسن را برای پسرم، در آن
حال خُب، این لفظ داشته، معنا داشته نه
این که لفظ داشته باشد، دو تا معنا داشته باشد، پس بنابراین لفظ به نحو قضایای
حینیه وضع شده برای معانی واحد و ما بخواهیم استعمال بکنیم در دو معنا خلاف وضع
است، خلاف خواهش واضع است، خلاف کار واضع است و جایز نیست. صاحب قوانین این جوری
جلو میآید و حالا به صاحب قوانین عرض میکنیم که ما حرف شما را قبول کنیم استعمال
شیء در اکثر از معنا بکنیم خلاف واضع و خلاف وضع هم باشد، خُب، نه آسمان به زمین میآید نه زمین به آسمان
مخالفت واضع که حرام نیست مخالفت وضع که حرام نیست حالا بگوید مخالفت واضع است من
مخالفت وضع واضع بکنم اما استعمالی شیء در ما وضع له بکنم چه اشکال دارد؟ اگر
یادتان باشد به مرحوم آخوند همین اشکال را میکردیم. یعنی بنابر آنچه شاگردهای
مرحوم آخوند در باب حروف از ایشان نقل میکنند که ایشان در حروف کفتهاند وضع
عام، موضوع له عام، مستعمل فیه خاص یعنی خواهش واضع است این که در باب حروف
استعمال بکن حروف را در آن معنا عالی خُب،
آنج میگفتیم حالا اگر من مخالفت واضع بکنم مخالفت وضع بکنم چه اشکالی
دارد؟ اشکال عقلی، شرعی؟ مخالفت شارع مقدس حرام است، مخالفت واضع که حرام نیست ؛
مخالفت شارع راجع به قوانین حرام است. اما مخالفت وض واضع چه اشکالی دارد؟ این
اشکال اول به مرحوم صاحب قوانین، ولی بالاتر از این اشکال این است که آقا در آن
وقتی که وضع میکند میگوید اسم پسرم حسن هیچ چیزی در نظر ندارد الا لفظ و معنا
یعنی ماهیّت لابشیء این که شم میفرمایید که در حال وضع وحدت را در نظر دارد، میخواهد
بگوید وضع مال حَسَنم فقط خُب، اینجوری
نمیشود برای خاطر این که اصلاً غفلت دارد از این که حسن دیگر هم هست یا نه، آیا
میشود لفظ را استعمال کرد در غیر حسن ایشان یا نه؟ غفلت است؛ آنچه در نظر دارد
لفظ حسن و جثه خارجی و وضعت هذا الفظ و هذا المعنی. همان ماهیّت لابشرط میشود.
وقتی که آن وضع میکند برای حسن آن یک صحیح
هم لفظ حسن را وضع میکند برای پسر خودش خُب، یک اشتراک پیدا میشود ؛ من هم لفظ را تا توجه
میگویم و هر دو معنا را اراده میکنم. بنابراین این که علی سبیل قضایای حینیه این
لفظ وضع شده باشد برای آن جثه فقط نه اینجور نیست وضع شده برای جثه خارجی با غفلت
از این که این حسن معنا دیگر هم داردای لفظ حسن معنا دیگر هم دارد.
مرحوم صاحب
قوانین چرا این را گفته؟ ردّ صاحب معالم کرده لذا دیده حرف صاحب معالم را نمیشود
درست کرد، از آن طرف هم در نظر مبارکشان بوده بالاخره یک تقیدی توی کار است. لذا
گفته است لفظ را واضع وضع کرده برای جثه خارجی به نحو قضییه حینیه برای وحدت.
مرحوم صاحب قوانین چه میگوید؟ ایشان میفرماید: قید وحدت دارد. میفرمایند «وقتی
لفظ حسن را وضع میکنیم میگوید وضعت لفظ حسن را برای پسرم به قید وحدت. لذا میفرماید
اگر استعمال شیء در اکثر از معنا باشد، استعمال کل در جزء میشود » مجاز است مرحوم
صاحب معالم میگوید جایز است استعمال شیء در اکثر از معنا میگوید جایز است، مجاز
است، چرا مجاز است؟ برای خاطر این که لفظ وضع شده برای کل وقتی که تو در اکثر از
معنا جاری میکنی آن قید وحدتش میآفتد وقتی قید وحدت افتا استعمال لفظ در کل مبدل
به استعمال لفظ در جزء شده مجاز است ؛ صاحب معالم این را میگویند آنوقت صاحب
معالم میفرماید: اما در تثنیه و جمع دیگر مانعی ندارد چرا؟ میگوید: آن قید وحدت
ندارد برای خاطر این که این یک دفعه میگوییم «عینان» و از آن اراده میکنیم دو تا
عین باکیه را، یک دفعه هم میگوییم عینان و اراده میکنیم عین باکیه و عنی جاریه
را، گفته مانعی ندارد، حقیقت است ؛ برای خاطر این که قید وحدت ندارد. مرحوم صاحب
قوانین میبینید این حرف واضح البطلان است؛ لذا تقید جزء و قید خارجی را به نحو
شرطیت میآورند نه با نحو جزئیت، مسلم قید وحدت نیست. یعنی وقتی که وضع میکند لفظ
حسن را برای جثه خارجی بگوید حسن برای جثه خارجی و وحدت، مسلم این طور نیست که لفظ
را برای مرکب وضع بکند صاحب معالم میگوید برای مرکب وضع میکند مرحوم صاحب قوانین
میبینند برای مرکت که نمیتواند بگوید وضع میکنیم لذا مجبور شده بگویند علی سبیل
قضایای حینیه است برای جثه خارجی اما در حال وحدت. و تصحیح هم میکند مرحوم صاحب
قوانین میفرماید: اگر استعمال لفظ در اکثر از معنا بکنیم این مجاز نیست اما خلاف
وضع و خلاف قانون است خلاف وضع و خلاف واضع است. که ایراد میکنیم به مرحوم صاحب
قوانین میگوییم: که خُب، باشد خلاف واضع
باشد خلاف وضع باشد حرام که به جا نیاوردهاند حالا بگو حرام هم به جا آوردهاند
صاحب معال داریم تا مرحوم صاحب قوانین سالبه به انتفاء موضوع بشود، به صاحب معالم
عرض میکنیم آقا کی گفته؟ کی واقع شده تا حالا که لفظ حسن را برای پسرش با قید
وحدت وضع بکند یعنی قید وحدت جزء باشد که اگر لفظ را استعمال بکنم در اکثر از معنا
بشود مجاز؟ مجاز به این معنا که کل را گفته جزء اراده نمیدانم چی در نظر مرحوم صاحب معالم بوده؟
یعنی چه قید وحدت؟ اشکال مهمتر به مرحوم صاحب معالم این است که آقا در تثنیه که میگوید:
حقیقت است نه، اصلاً شما یک اشتباه کردید اگر ما در تثنیه بخواهیم استعمال شیء در
اکثر از معنا بکنیم، باید دو تا عین جاریه و باکیه را اراده بکنیم تا بشود استعمال شیء در اکثر از معنا
برای خاطر این که معنای تثنیه یعنی دو و ایشان میفرماید اگر توی تثنیه یا توی
جمع، عین جاریه و عین باکیه بگوییم این حقیقت است نه مجاز، به ایشان میگوییم اصلاً
غلط است.
عینان را
بگوید و اراده بکند عین جاریه و باکیه را
این غلط است ؛ نه مجاز است نه حقیقت. الا این که مثلاً با یک قرینه حسابی استعمالی
شیء در غیر ما وضع له که عرف هم میپسندند و بحث ما این است که اگر میخواهد در
فرد باشد اراده بکند دو تا حسن خارجی را،
اگر در تثنیه باشد اراده بکند چهار تا دو
تا عین جاریه دو تا عین باکیه تا بشود استعمال شیء در اکثر از معنا که نیست.خب لفظ
گفته تثنیه اراده کرده.
اکثر از معنا
یعنی چهارتا، یعنی در مفرد دو تا، در تثنیه چهار تا در جمع لااقل شش تا، این را میگویند
استعمال شیء در اکثر از معنا. لذا این صاحب معالم گفته استعمال تثنیه در دو تا
معنا، این استعمال شیء در اکثر از معنا نیست، این مثل این که من زید را بگویم عمرو
را اراده کنم خ باین میشود مجاز نه حقیقت
نه مجاز یک قرینه حسابی میخواهد تا درستش بکنیم. کی استعمال شیء در اکثر از معنا
درست است خُب، تثنیه دو تاست اکثر از معنا
چهارتاست این را میگویند استعمال شیء در اکثر از معنا. نه این که استعمال کنم
تثنیه را اراده کنم دو تا، الا این که به
جای دو تا عین باکیه اراده کنم عین باکیه
وعین جاریه؛ این که استعمال شیء در اکثر از معنا نیست که ایشان میگویند حقیقت
است، که ایشان میفرماید در مفرد مجاز است، در تثنیه حقیقت است، میگوییم بابا نه
در تثنیه این جور شما هم مجاز است اما اصلاً این استعمال شیء در اکثر از معنا نیست
و استعمال شیء در اکثر از معنا آن است که از تثنیه اراده بکنم چهار تا.
لذا مرحوم
صاحب قوانین میبیند که نمیشود میگوید لفظ را وضع کرده در اکثر از معنا اما علی
قضایای حینیه است نه قضایای جزئیه به معنا، این که در حال وضع یک جثه خارجی بوده
است دو تا نبوده است.
هر دو ایراد
دارد اینی که میگوید: قید وحدت: خُب،
مسلم قید وحدت توی کار نیست. آنهم که میگوید قضایای حینیه آنهم گفتم: نیست
؛ برای خاطر این که در حالی که لفظ را وضع میکند غافل از همه چیز است به غیر از
آن جثه خارجی ،نحوه ماهیت لابشرط است. به صاحب معالم عرض کردیم که قید وحدت که
ندارد. پس نباید بگویید: مجاز است ؛ باید بگویید: حقیقت است رد تثنیهاش هم که
باید بگویید حقیقت است نباید بگویید: حقیقت است باید بگویید: مجاز است برای خاطر
این که تثنیه را بگویند دو معنا مختلف اراده
کنند خلاف وضع است، استعمال شیء در اکثر از معنا جایز است.
بحث امروز ما
این شد که حرف مرحوم صاحب معالم از دو سه جهت درست نیست. حرف مرحوم صاحب قوانین هم
از دو سه جهت درست نیست و ما اشکال ادبی نداریم. إن شاء الله جمع بین لحاظین را
فردا در موردش صحبت میکنیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد