اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحثی که از
امروز شروع میشود، بحث مشتق است و این بحث مشتق یک بحث مفصل و معرکه آراء شده است
و حتی مثل مرحوم آخوند که بنای شان این است که موجز صحبت بکنند اینجا خیلی مفصل
صحبت کردهاند به حدی که گاه مساله فقهی گاه مساله کلامی را هم در بحث میآورند و
اینقدر بحث ندارد اما فروعات مساله، مساله را خیلی مفصل کرده است، اصل بحث این است
که مثلاً مثل «ضارب» میدانیم اگر کسی بالفعل زننده باشد، او را «ضاربٌ» میگویند،
این کسی که الان ایستاده باشد به او میگویند «قائم». چنانچه اگر یک ساعت بعد
زننده است یایک ساعت بعد میخواهد از جایش بلند شود به اعتبار مایکون. اگر او
را «ضاربٌ» بگوییم، مجاز است و یکی از
قرائنی که گفتهاند از آن بیست و چهار قرینه، مایول است، یعنی به اعتبار آینده او
را قائم میگوییم، به اعتبار آینده او را ضارب میگوییم به عبارت دیگر
اگر یک طلبهی که تازه وارد تحصیل شده، جه
الاسلام بعد از این است این را هم میدانیم اطلاق است. در این باره حرفی نیست حالا
اگر کسی قبلاً زننده بود الان زننده نیست یا این که قبلاً ایستاده بود حالا
ایستاده نیست قبلاً عالم بود حالا همه علمش یادش رفته آیا به این میشود گفته
«عالم»، «قائم»، «ضاربٌ» یا نه؟ مجاز هم
مسلم میشود شکی نیست چنانچه میتوانیم بگوییم که به اعتبار مایول الان قائم است
اما مجاز است، به اعتبار ما کان میتوانیم بگوییم قائم است، اما مجاز است. در این
باره هم هیچ اشکالی نیست. اما آیا میتوانیم بگوییم که به اعتبار «ما مضی» الان
قائم است؟ حقیقتاً ماتلبس بالفعل نیست، مابعضی عنه المبدا است. آیا این مامضی عنه
المبدا را میتوانیم واقعا بگوییم که این «قائم » است، این «ضاربٌ» است، این عالم است آیا میشود گفت یا
نه؟ همین جا اگر بگوییم: «زید کان قائماً» خُب،
این حتما میشود حقیقت هم هست برای این که «کان» را آوردش و گفت که زید قبلاً
«قائم» بوده ؛ واقعا قبلاً «قائم» بوده چنانچه اگر بگوییم: «زید سیکون قائماً» این
هم مسلماً حقیقت است. میدانیم «یکون» آمده برای این که به ما بگوید بعداً «قائم»
میشود. مثل آنجا که زید الان ایستاده باشد بگوییم «زید قائم» الان عالم باشد
بگوییم «زید عالم» الان «ضاربٌ» باشد
بگوییم «زید صارب» حقیقت است.
پس این پنج، شش تا قضیهای که گفتم بعضی از
اینها واقعا مجاز است. بعضی واقعا حقیقت است حرفی هم نیست. فقط حرف در این جاست که
آیا این لفظ ضارب را واضع، وضعش کرده برای کسی که متلبس به مشتق باشد الان فقط یا
نه،اگر متلبس به مبدا بوده قبلا، الان متلبس نیست، مثل این که متلبس باشد؛ حقیقت
است؟ بگویم «زیدٌ عالمٌ» به یک کسی که اصلاً خانهاش را هم دیگر بلد نیست چه رسد
به این که علم داشته باشد؛ به کلی یادش رفته. یا دیروز ایستاده بوده، دیروز زننده
بوده حالا او را ضارب، قائم بگویند آیا این حقیقت است؟ به عبارت دیگر
یک بحث لغوی
است. لغت این مشتق را برای چی وضع کرده است؟ آیا برای من تلبس بالفعل یا نه من
تلبس بالفعل و ماانقضی عنه المبدأ؟ لذا یک بحث وضعی است و باید همان وقتی که بحث
وضع را کردیم آنجا هم بگوییم- با یک سطر هم میشود بگوییم – که مسلم است این لفظ
«قائم» وضع شده برای ما تلبس به المبدا(برای کسی که الان قائم است). اما برای کسی
که قبلاً قائم بوده، نمیشود گفت الان قائم است؛ اگر میخواهیم باید بگوییم :«زیدٌ
کان قائماً» و اما بگویم «زید قائم الان» و بگوییم واضع وضع کرده... باید اینجورها
بحث شده باشد اما حالا آمده توی باب مشتق و یک فصل مشبعی برایش گفته حالا من نمیدانم
چرا چنین شده؟ کم کم رفته در فقه ما، بعضی اوقات یک مسائل مشکلی را در فقه ایجاد
کرده که مرحوم آخوند در کفایه یکی از آن بحثهای فقهی را آورده است.
مرحوم آخوند
در فصل دومی که بحث میکنند که آیا این مشتق، مشتق ادبی است یا مشتق اصولی است؟
معنای مشتق ادبی یعنی همان است که «بدان مصدر اصل کلام است و از آن صد و چهارده
صیغه برمی گردد» - خدا رحمتش کند آنکه گفت – این صد و چهارده تا صیغه همه مشتقند،
لذا همینجور که «ضاربٌ» مشتق است
«ضَرَبَ»، «یَضْرِبُ»، «إِضْرِبْ»، «لِیَضْرِبْ»، «هل یضربُ» هم مشتق است تا آخر،
این مشتق ادبی است. اما این بحث ما نیست بحث ما مشتق اصولی است. مشتق اصولی کدام
است؟ آن است که ذات متلبس به مبدا باشد، «ذات ثبت له الوصف» مثل «قائم» در «قائم»
یک ذاتی داریم مثل زید، یک وصفی داریم مثل قیام، وقتی که زید متصف به آن قیام شد،
اسمش را میگذاریم «قائم». «ذات ثبت له الوصف (التلبس بالمبدأ) وقتی این باشد این
،«ضَرَبَ» را نمیگیرد اما زوج را میگیرد زوج در حالی که جامد است اما این زوج در
مقابل مجرد خُب، این در حالی که خودش یک
جامد است اما« ذات ثبت له الوصف» است. یعنی این آقا زن دار است. مثل «قائم»، این
خانم شوهر دار را «زوجه» میگویند، « ذات ثبت له الوصف» اما «ضَرَبَ» بحث ما نیست
اما، «ضَرَبَ» فعل ماضی است و «یَضْرِبُ» فعل مضارع و حال است. دیگر بحث ما نمیآید
بگوییم «ضَرَبَ» برای «یَضْرِبُ» وضع شده یا «یَضْرِبُ» برای «ضَرَبَ» هم وضع شده
است یا نه. پس بحث ما بحث مشتق اصولی است نه مشتق ادبی. این مسلم است و هیچ اشکالی
در آن نیست و مرحوم آخوند هم دیگر به همین اندازه باید اکتفا کرده باشند گفته
باشند بحث مشتقی که ما داریم بحث میکنیم جامد هم میگیرد مثل «زوج» اما «ضَرَبَ»
را نمیگیرد پس مشتق ادبی نیست. مشتق اصولی است اما بحث را تمام نکرده است یک
مساله فقهی اینجا آورده اند.
بحث فقهی را
هم مرحوم آخوند این جور آوردهاند که مورد بحث آن ذاتی است که وصفی داشته باشد و
لو جامد باشد مثل «زوج» میگوید و یدل علیه حرف فخر المحقیقن حرف شهید و این خیلی
عجیب است از مرحوم آخوند که دلیلمان حرف شهید رد مسالک حرف فخر المحقیقن در
کتابشان باشد؟! این که نمیشود دلیل باشد و دلیلش واضح است؛ برای خاطر این که
«ضَرَبَ» و «یَضْرِبُ» هیچ ربطی به بحث ما ندارد، اما زوج ربط دارد و آن این است
که اگر کسی زنش را طلاق داده باشد میشود به این گفت زوج یا نه؟ « ذات ثبت له
الوضع» میشود ؛ به اعتبار مامضی، بگوییم الان زوج است، مجازاً که حتما میشود آیا
حقیقت است یا نه؟ مرحوم آخوند باید اینجور گفته باشند. اما اینجور نگفتهاند.
گفتهاند که زوج داخل در بحث ما است برای خاطر این که شهید یا علامه و فخر
المحقیقن مسالهای را عنوان کرده اند.
این مساله در
فقه مشهور است و آن این است که اگر کسی دو زنی است اما یک بچه شیرخوار را هم صیغه
کرد(برای خاطر این که مادرش بهش محرم بشود) حالا این بچه شیرخوار را عقدش کرد، شد
سه زنه، یکی شیرخوار دو تا هم کبیره؛ اما هردوشان شیربده هستند یعنی بچه دار، حالا
یک کدام از این زنها این شیرخواره را شیرش داد. مثلاً پانزده روز دائماً شیر داد،
خُب، حالا که شیر داد چه میشود؟ گفتهاند
هر دو به این آقا میشوند حرام. هم آن بچه میشود حرام و هم آنکه شیرداده حالا اگر
آن سومی، آن زن دیگر، به این بچه پانزده روز شیر داد. آیا این هم حرام میشود یا
نه؟ گفتهاند این دائر مدار مشتق است اگر ما بگوییم که زوج و زوجه وضع شده برای
مامضی عنه عند المبدأ این سومی هم حرام میشود چرا؟ برای خاطر این که وقتی پانزده
روز شیرش دادام الزوج میشود وام الزوج حرام ابدی است، اما اگر گفتیم نه، مشتق
برای حال وضع شده، برای مامضی عنه عند المبدأ وضع نشده؛ خُب، یک ماه شیر بدهد، یکسال ه شیر بدهد. سومی یعنی
آن کبیره هیچ طور نمیشود. برای این که دخترِ این زوج را شیر داده و دختر را هرچه
شیر بدهد حرام نمیشود.
آنها که در
مساله را عنوان کردهاند مثل علامه فخر المحققین، اینها مثل این که توی قضیه مشتق
گیر بودهاند لذا گفتهاند که بناء بر اینکه مشتق اعم باشد این حرام میشود اما
اگر مشتق خاص باشد حرام نمیشود فتوا رویش ندادهاند گفتهاند: بناءً علی انه
کذا.
این مساله
روایاتش در جلد چهاردهم «وسائل » نقل شده و مرحوم صاحب جواهر هم مساله را در باب
رضاع(یک جلد مفصلی است در جواهر) عنوان کرده اند.
مرحوم صاحب
جواهر یک اشکال مهمی به مساله دارد، ایشان میفرمایند: اصلاً ربطی به بحث مشتق
ندارد، آن صغیره حرام مؤبّد میشود اما آن دو کبیره اصلاً حرام نمیشوند و این که
ما بگوییم یکی از این کبیرتین حرام مؤبّد میشود دومی دائر مدار مشتق است، نه؛
ماباید بگوییم آن صغیره حرام مؤبّد میشود اما آن دو کبیره، هیچ حرمت نمیآورد
چرا؟ گفتهاند: برای این که این آن وقتی که شیر میداد تا پانزده روز خُب، این اشکالی ندارد حالا بگویید زوجه زوجه شیر
بدهد، آن وقتی که پانزده روز تمام شد «اذا تم الرضاع» آن وقت بنتیت پیدا میشود.
خُب، وقتی بنتیت پیدا شد، دیگر از آن به
بعد هم هر چه شیر بدهد، اگر زنی دختر شوهرش را شیر بدهد هیچ وقت حرام نمیشود، پس
این که شما میگویید :ام الزوجه میشود ؛ هیچ وقتام الزوجه نمیشود قبل از
آنکه رضاع تمام بشود، که اینام الزوجه نیست؛ وقتی که رضاع هم تمام شود اینام
البنت است ،ام البنت که حرام نیست. پس هیچ وقتام الزوجه نمیشود بنابراین
کبیره اول و کبیره دوم، همیشه حلالند؛ چه قبل از شیردادن، و چه بعد از شیردادن چه
قبل از تمامیت رضاع و چه بعد از تمامیت رضاع بله، آن صغیره حرام میشود آن چرا
حرام میشود؟ برای خاطر این که بنت میشود، وقتی دخترش شد، مسلماً زوجیت از بین میرود،
پس صاحب جواهر میفرماید: که «حرمت الصغیره من دون حرمه الکبیرتین» بعد صاحب جواهر
میفرماید: بله، اگر کسی قائل به مشتق بشود و بگوید مشتق وضع شده برای اعم، آنوقت
خوب است، باید بگوییم: هر سه حرام میشود اولی برای اینکه بنت است، دومی برای این
کهام الزوجه است(به اعتبار ما مضی) سومی همام الزوجه است به اعتبار مامضی. پس
آن صغیره به عنوان دخترش، آن دو تا هم به عنوانام الزوجه، هر سه میشوند حرام، و
اما این که تفصیل بدهیم بین کبیره اول و کبیره دوم هیچ .وجه ندارد. بعد صاحب جواهر
مثل این که یک شهرتی در مساله دیدهاند آن وقت فرمودهاند: مگر این که کسی بگوید
تسامحاً بنتیّت و زوجیّت در آن واحد پیدا میشود ؛ آن واحد هم زوج است، هم بنت است
و چون تسامحاً اینجور است پس واقع میشود یک وقتی که این هم بنت است، هم زوج است
بنت است خودش حرام میشود زوج است آن کبیره حرام میشود اما آن کبیره سومی، آن
دیگر ن، آن دیگر تسامح هم نمیشود گفت و باید بگوییم حرمت ندارد مگر این که کسی در
باب مشتق قائل بشود به مامضی عنه عند المبدأ این خلاصۀ حرف صاحب جواهراست.
معلوم است حرف
صاحب جواهر، اولش درست است عالی، آخرش نادرست است عالی تسامح بردار که نیست که
مابگوییم، یک وقتی عرفاً هم زوج است، هم بنت است بادقت عقلی هیچ وقت زوجیت و بنتیت
با هم سازگار نیست باتسامح عرفی هم هیچوقت سازگار نیست.یعنی تا آن وقتی که رضاع
تمام نبوده این صغیره زوجه بوده، وقتی هم رضاع تمام شد این دختر رضاعیش شد اما یک
آن هم دخترش بشود. هم زوجهاش باشد؛ هیچ وقت نیست. پس برای این کبیره که شیر داده
است قبل از آنکه تمّ الرضاع (رضاع تمام شود) که بنت بنود، طوری نیست آن وقتی هم که
بنت شد دیگر زوجه نیست آنهم شیر دادنش طوری نیست، پس بنابراین این کبیره دو سال هم
شیر بده هیچ اشکالی پیدا نمیشود قبل از آنکه فطام تمام بشود این زوجه بوده، اشکال
داشته، بعد از آنهم که فطام تمام میشود یعنی بنتیت پیدا میشود، دیگر آن وقت
زوجیت نیست، این ها طولی است، آن وقتی که زوجیت هست بنتیت نیست. آن وقتی که بنتیت
هست، زوجیت نیست و هیچ وقت پیدا نمیکنیم که در آن واحد هم زوج باشد هم بنت باشد
تا ما بگوییم که این صغیره حرام است به عنوان بنتیت، آن کبیره حرام است به عنوانام
الزوجیه، لذا این تسامح صاحب جواهر را نمیدانیم یعنی چه؟ مسلماً درست نیست چون یک
شهرتی در مساله هست لذا صاحب جواهر مجبور شدهاند بگویند یعنی مجبور شدهاند
اشکال به خودشان وارد شود برای خاطر این که شهرت را درستش بکنند.
استاد بزرگوار
ما حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند روایت هست و آن روایت میگوید که
اگر این سه تا شیر دادند اولی و دومی نامحرم میشوند اما سومی نامحرم نمیشود که
اگر حرف حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) درست باشد- که درست است – روایت بحث از
سالبه به انتفاء موضوع میکند. روایت به ما میگوید که مشتق وضع شده برای حال، به
برای مامضی عنه عند المبدأ ولی حالا این جواب صاحب جواهر را، که صاحب جواهر میفرمایند
هیچکدام ازکبیرتین محرم نیست، وجهی هم ندارد تسامح حضرت امام (رضوان الله تعالی
علیه) میفرمایند: وجه دارد: اولی و دومی حرام میشوند للنص، و سومی هم حرام نمیشود
؛ برای این که نص دلالت دارد که حرام نمیشود. حالا سه تا روایت در مساله هست در
جلد چهاردهم وسائل روایات را در باب رضاع نقل میکند(ما یحرم بالرضاع) این سه تا
روایت را شما مطالعه بکنید آنچه هم گفتم در نظر مبارکتان باشد، تا إن شاء الله
ببینیم این روایتها چه دلالت دارد.
و صلی الله علی محمد و آل محمد