جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: قضا و قدر (1)
    موضوع درس:
    شماره درس: 40
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱/۱۶

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    مرحوم آخوند (رضوان الله تعالی علیه) ما را کشانده بودند در دو مساله خیلی مهم، که اصلاً مربوط به فقه و اصول نیست. یک مساله جبر و تفویض و یک مساله قضا و قدر.

    مساله قضا و قدر مشکلتر از مساله جبر و تفویض است. لذا امیرالمؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه برای عموم مردم می‌فرمایند که دریای سیاهی است وارد نشوید یا دریای ظلمانی و پرموج است وارد نشوید، برای عموم مردم چنین هم باید باشد.

    از همین جهت هم می‌بینیم که مثلاً شعراء وقتی وارد می‌شوند گمراه می‌شوند ؛ یا عموم مردم وقتی که وارد مساله می‌شوند یک کلاف سردرگمی درست می‌شود؛ نمی‌توانند از مساله عبور بکنند از این دریای ظلمانی نمی‌توانند عبور بکنند، در دریای غرق می‌شوند و من نمی‌دانم تا چه اندازه درست است یعنی شعر مال خیام است اما خُب،  در کتاب خیام است:

    می خوردن من، حق ز ازل می‌دانست                          گر می‌نخورم، علم خدا جهل بود

     حالا این آقا را «آقا خیام» گفته، یا درج در شعرهایش کرده‌اند‌ (یک شاعر بیسوادی گفته) من نمی‌دانم.

    حافظ شیرازی در حالی که شاید سواد طلبگی خیلی نداشته اما انصافا از نظر عرفان خیلی بالاست(عرفان نظری)، و اینطوری هم که نقل می‌کنند از نظر عرفان عملی هم راستی راه را طی کرده این حرفهایی که رو جلد حافظ برایش درست می‌کنند حتما تهمت است، اینها نیست، اینها که میگساری کند، خانم بازی کند و تاربازی کند و این کارهای زشتی که رو عکس این بیچاره می‌کنند مسلم درست نیست، اشاعه فاحشه هم است علاوه‌براین‌که تهمت است. اینطوری که می‌گویند راستی راه را طی کرده خُب،  خود این اشعار به ما می‌گوید که راه را طی کرده؛ عرفان نظریش بالا بوده ؛ عرفان عملیش بالا بوده اما همین ناگهان گم می‌شود و چه گم شدنی، می‌گوید:

    پیر ما گفت خطا در قلم صنع نرفت                               آفرین بر دیده خطا پوشش باد

    چه گم شدنی!

    رضا بداده بده و ز جبین گره بگشا                               که بر من و تو در اختیار نگشودند

    می رود در مسله جبر و تفویض، گم می‌شود ؛ در مساله قضا و قدر هم می‌رسد به آنجا که می‌گوید که پیر ما گفت در قلم صنع خطا نیست؛ نه، این لاپوشی کرده، آفرین بر این دیده که خطا پوشی کرده.

    لذا راستی، مساله، مساله مشکلی است و نباید مرحوم آخوند هم ما را توی این دردسرها انداخته باشد.

    من نمی‌دانم چه در مورد مرحوم آخوند بگویم! خُب، ، با کمال صراحت همین جاها، تمسک می‌کنند به «الشقی شقی فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امه»[1]، «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»[2]و می‌گوید که قضا و قدر اقتضا می‌کند که شقی از اول شقاوت داشته باشد؛ اراده  ازلیه روی شقاوت این باشد. هیچی، با قضا و قدر شقی بالفعل است. شقی ذاتیش هم می‌کند. (الشقی شقی فی بطن امه) حالا امروز ما قبل از اینکه وارد این قضایا بشویم برای خاطر این که قضا و قدر این انسان و همچنین عالم، این حرفهایی که حافظ و خیام و مرحوم آخوند می‌گویند نیست. یک دلیل من عرض بکنم برای قضیه که اگر بعد نتوانستیم از دریا بیرون برویم لااقل آن دلیل، برای ما قایق باشد، کشتی محفوظی باشد، همه ما می‌دانیم خدا حکیم است، و اگر خدا حکیم نباشد اصلاً خدای ناحکیم را ما خدا نمی‌دانیم ؛ تمام کردار خدا، تمام گفتار خدا از یک دقت حسابی برخودار است؛ صد در صد مطابق با واقع، مطابق با حق و حقیقت است , و این کلمه «حکیم» که در قرآن زیاد تکرار شده، برای خاطر همین حرفهاست که بعضی اوقات زده شده، پس خدا حکیم است. اگر خدا حکیم نباشد خدا نیست. این یک مساله.

    یک مساله دیگر: خد رحیم است، جواد است، و بسم الله الرحمن الرحیم، صد و چهارده مرتبه در قرآن آمده است. علاوه‌براین‌که کلمه «رحمن» و «رحیم» بیش از پانصد جا درقرآن آمده است. خدا جواد است. خدا رحیم است از هر کسی جوادتر، به قول روایات ما، ازهفتاد پدر مهربان، مهربانتر؛ معلوم است اگر رحیم نباشد خدا نیست، یعنی واجب الوجود نیست، محتاج به رحمت می‌شود، ممکن می‌شود؛ پس همچانکه خدا حکیم است، خدا جواد است، خدا رحیم است، خدا رحمان است، این هم حرف دوم.

    حرف سوم: خدا علیم است و این کلمه «علم» در قرآن روی آن خیلی پافشاری شده، عالم به ما سوی الله[است] عالم به مخلوق خودش [است] و علاوه‌براین‌که معنا ندار علت، عالم به معلول خودش نباشد، علاوه بر این اگر خدا علم مطلق نداشته باشد، خُب،  لازم می‌آید باز امکان، خدا احتیاج به علم داشته باشد، پس خدا علم دارد به ماسوی الله، آن هم علوم حضوری، آن هم علم علت به معلول، خیلی بالا.

     و حرف چهارم. خدا قدیر است. این هم درقرآن شریف خیلی پافشاری رویش شده و حتی گفته‌اند‌: «همه صفات برمی‌گردد به علم و قدرت» حالا اگر همه اسما و صفات برنگردند به علم و قدرت، لااقل غالب از صفات برمی‌گردد به علم و قدرت؛ خدا قدرت مطلقه دارد که اگر این قدرت مطلقه برای خدا نباشد؛ می‌شود ممکن. از واجب الوجودی خارج می‌شود دیگر خدا خدا نیست. خدا آن است که واجب الوجود باشد واجب الوجود آن است که قدرت مطلقه داشتهب اشد؛ خُب،  این چهارچیز، خدا عالم است، خدا قادر است، خدا جواد است و خدا حکیم است. این چهار صفت به ما می‌گوید، ما سوی الله از یک نظم خاصی برخودار است. به قول شاعر

    مقدری که به گُل نکهت و به گِل جان داد                      هر آن کس آن چه سزایش بود ایزدش آن داد

    یک نظام اتم، به قول ملاصدرا می‌گوید: نگو نظام تام؛ نظام اتم. استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی برایمان معنا می‌کردند می‌فرمودندیک کاسه پر از آب است به این می‌گویند تام، بعضی اوقات لبریز است به این می‌گویند: اتم. نظام اتم است؛ یک ذره در این نظام، در ماسوی الله، غیر از این که هست نمی‌تواند باشد، برای خاطر این که اگر غیر از این بتواند باشد، برخورد می‌کند به اینکه یا خدا حکیم نیست لذا بد را انتخاب کرده، مرجوح را انتخاب کرده ؛ یا خدا حکیم است اما جواد و رحیم نیست. لذا مرجوح را انتخاب کرده؛ یا خدا عالم است لذا مرجوح را انتخاب کرده, یا قادر نیست، قادر نبوده بر اتم و تام. لذا ناقص را انتخاب کرده مرجوح را انتخاب کرده، یا قادر نیست، قادر نبوده بر اتم و تام لذا ناقص را انتخاب کرده، مرجوح را انتخاب کرده ؛ پس خدا که قادر است، خدا که علیم است، خدا که جواد است، خدا که حکیم است، پس آنچه هست درست است. بهش می‌گوییم نظام اتم. به اندازه‌ای‌ دقیق است که یک جمله‌ای‌ از «مترلینگ» است که مرحوم صدرالمتألّهین دراسفار خیلی روی این جلمه (در محتوایش البته) پافشاری دارد مترلینگ در یکی از کلماتش می‌گوید که اگر پشه‌ای‌ در این عالم یک بال بیشتر زد، یا یک بال ازماشین خلقت کم کند، عالم به این چنانی مضمحل خواهد شد، انصافا کلمه خوبی است. به اندازه‌ای‌ ماسوی الله. وابسته به یکدیگر و صد در صد بر وفق حکم است که به قول صدرالمتألّهین، نظام واتم و به قول این مترلینگ، یک پشه هم یک بال کمتر زند یا بیشتر زند عالم به هم خواهد خورد. و از باب مثال(البته این مثال جزئی است راجع به ماسوی الله) یک مثال همان پشه مترلینگ است حرکت این کهکشانها این زمین ما شانزده حرکت دارد و من جمله این دو تا حرکت، یکی حرکت وضعی، یکی حرکت انتقالی، که شبانه روز و سال از این دو حرکت پیدا می‌شود حالا اینحرکت خیلی سرسام آور است، سرعت این حرکت ازهر موشکی، هواپیمایی، قاره پیمائی بیشتر است که حرکت را هم تعیین کرده‌اند‌ حالا مسلم پیش اینهاست که این کره زمین ما، اگر یک ثانیه کوتاهی بکند یا یک ثانیه تندی بکند(مثل آن پشه که یک بال بیشتر بزند یا یک بال کمتر زند) حالا این کره زمین ما یک بال بیشتر زند یا یک بال کمتر زند؛ یک اصطکاک عجیبی در همین عالم ماده، در کهکشانها پیدا خواهد شد، یعنی همه پرتاب در فضا شوند، اصطکاک، آن هم اصطکاک دو تا اتومبیل با هم اگر حرکت مثلاً 120کیلومتر داشتند چه جور دو تا اتومبیل در هم ریخته می‌شوند این حرکت 120 و 1000 و 2000 و 3000 کیلومتر که نیست، اینها به هم می‌خورد، چه به هم خوردنی!

     مثلاً می‌گویند این ستاره های مربوط به منظومه شمسی ما که مربوط به خورشید است، خورشید به دنبال ستاره و گا در حرکت است کجا می‌رود؟ معلوم نیست. «و الشمس تجری لمستقر لها»[3]به قول قرآن آنجا که خدا می‌خواهد ؛ حالا این ستاره وگا می‌گویند که در هر دقیقه‌ای‌ چندین میلیون فرسخ به جلو می‌رود. یعنی ما از وقتی این بحث قضا و قدر را شروع کردیم تا الان، چندین میلیون فرسخ رفتیم! کجا؟ نمی‌دانیم «و الشمس تجری لمستقر لها» نمی‌دانیم کجا؟ اما این را می‌دانیم که اگر یک ثانیه این کره زمین از قافله عقب بماند یا یک ثانیه جلو بیفتد، این عالم به این چنانی، مضمحل خواهد شد، یک اصطکاک عجیبی، همه آب می‌شود؛ اصطکاکیش همه را آب می‌کند. پرتاب در فضا می‌شود این مقدر الهی است این یک دیگر جزئی از کل است همان مترلینگ که می‌گوید: پشه؛‌ای‌ کاش مثال زده بود به همین کره زمین؛ برای خاطر این که کره زمین را به همه کهکشانها بسنجیم همان پشه، کوچکتر از پشه هم می‌شود کاری به آسمان دوم و سوم هم نداشته باشید آنها را که ما سرمان نمی‌شود کجاست، چیست. آقا امام زمان بیاید سوار شویم «یرکب و یرقی اسباب السموات السبع و الارضین السبع» اما حالا هیچ کس نمی‌داند آسمان دوم کجاست چی است آسمان اول هم بر همه مجهول است اما این حرف مترلینگ که به پشه مثال زده، شما می‌توانید به کره زمین مثال بزنید کره زمین نسبت به کهکشانها از یک پشه خیلی کوچکتر است از آن پشه ریزهاست نه آن مگسها، خیلی کوچکتر است اما همین پشه ریزه اگر یک بال بیشتر زند یک بال کمتر زند عالم به این چنانی مضمحل خواهد شد به این می‌گوییم قضا و قدر.

    معنای قضا و قدر آقای علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند: بگوییم قدر و قضا، برای اینکه در ما سوی الله یک اندازه گیری شده ثم حک شده روی آن اندازه گیری پس اول قدر است بعد قضا. من عرض کردم که نه. همان قضا و قدر درست است. برای خاطر این که قضا یعنی همان اندازه گیری یعنی زمینه، مقدر، «انا کل شیء خلقنا بقدر» یعنی حکم تکوینی است بالاخره انا کل شیء خلقناه بقدر. این عالم وضعش این است لذا هر چه هست درست است صد درصد درست است دیگر تمام حرفها، در مقابل این دلیل پوچ است، و این دلیل لمی هم هست یعنی از علت پی به معلول می‌بریم، دلیل انی نیست از معلوم پی به علت نبردیم، از علت پی به معلول بردیم گفتیم که خدا حکیم است، خدا جواد است، خدا عالم است خدا قادر است و این جهان بر وفق حکمت بر وفق جود بر وفق علم، بر وفق قدرت است و اگر به اندازه یک بال پشه، یا یک سانتیمتر در حرکت کره زمین، اگر بهتر از این می‌شد و نشده است، خدا از خدایی می‌آفتد برای خاطر این که یا برای این است که حکیم نبوده یا برای این است که جواد نبوده یا برای خاطر این که عالم نبوده یا برای این است که قادر نبوده، عالم است قادر است، جواد است، حکیم است پس آنچه هست به قول صدرالمتألّهین نظام اتم است.

    در قضا و قدر همین مقدار برای ما بست است؛ دیگر برویم توی جزئیا خُب،  معلوم است توی جزئیات، عموم مردم گیرند مثل کسی است که مثلاً یک بچه کلاس اول، یک فرمول ریاضی بهش بدهند بگویند حل بکن، یک تناسب بهش بدهند بگویند حل بکن گیج می‌شوند دیگر، برای آنهایی که راستی مقدمات دارند، برای آنهایی که راستی توی این کارها، کار کرده‌اند‌ مساله قضا و قدر، مساله جبر و تفویض بر ایشان دو، دو، چهار است، از نظر علم و از نظر ریاضت آن کشف و شهودیها، مساله قضا و قدر را می‌بینند، شهود می‌کنند که چقدر عالم منظم است، همه چیز سر جایش است؛ اگر کشف و شهودی هم نباشد با آن مقدمات فلسفیش، با آن مقدمات عرفانیش، خُب،  همه مسائل قضا و قدر را حلش می‌کنند، مخصوصا عرفان، عرفان نظری همه مسائل را حل کرده‌اند‌ چنانچه عرفان عملی دیگر از راه شهود حل کرده صدرالمتألّهین در اسفار، اینجاها بعضی اوقات می‌فرماید که هذا یحصل لنا عقیب الکشف و الخلوات و اقمنا علیه البرهان، می‌گوید خیال نکن ما کشفی قفطیم، شهودی فقطیم، نه برهان هم داریم، هم علم فلسفی نظری داریم، هم فلسفی عملی، هم عرفان نظری داریم، هم عرفان عملی. برای آنها، خُب،  مساله قضا و قدر، خیلی حل است. دو دو چهار است. مثل همان مساله ریاضی، یک تناسب بده دست آن کسی که اهل فن است، خُب،  از آن لذت می‌برد، حل کردن هم برایش خیلی آسان است، اما خُب،  وقتی مقدمات نباشد، نه آن عمل باشد، نه آن علم، مثل یک فرمول تقسیم را دادن به یک بچه کلاس اولی است. این است که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: باب واردش نشوید اصلاً ؛ وظیفه تان نیست، تکلیف ندارید؛ به مرحوم آخوند می‌گوییم: بابا جان، اصلاً ما تکلیف نداشتیم، شما این را بیاوری توی اصول و فردا یک مقداری وارد اصل قضیه می‌شویم و اولا ببینیم این روایات معنایش چیست، بعد هم ببینیم آیا اشعاری که گفته‌اند‌، درست است یا نه.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد



    [1] - توحید صدوق، باب السعاده و الشقاوه، حجت 2 اصلاً 1356 (با تفاوت) به نقل حاشیه کفایه اصلاً 89

    [2] - الکافی، حالا 197 حجت 8 اصلاً 177 ؛ بحارالانوار ؛باب حقیقه النفس و الروح و احوالها حالا 61 حجت 58 اصلاً 65 طلب لبنان

    [3] - سوره یس، آیه 38

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365