جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: قضا و قدر (3)
    موضوع درس:
    شماره درس: 42
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱/۲۳

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    در جلسه قبل عرض کردم در مساله قضا و قدر علاوه ‌بر این‌که برهان نظم به ما می‌گوید: این عالم مصلحت تامه ملزمه روی آن هست و معنا ندارد ذره‌ای‌ کم و زیاد شود گفتم حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمودند: مثل مساله جبر و تفویض یک مساله عقلایی است و اینکه انسان بخواهد به بهانه قضا و قدر و اینکه

    می خوردن من حق ز ازل می‌دانست                           گر می‌نخورم علم خدا جهل بود

    می فرمودند این عقلائیت ندارد. مثل کسی که بزند در گوش شما بعد بگوید مقدر چنین بوده است خُب،  به انسان می‌خندند مقدر چنین بوده است یعنی چه؟

    علاوه بر این استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی می‌فرمودند اصلاً اگر ما افعالمان و سعادت و شقاوتمان را گردن قضا و قدر بگذاریم لازم می‌آید لغویت ارسال رسل و انزال کتب قرآن آمده می‌گوید: «من عمل صالحا من ذکر أوْ انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه»[1] قضا و قدر می‌داند، حالا یک کسی رفیقش خیلی خوب است خودش هم خیلی بد است بگوید: حق ز ازل می‌دانسته من بد و این خوب است  بنابراین هیچ کاریش نمی‌شود کرد خُب،  این مخالف با آمدن صدوبیست و چهارهزار پیغمبر می‌شود. که گفتم این هم حرف خوبی است. لم قضیه هم این است که این بنای عقلا از یک جایی که ریشه محکم دارد سرچشمه می‌گیرد. آن چیست؟ آن این است که ما قضا و قدر داریم مسلم است اما قضا و قدر ما اراده  ما جزء اوست. به عبارت دیگر این می‌خوردن من حق ز ازل می‌دانست خود این آقا همین را می‌گوید نمی‌فهمد می‌گوید می‌خوردن من را حق ز ازل می‌دانست اختیار را می‌آورد جزء قدر، اگر من را برداریم دیگر مقدر الهی نیست. مقدر الهی این است که این با اختیارش بهشتی بشود.

    «من عمل صالحا من ذکر أو انثی» «من عمل» این دخالت دارد اگر یادتان باشد در باب جبر و تفویض هم همین را عرض کردم. می‌گفتم که در باب جبر و تفویض پروردگار عالم یا مردم اراده  انسان را در سلسله علل دخیل می‌دانند تصور و تصدیق و شوق و اراده و فعل، حالا یا بفرمائید که اراده  علت است یا بفرمایید نه اصلاً آن عمل مراد است مثل مشتق بسیط است. تفاوتی نمی‌کند.

    این در افعال ما، مراد ما است که عقاب دارد، مراد ماست که مثوبت دارد. همان حرف اینجاست که آن این است که فعل این می‌در دهان رفتن این نه مثوبت دارد نه عقاب؟

    مراد است که خدا علم روی آن دارد یعنی خدا می‌داند این می‌می‌خورد و می‌داند این به واسطه این کارهای زشتش جهنمی می‌شود. شقاوتمند در دنیا و آخرت می‌شود و این جمله‌ای‌ که به بعضی از بزرگان نسبت می‌دهند که گفته‌اند‌ در جواب خیام علم ازلی علت عصیان بودن. حرف ز غایت جهل بود .نمی دانم این حرف چقدر درست است آیا جواب خوبی می‌دانم یا نه؟ الان مثال زده‌اند‌ یعنی قیاس کرده‌اند‌ گفته‌اند‌: معلم سر کلاس، همان جلسه اول و دوم و وقتی به روش و منش و قیافه بچه ها نگاه بکند، می‌داند کلدامها رفوزه هستند کدامها متوسطند کدامهما ممتازند حالا آنکه رفوزه می‌شود گفته‌اند‌ تقصیر علم معلم که نمی‌شود باشد. بگوییم که چون معلم می‌دانسته از این جهت این رفوزه شده نه خودش تنبلی کرده کشش نداشته هر چه هست نسبت به خودش است اما معلم هیچ کاره است. آن وقت این را قیاس کرده‌اند‌ گفته‌اند‌ همینجور که علم معلم راجع به شاگرد نمی‌تواند علت باشد. علم خدا هم راجع به شقی بودن کسی نمی‌تواند علت باشد علم ازلی علت عصیان بودن این حرف ز غایت جهل بود.

    این که ظاهراً درست نیست. برای خاطر این که قیاس است. اتفاقاً مرحوم آخوند در کفایه روی همین پافشاری دارد و در فلسفه علم پروردگار عالم را که به دوازده قسم، منقسم کرده‌اند‌ یعنی علم بالفعل است، معنای بالفعل همین است علت است. جزء علت است تمام علت است لذا این حرف این آقا و لو فلیسوف هم هست حرف خیام خیلی غلط است جوابش هم خیلی غلط است ظاهراً این جواب این است که باید بگوییم آن علت علم ازل یعنی خدا می‌داند آن آقایی که می‌گوید که می‌خوردن من حق ز ازل می‌دانست به او می‌گوییم همین، می‌خوردن تو را نه، تو که می‌را با اراده  می‌خوری، این را خدا می‌داند. اراده‌اش‌ را بگیری دیگر مربوط به خدا نیست. اصلاً معلوم خدا نیست معلوم خدا مراد است نه اراده  نه فعل آن مشتق مراد خداست معلوم خداست مایک می‌خوردنی داریم، یک می‌خوردن با اراده داریم که به آن مشتق می‌گوییم مشتق بسیط هم هست بهش می‌گوییم مراد مثلا از باب مثال گاهی شراب را می‌ریزند در دهان این و دهانش را میگرند تا شراب پایین برود خُب،  این شراب خوردن اما مراد خوردن شراب اضطرا است. بهش می‌گوییم مضطر گاهی شراب را بهش می‌دهند بخور اگر نخوردی به ناموست تجاوز می‌کنیم نعوذ بالله خُب،  باید بخورد خُب،  این خودش می‌خورد اما نمی‌گوید مختار می‌گویند مکره پروردگار عالم درازل علم دارد به خوردن شراب این علی سبیل الاکراه گاهی هم آدم لاابالی است می‌گسار است. پول می‌دهد می‌می‌گیرد و می‌خورد.

    خب به این می‌گوییم غیر اول و دومی اما از نظر عقلا این خیلی تفاوت دارداز نظر علم الهی هم این خیلی تفاوت دارد. علم الهی آن صورت اول معلوم الهی مضطر است. صورت دوم معلوم الهی مکره است. صورت سوم معلوم الهی مختار است. این لم قضیه است. اینکه می‌گوییم قضا و قدر دخالت در شقاوت و سعادت ما ندارد معنایش این است که ما اراده  مان یا تمام معنا به عنوان مشتق بسیط است یا به عنوان علت و معلول مراد ما دخالت دارد در فقه این معلوم خدا ست این واقعیت دارد قضا و قدر یعنی واقعیتها این واقعیتها مردم در سعادتشان و شقاوتشان اراده  شان دخالت دارد یا علت فعل است یا جزء العله است اما بسیط که اسمش را می‌گذاریم مراد.

    علم خدا هم ازلی، علم این است. پس اینکه می‌گوید می‌خوردن من حق ز ازل می‌دانست، گر می‌نخورم علم خدا جهل بود، این خیلی غلط است. آن هوچی بازی کرده ما هم جوابش را هوچی بازی باید بدهیم نه آن حرف فلسفه که آقای خسروپرویز دارد. باید بگوییم  که جهنم رفتن تو را حق ز ازل می‌دانست. گر جهنم نروی علم خدا جهل بود. آن وقت جواب خوبی است یک هوچی بازی اما هردو واقعیت چیست؟ واقعیت آن است که علم ازلی روی فعل فقط نیست روی فعل علی سبیل الاضطرار هم نیست. برای خاطر این که فعل فقط اصلاً مشتق نیست. فعل علی سبیل  الاضطرار هم مراد نیست. فعل علی سبیل اکراه هم مراد نیست اما فعل علی سبیل اختیار که اراده  دخالت داشته باشد به این می‌گوییم مراد این معلوم خداست این یک واقعیت و نفس الامری است که این واقعیت نفس الامری را اسمش را می‌گذارند قضا و قدر قدرش می‌گوییم اندازه گیری است ذره‌ای‌ نمی‌شود اینطرف و آن طرف شود قضاست حکم الهی روی آن است که شبهای قدر هم همینطوری است. شبهای قدر که در روایات داریم شماها برای مرادهایتان می‌گویید. اینها از گفته های شما هیچ وقت استفاده نمی‌کنند که پس بنابراین شب بیست و سوم که مهر امام زمان خورد دیگر من هیچ کار نمی‌توانم بکنم هیچ عامی‌ای‌ تا حالا این حرف را نفهمیده و فردا صبح در حالی که  شب بیست و سوم مرتب خدا خدا کرده است خدایا برای من خوش مقدر بکن خدایا امسال من خیلی عالی باشد همه این گریه زارییها که کرده از شما هم پرسیده فردا صبح می‌رود دنبال کارش در مغازه‌اش‌ را باز می‌کند و فردا صبحی اگر آدم بدی است می‌رود دنبال دزدی و رباخواریش اگر آدم خوبی است می‌رود دنبال کسب حلالش ذره این اینکه حالا شب بیست و سوم تقدیر شد و تما شد نمی‌فهمند ازاینکه خُب،  حالا دیگر من کار کنم یا نکنم مقدر الهی همین است هیچ کس نمی‌فهمد به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) هیچ کس نمی‌فهمد، (شب بیست و سوم را نمی‌گویند من عرض کردم) هیچ کس نمی‌داند اینکه دیگر «جف القلم بما کان و ما یکون و ما هو کائن» پس بنابراین من هیچ کاره هیچ عامی‌ای‌ اینجور حکم نمی‌کند «جف القلم بما کان و ما یکون و ما هو کائن» و این معلوم خدا معلوم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، معلوم ائمه طاهرین من جمله الان معلوم قطب عالم امکان امام زمان است اما جف القلم روی چی؟ روی مرادت اینکه این آقا برود دنبال کسب حلال پولدار شود یا العیاذ بالله برود دنبال رشوه خواری پولدار بشود.

    اینها را خدا می‌داند اینها معلوم امام زمان است. اینها  شب بیست و سوم ماه رمضان مقدر می‌شود قلم تقدیر رویش است و قلم تقدیر اگر بیاید روی ذات فعل منهای اراده ، معنایش این است که آن کسی که باید پولدار شود توی خانه‌اش‌ بخوابد پولدار می‌شود آنکسی که از راه دزدی پولدار شود توی خانه‌اش‌ بخوابد پولدار می‌شود آنکی که از راه دزدی پولدار می‌شود توی خانه‌اش‌ باید بخوابد پولدار می‌شود دیگر دزدی نباید بکند اینها که نیست. اینها که معلوم خدا نیست اینها واقعیت درخارج ندارد. اینها تخیلهاست اینها معمولا آدمهای افسرده آدمهای عقده‌ای‌ مخصوصا افرادی که به مطلوب نرسیده‌اند‌ که خیلی دلشان می‌خواهد زمزمه بکنند و زمزمه هایشان را تقصیر یک کسی بگذارند و آدم وقتی که حالات این فلاسفه را مطالعه بکند یا حالات این متکلمین را می‌بینیم این عقده خیلی تاثیر روی زندگی و گفته ها و اشعار اینها داشته. لذا می‌خواهد تقصیر یک کسی بگذارد می‌گوید «ای فلک و این بر تو چقدر بدی! چه کار کردی! نمی‌دانم این خدا چرا چنین شد، چرا چنین کردی؟!» یا اینکه تقصیر شانس اینهم شانس ماست گاهی هم قضا و قدر اینهم تقدیر ماست نمی‌شود کاری کرد تقدیر است بابا نمی‌شود کاری کرد تقدیر است چیست؟ تقدیر ما مراد ماست هم ذات فعل هم اراده  ما این لم قضیه است و آن وقت لم قضیه را عرف بلد نیست که این حرفی که ما می‌زنیم بزند این حرفهایی که ما می‌زنیم نمی‌فهمد اما فطرتش نتیجه الفلسفه را دارد. و این از شاهکارهای خداست. که فطرت انسان خدایاب است حقیقت جوست و فطرت انسان خوب درک می‌کند که معنای قضا و قدر چیست؟ درک می‌کند نمی‌فهمد یعنی ناآگاه است به قول فلاسفه علم اجمالی است. نمی‌تواند این حرفهای ما را برند که ما ذاتی داریم و وصفی داریم و علت داریم و معلولی داریم و علم خدا متعلق به مشتق است و متعلق به ذات نیست. اینها را بهش می‌گوییم اصلاً چیزی سرش نمی‌شود اما فطرتش هرچه ما می‌گوییم درک می‌کند. همین است دیگر اصلاً معنای عرف حجت است. بنای عقلا حجت است مرحوم میرزای قمی در قوانین می‌گویند معنایش این است که ذهن مجتهد خالی است از اصطلاحات. به این می‌گوییم بنای عقلا یا عرفی یعنی فطرت مجتهد جامع الشرایط موضوعات را از عرف می‌گرفت یعنی اصطلاحات اصولی و فقهی و فلسفی را کنار می‌گذارد. فطرتش می‌گوید که اصطلاحات اصولی و فقهی و فلسفی را کنار می‌گذارد فطرتش می‌گوید که موضوع چیست؟ در مساله ما هم اینطوری است که فطرت عقلا و عرف عرف به قول اینها إن قلت قلت طلبگی رویش اثر نگذاشته مثل ما مریضش نکرده است ذهن پاک و صاف درک می‌کند

    مِی خوردن ما حق ز ازل می‌دانست                            گر می‌نخورم علم خدا جهل بود

    می بیند این خیلی مزخرف می‌گوید و لو نمی‌تواند هم جوابش را بدهد می‌داند این خیلی مزخرف می‌گوید: از همین جهت هم اگر می‌بخورد بعد توبه می‌کند خدایا کار بدکاری کردم خدایا غلط کردم اما حالا بگوید که خدا کرده این دیگر شیطان است. من روایت راندیدم ازحضرت آیت الله بهجت نقل می‌کنند که ایشان خُب،  مسلماً بدون سند که نمی‌گویند ایشان گفته بودند که حضرت عیسی وقتی می‌خواست بین خدا و شیطان را آشتی بدهد به خدا گفت خدایا شیطان را ببخش خُب،  خیلی بدی کرده اما رحمت تو که بیش از اینهاست خطاب شد بسیار خوب طوری نیست بگوید غلط کردم می‌بخشم. حضرت عیسی خیلی خوشحال شد آمد گفت آقا شیطان خیلی برایت کار کردم بگو غلط کردم قضیه تمام می‌شو.د عصبانی شد گفت من بگویم غلط کردم خدا باید از من عذر خواهی بکند خُب،  این شیطانها همینطوری می‌گویند اما اگر شیطان نباشد اگر فطرت انسانی داشته باشد شب نوزدهم و بیست و یکم و  شب بیست و سوم دنبالش است بگوید خدا خدا خدا خدایا بدکاری کردم، خدایا سال بدی بود خدایا باید عفو کنی، همه افعال را گردن قضا و قدر نمی‌گذارد گردن خودش می‌گذارد اگر هم بهش بگویند آقا قضا و قدر این شقاوت تو را فراموش کرده می‌گوید این شیطان است و وقتی شیطان رانده خدا شد هفت تا سوال از آن کردند که استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی(رضوان الله تعالی علیه) در المیزان هفت تا سوال را نقل کردند و جواب دادند یک کسی که آلوده است فخر المشککین، فخر المشککین در تفسیر می‌گوید اگر دنیا پشت به پشت کند نمی‌تواند جواب این هفت تا سوال را بدهد هر هفت تا سوال راجع به قضا و قدر است. خدایا چرا من را خلقم کردی؟ تو که می‌دانستی من اینجورم. چرا مهلتم دادی خدایا چرا گذاشتی من عبادت کنم خدایا چرا من را از درگاهت راندی و امثال این‌ها. این جوری پروردگار عالم هم یک جواب به او داد. فخر رازی می‌گوید این بهترین جواب است اما علی سبیل الاجمال. گفت که تو مرا حکیم می‌دانی یا نه؟ گفت بله گفته پس فضولی موقوف: «و لایسئل عما یفعل و هم یسئلون»[2] خُب،  این لم قضیه است دیگر فضولی موقوف. اگر حکیم هستم خُب،  همه‌اش‌ روی حکمت بوده این همان دلیل اول من است من دلیل را از خدا گرفته‌ام‌ که همه چیز وفق حکمت است. همه چیز وفق علم، وفق جود، وفق قدرت، ذره‌ای‌ این طرف و آن طرف نه، لذا خدا همین جواب را بهش دادگفت که مرا حکیم می‌دانی یا نه؟ گفت: اگر حکیم می‌دانی پس فضولی موقوف «و لایسئل عما یفعل و هم یسئلون» از من سوال نمی‌شود چرا؟ برای اینکه کردار من صد در صد بر وفق حکمت است و لو تو نفهمی. اما علم اجمالی که می‌تواند بگوید که علی سبیل الحکمه است. اگر راستی انسان آلوده نباشد فکرش و دلش شیطانی نباشد خوب درک می‌کند قضا و قدر یخدور، نه اینکه قضا و قدر نیست. هست اما ما بخواهیم افعالمان را سعادتمان را شقاوتمان را گردن قضا و قدر بگذاریم این دیوانگی است عقلا این را دیوانه حسابش می‌کنند.

    «آقا چرا توی خانه نشسته ای؟» می‌گوید «خدا می‌رساند» از دعاهایی که مستجاب نمی‌شود همین است یک مثال خوبی می‌زنند می‌گویند یک آدم تنبل قرآن می‌خواند رسید به اینجا: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه»[3] گفت خُب،  دیگر کارکردن برای چیست؟ «ما توکل بر خدا فهو حسبه» نشست توی خانه روز اول و دوم نشد و بالاخره آمد توی مسجد و خوابش هم نمی‌برد از گرسنگی دو نفر آمدند غذا بخورند این غذایشان زیاد آمد آدمهای ترحمداری بودند گفتند نمی‌دانیم ناهار خورده، نخورده بیدارش کنیم بیاید ناهار بخورد آن گفت: بابا خواب است ولش کن مزاحمش نشو. گفت «اِهِه» فهمید بیدار است بهش گفتند بیا آمد ناهار را خورد و گفت: بابا اینجوری نمی‌شود پا شد آمد راه افتاد برای کارش یک کسی قرآن می‌خواند برخورد به همین آیه: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» نه خیلی حرف خوبی است اُهُنِش چیست؟ اراده  و علم و تقوای ما و بالاخره فطرت ما اینکه قضا و قدر هست اما روی مصداق ما، مرادما، روی آنچه فطرت ما فکر می‌کند

    و صلی الله علی محمد و آل محمد



    [1] - سوره نحل آیه 97.

    [2] - سوره انبیاء، آیه 23.

    [3] -سوره طلاق آیه 3.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365