اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحث درباره
توصلّی و تعبّدی بود که اگر ما شک کردیم چیزی توصلّی است یا تعبّدی است چه باید
بگوئیم توصلّی. چرا؟ برای خاطر این که اصل اقتضا میکند توصلّی باشد نه تعبّدی. چه
اصلی؟ گفتم اطلاق اگر باشد، اگر اطلاق نباشد برائت. البتّه توجّه به این مطلب
ضروری است که اطلاق کلامی معمولاً نیست، مثلاً اقم الصّلوه لدلوک الشمس الی غسق
الّلیل نمیخواهیم بگوییم اقم الصّلاه چون نمیگوید با قصد قربت پس اطلاق کدام میگوید:
تو. صلّی نه تعبّدی، این را نمیخواهیم بگوئیم، برای اینکه اطلاق کلامی معمولاً
نیست چون که این اقم الصّلوه لدلوک الشّمس اقم الصلوه و امثال ایتها در قرآن در
روایات در مقام تشریع حکم است و اطلاق ندارند. و ما مرادمان هم از اطلاق که میگوئیم
اطلاق کلامی نیست بلکه اطلاق مقامی است. اطلاق مقامی یعنی چه؟ یعنی مولا گفته است
أقم الصلوه. نماز بخوانید. خب من نماز را نمیدانم چیست؟ چ.ن مرّکب اختراعی است
خود مولا باید بیان بکند. مولا گفته است که نکبیره الاحرام، حمد و سوره، رکوع،
سجده، تشهّد، سلام. و دیگر هیچ چیزی نگفت. این هیچ چیزی نگفتن، اسمش را میگذاریم
سکوت در مقام بیان افاده حصر میدهد اسمش را میگذاریم اطلاق، اطلاق مقامی، در
بیان اجزاءو شرایط بود، قصد قربت را نگفت پس بنابراین قصد فربت لازم نیست که این
اطلاق مقامی ر ا«اطلاق حالی» هم میگوئیم، در باب مطلق و مقیّد میگوئیم که کلام
ممکن است سه تا اطلاق داشته باشد اطلاق کلامی، اطلاق حالی،و اطلاق زمانی. اگر گفت
که نماز بخوان، اطلاقش میگوید هر روز؛ اگر اطلاق کلامی هم داشته باشد، مثلاً میگوید
شرط ندارد؛ اگر هم نه، اطلاق حالیش که اطلاق حالی و اطلاق مقامی. معنیاش این است
که در مقام بیان اجزاء و شرائط بود در مقام بیان خصوصیّات بود. و چون ساکت ماند از
مشکوک ما، بنابراین مشکوک ما لازم نیست این جور میگوئیم. مولا در مقام بیان مراد
بود در مراد اجزاء و شرائط، در مقام بیان عدّ اجزاء و شرائط بود و قصد قربت را
نگفت پس بنابراین قصد قربت لازم نیست که این اطلاق مقامی را « اطلاق حالی»هم میگوئیم
در باب مطلق و مقیّد میگوئیم که کلام ممکن است سه تا اطلاق داشته باشد: اطلاق
کلامی، اطلاق حالی و اطلاق زمانی. اگر گفت که نماز بخوان اطلاقش میگوید: هر ورز
اگر اطلاق کلامی هم داشته باشد. مثلاً میگوید: شرط ندارد اگر هم نه اطلاق حالیش
که اطلاق حالی و اطلاق زمانی. اگر گفت که نماز بخوان اطلاقش میگوید هر روز اگر
اطلاق کلامی هم داشته باشد مثلاً میگوید: شرط ندارد؛ اگر هم نه اطلاق حالیش که
اطلاق حالی و اطلاق مقامی معنیاش این است که در مقام بیان اجزاء شرائط بود در
مقام بیان خصوصیّات بود و چون ساکت ماند از مشکوک ما بنابراین مشکوک ما لازم نیست
این جور میگوئیم مولا در مقام بیان مراد بود در مراد اجزاء و شرائط در مقام بیان
مراد بود در مراد اجزاء و شرائط در مقام بیان عدّ اجزاء و شرائط بود و قصد قربت را
نگفت پس قصد قربت لازم نیست مثلاً راجع به ردّ سلام، خب همین طورها گفتند راجع به
اصل سلام هم گفتند این همه تأکیدها راجع به اصل سلام و از آن طرف هم ردّ سلام
واجب، امّا دخل این روایات هیچ جا نداریم که با قصد قربت سلام بکن یا با قصد قربت
جواب بده پس چون در مقان بیان خصوصیت بوده، قصد قربا را ذکر نکرده، پس قصد قربت
لازم نیست لذا مشهور شده در میان اصحاب این که سلام و ردّ سلام هیچ کدام نعبدی
نیستند. تو صلّی هستند به این میگوئیم اطلاق مقامی، در باب همین مرکبّات
اختراعیه، مثل نماز خب این خصوصیات را شارع باید تعیین کند چنانچه اگر شارع
نفرموده بود حمد بخوان خب میگفتیم واجب نیست شارع باید بگوید که نماز چه چیزی است
فرموده است که رو به قبله باشد میفهمم شرط نماز است فهمیده است وضو بگیر میفهمیم
شرط نماز است فرموده حمد بخوان میفهمم جزء نماز است. فرموده سلام بگو میفهمم جزء
نماز است و امّا نگفت که سوره بخوان.خب میگویم سوره واجب نیست خب به این میگوییم
اطلاق مقام نگفته سوره بخوان پس سوره واجب نیست به چه نقریب؟خب به این میگوییم
اطلاق مقام؛ و دلالت میکند خب میگویم مولا در مقام بیان مراد خصوصیات است به
اطلاق مقامی، نگفته سوره بخوان، پس سوره واجب نیست. خب به این میگوییم: اطلاق
مقامی این که سوره واجب نباشد به مولا میگوییم که هر چی گفتی حالا اگر کسی در قصد
قربتش شک بکند، خب همین مثل سوره که با اطلاق میگوییم واجب نیست قصد قربتش هم
همین طور میگوییم که نفرموده است با قصد قربت بیا. گفته سلام بکن تأکید هم کرده
امّا نمیدانم با قصد قربت باشد، اگر من سلام کردم برای این که او به من توجّه
بکند و من ریاکاری بکنم آیا این سلام درست است یا درست نیست. خب شک دارم قصد قربت
هست یا نه، میگویم نگفته، نیست. مثل سوره داخل نماز نگفته نیست حمد گفته هست حالا
قصد قربت هر کجا شک کردیم.که آیا باید قربت این هست یا نه میگویم نه. این اطلاق
مقامی است؛ اگر کسی ایراد بکند داخل اطلاق مقامی، خب، یک چیزی به جای اطلاق مقامی
نشسته. هر وقت اطلاق نداشته باشد برائت به جای آن مینشیند خب ما نمیدانیم که آیا
قصد قربت جزء است یا جزء نیست، شرط است یا شرط تیست رفع ما لا یعلمون میگوید شرط
نیست رفع ما لا یعلمون میگوید: جزء نیست. مثل همه اقلّ و اکثر ارتباطی ها همه جا
اگر کسی در اقل و اکثر ارتباطی اشتغالی بشود، خب اینجا همی اشتغالی میشود اگر هم
برائتی بشود، باید اینجا هم برائتی شود. و چون که مشهور است در میان اصحاب و من
جمله ما هم متابعت از آنها، در اقل و اکثر ارتباطی، ما برائتی شدیم، تقریبش همین
است، میگوییم اطلاق، اگر اطلاق نه، به جای اطلاق برائت. هر واجبی که شک کنیم آیا
قصد قربت جزئش است یا نه؟ یا اطلاق مقامی میگوید جزء نیست، شرط نیست. یا لااقل
برائت میگوید جزء نیست، شرط نیست. ما اشتغال به نماز داریم. نماز نمیدانم چیست.
مولا باید تعیین بکند، وقتی مولا باید تعیین بکند، نُه تا جزء را گفت، هیچ چیز
دیگری نگفت. خب، سکوت در مقام بیان افاده حصر میکند، میگوید نماز همین است، بعد
هم به مولا میگوید: آقای مولا، اگر قصد قربت واجب بود باید بگوئی، نگفتی، ما هم
میگوئیم: واجب نیست. حج داریم بر مولا. این راجع به اطلاق مقامی، راجع به عرض.
بنابراین ما خیلی واضح و هویدا میگوییم: اگر شک کنیم توصلی یا تعبدی است، میگوییم:
توصلی، نه تعبدی. برای این که تعبدی قید زائد است و آن قید زائد را اطلاق مقامی یا
برائت میدارد. این فتوای ماست، این روش ماست. بنابراین این جور میشود که امر روی
بسیط است، امر روی عنوان است، صلاه؛ صلاه یک امر انتزاعی است. از کجا انتزاع میشود؟
از اجزاء و شرایط در خارج؛ یعنی از اوله التکبیر و آخره التسلیم؛ این اجزائش است؛
شرائطش هم رو به قبله، با طهارت خبثی و حدثی و امثال اینها، این هم شرائطش هست، ما
از اینها انتزاع میکنیم نماز را (یک عنوان بسیط را)، منشا انتزاع آن خارج است و
خود آن انتزاعی بسیط است، همه عناوین، همه انتزاعیات بسیط است. امر میآید روی
انتزاعی.می گوید که نماز بخوان. و این معنای عرفی نیست که ایشان میگوید، نه، چون
مرکب اختراعی است، اجزاء و شرائطش را شارع باید تعیین کند، نمیتوانیم تمسک به عرف
بکنیم. بگوئیم که نماز میخوانیم، عرف میگوید به قصد قربت و بی قصد قربت فرق نمیکند.
این را نمیتوانیم بگوئیم چون که عرفی نیست اگر موضوع عرفی باشد از عرف میگیریم،
اما چون موضوع اختراعی است، مثل عبادات که موضوعات اختراعی است. شارع باید بیان
اجزاء و شرائط بکند.
چه جوری بیان
اجزاء و شرائط بکند؟ خب، او میگوید: «کَبّر، اقرأ فاتحه الکتاب، ارکع، اُسجُد،
تَشَهّد، سَلّم. او باید بیان کند. خب، اینها را بیان کرد، اما نگفت که «اقراء مع
قصد القربه». خب سکوت در مقام بیان افاده حصر میکند، به این میگوئیم اطلاق
مقامی. لذا همان مقدمات حکمت را جاری میکنیم. میگوئیم مولا در مقام بیان خصوصیات
بوده، قصد قربت را ذکر نکرده، پس قصد قربت لازم نیست. حالا اگر کسی داخل اطلاق
بماند؛ خب، دیگر میشود برائت. گفته نماز بخوان، خودش باید اجزاء و شرائط را تعیین
کند، اجزاء و شرائط را تعیین کرده، حالا قصد قربت را تعیین نکرده، نمیدانم تعیین
کرده یا نه؛ نمیدانم گفته قصد قربت یا نه؛ خب، رُفِعَ مالا یعلمون میگوید واجب
نیست. ولو گفته باشد هم، دیگر واجب نیست. رُفِعَ مالا یعلمون به جای اطلاق مقامی
مینشیند؛ برائت به ما میگوید واجب نیست، حالا واقع نفس الامر هم بر فرض واجب
باشد بالاخره تکلیف منجّز برای من واجب نیست، این خلاصه حرف ماست. در مقابل آن
همان ایراد مرحوم شیخ انصاری است که جواب دادیم. حرف مرحوم آخوند است که دیروز در
موردش صحبت کردیم، جواب دادیم. بله اگر کسی داخل حرف مرحوم آخوند بماند، دیگر
ناخواسته باید بگوید که اطلاق مقامی نیست برائت هم نیست، پس باید بگوئیم اشتغال،
چرا؟ برای این که مرحوم آخوند میگوید: نمیتواند قصد امتثال را جزء بکند. مرحوم
شیخ انصاری میفرمودند: نمیتواند مولا قصد قربت را جزء بکند، چون نمیتواند؛ دیگر
خواه ناخواه عقل ما میگوید که چون این نمیتوانسته، نه اطلاق دارد کلامش، نه
برائت، اشتغال یقینی یستدعی برائت یقینی، باید بگوئیم به قصد قربت دوران امر بین
توصلی و تعبدی باید بگوئیم تعبدی. مرحوم آخوند این را میگویند مرحوم شیخ این را
میگویند، نمیتواند بگوید صَلّ بقصد القربه که دیروز میگفتم یکی از فضلا شوخی میکرد
میگفت مولائی که نتواند قصد قربت را جزء نمازش کند ما اصلاً این مولا را قبولش
نداریم! ولی بالاخره شیخ انصاری میگوید: «نمی تواند»؛ میگوید: «دور است». یا
مرحوم آخوند میفرمایند که قصد امتثال را نمیتواند بیاورد برای این که لازمهاش
این است که اگر گفت به قصد امتثال بیاور، باید قصد امتثال را هم با قصد امتثال
بیاورد، محال است؛ پس بنابراین ما نمیتوانیم گردن مولا بگذاریم،بگوئیم کلامت
اطلاق دارد؛ نمیتوانیم گردن مولا بگذاریم بگوئیم: رُفِعَ ما لایعلمون؛ مولا میگوید:
خب من اصلاً نمیتوانستم؛ ببین عقلت چه چیزی حکم میگوید. خب، عقل میگوید که
اشتغال یقینی یستدعی برائت یقینی، عقل میگوید که مولا گفته است نماز بخوان، من
نمیدانم این جزء را اگر بیاورم نماز خواندم یا نه. چون که کلامش اطلاق ندارد، چون
که برائت گردنش نمیتوانم بگذارم خب اشتغال یقینی یستدعی برائت یقینی باید به قصد
قربت بیاورم تا حتماً بدانم که نماز آوردم. این خلاصه حرف است تا اینجا.
بعد مرحوم
آخوند میروند روی یک بحث دیگری و آن این است که با امر اول نمیتواند، با امر دوم
هم نمیتواند، بگوید صلِّ، بعد بگوید صَلِّ مع قصد القربه، چرا این طور نشود، امر دوم
را بیاورد، با امر اول بگوید مرحوم شیخ ایراد بکند، نمیشود، مرحوم آخوند ایراد
بکند نمیشود، پس بنابراین با امر دوم، اول میگوید صَلِّ شیخ میگوید صَلّ مَعَ
قصد القربه، مرحوم آخوند در کفایه میگویند: نمیشود، امر دوم نمیشود، چرا نمیشود؟
میفرمایند برای این که لغویت لازم میآید. برای این که آن امر اول است، یا کار میکند
یا نمیکند، اگر امر اول کار کرد که خب، امر دوم لغو است. اگر امر اول کار نکر،د
خب، عقل تو میگوید باید به قصد قربت بیاورد. چون امر اول نتوانست کار بکند، عقل
مستقل است به این که باید قصد قربت بیاید. و علی کل حال امر دوم لغو است. و اگر
کفایه مطالعه کرده باشید- که باید کرده باشید- مرحوم آخوند روی این خیلی پافشاری
دارد ولی بالاخره خلاصه حرف مرحوم آخوند همین است. که با امر دوم هم نمیشود مطلب
را صاف کرد برای این که یا امر اول کار میکند، خب، همان امر اول هر چیزی که میگوید،
متعلق امر هر چیزی که میشود. و اگر کار نمیکند عقل ما مستقل است، برای این که
قصد قربت باید آورده شود، پس امر دوم میگوید صَلِّ مَعَ قصد القربه لغو است.
ایرادی که به
مرحوم آخوند هست این است که خب، آن دومی را چطوری میخواهد بگوید؟، میخواهد بگوید
صل مع قصد القربه، خب، نمیتواند یعنی همان امر اول که نمیتوانست، امر دوم را هم
خب، نمیتواند، نمیتواند بگوید صَلّ مع قصد القربه و ایراد شما اگر روی امر اول
است، همین ایراد اول است،همین ایراد شما روی امر دوم هم میآید. و اگر نه بیان
اجزاء و شرائط میخواهد بکند، خب، اگر میخواهد بیان اجزاء و شرائط بکند برای این
که در هر مرکب اختراعی باید چنین باشد، باید اول یک امر باشد به اصل بعد هم یک
اوامر ارشادی باشد به فرع. یعنی اول شارع میفرماید صَلّ، اَقِمِ الصلوه، ثمَّ
شارع مقدس میفرماید:«کَبِّر، اِقرأ فاتحه الکتاب، ارکع، اسجد، تشهد، سَلّم»، من
جمله میگوید اِقرأ مع قصد القربه یا القصد القربه جزء من الصَّلاه، اینها اخبار
هم هست ولی علی کل حال این اقرأ ارشادی است دیگر.
لذا این طوری
میشود که امر دومی این ارشاد به حکم عقل است؛ این که ایشان میگویند: «لغو است»،
خب، همه ارشادیات لغو است، برای این که اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر
منکم عقل ما درک میکند یا نه، حرفی را اگر عقل ما درک نمیکند، آن «اطیعوا الله و
اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» لغو است، نمیشود که این را گفت. عقل ما میگوید
وقتی رسول را شناختی «اطیعوا الله»؛ و امام را شناختی «اطیعوا الله ...»؛ هم قرآن
میگوید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، ارشاداً؛ لا انشاء
لااِخباراً. میگوییم اصلاً چارهای نیست جزء دو تا امر در مرکبات اختراعیه، یک
دفعه موضوع را از عرف میگیریم. خب، میگوید: هر چه عرف میگوید، مثلاً میگوید که
یک صاع گندم برای فطریه، دیگر لازم نیست بگوید گندم چه چیزی است؛ گندم پاک، گندم
خاک دار این که عرف تعیین موضوع میکند، لذا عرف تعیین میکند موضوع را. لازم نیست
بگوئیم. اما در نماز این طور نیست. نماز چی است، روزه چه چیزی است. خب، نمیدانی
چه چیزی است، حج چه چیزی است خب نمیداند چیست. شارع مقدس باید تعیین کند. تعیین
کند یعنی بیان اجزاء و شرائط کند، اول میگوید: «لله علی الناس حج البیت من استطاع
الیه سبیلاً» هم یک یک روی احرام و طواف و سعی بین صفا و مروه و روی حلق، روی خارج
شدن از احرام یک یک بیان میکند میگوید: این حج است بنابراین چارهای نیست جزء
بیان اجزاء و شرائط. لذا چون بیان اجزاء و شرائط میکند آن وقت اطلاق و برائت روی
همین جا میآید، همین جا اطلاق گیری میکنیم، میگوییم که گفته، مثلاً اعمال حج
سیزده تاست، نگفته چهارده تاست، بنابراین چهاردهمی دیگر لازم نیست؛ یا اگر هم
نتوانیم اطلاق گیری بکنیم میگوییم نمیدانیم آیا واجب است یا واجب نیست؟ واجب
نیست. به عبارت دیگر اطلاق و برائت را روی آن امر دوم میآوریم. اصلاً کاری به امر
اول نداریم. امر اول نه اطلاق دارد نه برائت، اصل تشریع حکم را برای ما درست میکند،
مهمله حکم را برای ما درست میکند. و این که شک کنیم آیا به امر دوم میشود یا نه،
به مرحوم آخوند میگوییم حتماً باید با امر دوم باشد؛ در مرکبات اختراعیه، چارهای
نیست. و در آن مرکبات اختراعیه، آنجاست که ما جزء را اثباتش میکنیم یا جزء را
نفیش میکنیم؛ شرط را اثباتش میکنیم. یا شرط را نفیش میکنیم، حالا چون که بحث
خیلی مشکل است مرحوم آخوند هم اینجا خیلی طول و تفصیل دادهاند اجازه بدهید فردا
یک مقداری در این باره صحبت کنیم و بعد برویم سراغ بحث دیگر.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.