اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی.
این بحث
توصّلی و تعبّدی یک بحث مشکلی شده در اصول و از همین جهت هم خیلی دامنه دار شده
است و بعضی ها قریب صد صفحه در این باره صحبت کردهاند و مرحوم آخوند همین جور که
میبینید خیلی مفصل در این باره صحبت کرده اند. دیروز بحث ما تمام شد و عقیده ما
این شد که اذا دار الامر بین التوصلی و التعبدی میگوییم: توصّلی، نه تعبّدی؛ اما
اجازه بدهید امروز یک خلاصهای از این بحث سه چهار روزه داشته باشم ولی اقرار میکنم
که تکرار است اما این تکرار را خیال میکنم لازم باشد.
لذا اگر پیش
شما از اول تا آخر تکرار است، خب، یک مباحثهای بین من و شماست. و اگر هم تکرار
نیست و فایده دارد خب، دیگر بحث امروزمان هم إن شاء الله بحث مفیدی است.
در این بحث
توصّلی و تعبّدی ما در چهار موضوع صحبت کردیم صحبت اول این بود، توصّلی و تعبدی
چیست؟ گفتیم یک امر عرفی است عرف متشرعه خوب میفهمد، توصلی آن است که قصد قربت
نمیخواهد تعبدی آن است که قصد قرب میخواهد، ازاله نجاست توصلی است، واجب مقدمی
آن هم توصلی است؛ لذا اگر انسان خواب باشد و دستش بیفتد توی حوض، دستش پاک میشود،
اگر هم از آب غصبی دستش را زیر آّب بکند،دستش پاک میشود و اگر هم با ریا و تظاهر
دستش را بزند توی آب باز هم دستش پاک میشود، از راه حرام پاک کند یا از راه ریا
پاک کند یا از راه عدم نوجه پاک کند، پاک میشود. وامّا نماز کدام است تعبّدی، چرا
تعبّدی؟ قصد قربت میخواهد اگر ریا توی آن آمد قصدش باطل است اگر عدم توجّه آمد
«لا تقربوا الصّلاه و انتم سکاری» نماز باطل است اگر از راه حرام آمد آن هم نماز
باطل است، داخل زمین غصبی مثلاً نماز خواند یا نهی در عبادت داشت زن حائض مثلاً
نماز خواند، خب باطل است، نهی در عبادت موجب فساد است؛ امّا نهی در واجب تو صلّی
موجب فساد نیست؛ به آن میگویند تو صلّی به آن میگویند تعبّدی حالا از عناوین
قصدی باشد نباشد مربوط به عبودیّات باشد، مربوط به عبادیات باشد، به قول اینها
واجب تقرّبی باشد مثل خمس و زکاه، واجب تعبّدی باشد مثل نماز، اینها دیگر هیچ
نفاوت نمیکند، آن که عوام مردم میفهمند عوام متشرّعه، میفهمند میگوید تو صلّی
این است، وقتی وجود خارجی پیدا کرد منای وجه این مأمور به ساقط میشود و امّا
تعبّدی آن است، منای وجه نه، من وجه قربه ألی الله، امتثال امر مولا اگر آورده
شده ساقط میشود و الّا اگر ریا باشد یا از راه حرام باشد یا نهی در عبادت باشد،
اگر اصلاً نوجّه نداشته باشد، ساقط نمیشود و دیدهاید که مرحوم آخوند چقدر این
طرف و آن طرف زدهاند برای این که بگویند واجب نعبّدی کدام است، واجب نو صلی کدام
گفتم حتی به اندازهای بحث مشکل است که استاد بزرگوار ما حضرت امام اصلاً به جای
تقسیم ثنائی ثلاثی کردهاند گفتهاند که الواجب إما تو صّلی أو تعبدی أو تقّربی؛
امّا خیال میکنم این جوری که من عرض کردم، بحث آسان باشد این یک مطلب.
مطلب دوّم این
که آیا مولا میتواند قصد قربت را در عبادت درج کند یا نه. خب این هم یک امر خیلی
واضحی است؛ این بحث ما رسیده به این جا که میگویند شیخ الرئیس سه چها تا دلیل
آورد آب نوی حوض نیست؛ خب، شاگردها همه مانده بودند چه جور آب توی حوض نیست، حوض
که پر از آب است، بعد خودش دست زد زیر آب، آب را ریخت روی آب گفت: این حس من، این
حس شما، همه این براهین عقلی را باطل میکند این بحث ما فعلاً این طوری شده در
حالی که یک بحث عرفی است نواناییش هم یک بحث عرفی است امّا رفته توی پیچ وخم
فلسفه، توی پیچ و خم و دور و تسلسل، و بحث را بغرنج کرد و بحث این است که مسلماً
میتواند بگوید نماز بخوان با قصد قربت این نماز را بخوان با قصد قربت، گاهی این
را جزء قرار میدهد. گاهی معیت میکند مثل همان نماز بخوان با قصد قربت، این معیت
است، نه جزء است، نه شرط، گاهی هم میگوید که «أذا اقمتم ألی الصّلاه» به جای
فاغسلوا» که شرط قرار داده میگوید که مخلصین لله، گاهی هم جزء قرار میدهد، میگوید
که اجزاء نماز مثلاً تکبیر از اجزاء نماز قصد قربت است، این هم مثل این که عرفاً
خیلی واضح است همین طور که آن تو صلّ تو تعبّدی خیلی واضح است که ماها قدرت داریم،
شما قدرت دارید به پسرتان بگویید که پسرجان من، تمتم کارهایت به قصد قربت باشد این
کاری که میخواهی برای من بکنی به عنوان پدرت نه، این کار را برای خدا بکن برو نان
بگیر امّا قصدت خدا باشد خب این تعبّدی یک دفعه هم میگوید برو نان بگیر هیچ چیز
نمیگوید. خب شما رفتی نان گرفتی و امدی یک منتی هم سر پدرت گذاشتی، نان بالاخره
آمده و پدرت خورد. امر خیلی واضح است امّا امر خیلی مشکل شده، این بغرنج هم شیخ
انصاری روی گردنمان گذاشته، در حالی که شیخ انصاری (رضوان الله تعالی علیه) فلسفه
بلد نبودند امّا بعضی اوقات وارد فلسفه میشوند و اینجاها وارد فلسفه شدهاند و
درد سر درست کردهاند و این که قد قربت متوقف بر حکم است حالا اگر این قد قربت
محال است درج حکم شود چرا محال است؟ از انقسامات لاحقه حکم است آنجا میشود ما
بگوییم قصد قربت آمد توی موضوع حکم، گفت:«صلّ بقصد القربه» خب حکم متوقف بر موضوع
میشود بر حکم، میشود دور؛ و عجیب این است که الآن هم توی کتابها میبینیم. حتّی
مرحوم آخوند وقتی که میرسند به این که علم آیا میشود در موضوع حکم درج بشود یا
نه، میگویند نه، همین حرف مرحوم شیخ را میزنند، میگویند علم از انقسامات لاحقه
حکم است، اگر بخواهد در حکم شود دور است؛ برای این که حکم متوقف میشود بر علم به
حکم، علم به حکم متوقف میشود بر علم به حکم متوقف میشود بر حکم، امّا این جا
مرحوم آخوند جواب شیخ را میدهد جواب خوبی هم میدهند، میفرماید که این قصد قربت
روی حکم. بله متوقّف بر حکم است امّا کدام قصد قربت، قصد قربت خارجی مکلّف مکلّف
وقتی که میخواهد تماز بخواند و بگوید قربه الی الله. باید حکمی توی کار باشد.
درست است امّا
حکم متوقف بر این قصد قربت متوقف نیست. متوقف بر آن قصد قربت لحاظی است که خود
مولا قصد قربت را لحاظ میکند. موضوع حکم آن لحاظ مولاست نه آن خارج و مولا لحاظ
میکند اجزاء و شرائط را میبیند ناتمام است قصد قربت هم لحاظ میکند به طور شرط
یا به طور جزء. امر را میآورد روی لحاظ پس حکم متوقف بر قصد قربت است امّا قصد
قربت خارجی الموقوف علیه غیر موقوف الیه، خب مثل خود مرحوم اخوند و مثل کفایه،
انصافاً خیلی رساست، خب تا این جا تمام شد و آن این است که شیخ انصاری یک ایراد
کردند شاگرد بزرگوارشان جواب داده اند. رسید بحث به اینجا که قصد قربت میشود درج
در حکم میشود. اشکال ندارد. به طور شرط میشود، اشکال ندارد. رسید بحث به اینجا
که قصد قربت میشود درج در حکم شود، اشکال ندارد به طور شرط میشود به طور جزء هم
میشود بعد مرحوم آخوند خودشات اشکال ندارد. به طور شرط میشود به طور جزء هم میشود.
بعد هم مرحوم آخوند خودشان یک ایراد کردند گفتم از چاه شیخ انصاری در آمدهاند و
افتادند توی یک چاهی که خودشان کنده اند. ما را هم انداختهاند توی چاه و آن این
است که مرحوم آخوند میفرمایند قصد قربت به طور شرط، به طور جزء نمیتواند جزء حکم
میشود یا شرط حکم میشود. چرا؟ میگویند برای این که اگر مولا شرطش قرار دهد. خب
محال است مکلف این مشروط را میتواند بیاورد، مشروط یک امر عقلی است، امر خارجی
است، ذات مقید را میتواند بیاورد.(به قول ایشان) امّا مقیّد من انّه مقیِد این
دست این نیست یک امر عقلی است یک امر انتزاعی نمیتواند بیاورد. اگر جزء قرار دهد
این ایراد وارد نیست میتواند بیاورد. امّا ایرادی دیگر وارد است و آن این است که
اگر گفت که نماز را به قصد امتثال و قصد قربت میتوانم بیاور خود قصد امنثال هم
جزء است باید با قصد امتثال و قصد قربت میتوانم بیاورم محال است. و متأسفانه تا آخر
کار هم که میروند مرحوم آخوند جواب این اشکال را نمیدهند یعنی قبول میکنند و
بالاخره میپذیرند إذا دار الامر بین التوصلّی و التعبدی باید بگوییم تعبدی برای
این که اصلاً مولا قدرت ندارد که قصد امتثال را جزء بکند وقتی قدرت نداشت وقتی که
اطلاق و برائت نیست باید اشتغال باشد و ما شش تا ایراد به حرف مرحوم آخوند داشته
ایم، ایراد خیلی آسانش این است میگوییم جزء قرار دهد امّا قصد امتثال را به قصد
امتثال بیاورد دیگر این که نه میگوید قصد امتثال را به قصد امتثال نیاور. مثل
عوامانه زدم گفتم مثل این که میگوید قصد امتثال را به قصد امتثال نیاور مثل
عوامانه زدم گفتم مثل این که میگوید همه چیز را با آب بخور دیگر معنایش این نیست
که نمک را با نمک بخور، اصلاً انصراف دارد از این که قصد امتثال بر قصد امتثال
بیاور یعنی نماز را که میخواهی بخوانی، غیر از قصد امتثال مابقیش به قصد امتثال
بیاید، رنگ قربت داشته باشد این همان جملهای است که فلاسفه میگویند: کلّ شیء
موجود بالوجود و الوجود موجود بنفسه دیگر اینکه لازم میآید موجود بنفسه دیگر این
طور نیست که ایراد مرحوم آخوند را توی فلیفه کردهاند دیگر. مرحوم آخوند اینجا
آورده که آقا اگر اصاله الوجودی بشویم، لازم میآید دور برای این که لازم میآید
موجود به وجود باشد؛ یا برمی گردد،
دور است یا میرود
بالا تسلسل است.خب مرحوم حاجی دیگران جواب دادهاند که«کل موجود یوجد بالوجود و
الوجود موجود بنفسه» دیگر احتیاج نیست این که موجود خود وجود که موجود است به
واسطه وجودی موجود شود.
لذا پنج شش تا
ایراد کردیم، عمده ایراد ما این بود لذا این حرف هم درست نیست. حرف دیگری که دیروز
بود، خب حالا اگر مرحوم آخوند میگویند حالا نمیشود حالا چه بکنیم آیا میشود با
دو تا امر مولا تمسّک به دور تا امر بکند، بگوید:«صلّ» ثمّ بگوید: «صلّ مع قصد
القربه» این را میشود؟ میفرمایند: نه چرا نه؟ میگوید: امر دوّم لغو است؛ برای
خاطر این که امر اوّل کار میکند یا نه، اگر کار بکند، امر دّوم لغو است اگر کار
نکند خب عقل ما(عقل مستقل) میگوید: باید به قصد قربت بیاید. برای این که قاعده
اشتغال میگوید باید با قصد قربت بیاید. گرچه دیدهاید کفایه خیلی مفصل است حتی
ایشان رفتهاند توی اراده و اراده را برایش اینجا تسلسل قائل شدهاند در حالی که
چند روز قبل جواب این را داده بودند؛ ولی علی کلّ حال آن که خلاصه بحث مرحوم آخوند
است وگیراست از نظر اصول- اگر خوب کفایه را دیده باشید- همین است. قصد دوّم لغو
است برای اینکه قصد قربت اوّل اگر کار بکند که کار کرده، اگر کار نکند عقل ما میگوید
باید با قصد قربت بیاید به قاعده اشتغال.
دیروز به
مرحوم آخوند عرض میکردم که خب ارشادیهایت را چی میگویی؟ هر چه در باب ارشادی
گفتیم، ما این جا میگوییم. ما هم قبول داریم، عقل ما هم میگوید: به قصد قربت
بیاور اگر شک کنیم، اگر اطلاق نباشد اگر برائت نباشد، حنماً باید با قصد قربت
بیاید؛ خب آن امر دوّم هم میگوید با قصد قربت بیاور، میشود ارشادی میشود
مثل:«إطیعوالله و اطیعوالرّسول و اولی الإمر منکم»، لغو نیست؛ تأیید حکم عقل است
تأیید حکم عقل که لغو نیست ما ارشادیات در اسلام زیاد داریم و خیلی از عرفیات رویش
داریم، خیلی از عقلیات رویش قرآن داریم و ارشاد است، تأیید حکم عقل است، لغویت هم
لازم نمیآید؛ عقل ما میگوید بیاور با قصد قربت.
دیروز میگفتم:
من نمیدانم مرحوم آخوند مرادشان چیست؟ خب اگر تنواند اوّل بگوید با قصد قربت
بیاور؛ این چه جور شد؟ الّا این که مرادشان تبیین اجزاء و شرائط بشود که آن حرف
دیگری است، آن برمی گردد به چیز دیگر که حالا عرض میکردم و الّا اگر آن حرف دیگری
است آن برمی گردد به چیز دیگر که حالا عرض کردم و الّا اگر راستی امر این جور باشد
که«بیاور با قصد قربت»؛ خب اگر تنواند اوّل بگوید دیگر دوّم هم نمیتواند بگوید ؛
ده تا امر هم بیاورد باز نمیتواند به نحو شرطیت و به نحو جزئیت بیاورد. حالا چه
جور شده اوّل نمیتواند دوّم میتواند. نمیدانم چرا باید مرحوم آخوند جواب داده
باشند اینکه نه بابا دوّم و سوّم که ندارد؛ خب، وقتی نشد، نمیشود؛ باید این طور
بگویند؛ امّا قاعده لغویت را جا آوردند! این خاتصه حرف تا این جا.
بنابراین تا
این جا از نظر ثیوتی اشکالی توی مسأله نیست که ما گیر فلسفه باشیم گیر دور و نسلسل
و یلزم من وجده العدم و امثال ایتها باشیم. ثبوتاً ما اشکال نمیبینیم.
حالا اثباتاً
چی؟ مطلب چهارم است. دیروز میگفتم اثباتاً این طور است که در مرکبّات اختراعیه
باید امر دوّم باشد. و ارشاد هم نیست. ارشاد به این معنا اخبار است. مثلاً میگوید
نماز بخوان نمیدانم نماز چیست خب خود مولا باید تعیین کند. خود مولا باید تعیین
بکند. خود مولا که تعیین میکند میگوید اوّله التکبیره آخره التسلیم با قصد قربت
یعنی همان طور که میگوید با رکوع با سجده میگوید با قصد قربت لذا تبیین دست
اوست؛ حالا امر دوّم بگویید، اخبار بگویید هر چه بگویید، بالاخره این جور است در
مرکبّات اختراعیه، باید تبیین کرد یعتی ما گشتیم در روایات اهل بیت علیهم السّلام
و اجزاء را پیدا کردیم شرائط را هم پیدا کردیم، امّا دیگر غیر از آنکه ما پیدا
کردیم نمیدانیم چیزی هست یا نه خب حالا چی؟ اطلاق؛ اطلاق یعتی چه؟ سکوت در مقام
بیان یفید الحصر. به این میگوییم اطلاق مقامی. یعنی گشتیم؛ به غیر از ته چیز چیزی
پیدا نکردیم. پس قصد قربا جزء نیست. یعنی مولا در مقام بیان مرادش چه بود، تگفت
قصد قربت هم بیاور. سکوت در مقام بیان، یفید الحصر؛ به او میگوییم: اطلاق مقامی.
و اگر نه، برائت گشتیم پیدا نکردیم میگوییم که رفع ما لا یعلمون به قول خود مرحوم
آخوند رفع ما لا یعلمون به قول خود مرحوم آخوند رفع ما لا یعلمون را یا اطلاق
مقامی را پهلوی آنچه پیدا کردیم میگذاریم نحویل مولا میگذاریم میگوییم نمازت
این است؛ ولو واقع و نفس الامر غیر از این باشد دیگر حجت بر من تمام است تو باید
قبول بکنی نمازت این است شما(یعنی به مولا میگوییم شما میگفتید که آن اجزاء را
که میدانی بیاور آن اجزاء هم که نمیدانی با اطلاق مقامی لازم نیست بیاوری با
برائت لازم نیست بیاوری خودت فرمودی خب من هم نیاوردم با برئت یا اطلاق مقامی میگوییم
نماز صحیح است میخواهد واقع و نفس الامر نماز همین باشد میخواهد همین باشد میشود
إذا دار الامر بین التوصلّی و التعّبدی میگوییم توصلّی.
فتخلص مما
ذکرنا، میشویم تو صلی و در مقابل، مرحوم آخوند شدهاند تعبّدی.
و صلی الله علی محمد و آل محمّد