اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحث تعبّدی و
توصلّی از تظر آنچه کفایه متعرّض است تمام شد. دیگردر این باره چیزی نیست الّا این
که مرحوم نائینی و شاگردهایشان نظیر مرحوم آقای خوئی، حکیم و امثال اینها در این
جا دو سه تا مسئله را متعرض شدند و این مسائل خوبی است لذا مثل مرحوم آقای خوئی
بیش از صد صفحه در این دو سه تا مسأله در محاضرات صحبت کرده اندو ولی اگر ما روی
کفایه بخواهیم جلو برویم مرحوم آخوند مسائل را متعرّض نشدهاند و شاید هم بعضی
هایش را به وضوح گذاشتهاند بعضی هایش را هم در جای دیگر متعرض شره اند. سه تا
مسأله را مرحوم نائینی(رضوان الله تعالی علیه) متعرض میشوند: یک مسأله این که اگر
شک کردیم که اختیار و اراده مکلّف دخالت دارد در وجوب یا نه(این نظیر همان تو صلّی
و تعبدی که شک کردیم آیا قصد قربت میخواهد یا نه) چه باید بگوییم؟
یک بحث بهتر و
مهّمتر از این این که اگر شک کنیم که در واجب آیا مباشرت میخواهد یا نه؟ خودش
باید به جا آورد یا این که میتواند وکیل بگیرد. خب مثل نماز که میدانم که این
مباشرت میخواهد یا نه؟ آیا این پسر بزرگ که بعضی از نمازهای پدر را باید قضا کند
یا میتواند مثل نماز استیجاری نائب بگیرد: این هم مسأله دوّم.
مسأله سوّم:
دوران امر بین اینکه آیا این واجب استطاعتش حتماً باید از راه حلال باشد یا از راه
حرام میشود. مثل این که میدانیم ازاله نجاست، اگر دستش را توی آب غصبی، دستش پاک
میشود حالا گناه هم کرده یا مثل نمار در دار غصبی مثل مرحوم آخوند میگویند نماز
باطل است مثل ما میگوییم نمازصحیح است امّا گناه کرده حالا اگر در یک جا شک بکنیم
مثل این که زن مردی را غسل دهد یا مردی زنی را غسل دهد (غسل میّت) آیا این غسل
درست است یا ته، که مصداق، مصداق محرم است باید مرد باید مرد را غسل دهد زن باید
زن را غسل دهد، مماثلت شرط ایت حالا اگر مماثلت که نشد، نشد، حرام هم شد این غسل
درست است یا درست نیسد.
این سه تا
مسئله، لذا یکی دوران امر بین اینکه اختیار شرط است یا نه: یک مسأله مباشرت شرط
است یا نه؛ یک مسئله حلیّت شرط است یا نه؛ اگر اسقاط تکلیف کرد علی وجه المحرم.
آیا این اسقاط تکلیف شده یا نه، مرحوم نائینی همچنین مرحوم آقای خوئی و دیگران از
شاگردهای مرحوم آقای نائینی ها همه شان در هر سه مسأله اشتغالی شدهاند یعنی اگر
شکّ کردیم مباشرت شرط است یا نه باید بگوییم نمیشود و باید علی وجه محلبل باشد.
حالا یک. یک البته به طور مختصر ما برویم جلو ببینیم به کجا میرسد؛ مسأله اول این
است که نمیدانیم آیا اراده شرط است یا نه بعضی جاها میدانیم اراده شرط نیست مثل
این که مثلاً دستش نجس است خواب است دستش را میگیرند زیر شیر یا خودش دست میافتد
توی حوض خب دست پاک میشود. اراده و اختیار شرط برای ازاله نجاست نیست. چنانچه در
باب نماز میدانیم اراده و اختیار شرط است. توی خواب نماز بخواند تکلیف ساقط نمیشود
و یک زنی چندر وز قبل آمده بود پیش من به من گفت «شوهر من نماز نمیخواند، امّا
توی خواب درست نماز نمیخواند امّا توی خواب درست نماز میخواند از اوّل تا به آخر
هم میخواند» خب معلوم است این اسقاط تکلیف نمیشود و نماز اراده میخواهد، نماز
احتیاط میخواهد، امّا حالا اگر شک کردیم مثلاً در ردّ سلام مجبور است سلام را
بدهد و علی سبیل جبر میدهد میترسد یا در سلام کردن نمیخواهد سلام کند امّا
دزداست یاغی است و مجبور است بهش سلام بکند حالا راستی ثواب را میبرد یا نه؛ آن
هم که علی سبیل الاکراه و علی سبیل الاجبار جواب میدهد آیا اسقاط تکلیف میشود یا
نه؟ مرحوم نائینی دو تا دلیل میآوردند که مرحوم آقای خوئی هم دارند این که حتماً
باید علی سبیل الإختیار باشند.
دلیل اوّل میگویند
که ما در اسقاط تکلیف همین جور که حسن فعلی میخواهیم حسن فاعلی میخواهیم و حسن
فاعلی یعنی اختیار ما وقتی میتوانیم به این آقا بگوییم بارک الله که با اختیار
عملی را به جا بیاورد و البا اگر اکراه و اجباری باشد توی خواب باشد دیگر این بارک
الله ندارد، نماز خوب معلوم است این غلط است. چرا برای این که نسبت را به فاعل
بدهیم این سقوط تکلیف و اسقاط تکلیف نمیشود. اگر کسی نماز بخواند من به یک کسی
دیگر بگویم برای این که نسبت را به آن دیگری نمیشود داد. چون نسبت را به دیگری
نمیشود داد، پس بنابراین معتای این که بگوییم بارک الله مثوبت، عقوبت وقتی درست
است که نسبت فعل را به فاعل بدهد و آن جا که اراده نباشد نسبت فعل را به فاعل نمیشود
داد پس بنابراین باید این با اختیار باشد نسبت فعل را بشود بهش داد تا سقوط تکلیف
بشود. این دو تا دلیل ایشان اشکالی که به مرحوم آقای خوئی هست این است که آقا این
دلیل شما عین مدّعاست. خب این که میگوید اختیار لازم نیست میگوید لازم نیست که
نسبت فعل را به این بدهند. مثل ازاله نجاست میبینیم همان طور کهدر ازاله نجاست
نسبت فعل را به فالع نمیشود داد. حست فعلی کفایت میکند لباس پاک میشود خب این
هم این جوری است. راجع به آن دلیل اوّلشان هم که میفرمایند این حسن فعلی ندارد خب
این هم دلیل عین مدّعاست. ماها میگوییم: حسن فاعلی لازم نیست آن میگوید حسن
فاعلی لازم است. شماها خیلی وارد نیستید. مرحوم نائینی(رضوان الله تعالی علیه) یک
شانس خوبی داشته باشد در حالی که ملای خوبی بوده یک مقرّرها و شاگردهای خوبی داشته
و انصافاً مثل مرحوم کاظمینی خوب میتوانسته تقریر حرفهای مرحوم نائینی را بکنید و
مرحوم کفرمودهاند بعد هم خودشان به عنوان درسی گفتهاند که در محاضران جمع شده
خوب تقریر میکنند حرفهای خوبی دارند امّا ما نحن فیه در حالی که حرفها خوی است
امّا ربطی به بحث ما هم ندارد ما بلد شدیم این که حسن فعلی میخواهیم حین فعلی میخواهیم
حسن فعلی کدام است حست فاعلی کدام است بعضی اوقات جمع میشود بعضی اوقات جمع نمیشوند
اینها همه حرفهای خوبی است انصافاً ما در مقام عبودین بدانیم نسبت فعل را بلعل میدهیم
و البا با عبودیت سازگار نیست و الّا عبودیّت صدق نمیکند و بنده آن بندهای است
که نسبت فعل را بشود بهش داد و الّا اگر نسبت فعل را بهش ندهیم بندگی صادق نیست.
در سیر و سلوکمان باید توجّه باشد باید نسبت فعل فعل به آن بنده داده شود ایتها
همه حرفهای خوبی است انصافاً؛ در عرفان خیلی خوب است در اصول خیلی خوب است و
بالاخره پیاده کردنها خیلی خوب است امّا حالا چه ربطی به بحث ما دارد؟ خب مدّعای
ما این است اگر بدون اراده. فعلی را انجام داد و ما ندانیم آیا این فعل درست است
یا نه؟ این عبارت اخرای این است که اگر نسبت فعل را به فاعل ندهیم آیا این فعل
درست است یا نه؟ این عبارت اخرای این است که اگر فعل حسنی نداشته باشد درست است یا
نه؟ همه ایتها سه تا تقریرات مرحوم نائینی آمدهاند یکی را مدّعا قرار دادهاند
دو تا را دلیل قرار دادهاند دو تا را دلیل قرار دادهاند همچنین مرحوم آقای
خوئی یک کسی یک کدامش را مدّعا قرار داده ابن که آیا اراده شرط است یا نه دوتایش
را که دو تا تقریرات دلیل قرار دادهاند گفتهاند که اراده شرط است برای این که
حسن فاعلی شرط است برای این که نسبت فعل را به فاعل باید داد یا نباید داد. این
خلاصه حرف از مرحوم نائینی.
ما به همان
تقریری که در باب تو صلّی و تعبّدی کردیم با همان نقریر میگوییم اگر شک کردیم
اراده و اختیار شرط است یا نه میگوییم نه در بای تو صلّی و تعبّدی ما این جور میگفتیم
گفتیم که مولا گفته نماز بخوان خب این مرکّب اختراعی است؛ من نمیدانم نماز چیست؟
خصوصیاتش را مولا باید تعیین بکند خب مولا گفته قبلش طهارت ار خبث و حدث داشته
باشد استقبال قبله همداشته باشد نو وقت هم باشد با شرائطش بعدش هم گفتهاند الله
اکبر بگو حمد و سوره بخوان رکوع و سجده و تشهّد و سلام بکن، دیگر هیچ چیز نگفته
حالا من نمیدانم آیا ارداه هم شرط است یا نه؛ خب رفع ما لا یعلمون میگوید: نه
اوّل اطلاق، سکون در مقام بیان افاده حصر میدهد آن وقت این جور مقدّمات حکمت جاری
میکند مولا میگویند مولا در مقام بیان مرادش استف در مقام بیان خصوصیات است و
اراده و اختیار را نگفت تعبّد و توصّل را نگفت پس شرط نیست همان جور که مقدمات
حکمت جاری میکنم در مثلاً جئنی برجل این جا هم مقدمات حکمت جاری میکند اگر
یادتان باشد اسمش را گذاشتیم اطلاق مقامی حالا اگر کسی شک در اطلاق مقامی هم داشته
باشد نمیدانم آیا اختیار و اراده شرط است یا نه رفع ما لا یعلمون میگوید شرط
نیست، نمیدانم جزئیت دارد یا نه شرطیت دارد یا نه اصل عدم جزئیت است اصل عدم
شرطیت. همین طوری که نمیدانم سوره جزء نماز است یا نه و اطلاق مقامی با برائت
درستش میکنم این دلیل ما بود قبلاً و همان دلیل طابقاً النعل بالنعل میآید
اینجا. لذا اگر اطلاق فردی هم بتواند درست کند که حالا آن مشکل است گفته:«صلّ»
نگفته صل مع الإراده، گفته است که «إذا حیّییتم بتحییه فحیّوا بإحسن منها
إوردّوها» و نگفته است که با اراده، خب میگوییم که در ردّ سلام گفته: عالی جواب
بده لااقل مثل سلام کننده جواب بدهد امّا نگفته با قصد قربت؛ امّا تگفته با اراده،
خب نمیدانم قصد قربت شرط است یا نه میگوییم: نه مولا در مقام بیان مراد است، شرط
تعبّد را نگفته پس لازم نیست اینجا هم به شرط اراده و اختیار را نگفته، پس لازم
نیست اینجا که مرحوم شیخ انصاری فرموده اند، درست هم فرمودهاند این که در این
واجبها که در مقام تشریع حکم است اطلاق گیری نمیتوانیم. بکنیم چون در مقام بیان
خصوصیات نیست. حرف این میشود اگر بتوانیم اطلاق فردی، اگر تنوانیم برائت به جای
اطلاق فردی و اطلاق مقامی است برائت به ما میگوید که نعبّدی بودن قصد امتثال بودن
شرط نیست. آن بحث سابقمان آنجا هم به ما میگوید که اراده اختیار لازم نیست. بحث
ما این است که اذا شککت بین ذات شیء و کونه مراداً چه باید گفت؟ إذا شککت در این
که مباشرت شرط است یا نه، چه باید گفت؟ إذا شککت در این که فرد محرّم اسقاط تکلیف
میکند یا نه چه باید گفت؟ بحثهایمان همه روی شک است، شما بگویید من یقین دارم در
باب نماز مباشرت شرط است. خب حالا ما بقی چی؟ اتجا که ما شک میکنیم چی؟یا کسی
بگوید من یقین دارم در ازاله نجاست اراده شرط نیست خب حالا آنجا که ما بقی شک
داریم؟ چی بحث ما که در یقینات نیست بحث ما در شکوک است. اگر شک کنیم چه باید
بکنیم فتخلص از قول اول این که آن جا که یقین داریم اراده و اختیار و اینها شرط
است آنجا هم که یقین دارم اراده هیچ دخالتی ندارد ذات مطلوب است به قول مر حوم
نائینی صرف الوجود مطلوب است آنجا که صرف الوجود ذات مطلوب است به قول مرحوم
نائینی صرف الوجود مطلوب است، آنجا که صرف الوجود ذات مطلوب است مثل ازاله نجاست
آنها هم میدانیم اراده دخالت ندارد امّا حالا در مثل همین ردّ سلامی که مرحوم
نائینی مثال زده اند. این ردّ سلام. یک کسی به شما سلام کرد توی رو در بایستی یعنی
اراده و رویش نبود اکراه بود حالا جواب این لازم نیست یا نه یا از شما ترسید و
سلام کرد حالا این الآن جوابش واجب واجب است یا نه مرحوم نائینی میگویند نه. برای
این که اراده در تحقق فعل و وجوب دخالت دارد. ما میگوییم جوابش لازم است چرا لازم
است برای خاطر این که توی اصل سلام کردن شک داریم آیا اراده شرط است یا نه؟ اطلاق
فردی و مقامی، برایت به ما ما میگوید شرط نیست. جزء نیست جزء نیست پس سلام منحقق
شده وقتی سلام منحقق شده قرآن میگوید که«إذا حیییتم بتحیّه فحیّوا باحسن منها
إوردّوها» جواب سلامش را بده.
بحث فردایمان
این است که آیا مباشرت شرط است یا نه؟ مثل همان نمازی که مرحوم نائینی مثال زده
اند.بعضي از نمازهاي پدر يا مادر بر پسر واجب است.بعضي ها خيلي مشکل عمر است ولو
عمداً هم نماز نخوانده باشد،اين که خيلي زوره. به قول آن آقا به مرجع تقليدش گفتهه
بود به حضرت عباس مي دانم بي خود مي گويي.بابا من 60 – 70 سال نماز نخوانده حالا
من براي او نماز بخوانم. اما ما آن نماز هايي که در مرض موت نتوانسته بخواند
(سهواً) آنها بر پسر بزرگ واجب است .آيا براي آنها مباشرت شرط است يا نه مي تواند
به ديگري بدهد که برايش بخواند يا حتماً بايد خودش بخواند.ان شاء الله براي فردا.
صلّی الله علی محمّد و آل محمّد