اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی.
راجع به بحث
دیرور بحث تمام شد و بحث امروزمان راجع به مره و تکرار است. امّا بعضی از فضلا یک
جمله داشتند آمدند به من گفتند این جمله راتذکر بدهم و ببینیم دربارهاش چه باید
گفت.
من عرض کردم
که اگر امری بعدی نهی باشد در مسأله اقوالی هست و آن چه من اختیار کردم این بود که
آن امر به حسب ظاهر امر است آمده است برای این که ان نهی را از بین ببرد. در حقیقت
به منزله نسخ است امر به صورت اخبار آن نهی هم که حالا الآن نسخ شده آن امر اولیه
را از بین برد و گفت نه. خوب دیگر خواه ناخواه امر اولی مرد به واسطه نهی آنهم مرد
بود به واسطه امر دوّم هم که امر نیست بنابراین دلیل نداریم باید اصول عملیه
برایمان کار بکند، استحضاب نمیتواند برای مان کار بکند برای اینکه فاصله افتاده
بین قضیه متقینه و قضیۀ مشکوکه آن شاهکار مرحوم آخوند. پس نوبت میرسد به برائت
حالا این نمیداند آیا مأمور به تکلیفی هست یا نه؟ رفع ما لا یعلمون این طور که من
گفتم به این رسید .
بعضی از فضلای
درس دیروز میگفتند که چرا عام و خاصش نمیکنید؟ برای این که یک عمومی داشتیم نهی
آمد نخصیص داد آن عموم را امر بعدی آمد فهمیدیم تخصیص زمانی است.خوب آن امر دوم
تسخ میکند آن مخصص را عام به حال خود باقی میماند و آن عام برای مان کار
بکندبرای خاطر این که به واسطه تخصیص مخصوصاً نخصیص زمانی عموم عام از بین نمیرود
این مطلب مطلب خوبی است تشکر میکنم از این دو نفر فاضلی که دیروز بعد از مباحثه
متعرض شدند. فقط باید توجّه به این مطلب داشته باشیم که فرمایش آنها خوب است امّا
از بحث ما بیرون است ما انجا را داریم بحث میکنند که امر شخصی و نهی شخصی امر
بعدی شخصی باشد و امّا اگر گفتیم روی عموم عام وگفتیم نهی ما تخصیص زده عام را این
اصلاً از بحثی که آقایان میکنند بیرون است بحثی که در اصول هست این است که اگر
نهی آمد اوامر را از بین برد نه این که تخصیص زد یعنی شخصی آن وقت دو دفعه امری
آمد نهی را از بین میبرد یعنی شخصی حالا چه باید گفت. لذا در کتابه میبینید که
تصریح به این امر شده است که میگویند امر اوّل رفت نهی آمد جلو نهی رفت امر آمد
جلو حالا این امر آیا میتواند کار کند یا نه؟ مرحوم آخوند میگفتند امر دال بر
وجوب است و آن امر دوبم کار میکند و الا اگر عموم عام بود که حرف مرحوم آخوند را
نمیشد درست بکنیم یا این که انها که اباحه میگویند که امر اوّل رفت تمام شد با
نهی نهی را هم که امر بعدی از بینش برد. آن وقت ان امر دوّم چون عقیب حظر است این
قرینه است بر این که وجوب ندارد دال بر اباحه. کونه عقیب الحظر ظاهر در این که
استعمال شده در اباحه مجازاً.
لذا بحثی که
بزرگان دارند و روی آن بحث بحث بحث میکردیم این است که اگر یک امری شخصی باشد نهی
بیاید ان امر شخصی را از بین ببرد حالا چه باید بگوئیم؟ مرحوم اخوند میگفتند وجوب
مشهور میگفتند اباحه و فالمشهور میگفتند به آن قبل از امر نگاه بکن قبل از امر
اول ببین چه کاره است هر چه هست تو عمل بکن لذا اگر کسی این طور اصلاً بحث بکند
این که ما یک عامی داشتیم. امر اوّل یک نهی آمد تخصیصش زد حالا دو دفعه یک امری آمد
آن تخصیص را میمیراند از بین رفت حالا چه باید بگوئیم؟ خوب خیلی خوب است بگوئیم
عموم عام دلات میکند برای این که امر دوم که آمده برای نص اخبار بیشتر نیست نهی
هم که مخصص بوده مرد و حالا آن عموم عام بعد از نهی و بعد از امر دوم برای مان کار
میکند حرف خوبی است همین است که این دو فاضل گفتند آن را میپذیریم و بحث ماست
امّا لو خلّی و تبعه مثل خودشان اشکال اشکال قوی است و اصلاض باید یک بحث دیگر هم
بکنیم؟ معلوم است به عموم عام باید عمل کرد.همین طور که میبینید چون بحث های
تفصیلی که مرحوم شیخ انصاری (ره) و صاحب حاشیه و... میکنند چه بحث اجمالی که
مرحوم آخوند در کفایه میکنند دور میزنند همه روی اوامد و نواهی شخصیّه اما اگر
ما یک عامی داشتیم روی عام ما تخصیص زمانی خورد بعد تشخیص زمانی زمانش آمد از بین
رفت یا این که امری آمد آن تخصیص زمانی را از بین برد حالا چه باید کرد خوب خیلی
واضح است به عموم عام یعنی عام اول به آن امر اول به عموم عام باید عمل کرد و تشکر
میکنم اشکال خوبی بود.
بحث امروزمات
راجع به این است که آیا اوامر و نواهی دلالت بر مرّه دارد یا دلالت دارد بر تکرار؟
اگر گفت نماز بخوان یعنی هر روز؟ یا امروز فقط؟ اگر گفت اکرام طلبه ها بکن یعنی هر
روز یا همین یک دفعه؟ و تا آخر.
خوب آنجا که
میدانیم مرّه است خارج از بحث است آن جا هم که میدانیم تکرار است با قرینه خارج
بحث است. بحث ما این است که ندانیم آیا مرّه است یا تکرار چرا میگویند برای این
که صیغه افعل و ما بمعناه وضع شده برای إغرا و چون وضع برای إغرا است وضع برای بحث
است در ذات این ذات موضوع له آن- نه مرّه خوابیده نت تکرار این از تظر هیئت از نظر
مادّه هم خوب یک عنوان بسیط است که اسمش را میگوئیم کلّی طبیعی. مثلاً صلّ خوب
این صیغه إفعل که آن صیغه امر باشد آمده روی صلوه. مادهاش صلوه است صلوه من حیث
هی هی در این نه مرّه خوابیده نه تکرار بلکه ماهیت من حیث هی هی لیس الإهی لا محبو
لا مغبوض لا مرّه لا تکرارو بالاخره حتی لا این که بدون قید آن هم تیست. من حیث
حیث هی لیس الإهی الصلوه لیس ذلا صلوه دیگر در آن نخوابیده مره نخوابیده تکرار ما
اگر بخواهیم مره بگوییم دلیل میخواهد بله یک بحث دیگر هست ببنیم آن چه به ما میگوید
و آن این است که اگر این ماهیت را آوردیم امتثال تکلیف کردیم برای این که معنا
ندارد بگوید صلّ من صلوه را بیاورم هنوز امر باقی باشد إلا این که بگوید صلّ مکررً
آن بحث دوّم است ولی اگر این قید نباشد دیگر خواه نا خواه گفته ایت طبیعت را بیاور
من هم طبیعت من حیث هی هی را آوردم نکلیف ساقط شد. وقتی تکلیف ساقط شد نتیجه
المرّه به ما میگوید یعنی مثل این ایت که بگوید صلّ صل مرتین آن دلیل عقلی که حتی
به قول مرحوم آخوند امتثال بعد امتثال هم محال است من وقتی آن عنوان را آوردم
تکلیف ساقط شده وقتی تکلیف ساقط شده بخواهم دو دفعه بیاورم محال است امتثال بعد
امتثال محال است.
گفت آب بیاور
حالا یک مرتبه آب آورد خورد حال مرتب آب بیاورد مسخره است دیگر لذا امتثال بعد
امتثال دیگر هم معنا ندارد مگر این که دو دفعه تشنهاش بشود بگوید آب بیاور و إلا
من حیث هی هی تکلیف آورده شد برای اینکه بحث إلی ماهیت است ماهیت را آوردم در خارج
به تمام معنا در آمد درگر که در تکلیف که با هیئت باشد ساقط شد نتیجه میشود مرّه
همان دلیل عقلی کهبه ما میگوید دفعه دوّم و سوم دیگر نمیشود آورد امتثال بعد
امتثال است نمیشود مگر این که یک دلیل دیگر بیاورد بگوید امتثال بعد امتثال مطلوب
است آن وقت در ایت امتثال بعد امتثال مطلوب است. مثال زدند گفتند آن جا که هنوز
مولی آب را مصرف نکرده است گفته است که آب را بیاور این هم یک ظرف آب رد و مثلاً
آب گرم بود آن وقت یخ پیدا کرد امد این آب را برداشت رفت آب یخ دار در آورد در
مقابلش گذاشت حالا اصلاً این امتثال بعد امتثال هست یا نه گفتند مطلوب است آن جا
که هنوز مصرف نشده است.
پس بنابراین
به قول مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه این جاها بعضی اوقات ایشان یم اصطلاحات
خوبی دارند. لذا هر کدام شما راستی بخواهید درس بخوانید بخواهید اصولی شوید این
اصطلاحات مرحوم نائینی خیلی مفید است این اصطلاحات مرحوم نائینی خیلی مفید است.
این اصطلاحات را مرحوم آقای خویی آوردند در اصولشان نه در محاضرات در تقریراتی که
دارند. امّا مرحوم آقای کاظمینی خیلی این اصطلاحات را در آوردند درجاتشان عالی است
عالی تر بوشد به قول حضرت امام (ره) میگفتند که مقرر با آن قلم رساء و شیرینش قلم
مرحوم آقای کاظمینی خیلی رسا و شیرین آن وقت اصطلاحات اصولی امّا خیلی شیرین درست
بکنند. حالا ایشان گاهی میگویند نتیجه الاطلاق. نتیجه التقیید روی آن فرمایش
مرحوم نائینی اینجا بگوئیم نتیجه المره. صیغه افعل و مابمعناه نه هست و آن این است
که اگر یک مرتبه آورد تکلیف ساقط است. چرا تکلیف ساقط است؟ برای اینکه امر ما میگفت
نماز را بیاور یا انفاق را بیاور یا آب را بیاور خوب این هم آورد. عنوان متحقق در
خارج شد به عبارت دیگر آن کلی عقلی شد کلی طبیعی. شد خارجی وقتی کلی طبیعی شد
تکلیف ساقط است. خوب تکلیف را ساقط کرد بله یک حرف دیگر هست و آن این است که تکلیف
ساقط شد اما بعضی اوقات امتثال بعد امتثال مطلوب است. دیگر عقل ما باید ببیند کجا
امتثال بعد امتثال خوب است. مثل همین مثال من امتثال بعد امتثال خیلی خوب است. آب
را نخورده دوباره تبدلیلش کرد به احسن. اما بعضی اوقات امتثال بعد امتثال خیلی بد
است. گفت که به آقا سلام کن. گفت سلام علیکم. هنوز جواب نداده مرتب گفت سلام علیکم
سلام علیکم سلام علیکم... خوب معلوم است اینها مسخرگی است لذا ارشاد است. امتثال
بعد امتثال این یک نحو ارشاد عقل است. عقل ما گاهی امتثال بعد امتثال را میپسندد
گاهی نمیپسندد. آن جا که پسندید میگوییم آنجا که نپسندید نمیگوییم. اگر شما به
من گفتید که آب بیاور من هم یک لیوان آب برای شما اوردم در مقابلتان گذاشتم شما آب
میخواستید آن خواست شما که کلّی عقلی بود یا کلّی منطقی بود من آوردمش در خارج کل
کلّی طبیعیاش کردم کلّی طبیعی یعنی چه؟ یعنی تکلیف ساقط میشود شما عنوان میخواستید
من هم عنوان را آوردم در حقیقت وقتی که میگویی صلی یعنی اوجد الصلوه یعنی آن
عنوان کلّی طبیعیاش کن بیاورش در خارج خوب منهم اوردمش در خارج اشتغال یقینی
برائت یقینی برائت یقینی ومی توانم بگویم هذا تکلیف گفتی اوجد من هم ایجادش کردم.
این مطلب تمام
شد اشتغال یقینی برائت یقینی نه این که حالا تکلیف ساقط شد این صلَ دلالت بر مرّه
داشته باشد نه صلّ بصیغه بمادبته لا یدل
علی مربه و لا یدل علی التکرار برای این که خود صیغه که بحث آن است مادهاش هم که
عنوان بسیط است ماهیت من حیث هی هی است لیس إلاهی لامربه و لا تکرار پس کجاست؟ عقل
ما میگوید آقا این مکلف به آمد در خارجگفت اوجد مکلف به را در خارج من هم ایجاد
در خارجش کرد خوب اشتغال یقینی برائت یقینی نتیجه المره پیدا شد. یعتی به یک دفعه تکلیف
ساقط شد این خلاصه حرف تا این جا بحث دیگری که هست این است که آیا مرادی از این
مره و تکرار چیست؟ آیا دفعه و دفعات؟ یا فرد و افراد؟ اصلاً ایت بحثی که آقایان میکنند
مرادشات دفعه و دفعات است یا فرد و افراد است؟ این هم چیزی ندارد میگوییم هر دو
میگوییم هم مرادشان دفعه و دفعات است همه مرادشان فرد و افراد است و میگوییم که
صیغه افعل وما بعناها لا یدل علی دفعه و لا دفعات و لا یدل علی فرد و لا افراد خوب
این خوب است اما گاهی خود به خود دفعه میشود گاهی خود به خود دفعات میشود مثلاً
به من میگوید قرآن بخوان خوب من یک سوره قل هو الله میخوانم تمام شد قرآن بخوان
تکلیف ساقط شد اما یک دفعه چهار قل را میخوانم چهر تا فرد میآورمدفعه واحده خوب
باز هم تکلیف ساقط میشود در حالی که دلالت بر دفعه و دفعات نمیکرد اما این که من
در خارج آوردم گاهی فرد افراد است گاهی به افراد و فرد تکلیف را ساقط میکنم این
ها رنگهی مکلف به است به عبارت فلسفی به عبارت معقولی اینها از عوارض مشخصه است
مثل این که میگوید نماز بخوان گاهی در مسجر بخوانم گاهی در خانه گاهی دو رکعت میخوانم
گاهی صدرکعت میگوید عالم را اکرام بکن خب من یک عالم را دفعه سور بدهم خوب باز هم
درست است این با آن اولی هیچ تفاوتی نکرد از جهت سقوط مکلف به الا یک کدامش شد یکس
یک کدامش شد صد تا هر دو تای آن درست است این از عوارض مشخصه است و عوارض مشخصه
دست مولی نیست دست من است او میگوید اوجد در خارجش بیاور ومن گاهی با یک فضیلت
خاصی گاهی با کم فضیلت گاهی با بی اهمیت من میآورمش نماز را گاهی میخواند با
تعقیب با ادب با حضور قلب و با مستحبات و گاهی هم میخواند بدون مستحبات گاهی هم
میخواند با بی ادبی گاهی هم میآورد بدون حضور قلب اینها همه از عوارض مشخصه است
که گاهی دفعه میشود گاهی دفعات گاهی فرد میشود گاهی افراد ان که مامور به است
ماهیت است و این ماهیت من حیث هی هی در آن خوابیده است لا مره و لا تکرار این
عوارض مشخصه یا قهری است یا دست مکلف است در حالی که اضداد هستند در خارج با هم
نمیسازند اما از نظر جنس و فصل یک چیز بیشتر نبستند. مباحثه بعدی مان راجع به فور
و تراخی است که آیا امر دلالت بر فور دارد یا دلالت یا تراخی یا هیچ کدام.
و صلی الله محمد و آل محمد