جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اجتماع امر و نهی- خروج عن دار الغصبی
    موضوع درس:
    شماره درس: 146
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۰/۱۴

    متن درس:

     اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو.ا قولی.

    این مساله خروج عن الدار الغصبیه یک مساله مشکلی در اصول شده است. لذا می‌بینید که مرحوم آخوند در کفایه خیلی پافشاری روی این مساله دارند و گفتم این مساله پیش بزرگان نظیر صاحب قوانین و صاحب فصول، شیخ انصاری، و این اواخر مرحوم آخوند و شاگردهایشان معرکه آراست، مرحوم صاحب قوانین می‌گویند از باب اجتهاد و نهی است هم مامور به است هم منهی عنه و مثل صاحب فصول می‌گویند نه مامور به است نه منهی عنه منهی عنه به نهی سابق ساقط است و مرحوم شیخ می‌گویند مامور به است لاغیر، مرحوم آخوند می‌فرمایند که منهی عنه است. بالنهی السابق الساقط استاد بزرگوار ما حضرت امام می‌فرمایند منهی عنه است نه مامور به بالنهی الفعلی، و فرقی بین خروج و دخول و بقاء نیست عقیده ما هم تبعاً لاستاد بزگوارمان این است

    گفتم آنها که می‌گویند مامور به است سه تا دلیل دارند که هر سه دو مطارح الانظار آمده است و راجع به دو تای آن دلیل ها دیروز صحبت کردیم یک دلیل این بود که نهی عن الشیئی اقتضا می‌کند امر به ترک را چنان چه امر به شیئی مقتضی نهی از ضد عام است گفتند نهی عن الشیئی هم مقتضی امر به ضد عام است یعنی ترک بنابراین خروج مامور به است، خروج ترک تصرف است ترک بود در غصب است بنابراین عبارت اخری است مامور به است به قاعده امر به شیئی مقتضی نهی از ضد عام این یک دلیل بود که دو، سه تا ایراد ما به این حرف داشتیم و بالاخره از نظر مبنا گفتیم امر به شیئی مقتضی نهی از ضد عام نیست نهی عن الشیئی هم مقتضی امر به ضد عام نیست نه هیئت این را می‌طلبد نه ماده.

    حرف دوم شیخ انصاری این بود که گفتند این در خروج مجبور است اگر بخواهد از غصب فرار بکند باید خارج بشود خب وقتی باید خارج بشود مثل اکل در مخمصه است اکل در مخمصه همین طور که مطلوب ذاتی است این هم مطلوب ذاتی است پس مامور به است.

    این هم جوابش را دادیم این که آن اکل در مخمصه محبوبیت ذاتی ندارد برای خاطر این که در معصیت مهم تر بیفتد و اما این که خودش مامور به باشد ملاک داشته باشد محبوبیت ذاتی داشته باشد پس مامور به بالامر الفعلی الشرعی نیست این هم حرف دوم ما شد یعنی رد مرحوم شیخ که فرموده بودند این خروج ضرورت است مثل اکل در مخمصه است محبوبیت ذاتی دارد، حرف سوم: فرمودند الغصب مردود خوب این جا مصداقش است برای این که ما امر داریم الغصب مردود خب الان خروج از غصب مصداق الغصب مردود است و الغصب مردود یک حکم شرعی است امردر این جا هم امر است پس مامور به است بالامر الفعلی الشرعی، این هم رد مرحوم شیخ انصاری این است که آقا این الغصب مردود یک امر عقلی است ولو این که روایت هم روی آن باشد اما دلیلش هم این است که الغصب مردود یعنی لاتتصرف فی الغصب آن نهی اگر دیروز یادتان باشد می‌گفتم که اوامر گاهی ترکش منهی عنه می‌شود اما عرضا مجازا، به جای این که بگوید نماز بخوان میگوید نماز را ترک نکن جهنم می‌روی این ملاک ندارد برای این که اگر ملاک بخواهد داشته باشد باید هم امرش ملاک داشته باشد امر بالفعلش هم نهی‌اش‌ ملاک داشته باشد نهی از ترکش روی یک نماز نخواندن دو تا عقاب مسلم دو تا عقاب نیست، پس آن که ملاک دارد امرش است آن که مجاز و بالعرض است نهیش است لذا من ترک الصلاه متعمدا فقد کفر این نهی از نماز تقریبا امر به نماز است این که امر به نماز محبوبیت داشته باشد ملاک داشته باشد نهی ترک صلاه هم ملاک داشته باشد مبغوضیت داشته باشد این محال است، وقتی محال شد در اوامر اگر نسبت را به ترک دادند مجاز است و استعمال شیئی در غیر ما وضع له است عقل هم می‌پسندند ولی خوب می‌دانیم که من ترک الصلاه متعمدا این ملاک ندارد ملاک مبغوضیت، بلکه آن که ملاک دارد آن که مصلحت دارد وجود صلاه است این جا هم همین طور است الغصب مردود این ملاک ندارد آن که ملاک دارد نهی است تصرف در غصب است. این حرام است، و به جای این که بگوید تصرف در غصب نکن می‌گوید غصب به مردم نکن در حقیقت به جای این که بگوید لاتتصرف فی الغصب لا تغصب، گفته الغصب مردود یجب علیک رد الغصب، و الا به شیخ می‌گوییم که اگر فرمایش شما درست باشد لاتغصب یک کتک باید داشته باشد الغصب مردود یک کتک باشد داشته باشد مسلم دو تا کتک نیست، یک کدامش است کدامش است غصب مبغوض است، غصب از گناهان بزرگ است و اما اگر امر شد امر به عدم این دیگر مجاز است بنابراین این سه تا دلیل مرحوم شیخ نمی‌شود درستش کرد که بخواهیم بگوییم مامور به بالامر الشرعی، ترک دارای مصلحت ملزمه این مسلم نیست، نهی دارای مفسده ملزمه نهی چیست؟ زجر عن الفعل، زجر عن الفعل در این جا چیست؟ تصرف در غصب خب پس امر نیست، اما یک چیز دیگر هست و آن چیست؟ این که عقل ما عقل عرف عقلاء می‌گویند که برو از این غصب بیرون این امر این امر عقلائی، این امر عقلائی هم باز مربوط به ترک و این ها نیست مربوط به همان قاعده اهم و مهم است می‌بیند اگر بماند مرتب گناه روی گناه اگر برود بیرون گناهش کمتر است لذا برای این که گناه کمتر به جا بیاورد می‌گوید هر چه زودتر از خانه‌ی مردم برو بیرون این امر است اما این ظاهراً امر است نه واقعا امر باشد برمی گردد به این که تصرف در مال مردم نکن، برای این که بگوید تصرف در مال مردم نکن عقل ما می‌گوید هرچه زودتر از غصب بیرون برو، هرچه زودتر مال مردم را بده همان الغصب مردود که مرحوم شیخ می‌فرماید این امر عقلی هست اما وقتی که بشکافیم این امر عقلی را می‌بینیم برمی گردد باز به این که گناه نکن گناه نکن به این امر برمی گردد به این که اگر این بماند در غصب مرتب گناه می‌کند برای خاطر این نماند در غصب می‌گوید برو بیرون این برو بیرون یعنی لاتتصرف فی الغصب برگشتش به این است و این امر شرعی نیست اگر هم شرع داشته باشد مثل الغصب مردود ارشاد است، اگر هم عقل ما بگوید نه برای خاطر این که آن امرش مصلحت تامه‌ی ملزمه دارد نه مثل اهم و مهم است در باب اهم و مهم ما نمی‌گوییم محبوبیت دارد خوردن شراب مسلم مبغوضیت دارد اما این می‌بیند اگر شراب نخورد او را می‌کشند آبرویش می‌برند آبروی نوع را می‌برند خب عقل ما چه می‌گوید می‌گوید شراب را بخور این مامور به نیست ملاک پیدا کردن نیست شراب ملاک پیدا نمی‌کند می‌گویند برای این که نکشند تو را، برای این که آبرویت نرود این کار حرام را انجام بده حرام می‌داند نه این که مامور به بداند، مامور به معنایش این است که مصلحت پیدا می‌کند مرحوم شیخ انصاری همین را می‌فرمودند مصلحت پیدا می‌کند محبوبیت ذاتی پیدا می‌کند، و به شیخ گفتیم نه آقا محبوبیت ذاتی پیدا نمی‌کند شراب خوردن هیچ وقت نمی‌تواند محبوبیت ذاتی پیدا کند اما به قاعده اهم و مهم می‌گوید خب حالا که بنا است آبرویت برود آبروی نوع برود ناموست برود پس بنابراین مثل اکراه انجام بده این انجام می‌دهد چه چیزی را یک چیز مبغوض را برای چه؟ عقل هم می‌گوید انجام بده برای چه؟ به قاعده اهم و مهم.

    فتخلص مما ذکرنا این که سه تا دلیل مرحوم شیخ درست نیست این هم که مرحوم آخوند در ضمن کلماتشان دارند این که باز می‌خواهند یک امر خارجی درست بکنند این هم درست نیست و ما نمی‌توانیم چیزی را مفسده ذاتی دارد بگوییم مامور به است و هر کجا که آن مفسده ذاتی دارد شما می‌گویید مامور به است به قاعده اهم و مهم باید باشد بنابراین هر کجا مصلحت ملزمه باشد معنا ندارد منهی عنه باشد و اگر دیدید منهی عنه است بالعرض و المجاز است هر کجا مفسده ذاتی داشته باشد معنا ندارد مامور به باشد باید بگوییم عرض و مجاز است باید بگوییم قاعده اهم و مهم است و شما نمی‌توانید یک جا پیدا کنید یک چیزی که این مصلحت ذاتی داشته باشد ذاتی الشیئی لم یکن معللا، در حالی که تغییر هویت بدهد و مصلحت ذاتی بشود مفسده ذاتی مسلم نمی‌شود هر کجا دیدید یک مفسده ذاتی امر به او شد این بالعرض و المجاز است یعنی به عنوان ثانوی است و اما شما یک جا پیدا بکنید یک چیزی مفسده ذاتی داشته باشد تغییر هویت بدهد و مفسده ذاتی پیدا کند حتی نه مفسده مباح بشود محال است برای این که ذاتی شیئی ذاتیش را از او بگیریم خودش را گرفتیم انسان حیوان الناطق است حیوانیتش را بگیر نمی‌شود انسانیتش را بگیر ناطقیتش را بگیر دیگر انسان نیست روی عرض علمش را بگیر می‌شود فهم و شعورش را بگیر می‌شود عدالتش را بگیر می‌شود فسقش را بگیر می‌شود اعراض عرض ذاتی حتی عرض قریب، عرض بعید، و اما هویتش را تغییر بده این کاری به فلسفه ندارد که ما بخواهیم در فلسفه خیلی کار بکنیم، یا نکنیم.

    اما حالا آن که الان به شما می‌گویم که در مقابل قوم ایستادگی هم هست و نتیجه دارد این که شما یک جا پیدا کنید یک چیز پیدا کنید که محبوبیت ذاتی برگردد مبغوضیت ذاتی پیدا کند یا مبغوضیت ذاتی برگردد محبوبیت ذاتی پیدا کند هیچ جا نمی‌شود از همین جهت هم می‌گوییم که ناموست را حفظ کن ولو خودت را بکشی خودکشی معصیت است اما این جا می‌گوید باشد نمی‌دانم ناموست را حفظ کن ولو معصیت ها بکنی برای خاطر این که آن اهم است آن مهم است اهم مقدم بر مهم است تزاحم دیگر در باب تزاحم خوب دو نفر داند غرق می‌شوند یک کدام عالم، یک کدام جاهل خوب عقل ما می‌گوید برو دنبال عالم معنایش این نیست آن جاهل در این صورت غرق شدنش محبوب است مسلم غرق شدن آن که محبوبیت نیست این کسی که لب دریا نشسته دو تا پسرهاش دارند غرق می‌شوند یکی عالم یکی جاهل یکی جوان یکی معمولی به آن کسی که رفته در دریا نجات بدهد می‌گوید برو دنبال آن عالم اما گریه هم می‌کند برای آن پسر دیگر که دارد غرق می‌شود می‌شود اهم و مهم می‌شود باب تزاحم می‌شود مقدم احدهما بر دیگری، واگرهم ترجیحی نباشد تخییر عقلی بنابراین شما نمی‌توانید یک چیزی محبوبیت ذاتی داشته باشد این محبوبیت را از او بگیرید بله می‌توانید عقلتان بگوید که این که محبوبیت ذاتی دارد نمی‌خواهم برای خاطر یک امر اهمی، پسرش غرق شده می‌گوید نمی‌خواهم دنبال پسرم باشی برو دنبال آن عالم اما گریه هم می‌کند برای پسرش این را می‌گویند تزاهم مصلحتین برمی گردد باز به نفس الامری، اصلاً باب تزاحم همیشه تزاحم روی مصالح و مفاسد است آن وقت چون روی مصالح  و مفاسد است تزاحم می‌آید روی امر می‌آید روی نهی دو تا امر با هم می‌جنگند دو تا امر با هم نمی‌جنگند بلکه دوتا مصلحت با هم می‌جنگند آن وقت هر کدام اهم است آن اهم جلوی آن مهم می‌افتد.

    ما باید دنبال مصالح و مفاسد باشیم اما دنبال لفظ امر به قول شیخ که می‌فرمایند الغصب مردود به شیخ عرض می‌کنیم ما نباید دنبال لفظ باشیم چه بسیار لفظ امر دلالت بر نهی می‌کند چه بسیار نهی دلالت بر امر می‌کند چه بسیار اخبار است دلالت بر انشاء می‌کند انشاء است دلالت بر اخبار می‌کند ما که تابع لفظ نیستیم ما باید تابع مصالح و مفاسد نفس الامری باشیم و نمی‌شود در غصب ما یک مصلحت تامه ملزمه روی ترک غصب داشته باشیم یا روی خروج داشته باشیم که عباره احدی از عدم تصرف است بلکه آن چه هست مفسده ملزمه روی تصرف در غصب است تصرف در مال مردم زجر عن الفعل است زجر می‌کند از این گاهی می‌گوید برو بیرون، گاهی هم می‌گوید تصرف در غصب نکن آن اولی مجاز است این دومی حقیقت و اما ما بخواهیم بگوییم که اگر گفت برو بیرون این امر است اگر گفت تصرف نکن این نهی است و مولی هم امر کرده هم نهی کرده خوب معلوم است این درست نیست دیگر مولی نهی می‌کند نه امر، اگر هم امر می‌کند باید برگردد به نهی، مثل همان ترک صلاه است ما خیلی در روایات داریم که روی ترک، ترک نماز ترک خمس، ترک زکات، ترک حج، گناه بار کرده و شاید اگر جمع بکنیم یک کتاب می‌شود بله شاید روایات صاحب وسائل هم جمع بکنیم بیش از هزار روایت بشود اما این هزار روایت را چاره‌ای‌ نداریم جزء تاول کنیم. برای این که اگر فعل مامور به شد دیگر ترکش نمی‌تواند حرام باشد و الا می‌شود جمع بین عقابین، جمع بین ملاکین، و این محال است چنان چه اگر چیزی آن ترک که نه حالا بگوید ترک ترکش یا خودش منهی عنه به نهی ذاتی شد دیگر معقول نیست که مامور به باشد دیگر خواه ناخواه اوامرش را باید بگوییم بالعرض و المجاز است اصول داریم می‌خوانیم باید ملاک سنجی کنیم و ملاک سنجی من ترک الصلاه متعمدا فقد کفر مجاز است ملاک سنجی الغصب مردود این مجاز است پس چه باید بشود؟ باید بگوید که اقم الصلاه این حقیقت است چه باید بشود لاتتصرف فی الغصب این حقیقت است اما «الغصب مردود» مجاز است.

    حالا این نهی سابق ساقط که مرحوم صاحب فصول دارند، مرحوم آخوند هم گفته‌اند‌ معنایش چیست و مرادشان از این نهی ساقط چیست؟ ان شاءالله برای فردا.

    و صلی الله علی محمّد و آل محمّد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365