اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحثی که دیروز عنوان شد از بحث های مهم اصول
است و باید به آن خیلی اهمیت بدهیم و آن این است که اذا تعدد الشرط و اتحد
الجزااین تعارض پیدا می شود و چطور می شود تعارض را رفع کرد؟ گفته است اذا خفی
الجدران فقصر ، و اذا خفی الاذان فقصراو می گوید : من علت منحصره هستم ، آن هم می
گوید : من علت منحصره هستم ، دیگر خواه نا خواه دو علت منحصره نمی شود ، دو علت
تامه می شود ، اما دو علت منحصره او می گوید : وجوب قصر منحصر است به خفا جدران ،
آن می گوید وجوب قصر منحصر است به خفا اذان ، با هم می جنگند . ما گفتیم : که این
منطوق کل واحد می گوید : این علت تامه است نه منحصره به عبارت دیگر رفع ید از
مفهوم و این رفع ید از مفهوم هم از چه باب ؟ از باب قرینه که منطوق کل واحد قرینه
است برای این که دیگری مفهوم ندارد که دیروز می گفتم مجاز هم بگوئید ، طوری نیست
بگوئید : علت منحصره استعمال شده در علت تامه ، قرینه اش هم به قرینه ی مشارفت ،
ولی حالا آن خیلی اهمیت ندارد مجاز بگوئید ، رفع ید از ظهور به واسطه ی ظهور اظهر
بگوئید ، هر چه بگوئید ، العرف وفق بین این که جمع بین دلیلین بکند و بگوید : علت
منحصره نیست ، علت تامه است ، وقتی علت تامه شد با هم تعارض ندارند او می گوید :
که خفا جدران علت تامه برای وجوب قصر ، آن دلیل دیگر هم می گوید : که خفا جدران
علت تامه برای وجوب قصر ، آن دلیل دیگر هم می گوید : خفا اذان علت تامه برای وجوب
قصر ، خوب خواه نا خواه هر کدام جلو افتادند وجوب قصر می آورد ، این خلاصه حرف
دیرو ز بود که ما می گفتیم العرف وفق این که جمع بین دلیلین بکند و علت منحصره را
علت تامه اش بکند ، آن وقت این یک معناش هم همین است که کل واحد مفهوم ندارد ، رفع
ید از مفهوم به واسطه تعارضی که جلو آمده به چه دلیل رفع ید از مفهوم می کنیم ؟
العرف وفق علی ذلک . گفتم استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله بروجردی " رضوان
الله تعالی علیه " می فرمایند : که این ها دلیل بر قدر جامع است ، به عبارت
دیگر وقتی گفت : اذا خفی الاذان فقصر ، اذا خفی الجدران فقصر ما به قرینه این
تعارض ، به قرینه منطوق کل واحد می گوئیم : این اماره است ، معرف است ، نه مؤثر ،
که در حقیقت آقای بروجردی نه علیت منحصره . علت تامه اش هم برمی دارد ، نه علت
تامه سببیت را برمی دارد نه سببیت شرطیت را بر می دارد ، می فرمایند : اصلاً شرط
نیست ، اصلاً سبب نیست ، پس وجوب قصر به چه پیدا می شود ؟ به یک حد معینی که اماره
اش آن خفای جدران است ، اماره اش آن خفای اذان است ، مثلاً دو ، سه کیلومتر کمتر
هم باید باشد مثلاً با یک کیلو متر از شهر بیرون آمدن دیگر خواه ناخواه خفاء اذان
است ، خفاء جدران هم هست ، وجوب قصر می آورد نه خفاء جدران آن یک کیلومتر از شهر
بیرون آمدن ، آن مسافت ، آقای بروجردی در درس این را می فرمودند ، دیروز عرض می
کردم جمع خوبی است . علی این که این جمع دقی است ، عرف پسند نیست ، به عبارت ما که
به شیخ طوسی در جمع های تهذیبشان می گوئیم . می گوئیم : این جمع ها تبرعی است . نه
این که العرف وفق علی ذلک . و ما بخواهیم دست از ظهور علت منحصره و علت تامه و سببیت
و شرطیت و این ها برداریم معرف حساب بکنیم خیلی موونه می خواهد این یک حرف بود که
دیروز عرض کردم ، یک حرف دیگر هم ظاهراً به ایشان عرض می کردم این قدر جامع ندارد
. قدر جامع تسامحی آن جا ها است که صدق عرفی داشته باشد ، مثلاً مثالی که می زنند
: که یک ساع این فطره است ، سه کیلو گندم فطره است این سه کیلو گندم اگر عرفی باشد
گندمی که خرید و فروش در بازار می شود تقریباً یک سیر دو سیرآن خاک است ، می شود
دوسیر کمتر بادقت عقلی ، با تسامح عرفی سه کیلو است ، این جاها قدر متیقن گرفتن و
تسامح عرفی را حجت کردن و امثال این ها خوب است ، برای این که شارع مقدس که گفته ،
یک ساع گندم یا یک ساع جو آن گندم و جو ای که در بازار است ، به این ها می گوئیم :
که تسامحات عرفی ، حکم آمده روی تسامحات و حجت است . چنان چه آن جاهایی که حکم
آمده باشد روی حد تسامحات عرفی اصلاً حجت نیست مثل این که در باب مثلاً کر کسی
بگوید: بیست و هفت وجب حالا این بیست و شش وجب است ، بیست وشش وجب و نیم است عرفاً
ای بیست وهفت وجب است ، تسامح می کند ،اما با تحدید با دقت خود عرف میگوید : نه
بیست و هفت وجب نیست ، در این جاها گفتند : تسامحات حجت نیست حتما باید بیست و هفت
وجب ،یک مقدار کم باشد کر نیست ، حالا این شصت و چهار من شاه ،شصت و چهار من یک
سیر کم کر نیست ،چون شارع مقدس رو تحدید ها دقت دارد ، عرف هم تحدید را می فهمد
الااین که می گوید : شصت و چهار من تسامح
می کند این است که می گوئیم :تسامحات عرفی حجت نیست الا این که حکم آمده باشد روی
تسامحات مثل ان یک صاع گندمی که عرض کردم ، حالا حرفی که به استاد بزرگوارمان آقای
بروجردی داریم این است که آقا این خفاء جدران ، و خفاء اذان قدر جامع مسافتی ندارد
، و همه جا خفاء جدران مقدم بر خفاء اذان است ، اول خفاء جدران پیدا می شود بعد
خفاء اذان ، لذا قدر جامع عرض آن جا است که یک جا پیدا کنیم خفاء اذان و خفاء اذان
و خفاء جدران با هم این را ظاهراً نداریم ، برای این که قبل از آن که خفاء جدران
بشود خفاء اذان می شود ، اذان متعارف خفاء جدران باچشم متعارف ، خفاء جدران همیشه
مقدم بر خفاء اذان است ، شاید مثلاً در خفاء جدران نیم کیلو متر از شهر بیاید
بیرون دیگر دیوارها خوب معلوم نیست ، بارنگش این دیوارباغ است ، دیوار خانه است ،
دیوار آجری است ، دیوار کاه گلی است و اما در خفاء اذان تقریباً یک کیلو متر همیشه
صدای متعارف می آید ، به عبارت دیگر گوش شنوائی ان بیش از دید چشم است ، پس خفاء
جدران همیشه مقدمبر خفاء اذان است ، آن وقت می گفتیم پس چرا شارع مقدس دو تا گفته
است، برای خاطر این که شما می گوئید : در خفاء اذان قبل از آن که خفاء اذان بشود
خفاء جدران است ، پس خفاء اذان لغو است ، چرا خفی الاذان فقصر گفتم : نظیر کر است
، که شارع مقدس گفته است به حسب وزن شصت و چهارمن شاه ، به حسب مساحت لا اقل بیست
و هفت وجب و همیشه شصت و چهار من خیلی کمتر از بیست و هفت وجب است ، آ ب ها سبک
باشد ، سنگین باشد ، نمی دانم . آب گل آلود باشد ، نباشد هرچه باشد ، آن وقت گفتیم
: یک کدام این ها معرف است ، گفتیم : بهترین حرف ها ، بهترین جمع ها همین است که
گفته است ، شصت و چهار من این وزن واقعی
است این قدر متیقن گیری است ، برای خاطر این که در بیابان آب وزن کردن معمولاً
ممکن نیست ، پس یک معرف قرار داده این معرف است نه شرط واقعی باشد لذا اگر مثلاً
بدست بیاوردد دو وجب ، در دو وجب ، در دو وجب ، راستی شصت و چهار من باشد ما می
گوئیم : کر است ، آن که واقعاً آب را کرش می کند شصت و چهار من ، یا صد و بیست و
هشت من تبریز است ، واما آن سه وجب ، در سه وجب ، در سه وجب ، یا سه وجب و نیم ،
در سه وجب ونیم ، در سه وجب ونیم ، که تقریباً چهل و دو وجب می شود همه این ها
معرف است ، و ما در فقه هم جمع بین این روایات همین گونه عمل کردیم ، ما به استاد
بزرگوارمان آقای بروجردی عرض می کنیم این که شما می خواهید قدر جامع درست بکنید
قدر جامع آن جاها است که یک چیزی در خارج باشد و آن خفاء جدران و خفاء اذان این ها
از مصادیقش باشد و همچنین چیزی ظاهراً نداریم ، برای این که خفاء جدران همیشه مقدم
بر خفاء اذان است لذا اگر بتوانیم این دوایرادی که من کردم رفع بکنیم فرمایش آقای
بروجردی بهترین فرمایش هاست در میان این سه ، چهار قولی که بعد درباره آن صحبت می
کنیم .بعضی از بزرگان که مرحوم آخوند در کفایه هم دارند گفتند : آقا این از باب
عام و خاص است ، برای این که مفهوم یک ظهوری بیش نیست ، ما بواسطه منطوق احدهما
مفهوم را تخصیص اش می دهیم آن می گوید : اذا خفی الاذان فقصر مفهومش این است ، اذا
لم یخفی الاذان فلا تقصر آن ظهور اذا خفی الجدران می گوید : الا من ، مثل عام و
خاص ، آن می گوید : الا من ، مثل عام و خاص ، آن می گوید : اکرم العلماء ، الا
الفساق منهم می گوید ک الا من ، مانحن فیه هم همین طور است ، که به واسطه منطوق کل
واحد تخصیص می دهیم مفهوم کل واحد را ، او می گوید : اذا خفی الاذان فقصر می گوید
: من علت منصره هستم ، الا در این جا مثل اکرم العلماء الا الفساق منهم این حروف
حرف خوبی است از نظر اصول ، یعنی کل واحد
مفهوم عام است تخصیص می خورد به کل واحد از منطوق خب از نظر باب عموم و خصوص حرف
خوبی است ، جمع عرفی هم هست ، الا این که اگر عرف حرف ما را مقدم بیندازد دیگر حرف
ما از باب تخصص می شود نه از باب تخصیص ما گفتیم : به واسطه منطوق رفع ید از مفهوم
می شود دوران امر بین تخصیص و تخصص ، حرف مرحوم آخوند از باب تخصیص است ، حرف ما
از باب تخصص است ، دوران امر بین تخصیص و تخصص کدام است ؟ همه گفتند : تخصص مقدم
بر تخصیص است ، برای این که ان مؤونه نمی خواهد ان موونه می خواهد ،لذا نتیجه حرف
ما و نتیجه حرف مشهور که مرحوم آخوند هم در کفایه دارند یکی است و هر دو هم جمع
عرفی است ، برای این که حرف ما به واسطه قرینه احدهما رفع از ظهور می شود ، حرف
آقایا ن به واسطه ی ظهور کل واحد تخصیص دیگری می شود مثل همین ، بالاخره معنای آن
این طور می شود خفاء از آن و خفاء جدران هر دو علت تامه ، هیچ کدام علت منحصره
نیستند ، دوران امر بین تخصیص و تخصص عرف تخصص را مقدم بر تخصیص می داند یک قاعده
کلی است ، اگر بتوانید ایراد مرا رفع بکنید حرف مرحوم آخوند وحرف مشهور خیلی خوب
است ، و اما اگر نتوانیم ایراد را رفع بکنید حرف من مقدم می شود و می گوئیم :
نتیجه یک چیز است چنان چه فرمایش آقای بروجردی هم با این حرف ها همه نتیجه ی یک
چیز است ، الا این که از نظر علمی با هم تفاوت پیدا می کند ، دیگر بیش از این در
این باره حرف نزنم ، دیگر دو ، سه قول دیگر هم هست که نتیجه ها همین است خیلی لازم نیست درباره اش صحبت بکنیم آن که
خیلی صحبت دارد نتیجه هم خیلی هست این اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء یک بحث دیگری
هم دارد و آن بحث این است تداخل اسباب و مسببات ، گفت : اذا نمت وفتوضا ، اذا بلت
فتوضا ظهور می گوید : برای نوم یک وضو ، برای بول هم یک وضو حالا آیا باید این طور
باشد ؟ می گوئید : عدم تداخل در سبب یا در مسبب اما اگر گفتید : یک وضو کفایت می
کند می گوئیم : تداخل در اسباب و مسببات ، نوم و بول و حدث و امثال این ها همه یک
وضو بگیر هم اذا نمت فتوضا ، اذا بلت فتوضا ، اذا حدث فتوضا همه اش درست می شود.
اسمش را می گذاریم تداخل اسباب ، یا تداخل مسببات ، گاهی تداخل مسبب است ، گاهی
تداخل اسباب. این بحث مفیدی است مطالعه کنید تا فردا، ان شاء الله
وصلی الله علی محمد وآل محمد .