جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: مفهوم وصف
    موضوع درس:
    شماره درس: 174
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۲/۲۳

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

    بحث امروز به بعد راجع به مفهوم وصف است ، مثل این که گفته است اکرم زیدا العالم ، یا گفته است اکرم العالم که به آن اولی می گویند : وصف معتمد وبه دومی می گویند وصف غیر معتمد ، یعنی گاهی موصوف آورده می شود ، گاهی نه ، اگر موصوف آورده شد، آن وصف به حسب لفظ ؛ به حسب ظاهر اعتماد به موصوف دارد و اگر موصوف آورده نشد ، مستقل است که به او می گویند وصف غیر معتمد ، مثل اکرم العالم و به اکرم زیدا العالم می گویند وصف معتمد ، حالا آیا این وصف مفهوم دارد یا نه ؟ به این معنا که اگر عالم نباشد ، چیز دیگری می تواند به جای این علم بنشیند یا نمی تواند ؟ مثلا اگر یک دلیل گفت اکرم زیدا العالم ، بعد یک دلیل دیگر گفت اکرم زیدا المتقی ، آیا این دو تعارض دارد یا نه ؟ مثل اذا خفی الجدران فقصد و اذا خفی الاذان فقصر که اگر گفتید مفهوم در کار نیست ، تعارض با علم ندارند ؛ آن حکمی است و موضوع برای خودش ، آن هم حکمی است و موضوع برای خودش ، با هم جنگی ندارند و اما اگر گفتید در اکرم زیدا العالم ،یا اکرم زیدا المتقی ، این صفت مفهوم دارد ، یا این صفت و موصوف با هم مفهوم دارند ، معنایش این است که هیچ چیز نمی تواند به جای علم بنشیند ، یا در اکرم زیدا المتقی ، هیچ چیز نمی تواند به جای تقوا بنشیند ، خواه نا خواه هیچ جنگی با هم ندارند ، آن اکرم زیدا العالم می گوید متقی را اکرام نکن ، اکرم زیدا المتقی هم می گوید عالم را اکرام نکن ، حالا آیا برای وصف مفهوم هست یا مفهوم نیست ؟

    ما قائلیم به اینکه لو خلی و طبعه ،با قطع نظر از قرائن ، وصف من حیث انه وصف مفهوم ندارد ، چرا مفهوم ندارد ؟ همین ادعا برای ما بس است ، برای این که آن کسی که می خواهد بگوید مفهوم دارد ، او باید دلیل بیاورد و اما ما می گوئیم مفهومی در کار نیست ، اگر هست ، بگو چرا ؟ به عبارت دیگر آن چه در باب شرط گفته اند ، این جا ها نمی آید . اگر یادتان باشد در باب شرط مرحوم شیخ انصاری و مرحوم آخوند تمسک می کردند به اطلاق شرط و اطلاق جمله شرطیه و مثل مرحوم آقا ضیاء عراقی و امثال ایشان تمسک می کردند به اطلاق جزاء و ما تمسک می کردیم به وضع و تبادر و هیچ کدام آن ها این جا نیست ؛ نه اطلاق موصوف است ، نه اطلاق موصوف است ، نه اطلاق وصف است ، نه تبادری هست و نه انسباقی . باید احراز وضع بکنیم ، ببینیم آیا وضع شده ، نشده ، تبادر می خواهد ، انسباق می خواهد ، تبادر در کار نیست ؟ لذا ما در جمله شرطیه می گفتیم هست ، اما در جمله وصفیه می گوییم مفهوم نیست ، مگر این که یک دلیلی ، یک قرینه ای از خارج بگوید مفهوم هست که ان قرینه هر کجا باشد ، می گوئیم مفهوم هست ، حتی در فقه ما خیلی جاها لقب مفهوم دارد ، اما با قرینه ؛ قرینه حالیه ، مقالیه ای می آید و به لقب مفهوم می دهد . گفته است زید بیاید ، خب معنایش این نیست که عمرو نیاید ، دلالت نمیکند ، اما همین زید بیاید ، گاهی محفوف به قرینه حالیه ، یا مقالیه ای است که می گوید به غیر زید کسی نیاید . این از بحث ما بیرون است که یک قرینه ای ؛ داخلیه ، خارجیه ، حالیه ، معنویه ، لفظیه به ما می گوید مفهومی در کار است و اما اگر قرینه نباشد ، ما بخواهیم از خود وصف –وصف معتمد ، یا وصف غیر معتمد – یا از خود جمله مفهوم بگیریم ، ظاهراً وجهی ندارد . این حرف ماست ، یعنی حرف مشهور است ، ما هم تابع مشهوریم ، مشهور گفته اند جمله ی وصفیه مفهوم ندارد و گفتم همین مقدار که ادعا بکنیم مفهوم ندارد، کفایت  می کند برای این که اگر کسی بخواهد بگوید مفهوم دارد ، او باید دلیل بیاورد .

    ما نمی توانیم از جائی از جمله وصفیه ، مفهوم استفاده بکنیم ؛ نه تبادر و انسباقی در کار است تا دلالت بر وضع بکند ، نه اطلاق وصفی هست ، نه اطلاق موصوفی نه اطلاق جمله ای ، تا ما بگوئیم مولی در مقام بیان مراد است ، غیر نیاورده ، س جمله مفهوم دارد . در مقابل آن هایی که می گویند مفهوم هست ، سه تا دلیل دارند ، یعنی قدماء و متأخرین سه تا دلیل دارند بر این که جمله وصفیه مفهوم دارد .یکی حرف استاد بزرگوارماآقای بروجردی " رضوان الله تعالی علیه " است که ایشان به مشهور قدماء هم نسبت می دهند  ، که اگر یادتان باشد، سابقاً حرف آقای بروجردی و نسبت را نقل کردیم. استاد عزیز ما آقای بروجردی می فرمودند در این اکرم زیداً العالم قید، قید احترازی است ، قید توضیحی نیست اگر مفهوم در کار باشد ، فبها المراد ، اگر مفهم در کار نباشد ، لغویت در قید لازم می آید ، قید را برای چه می آورد ؟ پس اگر اکم زیداً العالم می گوید این قید همه کاره است ، حکم قید آمده است ، حکم روی موصوف وصف آمده است ، حکم روی وصف آمده ، یعنی زید چون عالم است، باید اکرامش کرد و اگر قید این جور که ما استفاده کردیم که اسمش را قید احترازی گذاشتیم ، باشد ،یعنی قید احترازی باشد ، یعنی مفهوم و اگر قید احترازی نباشد ، لغویت در قید لازم می آید ، بی خود کرده این قید را آورده است. این قید را بیاورد ، یا نیاورد ، فرقی نمی کند ، برای این که حکم روی زید آمده است و عالم دخالت ندارد . این حرف آقای بروجردی است ، زیاد هم روی آن اصرار داشتندو ماء هم نسبت می دهند که قدماء همه مفاهیم را – غیر از مفهوم لقب- از همین باب حجت می دانند که اگر مفهوم قائل شدیم ، شدیم و الا لغویت در قید لازم می آید . اگر یادتان باشد سابقاً جوابش را دادیم و گفتیم قید احترازی است ، اما نمی گوید که من علت منحصره هستم ، می گوید ما علت تامه هستم و مفهوم یعنی علت منحصره ، نه علت تامه. اگر ما بخواهیم از چیزی مفهوم بگیریم ، باید علاوه بر این که مثلاً در مفهوم وصل باید بگوییم قید است ، علاوه بر این باید بگوییم قید منحصره است ، تا حرف درست بشود ، در این که در اکم زیدا العالم وجوب اکرام روی زید عالم آمده و زید غیر عالم وجوب اکرام ندارد و این عالم علت تامه برای وجوب اکرام است ، حرفی نیست به قاعده اذا انتفی القید ،انتفی المقید ،هم اگر عالم نباشد ، حکم نیست ، موضوع حکم مرکب از زی و عالمم است آنجا هم که وصف غیر معتمد باشد ، مثل اکرم العالم ، موضوع حکم عالم است ، خوب اگر عالم نباشد ، دیگر خواه نا خواه حکم هم نیست ، چرا حکم نیست؟ ا انتفا الموضوع انتفی الحکم ، چرا حکم نیست؟ اذا انتفی القید ، انتفی المقید ، برای این که موضوع نیست. خب مسلم وقتی موضوع نباشد ، حکم نیست و قید هم احترازی است ، قید توضیحی کم است ، قرینه می خواهد تا بگوییم قید توضیحی است؛ در این مرکب اگر هر دو جزء نباشد ، موضوع نیست ، حکم نیست ، اگر یک جزئش هم نباشد ، باز موضوع نیست ، حکم نیست. لذا این که گفته است اکرم زیدا العالم ، اگر زید نباشد ، وجوب اکرام نیست ، اگر هم زید باشد ، علمش نباشد ، وجوب اکرام نیست . به قاعده قید احترازی است ، به قاعده اذا انتفی القید انتفی المقید ، به قاعده ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت متبت له ، همه این ها درست است ، اما چه چیزی برای ما درست می کند ؟ علت تامه این درست است ، امااین موضوع علت منحصره است ؟ این را دلالت ندارد و ما این را می خواهیم ، باید بگوییم علاوه بر این که علت تامه است ، علت منحصره است ، یعنی هیچ چیز نمی تواند جایش بنشیند ، اگر گفت اکرم زیدا العالم و عالم نیست ، اما به جایش تقوا هست ، آیا همین اکرام زیدا العالم می گوید اکرام زید متقی لازم نیست ؟ اگر بگوید ، می شود مفهوم ، اگر ساکت باشد ، می شود نا مفهوم ولو این که علت تامه هم هست ، لذا انتفی القیدانتقی المقید هست . لذا به استاد عزیزمان عرض می کنیم اگر قدماء هم چنین گفته اند به قدماء هم ایراد داریم، خب ایشان در کلمات قدماء خبلی وارد بودند ، به کلمات قدماء هم خیلی اهمیت می دادند،مخصوصاً به مثل شیخ طوسی "رضوان الله تعالی علیه" لذا به استاد عزیزمان و به قدماء عرض می کنیم که آقا شما می خواهید علت تامه درست بکنید ، معلوم است که وصف علت تامه برای حکم است و معنایش و هم این است که اگر هم علت تامه درست بکنید معلوم است که وصف علت تامه برای حکم است و معنایش هم این است که اگر علت تامه باشد ، معلول هست ، اگر علت تامه نباشد معلول نیست . در اینجا هم اگر موضوع مرکب باشد ، حکم هست ، اگر موضوع مرکب نباشد ، حکم نیست ، به این می گوییم علت تامه ؛ به این می گوییم موضوع حکم.اما این اصلاً مفهوم نیست ؛ آن که مفهوم است این است که اگر مولی گفت اکرم زیدا العالم ، بعد هم گفت اکرم زیدا المتقی و تو بین این دو تا دلیل تعارض دیدی، می شود مقهوم ، اما اگر تعارض ندیدی، می شود دو تا حکم و دو تا علت تامه و بدون تعارض ؛ و دیگر کلامی گفته است متقی را اکرام کن ، در این کلام دیگر گفته است عالم را اکرام کن.

    مثل قرآن کریم این جوری است ؛ قرآن کریم در کلام متقی را خیلی بالا می برد ؛ " ان اکرمکم عند الله اتقاکم"[1]در یک کلام دیگر هم می گوید " هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب "[2]این ها با هم منافات ندارد، هم علم را تعریف بکنیم ، واجب باشد احترام علم را نگاه بداریم ،

    هم تقوا را تعریف بکنیم ؛واجب باشد برماکه متقی رااحترام کنیم ، این ها منافاتی باهم ندارد، کی منافات پیدا می کند ؟ وقتی که مفهوم جلو بیاید ؛ بگوید اکرم زیدالعالم ، مفهومش این است که اکرم غیرعالم واجب نیست ، آن وقت اگر گفت اکرام زیدا المتقی ، باهم می جنگد ، این منطوف با آن مفهوم می جنگد ، به این می گوئیم مفهوم ، ولی صرف ، علت تامه بودن دلالت بر این ندارد که در کلام مفهوم هست ، یا مفهوم نیست . این دلیل اول که گفته اند وصف – چه معتمد ، چه غیر معتمد ، چه مذکور چه غیر مذکور – مفهوم دارد ، بخاطر این که علت تامه برای حکم است . جوابش هم این است که بله علت تامه برای حکم است ، اما این مفهوم نیست که علت تامه باشد ؛ ممکن است علت تامه باشد، اما مفهومی در کار نباشد . دلیل دومی که هست که مرحوم صاحب قوانین " رضوان الله تعالی علیه " رویش پافشاری دارند و بعضی از متأخرین هم همان حرف مرحوم صاحب قوانین را گرفته اند و گفته اند ، این است که گفته اند تعلیق حکم به وصف ، مشعر به علیت مبدأ اشتقاق است . اگر گفت اکرم العالم ، یک علت از این فهمیده می شود ؛ ای لعلمه ، تعلیق حکم کرده است بر عالم ؛ گفته است اکرم العالم ، این تعلیق حکم بر وصف اشعار دارد ، یعنی ظهور دارد در این که این جا یک علتی هست و آن وصف علت برای حکم است ، مثل این که گفته باشد اکرم زیدا لانه عالم ، چه جور اگر گفت لانه عالم ، حکم دائر مدار علت است ، این جا هم که نگفته است لانه عالم ، اما گفته است ، اکرم العالم ، همین که حکم را تعلیق داد، موضوع حکم را وصف قرار داد ، عقلاء یک علت ازآن بیرون می کشند ، اکرم العالم ، ای لعلمه ، اکرم المتقی ، ای لانه متقی . که اگر بخواهیم اصطلاح اصولیش را بگوئیم ، در اصول می گویند علت گاهی مستنبطه و علت مذکوره را همین جور گفته اند ؛ گاهی می گوید اکرم زیدا لانه عالم ، گاهی هم به جای این اکرم زیدا لانه عالم می گوید اکرم العالم ، ای لعلمه ؛ ای لانه عالم را استنباط می کنیم و می گوئیم تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است ، یعنی ظهور در علت دارد ، یعنی ما خودمان یک علت حکم استفاده می کنیم . خب همه این ها خوب است ، حرف های خوبی است ، هم در منطق گفته اند ، هم مثل صاحب قوانین برایمان گفته اند و هم در اصول گفته اند ، ما هم علت مستنبطه را حجت می دانیم ، اما حرفی که هست این است که حالا بفرمائید تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است ، مثل این است که گفته باشد اکرم زیدا لانه عالم ، می گوئیم خیلی خب ، دلالت می کند بر این که علم علت تامه برای حکم است و اما این که علت منحصره برای حکم باشد ، این را دیگر دلالت ندارد ، در علت منصوصه اش هم دلالت ندارد ، چه رسد به علت غیر منصوصه . یعنی حرف صاحب قوانین را که گفته اند وقتی می گوید اکرم العلماء یا اکرم زیدا العالم ، یک علت از آن بیرون می کشیم و آن این است که اکرم زیدا لانه متقی . همه این ها خوب است ، اما این اکرم زیدا لانه عالم می گوید زیدرا اکرام کن ، علت هم علمش است ، اما علم علت منحصره است؟ چیز دیگر نمی تواند بجایش بنشیند ؟ این را دیگر دلالت ندارد . وقتی دلالت نداشت ، پس بنابراین فرق است بین این که قید احترازی باشد ، یا توضیحی . قبول داریم ، اصل در قید احترازی است و ما از وصف علیت استفاده می کنیم ، این هم حرف ندارد ؛ مسلم وصف اشعار به علیت تامه و دلالت بر علیت منحصره و همه حرف ها بین قدماء و متاخرین هم همین جاست . قدماء اصلا این طور که مرحوم آقای بروجردی می فرمایند – و درست می فرمایند ،برای این که گفتم آقای بروجردی از این نظر یک نحو تخصصی دارند ؛ راستی ایشان ملاّی در کلمات قدماء بودند – قدماء و خود مرحوم آقای بروجردی می فرمایند مفهوم یعنی علت تامه ، اما استاد بزرگوار آقای بروجردی ، یعنی مرحوم آخوند می فرمایند : مفهوم یعنی علت منحصره لذا یک اختلاف مبنایی که تفاوتش هم از زمین تا آسمان است ، بین قدماء و متاخرین وجود دارد . آن چه مرحوم آخوند خراسانی می گویند ، آقای بروجردی نمی گویند ، آنچه مرحوم آقای بروجردی می گویند ، مرحوم آخوند نمی گویند . آن چه مرحوم آقای بروجردی تبعا لقدماء می فرمایند ، این است که مفهوم یعنی علت تامه . خب درست هم است ، اذا انتفی العله ، انتفی المعلول ، خب معلوم است . آن که مرحوم آخوند می فرمایند این است که این را قبول داریم که اذا انتفی العله ، انتفی المعلول ؛ وقتی عالم نیست ، حکم نیست ، اما اگر یک چیزی به جای این علم نشست ، آیا حکم هست یانه ؟ اگر گفتید مفهوم نیست ، می گوئیم ممکن است حکم باشد اگر گفتید مفهوم هست ، می گوئیم حتما به منطوق دلالت می کند بر این که حکم روی زید عالم است ، مفهوم دلالت می کند که حکم روی زید غیر عالم نیست . دو تا حکم داریم ، یکی مثبت ، یکی منفی . تقریبا نزاع ، نزاع لفظی می شود . آن که قدما ء می گویند ، متاخرین قبول دارند ، آن که متاخرین می گویند اصلا قدماء متعرضش نشده اند .نمی توانید بگوئید مولا در مقام بیان مراد است ، ذکر علت کرده و ذکر علت منحصره کرده است ، خب ذکر علت کرده است ؛ بله مولا در مقام بیان مراد است ،ذکر علت کره است ، پس علت تامه است ، حکم دائر مدار آن موضوع است و در این موضوع چیز دیگر هم دخالت ندارد ، مثلاً اگر شک کنیم اکرم زیدا العالم الاصفهانی ، مقدمات حکمت جاری می کنیم و می گوئیم : مولا در مقام بیان مراد است اصفهانی را نیاورده است ، پس بنابراین مطلق عالم ، هر کجا باشد وجوب اکرام دارد . این اطلاقها خوب است ، اما ما مقدمات حکمت جاری کنیم برای این که علت منحصره درست بکنیم ، این دیگر نه علت منحصره ربطی به اطلاق دارد و نه اطلاق ربطی به علت منحصره دارد . اگر یادتان باشد در باب شرط که مرحوم آخوند به اطلاق شرط تمسک می کردند ، همین ایراد را به مرحوم آخوند داشتیم ؛ گفتیم اطلاق شرط به ما می گوید این شرط مشروطش آن است و اما این که این شرط علت منحصره باشد ، این را دیگر اطلاق نمی تواند به ما بفهاند . حرف سوم که مرحوم آقای خوئی " رضوان الله تعالی علیه " خیلی رویش پافشاری دارند این است که اصلاً حمل مطلق بر مقید یعنی مفهوم ، یک دلیل می گوید اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر می گوید اکرام العلماء المتقی ، شما حمل مطلق بر مقید می کنید و می گوئید مراد از مطلق هم یعنی اکرم العلماء المتقی ، این یعنی علت منحصره و حمل مطلق بر مقید ، همه جا یعنی مفهوم . از همین جهت هم می گوئیم مفهوم وصف حجت است و حمل مطلق بر مقید هم – چه منفی ، چه مثبت – درست است . عمده ی دلیل این جاست که این ها گفته اند وصف مفهوم دارد ، به قاعده مسلم در اصول که ما باید حمل مطلق بر مقید بکنیم و حمل مطلق بر مقید کردن ، یعنی مفهوم ، یعنی علت منحصره . آیا این حرف درست است یا نه ؟ ان شاء الله فردا درباره اش صحبت می کنم .

    وصلی الله علی محمد وآل  محمد.



    [1]. سوره حجرات، آیه 13.

    [2] .سوره زمر، آیه 9.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365