اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
در کلمه لا اله الا الله اشکال شده که آیا
دلالت بر توحید دارد یا نه ؟ اشکالی که کرده اند ، این جور گفته اند که این لا اله
الا الله خبر ندارد ؛لا اله ممکنٌ الاّ الله ، یا این که لا اله موجودٌ ؟ ممکنٌ
است ، یا موجودٌ ؟ دیگر احتمال سوم هم ندارد ، لا اله ممکنٌ الاّ الله یا این که
لا اله موجودٌالاّ الله ؟گفته اند اگر ممکنٌ در تقدیر باشد ،معنایش این است که
الهی ممکن نیست بغیر از واجب الوجود ؛ الله تبارک و تعالی ، آن ممکن است ، خب
امکان را اثبات می کند ، اما هست یا نه ؟ دیگر دلالت ندارد و ما می خواهیم با کلمه
لا اله الاّالله بگوئیم الله هست و یک است و اگر گفتید ممکنٌ ممکن است باشد و ممکن
است نباشد ؛ قضیه ممکنه می شود ، نه قضیه ضروریه . و اگر موجودٌ در تقدیر گرفتید و
گفتید لا اله موجودٌ الا الله ، خب واجب الوجود ، موجود می شود ، اما غیر او هست
یا نه ؟ دیگر دلالت ندارد ؛ برای این که شما می گوئید الله تبارک و تعالی موجودٌ ،
اما موجوداست و یک ؟ دیگر دلالت ندارد . مرحوم آخوند " رضوان الله تعالی علیه
" در کفایه جواب می دهند که این اله را تو به چه معنا گرفتی ؟ این اله اسم
جنس برای واجب الوجود است ، نه اسم جنس برای یک چیز واجب الوجود ، پس اله و الله
هیچ فرقی ندارد ، الا این که فرقش این است که آن اسم جنس است،الله علمٌ علی الاصح
.اگر حاشیه ملاّ عبدالله یادتان باشد ، گفت الله علمٌ علی الاصح . در مقابل آن کسی
که گفته اله و الله هردو الم جنس اند ؛ وضع شده برای جنس ، حاشیه ی ملاّ عبد الله
گفت اله وضع شده برای جنس ، الله وضع شده برای خدای تبارک و تعالی ، علمٌ علی
الاصح برای آن خدایی که مستجمع جمیع صفات کمالات است .
مرحوم آخوند همان حرف حاشیه ملاّ عبدالله را
آورده اند و گفته اند لا اله، یعنی لا واجب الوجود الاّ الله ، آن وقت لا واجب
الوجود الاّ الله این طور می شود که واجب الوجودی در این عالم نیست ، به غیر آن
کسی که مستجمع جمیع صافت کمالات است ، یعنی مثلاً در فارسی خدا. آن وقت می گوئید
باز یک اشکال باقی می ماند وآن این که این اثبات می کند که واجب الوجود ، یعنی ،
خدا هست ، حالا یک است یا دو ؟ مرحوم آخوند می فرمایند به لازم به معنی الاخص ،
اگر واجب الوجود است ، یک است . نمی دانیم کفایه مطالعه کرده اید یا نه ، مرحوم
آخوند خودشان را در دردسر عجیبی انداخته اند ، مرحوم آخوند تقریباً تسلیم اشکال
شده اند و لو این که حرف را یک مقدار علمی کرده است ، اما تسلیم اشکال شده است ،
برای این که آن مستشکل می گفت ممکنٌ در تقدیر است یا موجود؟ اگر ممکنٌ در تقدیر
است ، دلیل بر این نیست که واجب الوجود هست ، اگر هم موجودٌ در تقدیر باشد،دلیل
این نیست که یک است ، ایشان می فرمایند موجودٌ در تقدیر است ، اما یک اش رااز واجب
الوجود استفاده می کنیم ، برای این که واجب الوجود استفاده می کنیم ، برای این که
واجب الوجود یعنی آن که یک باشد و الا اگر یک نباشد ، دو باشد ، محدود می شود ،
مستجمع جمیع کمالات نمی شود ، پس از وجودش ، عدمش لازم می آید .
مرحوم آخوند این جوری جواب می دهند که ممکنٌ
خبر نیست ،موجودٌ خبر است ، مستشکل می گفت اگر موجودٌ باشد ، دلالت بر توحید
ندارد،ایشان با آن التزام عقلی گفتند دلالت بر توحید هم دارد؛ اگر گفتید واجب
الوجود هست ، دیگر دو بودن واجب الوجود معنا ندارد ، برای این که اگر واجب الوجود
شد ، واجب الوجود . بنابراین – بگذارید تکرارش کنم – مستشکل ایراد کرد؛ گفت این لا
اله الاّ الله دلالت بر توحید ندارد ،آن وقت گفت ممکنٌ در تقدیر بر می گیرید یا
موجودٌ ؟ اگر ممکن است ، اصلاً یک دفعه زیر آب را می زنید و آن این که واجب الوجود
ممکن است باشد، ممکن است نباشد و اگر موجود در تقدیر بگیرد ، معنایش این است که
واجب الوجود هست ، برای اینکه الاحصر است ، می گوئید هست ، حالا که هست خواه نا
خواه باید بگوئید یک است ، یک است از کجا ؟ دیگر دلالت ندارد ، برای این که فقط
اثبات می کند که واجب الوجودی هست . مرحوم آخوند ملتزام به اشکال می شوند ، اما نه
این کهبگویند اشکال درست است ، می گویند مراد از اله واجب الوجود مفهومی است ؛
جنسی است و مراد از الله واجب الوجود مصداقی ؛ خارجی است و لا اله الا الله یعنی
واجب الوجود در این عالم نیست ، جز این واجب الوجود . خب این واجب الوجود یک است
یا نه ؟ می فرمایند این را دیگر از خود واجب الوجود استفاده می کنیم ، برای این که
واجب الوجود یعنی یک .
پس مرحوم آخوند در حقیقت می گویند اشکال
مستشکل درست است ، جوابش این است که بله حرف تو درست است ، اما این که واجب الوجود
یک است ، از حاق واجب الوجود استفاده می شود . استاد بزرگوارما مرحوم آیت الله العظمی
بروجردی –که مرحوم حضرت امام هم از ایشان متابعت کرده اند – می فرمودند : در لا
اله الا الله ، اصلاً به معنای معبود است ، به معنای واجب الوجود نیست ؛ لا اله
الا الله ، یعنی معبودی جز خدا نیست ، یعنی بت را نباید پرستید و می فرمودند این
لا اله الا الله چون در محیط عرب ها آمده ، عرب ها مشرک بوده اند و آن ها شرک در
عبادت داشتند و الا واجب الوجود را قبول داشتند ؛ می گفتند " ما نعبدهم الاّ
لیقربونا الی الله زلفی " ؛ این ها واجب الوجود قبول داشتند ، یک هم
قبول داشتند ، اما در توحید عبادی لنگ بودند .
لذا این کلمه لا اله الا
الله مربوط به توحید ذاتی نیست ، مربوط به
توحید عبادی است و معنایش این است که جز خدا ، دیگر معبودی نداریم . ایشان می
گفتند این اشکال اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است ، برای این که آن آقا فرض کرده
لا اله الا الله مربوط به توحید ذاتی است و ما می گوئیم ، اصلاً مربوط به توحید
عبادی است .
اشکالی که به آقای بروجردی هست
این است که ما شعار اسلام را منحصر کنیم به عربها و بت پرستها و این ها بکنیم
،انصافاً خیلی مشکل است ، لا اله الا الله شعار اسلام است ؛ پایه و بنیان اسلام
است ؛ " بنی الاسلام علی کلمتین : کلمه توحیدُ توحیدَ و الکلمه " و این
شهرت بسزایی که لا اله الا الله کلمه توحید است را منحصرش کنیم به توحید در عبادت
، آن هم برای عرب ها ، خیلی مشکل است. این لا اله الا الله هم توحید ذاتی را می
گوید ، هم تو حید عبادی را می گوید ، هم توحید صفاتی را می گوید ، هم توحید افعالی
را . تو حید ذاتی را می گوید ، یعنی ، واجب الوجود منحصر به ذات باری تعالی است .
توحید صفاتی را می گوید ، یعنی مستجمع جمیع صفات کمالات فقط اوست ، دیگر ما بقی
همه وجود نماست ؛ صفت نماست ، فضیلت نماست . توحید عبادی را می گوید ، یعنی فقط
ذات باری تعالی استحقاق عبادت دارد ، توحید افعالی را می گوید ، یعنی لا مؤثر فی
الوجود الا الله و بزرگان – مثل مرحوم آقای بروجردی و مثل مرحوم حضرت امام – خیلی
پا فشاری دارند که این لا اله الا الله هم توحید ذاتی را می گوید ، هم توحید
صفاتی می گوید ، هم توحید عبادی می گوید و
هم توحید افعالی و اصلاً مثل مرحوم آقای بروجردی و مثل مرحوم حضرت امام که راستی
سیر و سلوکی هم هستند در عرفانشان لا اله الا الله را اصلاً یک جور دیگر معنا می
کنند و می گویند " لیس فی الدار غیره دیّار "؛ می گویند اصلاً لا اله
الاّالله معنایش این است ، دیگر مابقی " کسراب بقیعه یحسبه الظلمان ماء ". حضرت امام در حرفهای خوبشان این جوری
فرموده اند ، اما این جا از استادشان آقای بروجردی متابعت کرده اند و این که لا
اله الا الله می خواهد بگوید لا معبود الا الله ؛ می خواهد به بت پرست ها بگوید بت
نپرست ، خدا پرست ، راستی خیلی مایه تعجب است .
این حرف را هم نمی شود درستش کرد ، یعنی یک حرفی
است که خود آقای بروجردی هم قبول ندارند ،چون که آقای بروجردی انصافاً علاوه بر
این که فقیهی بود ، عارفی بود ، مفسری بود و آشنایی کامل در بسیاری از علوم اسلامی
داشتند ، وقتی ایشان امدند اصفهان ، شفا شروع کردند ، رفتند قم ، در مقابل مرحوم
حاج شیخ درس شروع نکردند ایشان راستی فیلسوفی بوده اند ، اما این جا برای این که
سر ما بچه طلبه ها را گرم کنند ، یک چیزی گفته ان و الا اگر ما بخواهیم راستی لا
اله الا الله را درست معنا کنیم ، همان لیس فی الدار غیره دیّار است و دیگر ما بقی
وجود نماست ، اگر هم از این حرف بیائیم پائین ، این اله در لا اله لا الله اسم جنس
برای چهار چیز است: توحید ذاتی ، توحید افعالی ، توحید عبادی و توحید صفاتی و
انحصارش نه با قرآن می سازد ، نه با روایات ، نه با فلسفه ،نه با عرفان . من نمی
دانم چه جور شده که یک چیز فراموش شده است وآن این است که خب اگر شما گفتید مفهوم
هست ، خب می شود لا اله الا الله فقط . این لفظ فقط را که می آوردیم ، دیگر مطلب
صاف می شود و دلالت می کند بر واجب الوجود ، آن هم یکی . بنابراین در لا اله ،
موجودٌ را در تقدیر بگیر ، بعد هم الاّ الله بگو ، بعد الا ّ الله یک فقط بگو .
فقط از کجا استفاده کنیم ؟ از لا . خب وقتی که یک فقط از " الاّ"
استفاده کردیم ، دیگر به هیچ کدام این حرف ها احتیاج نیست و این فراموش شده است ؛
آن آقا که مستشکل بوده ، این را فراموش کرده ، آ ن آقا هم که جواب داده ، این حرف
را فراموش کرده است و اگر ما در این لا اله الا الله یک فقط بیاوریم ، خب دلالت می
کند براین که واجب الوجود فقط باری تعالی است که در این عالم موجود است . حالا چرا
این فراموش شده ، نمی دانم .یک حرف دیگر هست که آن هم حرف خوبی است – من ندیده ام
کسی بگوید ،بالاخره حرف خوبی است - وآن
این است که اصلاً این مثل کان تامه ،تامه باشد ؛ نه موجودٌ در تقدیر است ، نه
ممکنٌ. ای حرف چطور است ؟ لا اله الا الله اصلاً خبری در تقدیر ندارد ، مثل کان
تامه ، این هم لای جنس تامه است ، حرف هم تمام است ، احتیاج به خبر هم ندارد ،
همین طور که کان تامه کدام است ؟ آن که احتیاج به خبر ندارد . لای جنس تام کدام
است ؟ لیس تام کدام است ؟ آن که احتیاج به خبر ندارد ، پس نه ممکنٌ در تقدیر است ،
نه موجودٌ . ظاهراً خوب در می آید . نه ممکن در تقریر است ، تا بگوئید اگر ممکن در
تقریر باشد ، دلالت نمی کند بر این که وجودٌ واجب الوجود حتماً واجب است و اگر
موجود در تقریر باشد دلالت بر توحید نمی کند ، می گویم نه موجودٌ در تقریر است نه
ممکنٌ ، بلکه نظیر لیس تام ، لای بدون خبر است .
یک حرف دیگر هم هست ، ببینید
این حرف چطوراست وآن این که خبرش الاّ الله باشد ؛ لا اله الا الله . لذا
مبتدایمان ؛ اسم جنسمان لا اله است ، خبرش الاّ الله است ، این حرف هم ظاهراً حرف
خوبی است که بعضی ها می گویند . اگر این حرف باشد ، شاید بهتر از آن لای تامه باشد
، یا بهتر از آن حصر باشد ، برای این که بعضی حصر را نمی پسندند ؛ می گویند حصر
مفهوم ندارد و گر در لااله الا الله خبر را الاّالله گرفتید ، دیگر عالی در می آید
وآن این است که واجب الوجودی جز باری تعالی نیست .
بنابراین روی عرض من ، اگر لا
را ، لای تامه گرفتید ، یا این که خبر را الاّ الله گرفتید ، اصلاً اشکال سالبه به
انتفاء موضوع است؛ مستشکل می گوید ممکنٌ یا موجودٌ؟ می گویم هیچ کدام . اشکال او
این بود که یا باید موجودٌ در تقدیر بگیرید ف یا ممکنٌ ، ثالث ندارد ، هر کدام
اشکال دارد ، ما اصلا ً به قول عوام از بیخ عرب می شویم ، می گوئیم لا اله الا
الله ، موجودٌ ، نه، ممکنٌ ، نه، پس خبر چیست ؟ خبر نمی خواهد ، یا این که اگر خبر
بخواهد ، خبرش الا الله است ، لذا الاّالله ، مخصوصاً که الاّ به معنای اَستثنی
است ، جمله هم می شود ؛ لا اله استثنی الله را و حسابی هم دلالت می کند بر وجود
پروردگار عالم ، هم دلالت می کند بر توحید . لذا بعضی ها ، یعنی مشهور خواسته اند
بگویند لا اله الا الله دلالت بر اثبات وجود نمی کند ، برای آن که آن را مفروغ عنه
گرفته اند . یک اشکال هست و آن این است که چرا می گوئیم اصول دین 5 تا است؟ خب
باید بگوئید اصول دین 6 تاست : اول خداهست ، دوم خدایک است و همه فروعات مترتب بر
چیزی است که اصلاً نیامده است ، آن وقت جواب می دهند ، جوابشان این است که آن
مفروغ عنه است ، لذا ما درباره آن که مفروغ عنه نیست حرف می زنیم و الاّ کسی منکر
نیست که خدا هست . در حالی که خیلی ها منکرند که هست ، همیشه بوده است؛ گبریما می
گفتند خدا نیست ، یا حالا هم کمونیستها می گویند خدا نیست ، یا لازمه کلام خیلی از
این جوجه پکلی ها این است که خدا نیست .
اگر روی عرضِ من جلو آمدید ، هم
خدا هست ، هم خدا یک است ؛ هم توحید افعالی است ، هم توحید عبادی است ، هم توحید
ذاتی است ، علاوه بر این ها اصل وجود هم هست . لا اله الا الله ، یعنی فقط واجب
الوجود مستجمع جمیع صفات کمالات هست و در عبادتش و در صفاتش ودر افعالش ، فقط آن
است، لا غیر . آن وقت این اله یک معنای عامی می شود که چند تا مصداق پیدا می کند
لا اله ، یعنی لا وجودَ ، لا اله یعنی ، لا واجب الوجود ، لا اله ، یعنی لا معبود
، لا اله ، یعنی لا مؤثر ، لا اله الا الله . آن وقت الا الله از آن معنای جنسی که سه ، چهار تا
مصداق دارد ، بیرون می آید . این ها را عرض می کنم ، بزرگان هم فرموده اند ، نه به
این جمع جوری ، اما وقتی وارد کلماتشان بشویم جسته و ریخته اشاره کرده اند . بعضی
ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لا مؤثر فی الوجود الا الله ، یعنی لیس فی
الدار غیره دیّار . بعضی ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لا معبود الا الله
.بعضی ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لا مستجمع جمیع صفات کمالیه الا الله
. بعضی ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لاوجود الاّ الله .
لذا این حرفهای من گفته شده ،
اما من ندیده ام جایی به این جمع جوری گفته باشند . خب دیگر این جا ها چیزی نداریم
، مفهو لقب است ، آن هم مطالعه کنید ، چیزی ندارد ، بنابراین شنبه بعد از ماه صفر
ان شاء الله بحث عام و خاص را شروع می کنیم .
وصلی الله علی محمد وآل محمد .