اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
مسأله اول در باب عام و خاص این است که آیا
عام مخصص درمابقی حجت است یا نه ؟
مشهور در میان اصحاب – شاید منکری هم از
قدماء و متأخرین نداشته باشد – این است که عام مخصص در مابقی حجت است . اگر گفت :
اکرم العلماء ، یک دلیل دیگری گفت : لا تکرم الفساق منهم ، معنایش این است که فاسقها
را اکرم نکن ،اما ما بقی را اکرام کن ؛ جمع بین اکرام العلماء ولا تکرم الفساق
منهم این می شود. پس عام مخصص در ما بقی – یعنی در علما ء غیر فاسق – حجت می شود .
حرف دردلیل است که به چه دلیل عام مخصص در ما بقی حجت است ؟ مشهور در میان اهل اصل گفته اند : عام مخصص حجت
است ، اما مجاز است ،نه حقیقت ، برای اینکه وقتی می گوید : اکرام العماء ،یعنی همه
آنها و حالایی که می گوید : الا الفساق منهم ، یعنی بعضی شان و لفظی که برای کل
وضع شده اگردر بعض استعمال کنیم ، مجاز است . حالا که مجاز شد ، آنها که می گویند
عام مخصص در ما بقی حجت نیست ، می گویند : لفظ عام مجمل است ، برای اینکه نمی
دانیم علماء غیر فاسق چه کسانی هستند . پس چون عام مخصص مجمل است و چند مرتبه دارد
که نمی دانیم در کدام مرتبه – اول ،دوم سوم – استعمال شده است ،درما بقی حجت نیست
و اگر ما بگوییم :درهمه غیر فاسق استعمال شده است ، این اول کلام است ،به چه دلیل
؟ پس می شود مجمل .
آنهایی که می خواهند بگویندعام مخصص درما بقی
حجت است،روی این حرف نظر دارند؛می خوا هند بگویند این را درست کنند . اگر یادتان
باشد – که یادتان نیست – مرحوم صاحب معالم می فرمایند :برای خاطر این است که مابقی
یک ارجحیت پیدا می کند ونمی دانیم درده تا استعمال کنیم یا دربیست تا ، خب عام
اقرب به بیست تاست ، پس بنابر این از این جهت عام مخصص درما بقی حجت است مجازا و
ارجحیتش بخا طر این است که اشبه به حقیقت است ؛ اشبه به اصل عام است که بنحو
استغراق است.مرحوم آ خوند در کفایه جواب می دهند که آقا این ارجحیت به حسب مقدار نیست ، به حسب کیفیت نیست ،
به حسب استعمال است ، که به آن مجاز مشهور می گوییم ، که صاحب معالم می فرمایند
صیغه افعل و ما بمعناه به اندازه ای در استحباب استعمال شده است که نزدیک است
حقیقت به خود بگیرد ، به این می گویند : مجاز مشهور . پس بنا براین مرحوم صاحب
معالم می فرمایند : صیغه افعل وما بمعناه دلالت بر وجوب دارد ، دلالت بر استحباب
هم دارد ، یکی به عنوان حقیقت و وضع ، یکی هم به عنوان مجاز مشهور و کثرت استعمال
. بزرگان مرحوم صاحب معالم را ردّ می کنند
؛ می گویند: بله استعمال هست ، اما استعمال در حقیقت و وجوب هم کمتر از استعمال در
استحباب نیست ، پس مجاز مشهور نیست . لذا در باب مجاز از نظر استعمال می فرمایند
گاهی استعمال حقیقت در غیر ما وُضع له کم است ، خب مجاز است و قرینه می خواهد ،
گاهی زیاد است ؛ رسیده به شهرت و دوش به دوش معنای حقیقی است ، گاهی هم رسیده به
آن جا که نقل است و اصلاً معنای حقیقی متروک شده و مبنای مجاز جلو آمده که اسمش را
نقل می گذارند .دلیلی که این جاآورده شده ، همین است ؛ می گوید استعمال عام مخصص
در مابقی این طوری است که اگر ما بقی را پهلوی حقیقت بگذاری ، اشبه به حقیقت است و
چون اشبه به حقیقت است ، نظیر مجاز مشهور است ، پس بنا براین قرینه اش مهین به
حقیقت داشتن است . علمای غیر فساق با علمای شل ، علمای پیر مرد که هی این مراتب
ازآن کم می شود ، گفته اند : می دانیم فاسقها بیرون است ، نمی دانیم غیر هم بیرون
است یا نه ، اینکه بگوئیم : علماءاستعمال شده در ما بقی ، یعنی این که بگوئیم :
استعمال شده در همه ، غیر از فسّاق ، این اشبه به آن جاست که علماء استعمال شده
باشد ، حتی در فساق . پس عام مخصص شباهتش در مابقی به حقیقت بیشتر از دیگران است .
مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند این شهرتی که درست کردید ، درست نیست ، برای این
که باید کثرت استعمال تا آن کثرت استعمال شباهت به حقیقت به آن بدهد تا اسمش را
مجاز مشهور بگذاریم و اما اگر کم و کیفش به حقیقت بخورد ، اما شهرت استعمالش کم
باشد ، نمی توانیم به این مجاز مشهور بگوئیم ؛ نمی توانیم بگوئیم : این مقدم بر
غیر است .
به عبارت دیگر اگر مثلاً فرض کنید در اکرم
العلماء الا الفساق منهم ، عالم غیر فاسق داریم یک شباهت به حقیقت دارد ، این که
پهلوی حقیقت واقع شده است ، اما حالا از نظر کیف شبیه العلماها شبیه به حقیقت اند
، این چه حکمی دارد ؟ می دانیم اکرم العلماء درآن استغراق استعمال نشده است ، نمی
دانم شبیه العلماها را می گیرد یا نه ، خب انسان درآن گیر می کند . لذا مرحوم
آخوند می فرمایند: آن چه هست مجاز مشهور از نظر استعمال است ، نه از نظر کمّ و کیف
و اگر ما بخواهیم بگوئیم : استعمال اکرم العلماء در غیر فاسقین خیلی زیاد است ،
نمی شود این اول کلام است . اکرم العلماء در آن که خیلی استعمال دارد ، در استغراق
است و اما اگر بگوئیم : استعمالش در متقی ها مثل آن جاست که در همه استعمال بشود ،
مرحوم آخوند می فرمایند این اول کلام است ، از کجا می گوئید ؟آخوند حرف صاحب معالم
را به این ردّ می کنند که این که خواستید در مابقی مجاز مشهور درست کنید ، مجاز
مشهور نیست . نظیر همین دلیل ، یک دلیل دیگر آورده شده و آن این است که می گویند
این اکرم العلماء ، یعنی همین دلیل ، یعنی همه و اکرم العلماء غیر فاسق منزلت آخری
است که به حقیقت برسد ، مراتب دیگری هم هست ، مثل شبیه العلماء ، مثل نحویین ف مثل
فلاسفه و امثال این ها. آن وقت دوران امر می شود که در کدام مرتبه استعمال شده
است؟ می گوئیم مرتبه آخری ارجح است و چون مرتبه آخری ارجح است ، پس عام مخصص در مابقی
حجت است .
مرحوم آخوند این را هم جواب می دهند که
ارجحیت را از کجا پیدا کردید ؟ چرا ارجح است ؟ این که استعمال کنیم اکرم العلماء
در غیر فاسقین ارجح از این است که در نحویین استعمال کنیم ، در فلاسفه استعمال
کنیم ، یا در شبیه العلماء استعمال کنیم ، وجهی ندارد ، همه اش مجاز است و وجهی
نداردکه احدهما ارجح از دیگر باشد. این دو دلیلی است که صاحب قوانین و صاحب معالم ودیگران
آورده اند و بالاخره گفته اند عام مخصص در مابقی حجت است .ما یک حرف داریم ، یک
حرف هم مرحوم آخوند دارند که خیلی مشهور شده ، حرف عالی هم است و یک ابداع در باب
عام وخاص و باب مطلق ومقید است که باید در ذهن همه شما باشد .
دلیلی که ما داریم این است که عام مخصص در مابقی حجت است عرفاً .
دیگر احتیاجی به این درد سر ها و مجاز مشهور و ترجیح بلا مرجح و ترجیح مرجوح
برراجح واین پیچ و خم های اصولی نداریم . دلیلش چیست ؟ اگر به کسی خطاب شده اکرم
العلماء ، بعد هم به او خطاب شد لا تکرم الفساق منهم و او هیچ عالمی را اکرام
نکرد، به او می گویند چرا عالم غیر فاسق را اکرام نکردی ؟می گوید این مجمل بود ؛
برای این که عام شما که در کل استعمال نشد ، در مابقی هم نمی دانیم کدام بود . خب
مسلم است که توی سر او می زنند و می گویند آقا هر چه مخصص بود ، خیلی خوب اما آن
هایی که تخصیص نداشت ، چرا اکرام نکردی ؟ دیگر می ماند . لذا بهترین دلیل برای این
که عام مخصص در مابقی حجت است، بناء عقلاء ست ؛ سیره ی عقلاست ؛ احتجاج عقلاء در
کارهایشان است و این احتجاج عقلاء را ، این بناء عقلاء را ، این سیره عقلاء را
شارع مقدس ردع نکرده است ، پس امضاء ست ، لذا اگراز ما بپرسند به چه دلیل عام مخصص
در مابقی حجت است ؟ می گوئیم : به سیره عقلاء ؛ به دلیل عرفی ، این حرفی است که ما
داریم که دیگر با همه حرف ها هم می سازد .
اما حرفی که مرحوم آخوند دارند
ویک قاعده شده است ، یک قاعده خوب ،مسلم و عالی ،این است که مرحوم آخوند اصلاً
بناء را می زنند ؛ می گویند چه کسی گفته است ؛ عام مخصص مجاز است ؟ عام مخصص اصلاً
در ما بقی مجاز نیست ، حقیقت است . وقتی حقیقت شد در هر فردی از افراد استعمال کنی
، حقیقت است . حرف صاحب معالم و حرف صاحب قوانین اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است
. آن وقت مرحوم آخوند برای این مبنایشان می فرمایند : بناء عقلاء در وضع قوانین
این است که اول کلیات را وضع می کنند ، بعد از کلیات ، جزئیات را وضع می کنند ، آن
جا که کلیات را وضع می کنند ، اصلاً اراده جد و اراده حقیقت ندارند، مثلاً همین
الان در مجلس ما و در همه مجالس دنیا اگر بخواهند قوانین وضع بکنند ، اول کلیاتش
را وضع می کنند ، لذا می گویند این قانون کلیاتش رأی
آورد وبعد یک روز ، دو روز ، ده روز جزئیات و تبصره هایش را می
گویند و بالاخره آخر کار می گویند آن کلی این شد . این بناء عقلاست که مرحوم آخوند
اسمش را اراده استعمالی و اراده ی جدی می گذارند . می فرمایند وقتی می گوید: اکرم
العلماء ، یک دلیل دیگر می گوید: لا تکرم الفساق منهم ، این اکرم العلماء در عالم
غیر فاسق استعمال نشده است ، در همه علماء استعمال شده ، جداً هم استعمال شده ،
الا این که اراده ی استعمالی بوده ؛ اراده تقنین بود – به قول مرحوم آخوند – ضرباً
للقانون بوده ، نه اراده جدّ . خب گفت اکرم العلماء ، فردا یک تبصره زد ، گفت :
الا الفساق منهم کاشف از این است که روی اکرم العلماء اراده جد نداشته است و اگر
گفته است : اکرم العلماء ضرباً لقانون بوده است . استعمال کلی بوده است ، نه این
که در بعض استعمال شده باشد ، این که گفته اکرم العلماء راستی در همه علماء
استعمال شده است ، الا این که جدش روی عالم غیر فاسق بوده است . پس اراده جدی با
اراده استعمالی تطابق نکرد ، لذا مجازی در کار نیست . آن جا که اصلاً تخصیصی نباشد
، یعنی گفته است اکرم العلماء و ما این طرف وآن طرف گشتیم و مخصصی پیدا نکردیم ،
می گوئیم اراده جدّ مولا با اراده استعمالی مولا یکی بوده است . ظهور اکرم العلماء ، واقع هم اکرم العلماء است ، در این
جا می گوئیم : تطابق اراده جد و اراده استعمال شده است .لذا این که عام مخصص در ما
بقی حجت است یا نه ، برای این که مجاز است ، اصلاً این حرف سالبه به انتفاء موضوع
است . عام مخصص در مابقی حجت است و لو این که ده تا تبصره ، ده تا تخصیص هم بخورد
، چون آن تخصیص ها کاشفاز این است که جد مولا روی این استعمال نبوده است و الا
اکرم العلماء که اول گفته است ، لفظ استعمال شده ، معنا هم اراده شده و در ادبیت و
اراده ی استعمالی یک حقیقت است ، جد هم هست ، اما جد روی اراده استعمالی است ،
یعنی این که علماء ، یعنی همه علماء ، اما ضرباً للقانون است . ولی بعد از این که
تبصره ها را خواندیم ، تبصره ها آمد ، می فهمیم جد مولا روی این ظهور نبوده است ،
جد مولا روی بعض علماء بوده است . آن وقت معلوم می شود که اراده جدّمولا با اراده
استعمال مولا با هم تهافت داشته ، با هم تباین داشته است . اگر هم گشتیم و مخصص
پیدا نکردیم ، می فهمیم اراده جدّ ،با استعمال تطابق داشته است . چیزی که باید به
آن توجه داشته باشیم این است که مرحوم آخوند و دیگران می گویند این اراده جدّ
واراده استعمال مختص به عالم تقنین است ،یعنی مختص به روایات اهلبیت علیه السلام و
قانون گذاریها و امثال اینهاست . ولی در محاورات ، اراده جدّ و اراده استعمال معنا
ندارد . از همین جهت مثلاً در رسائل مرحوم شیخ انصاری با این همه طول و تفصیل ،
اگر اول یک عامی بگوید و در باب تعادل و تراجیح یک خاص بگوید ، تهافت می بینیم ، می
گوئیم مرحوم شیخ اشتباه کرده است ، آنجا کلی گفته است ، این جا جزئی گفته است . یا
در محاورات مکالمه ای اگر من اول مباحثه یک عامی بگویم ، آخر مباحثه هم یک ، شما
فوراً ایراد می کنید ، می گوئید آقا حرف اوّلتان با آخر آخرتان با هم نمی سازد .
لذا اراده ی جدّ و اراده استعمال مختص به قانون است ، از همین جهت مرحوم آخوند در
این جا لفظ قانون را آورده اند ؛ ضرباً للقانون ،یعنی اگر عامی ضرباً للقانون گفته
شده باشد ، این استعمال شیء درما وضع است به اراده جدی ، نه اراده استعمالی . پس
مجاز نیست ، برای این که لفظ از او اراده شده ، معنا از او خواسته شده است . در
همه مجالس دنیا ، من جمله همین مجلس شورای اسلامی اول یک کلی می گویند ، بعد یک
ماه دیگر ، چهار ، پنج تا تخصیص می زنند ، چهار، پنج تا تبصره می زنند و هیچ کس
نمی گویداین تناقض است . چرا ؟ برای این که اول که گفته شد ، ضرباً للقانون بود،
می خواستند کلی را بگویند ، بعد آسان شود و تبصره ها یکی پس از دیگر بر هم بار
نشود ، لذا اول کلی گفتند ، بعد هم جزئی ، حالا یا جزئی مخالف است ، یا مطابق ،
هیچ کس نمی گوید : این کلی تصویب شد ، با این جزئی که تصویب شد ، با هم تناقض دارد
. این حرف مرحوم آخوند دیگر تقریباً به قول عوام نرخ شاه عباسی شده است ؛ خیلی کم
پیدا می شود که روی آن مخالفت بشود . لذا روی حرف مرحوم آخوند اصلاً این بحث که
عام مخصص در مابقی حجت است ، اصلاً بحث سالبه به انتفاء موضوع می شود ، چون اصلاً
استعمال در مجاز نیست تا ما بگوئیم در ما بقی حجت است یا نه ، عام در کل استعمال
شده ، یعنی لفظ گفته شده و در کل استعمال شده است ، الا این که ان استثناء ها ، آن
تخصیصها ، مربوط به اراده جد است ، مربوط به تقنین است ، نه مربوط به عام که عام را تخصیص بدهیم و
بگوئیم استعمال شیء در جزء ما وضع له است . این فرمایش مرحوم آخوند تقریباً یک
شهرت بسزائی پیدا کرده است و چون یک شهرت بسزائی پیدا کرده است و حرف خوبی هم است
، باید هم چنین بگوئیم ، لذا از همه شما تقاضا دارم کفایه را مطالعه کرده اید ،
خوب تر مطالعه کنید و در ذهنتان باشد و با این فرمایش مرحوم آخوند بحث را سالبه به
انتفاء موضوع بکنید . حالا مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آقای نائینی و شاگردانشان ،
مثل مرحوم آقای خوئی یک ان قلت ، قلت هایی دارند ، لذا فردا ان شاء الله باید یک
مقداری از این حرف ها را نقل بکنیم و ان شاء الله از شما استفاده کنیم .
وصلی الله علی محمد وآل محمد .