اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
گفتم : مرحوم نائینی " رضوان الله تعالی علیه " بعد از
آن که در قول مرحوم آخوند شبهه کردند و فرمودند : این حرف که در مقابل اراده جدّ ،
اراده استعمالی داریم ، درست نیست . درست نبودنش را هم فرمودند به خاطر این است که
این لفظی را که در عموم استعمال می کند ، یا اراده عموم می کند ، یا نه ، اگر
اراده عموم کند ، خب همان جدّ است و اگر هم اراده عموم نکند ، این هازل است ؛ یک
آدم بی خودی است که لفظ گفته ، ولی اراده معنا نکرده است ؛ فاما ان یکون الحرف
واقعیاً و اما ان یکون هازلاً . پس دیگر معنا ندارد که ما اراده جدّ واراده
استعمال و امثال این ها درست کنیم . ما به مرحوم نائینی عرض کردیم : آقا در اراده استعمالی جدّ است ،
اما داعی ضرباً للقانون است اعی برای عمل نیست و مرحوم آخوند که نمی گویند : آن جا
که تخصیص می آید ، اراده و اراده واقع ندارد ، یا استعمال در بعض شده ، یا اصلاً
استعمال نشده است ، مرحوم آخوند که این ها را می گویند . مرحوم آخوند می فرمایند :
ما اراده استعمالی داریم ، اراده جد داریم ووقتی که اراده استعمالی می کند واقعاً
؛ جداً ضرباً للقانون اراده استعمالی می کند . وقتی هم برای عمل باشد ، راستی
اراده جد برای عمل دارد ، که اسمش را اراده جدّ می گذاریم . اما علی الظاهر این
نسبتی که مرحوم نائینی به مرحوم آخوند می دهند ، حتی بی وجه است و هو کردن قضیه
است ،در حالی که قضیه است ، در حالی که قضیه خیلی بالاست ، خیلی دقیق است و گفتم :
اصلاً بعد از مرحوم آخوند این اراده استعمالی و اراده جد ، یک قاعده در اصول ما
شده است . اما اگر یادتان باشد گفتم : مرحوم آخوند اصلاً این حرف را از عرف گرفته
اند ، چون الان تمام مجالس دنیا چنین است ؛ اراده استعمالی دارند ، اراده جدّ
دارند لذا داد هم می گویند : کلیاتش تصویب شد . شوخی که نمی خواهند بکنند و راستی
اراده استعمالی است ،ضرباً للقانون ، یعنی قانون کل را وضع می کنند ، ثم به این
قانون کلی استثناء می زنند . اسم آن استثناء ها را جد می گذاریم ، یعنی برای عمل
گفته شده است و اسم آن اولی را اراده استعمالی می گذاریم ، یعنی جداً گفته شده ضرباً
للقانون ؛ برای تسهیلاً للامر؛ برای جمع وجور شدن، ثم تبصره ها آمدن ، که یکی از
وجوهش هم همین است که اگر مثلاً یک وضعی جلو آمد که خواستند یک تبصره به آن بزنند
، یا سال دیگر خواستند ده تا تبصره به آن بزنند ، نخواهند اصلاً اساس را باطل
بکنند .لذا حرف مرحوم آخوند ، یک حرفی عرفی و عقلایی است که گفته نشده ، اما مرحوم
آخوند گفتند و یک قاعده هم شده و الان
درفقه ما ، در اصول ما یک قاعده است بنام این که عام گاهی در عموم استعمال می شود
، در حالی که می داند تخصیص می خورد ، اما جدی در عموم می کند . چرا ؟ ضرباً للقانون
، تسهیلاً للامر ، که مرحوم آخوند این تسهیلاً للامر را هم دارند . لذا این حرف
مرحوم نائینی وارد نیست . اما مرحوم نائینی یک چیزی دارند که آن چیز خوبی است ،
اما حرف مرحوم آخوند را ابطال نمی کند. ایشان از نظر ذوق اصولی ، یک حرف شیرینی
دارند . نمی دانم شما چقدر با حرفهای مرحوم نائینی سرو کار دارید ، مخصوصاً مقرر-
بقول حضرت امام – مقرر شیرین قلمشان ؛ مرحوم آقای کاظمینی که آن جا که اصطلاحات
خوبی دارند که اصطلاحات جدیدی است و راستی خیلی به درد می خورد ، از جمله اصطلاحات
جدید و از جمله حرف های خیلی شیرین ایشان در باب عام و خاص در این مسأله ماست .
ایشان می فرمایند : استعمال لفظی که دال بر عام است، در عموم ، این هیچ وقت مجاز
نیست ، همیشه حقیقت است به تعدد دال و مدلول . همین که مرحوم آخوند می گویند ،
مرحوم آخوند می فرمودند : ضرباً للقانون ، ایشان این را نمی گویند ، می گویند : به
تعدد دال و مدلول همیشه حقیقت است . من این را اگر یادتان باشد ، اول کار که وارد
شدیم ، اشاره کردیم ؛ گفتم : کل و امثال کل همیشه در عموم استعمال می شود ، الا
این که مدخول این کل گاهی مدخول خیلی زیاد است، گاهی افرادش متوسط است و گاهی
افرادش خیلی کم است ، مثلاً : کلُّ انسن ، کلُّ عالم ، کلُّ عالم عادل ، کل عالم
ورع ، در همه این ها کل در ما وضع له استعمال شده است ، لذا از این جهت می گویم :
همه انسانها ، همه علماء ، همه علمای عادل ، همه متّقی ها ، همه علمای با ورع . خب
ان انسان چون افرادش زیاد است ، مدخول کل زیاد است و در کل عالم ورع ، چونکه مدخول
کل ، افرادش کم است ، افراد کل هم کم است ، اما نه این که در آن جا که افراد مدخول
کل کم است و مثلاً ده تا فرد تا پیدا می کند ، بگوئیم : مجاز است و آن کلُّ انسان
، چون همه شان است ، آن حقیقت این که کل
انسان با کل عالمٍ ورع از جهت این که معنا می کنیم همه شان ، یک جور است و هیچ
تفاوتی نمی کند ،الا این که مدخول ما گاهی شش میلیارد نفر است ، گاهی هم ده نفر
.مرحوم نائینی اسمش را تعدد دال و مدلول گذاشته اند.خب این هم خوب است، یعنی اگر
گفتند:اکرم کل عالمٍ ورع ، این کل در همه استعمال شد ، آن عالم هم درمعنای حقیقی
استعمال شد، آن وصفش – ورع – هم در معنای حقیقی استعمال شد . آن وقت سه تا معنای
حقیقی را که پهلوی هم بگذاریم ، سه تا دلالت پیدا می کند و سه تا مدلول ، افراد هم
خیلی کم می شوند ، مرحوم نائینی می فرمایند : آن جا که عام را استعمال بکنیم و
تخصیصی هم – تخصیص متصل ، یا تخصیص منفصل – در کار باشد ، با تعدد دال ومدلول می
گوئیم : حقیقت است .آن وقت هم عام مان درست شده و هم مجازی در کار نیست و اینکه
قدماء گفته اند : اگر عام را در مخصص استعمال کردیم ، مجاز است ، نه مجاز نیست ،
برای این که آن متخصص ما کلش حقیقت است، آن مدخول هم حقیقت است ، آن وصف هم حقیقت
است و سه تا حقیقت را که پهلوی هم گذاشتیم ،به تعدد دال و مدلول ، افراد کل عالم
ورع کم است ، ورع رابردار ، افراد بیشتر می شود ، عالم را بردار ، رجل بجایش بگذار
، افراد خیلی می شود ، رجل را بردار ، انسان بجایش بگذارد، دیگر افرادش پنج ، شش
میلیارد می شود . خب اصل مطلب خیلی خوب است ، ذوقی است، عالی است . فقط یک اشکال
هست ، ببینید این را می توانیم جواب بدهیم یا نه ، وآن این است که این حرف درآن
مستثنای متصل خیلی خوب است ، برای این که در مستثنای متصل ، کلام متعقد نمی شود
الا بعد تمامیت ، یعنی اگر گفت : اکرم العلماء ، این باید صبر کند ، ببیند چیز
دیگر دارد یا نه ، اگر گفت : علمای عادل ، باز هم صبر کند ببیند کلام تمام شده یا
نه ، گفت : علمای عادل ورع ، بازصبر کند ببیند کلام تمام شده است یا نه ، آن وقت
اگر کلام تمام شده باشد ، به تعدد دال و مدلول افراد کم می شود . لذا در مستثنای
متصل همه جا ، من جمله در باب عام وخاص تا کلام تمام نشده ، ظهوری برای کلام پیدا
نمی شود . اما در مستثنای منفصل این جوری نیست ، یعنی وقتی گفت : اکرم العلماء و
دیگر هیچ چیز نگفت ، یعنی همه شان ؛ چه عالم باشد ، چه جاهل باشد، چه پیر باشد ،چه جوان باشد ، دیگر کلام تمام شد و ان کل
استعال شدو به تعدد دال و مدلول هم مدخولش علماء بود، داخل هم خود کل بود و گفت :
همه علماء . حالا اگر فردا گفت : لا تکرم الفساق منهم ، دیگر تعدد دال و مدلول
مرحوم نائینی از بین می رود و ما بخواهیم بگوئیم : کل رجل استعمال می شود در کل
رجلٍ عالمٍ عادل . می گوئیم : عادلش را از کجا استفاده کردید ؟ می گوید از کلام
فردا .بگوئیم تعدد دال و مدلول به ما می گوید کل در رجل عالم متقی استعمال شده است
.این را که نمی شود گفت . لذا نمی شود گفت تعدد دال و مدلول است و مجاز نیست ،
یعنی فردا که گفت : لا تکرم الفساق منهم ، قرینه است که ازکلّ عالم،کل عالمٍ ورع
را استفاده کرده است ، این می شود مجاز . حرف مرحوم آخوند این نیست ، مرحوم آخوند
می گویند اگر ده تا خاص هم بیاید یک ماه بعد هم بیاید ، یک سال هم بیاید،یا همان
ساعت بیاید،همیشه عام ما در عموم استفاده شده است . الا این که وقتی گفت : لا تکرم
الفساق منهم ، می فهمیم آن اراده ، اراده استعمالی بوده ، نه جدّ . اراده استعمالی
یعنی چه ؟ یعنی لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است . حرف مرحوم آخوند خیلی خوب
است ، هیچ وقت هم مجاز لازم نمی آید . مرحوم صاحب قوانین وصاحب معالم و این ها می
گویند : مجاز است . خب اگر حرف مرحوم آخوند نباشد ، این هم درست است ، برای این که
گفت: اکرم کل عالم ، خب این لفظ را در عموم استعمال کرد، فردا گفت : لا تکرم
الفساق منهم ، می فهمیم اکرم العلماء را که در عموم استعمال کرد ، عموم نبوده است
، می شود مجاز ، از علماء علمای عادل را اراده کرده است . در مخصص متصل کلام تمام
شده ، اما در مخصص منفصل کلام تمام نشده است ، وقتی کلام تمام شده است ، اگر ما
اراده استعمالی داشته باشیم – که حرف مرحوم آخوند است- می شود حقیقت و اما اگر
اراده استعمالی نداشته باشیم ، که مرحوم نائینی می فرمایند : اراده استعمالی هزل
است؛ دروغ است؛ بی خود است . می گوئیم : خیلی خب الان گفت : اکرم کل عالم وهیچ چیز
دیگر نگفت ، کلام تمام شد ، ولی واقعاً از این کل عالم بعض رااراده کرده است ، خب
می شود مجاز و فردا که گفت : لا تکرم الفساق منهم این قرینه است برای این که از کل
عالم بعض را اراده کرده است ، از آن قرینه ، مجاز می فهمیم . اگر آن قرینه نیاید ،
حقیقت می فهمیم ، حالا که قرینه آمد ، می گوئیم مجاز است .لذا تعدد دال و مدلول در
مستثنای متصل حرف بسیار خوبی است . چرا ؟ برای این که هنوز کلام تمام نشده ، کل در
خودش استعمال هم در خودش ، آن عادل هم در خودش ، کلام که تمام می شود ، کل ما
محصور می شود ؛ متخصص می شود ، یعنی با تعدد دال ومدلول می فهمیم مدخول کل کم است
. ولی حرف ما در مستثنای منفصل است . در مستثنای متصل اصلاً کسی حرف ندارد ، مثل
مرحوم صاحب معالم هم تصریح می کنند که مستثنای منفصل مجاز است ، نه مستثنای متصل ،
مستثنای متصل که کسی نگفته است مجاز است، همه حرفها در مستثنای منفصل است ، مثلاً
امروز گفت : اکرم العلماء ، خب این کلام ظهور دارد ، یعنی باید همه شان را اکرام
کنی ، فردا نگفته بود لا تکرم الفساق منهم ، همان دلیل دیروز به ما می گفت باید
همه شان را اکرام کنی و حالا که می گوید لا تکرم الفساق منهم ، ضربه می زند به
اکرم العلماء و ضربه زدن یعنی مجاز؛ یعنی استعمال کردن لفظ در کل و اراده بعض .و
علی کل حال این حرف مرحوم نائینی که فر مودند : تعدد دال و مدلول ، یک اصطلاح خوبی
است ،اما به درد مستثنای متصل می خورد ، نه مستثنای منفصل ، چون تعدد دال و مدلول
در مستثنای منفصل می گوید یکی حقیقت است ، یکی مجاز ؛ می گوید : عام ما مجاز است ،
این قرینه اش است ، در مستثنای متصل کلام تمام نشده است ، اگر کلام تمام شده بود ،
می فهمیدیم کل در عموم استعمال شده ، اما اراده عموم نشده است ، ولی در مستثنای
متصل تا دارد حرف می زند و کلام تمام نشده ،شما نمی توانید چیزی گردنش بگذارید،
این را در منطق گفته اند، در ادبیت هم گفته اند ، مثلاً گفت :اکرم کل عالم ،در
دهنش را بگیرد و بگوئید:حرف نزن ،حرف نزن . می دانید می خواهد بگوید کل عالم عادل
،اما چون خودت عادل نیستی ، می خواهی با اکرم کل عالم درستش کنی ، لذا در دهنش را
می گیری و نمی گذاری حرفش را بزند .خب می گویندآقا این کلامش تمام نشده ، مجمل است
، باید صبر کنی کلام تمام شود ، وقتی کلام تمام شد ، حجیت پیدا می کند ، وتا کلام
تمام نشده است ، اصلاً ظهوری در کارنیست . وقتی که گفت :اکرم کل عالم عادل ،ظهور
می آید روی عالم عادل .اما این ظهور تعدد دال و مدلول است ،یعنی یک کل داریم ،یعنی
همه شان ، یک عالم داریم ، یعنی همه شان ، یک عادل داریم ، یعنی همه شان . بر می
گردد به این که همه علمای عادل ، اکرام کن و علمای غیر عادل را تخصصاً بیرون است .
این می شود تعدد دال ومدلول و خیلی هم خوب است . و اما در منفصل کلام ظهور پیدا
کرد ، گفت :اکرم العلماء ، ثم فردا گفت :لا تکرم الفساق منهم . این لا تکرم الفساق
منهم می خورد به اکرم العلماء ، یعنی این که گفتم : اکرم العلماء و کلام من ظهور
در همه داشت ، نه . این یعنی مجاز ،یعنی استعمال شیء دربعض ماوضع له .مرحوم آخوند
نمی گویند : تعدد دال ومدلول غلط است ،می گویند این وقتی گفت اکرم العلماء ، این
عام در معرض تخصیص است . آن وقت باید بگردیم ،تفحص کنیم ببینیم خاص پیدا می کنیم
یا نه ، وقتی خاص پیدا کردیم ، می گوئیم : آن عام ضرباً للقانون بوده است ، اگر هم
خاص پیدا نکردیم ، می گوئیم تطابق اراده جدّ و استعمال می گوید : باید همه آنها را
اکرام کرد . مرحوم آخوند می روند در معنا ، یعنی اراده جد و اراده استعمال اصلاً
مربوط به لفظ نیست ، می برند در معنا و می گویند : در معنا ،در حقیقت ، در واقع ،
اراده این آقا گاهی اراده استعمالی است ، گاهی اراده جد . مرحوم نائینی می گوید :
ما این را قبول نداریم ، اراده جد و استعمال همیشه با هم است و الا هزل لازم می
آید ، پس بنابراین ، این حرف مرحوم آخوند که می فرمایند : گاهی اراده استعمالی هست
، ولی اراده جد نیست ، این حرف بی جایی است . خودشان چه می گویند ؟ می گویند :
حقیقت است ، اما به تعدد دال و مدلول .به مرحوم نائینی عرض می کنیم : در مستثنای
متصل همین است که فرمایید ؛ در مستثنای متصل ، تعدد دال و مدلول به ما می گوید :
اکرم العلماء الا الفساق منهم ، یعنی تعدد دال و مدلول روی یک ظهور ، الا الفساق
منهم دارد و اما اگر الا الفساق منهم فردا آمد ، یک ساعت دیگر آمد ، اکرم العلماء
می گوید:همه علماء را باید اکرام کرد؛ به
قول شما اراده جد و استعمال می گوید :همه علماء را باید اکرام کرد ؛ یک ساعت دیگر
که گفت : لا تکرم الفساق منهم ، این قرینه برای چیست ؟یعنی من از اکرم العلماء ،
همه علماء را اراده نکرده ام . می شود مجاز ؛ استعمال شیء در بعض ما وضع له.علی
الظاهر فرمایش مرحوم نائینی را در مخصص منفصل نمی شود درست کرد ، اما فرمایش ایشان
– تعدد دال و مدلول – در مخصص متصل خیلی متین است . یک حرف هم استاد بزرگوار
ماآقای بروجردی " رضوان الله تعالی علیه " دارند ، که ایشان ، اول کلام
استادشان – مرحوم آخوند – را خراب می کنند ، بعد هم خودشان یک حرفی دارند که
سابقاً هم نقل کرده ام ، که در باب مجاز حرف خیلی خوبی است که انصافاً ابتکار مرحوم
آقای بروجردی هم است . در مقابل سکاکی که استعاره تخیلی درست کردند ، بعدش مرحوم
آخوند آن استعاره تخیلیه را حقیقت ادعائیه کرده اند ، مرحوم آقای بروجردی در مقابل
این ها یک ابتکار خیلی شیرینی دارد که انصافاً شیرین تر از حقیقت ادعائیه است . ان
شاء الله فردا این را نقل می کنیم .
و صلی الله علی محمد وآل محمد .
. فوائد الاصول ،
ج2،ص517 ؛ " فالمستعمل ان کان قد اراد المعانی الواقعه تحت الالفاظ فهو ، و
الا کان هازلاً ".