اعوذبالله من
الشيطان الرجيم.بسم الله الرحمن الرحيم.رب اشرح لي صدري و يسرلي امري واحلل عقدة
من لساني يفقهوا قولي.
در ميان اهل
اصول اختلافي هست كه حمل عام برخاص،يا حمل مطلق برمقيد از چه بابي است.
معمولاً
فرموده اند از باب اظهر و ظاهر است و مشهور هم اظهر و ظاهر را اينجور معنا كرده
اند كه چون افراد خاص كمتر از عام است،پس اظهر در افراد است،اظهر در اطلاق
است،اظهر در قيد است و چون عام افرادش زيادتر است،اين به نسبت خاص در افراد است،نه
اينكه اظهر باشد.كه اگر يادتان باشد مثل صاحب معالم«رضوان الله تعالي عليه»همين را
مي فرمود،مي فرمود تقدم خاص علي العام،تقدم مقيد بر مطلق از باب اظهر و ظاهر
است،براي اينكه افراد آن خاص،افراد آن مقيد كمتر از افراد عام است،از افراد مطلق
است.
خب به مثل
صاحب معالم ايراد شده كه آقا اين چه وجهي است؟چه لفظي شامل سه تا بشود،يا شامل
هزار تا بشود،چرا آنكه افرادش كمتر است بالنسبه به آن لفظي كه افرادش بيشتر است
اظهر باشد؟ مثلاً اگر حرف صاحب معالم درست باشد،بايد مأة،با الف را بگوييم،مأة
اظهر از الف است.چرا؟براي اينكه مصادق الف بيشتر از مصاديق مأة است و مسلم نمي شود
اين را گفت.
لذا قول به
اينكه حمل بر مقيد،حمل عام بر خاص از باب اظهر و ظاهر است،وجه اش هم اين است،كم كم
ملغي شده است،ديگر خيال نمي كنم در متأخرين كسي باشد كه بگويد حمل مطلق بر مقيد،
يا حمل عام بر خاص از اين باب است.
مرحوم
آخوند«رضوان الله تعالي عليه»مي فرمايند مراد از اظهر و ظاهر كه مي گوييم يعني
اظهريت و ظاهريت هيأت با ماده.اكرم يك هيأتي دارد و آن صيغه افعل و ما
بمعناهاست،اين دال بر وجوب است، يك ماده اي هم دارد و آن اكرام،يا متعلقش اكرم
است،اكرم الرجال،يعني همه،همه و هيأت در وجوب اظهر از ماده قضيه در اطلاقش است.ايشان
اظهر و ظاهر را اينجور درست مي كنند،يعني اگر مي گويد اكرم الرجال،يا اكرم،مي
گويند اين هيأت اظهر در وجوب است،تا آن ماده،پس حمل مطلق بر مقيد مي كنيم،دست از
اين ماده بر مي داريم،براي اينكه دست به هيأت نخورد و وجوب به حال خود باقي باشد.
براي اينكه اگر گفت اكرم الرجال،بعد يك دليل ديگر گفت لاتكرم الفساق منهم،يا بايد
آن اكرام را حمل بر استحباب كنيم،يا بايد تصرف در ماده بكنيم بگوييم مراد از اكرم
الرجال يعني عدول.اگر تصرف در هيأت بكنيم،درست مي شود،اگر هم تصرف در ماده
بكنيم،جمع بين دليلين مي شود،باز هم درست مي شود،حالا دوران امر است.بين اينكه
تصرف در هيأت بكنيم،يا تصرف در ماده و تصرف در ماده اهون از تصرف در هيأت
است.چرا؟براي اينكه دلالت هيأت در وجوب اظهر است از دلالت ماده بر اطلاق.
اين حرفي است
و اين خيلي بهتر از حرف اول است.
اشكالي كه هست
اين است كه اين اظهريت و ظاهريت چرا؟ما آنجا اصلاً منكر كبري بوديم،اينجا انكار
صغري است،كه بله مايك هيأتي داريم،يك ماده اي داريم،آن ماده مطلق است،آن هيأت هم
مطلق است،يعني دلالت بر وجوب دارد.اگر ما تصرف در هيأت بكنيم،جمع بين دليلين
است،اگر هم تصرف در ماده بكنيم جمع بين دليلين است و حالا شما مي خواهيد به قاعده
اظهريت تصرف در ماده بكنيد،نه هيأت.مي گوييم اين اظهريت از كجا پيدا شد؟شايد اين
در نظر مرحوم آخوند بوده كه«ما من عام الا و قد خصّ»،«ما من مطلق الا له تقييد».آن
ظهور را صعيت كرده است،اما چنين چيزي درباره هيأت نداريم.در حالي كه اگر يادتا
باشد در معالم مي فرمودندبقدري صيغه افعل ومابمعناهادرمستحب استعمال شده كه
مجازمشهورشده است.اين
حرف صاحب معالم است.صاحب معالم«رضوان الله تعالي عليه»علاوه بر اينكه اصولي
بوده،يك فقيهي بوده كه اين مقدمه فقهش بوده،ولي مهمتر اين است كه منتقي الجماندارد،
يعني در روايات اهل بيت«عليهم السلام»خيلي وارد بوده است و اين منتقي الجمان اگر
تمام مي شد،از نظر سند خيلي كار را آسان مي كرد.مرحوم صاحب معالم مدعي هستند كه
همه روايات اين منتقي الجمان من صحيح السند است،آن هم صحيح السند عالي العال.خب
همين صاحب معالم كه راستي وارد در روايات اهل بيت«عليهم السلام»و استعمالها
بوده،مي گويد استعمال هيأت افعل و ما بمعناها در استحباب بقدري است كه مجاز مشهور
شده است،كه معناي مجاز مشهور اين است كه ديگر تالي تلو حقيقت است و با هم مي
جنگند،بايد قرينه بياوريم براي وجوب،يا براي استحباب.
حالا اصل حرف
صاحب معالم را قبول نداريم،براي خاطر اينكه مسلم است كه ظهور افعل و ما بمعناها
دلالت بر وجوب دارد،هنوز هم به آنجاها نرسيده،كثرت استعمال در استحباب هم نمي تواند
ظهور را از دست ما بگيرد.اما اگر دوران امر بين تصرف در هيأت،يا تصرف در ماه
بشود،قائل شدن به اظهريت احدهما علي الاخر وجهي ندارد.بعبارت ديگر حمل مطلق بر
مقيد زياد است،چنانچه حمل هيأت بر استحباب هم زياد است اگر حمل هيأت بر استحباب كم
بود،خب حرفي بود،اگر تصرف در ماده يعني حمل مطلق بر مقيد كم بود،خب يك اظهر و
ظاهريتي درست مي كرديم،اما ما بخواهيم بگوييم حمل مطلق بر مقيد ظاهر است،براي
اينكه«ما من عام الا و قد خصّ»،هيأت اقوي است در وجوب،اظهر است در اطلاقش،اين حرف
مرحوم آخوند در كفايه را هم نمي شود درستش كرد و عجب اينجاست كه مرحوم آخوند«رضوان
الله تعالي عليه»اصلاً از اين حرفهاقبول ندارند،براي اينكه حمل مطلق بر مقيد، حمل
عام بر خاص،اصلاً مجاز نيست،استعمال شيء در غير ما وضع له نيست،تا اين حرفهاي اظهر
و ظاهر و اينها جلو بيايد،اصلاً تصرف در لفظ نيست،بلكه حمل مطلق بر مقيدي،يا حمل
عام بر خاص تصرف در اداره مولاست و تصرف در اداره مولا اين است كه وقتي عامي از
مولا شنيديم،بعدش هم خاصي از مولا شنيديم،مطلقي شنيديم،بعدش مقيدي شنيديم،مي گوييم
آن اولي-يعني آنجا كه مطلق گفته،آنجا كه عام-گفته-اراده،اراده استعمالي بوده،نه
جدّي.
بعبارت ديگر
جمع بين ارادتين جد و استعمال مي كنيم.گاهي مطلقي را گفته و ما هر چه مي گرديم
مقيد پيدا نمي كنيم،تطابق اراده جد و استعمال مي كنيم،مي گوييم اراده استعمال و جد
مولا يكي است.گاهي مقيد پيدا مي كنيم،وقتي كه مقيد پيدا كنيم،مي گوييم اين مطلق
ولو استعمال شيء في ما وضع له است،اراده-اراده استعمالي-عموم كرده،در مطلق و
مقيد،اراده مطلق كرده است،اما جدش روي اين محتوا نبوده است.اسمش را عدم تطابق
اراده جد و استعمال مي گذاريم.بقول مرحوم آخوند كه يادمان هم داده اند،دليلمان هم
ضرباً للقانون عندالعرف است،بناي عرف بر اين است كه اول كليات مي گويد،جداًهم رويي
اين كليات استعمال دارد،مجازنيست،استعمال درماوضع له است،عام را اراده مي كند، اما
بعد كه تبصره مي زند،مي فهميم جد مولا تبصره است و اولي جد بوده،اما اراده
استعمالي بوده،نه محتوا.حالا اسمش را اراده استعمالي و اراده جد گذاشته ايم و الا
همان اراده استعمالي هم جد مولا است،رويش جديت دارد،لقلقه لسان نيست،انشاء
دارد،انشاءاش هم انشاء واقعي است،اما كلي گويي را اراده كرده است.وقتي كه مقيد را
مي گويد،تبصره را مي گويد،از اين تبصره مي فهميم هم استعمال جد است،هم محتوا جد
است،يعني محتوا را مي خواهد.حالا اسمش را مي گذارند:جد مولا روي مقيد است،نه روي
مطلق.مطلق اراده استعمالي دارد،نه اراده جد،دومي اراده جد دارد،نه اراده استعمال و
ما اين حرف را پسنديديم و مبنا قرار داديم.
مثل همين كه
گفتم،يعني كه مي گويد اكرم العلماء،حالا اين كلي اش مي خواهد تصويب بشود، مي خواهد
گوشزد بكند كه همه علماء واجب الاكرام اند.بعد مي گويند لاتكرم الفساق منهم،مي
فهميم آنكه گفته اكرم العلماء،خواسته اول كلي بگويد،تابعدبراي ما مشخص كند چي مي
خواهد بگويد.خب آن اولي كه گفته است اكرم العلماء،كلي گويي است،جد بوده است اسمش
را مي گذاريم اراده استعمالي،يا اسمش رامي گذاريم استعمال ضرباًللقانون.آنوقت
يكدفعه لاتكرم الفساق منهم رانداريم،تفحص مي كنيم، از مولا مي پرسيم،وقتي ديديم
نداريم،آنوقت يك چيز ديگر براي ما پيدا مي شود و آن اين اسست مولا راستي،جدي در
كلي گويي بوده به اينكه اكرم العلماء مثل آنجا كه مجمل مي گويد،بعد تفسير مي كند،
مثل اقيموا الصلاة،نماز بخوانيد،روزه بگيريد.خب اين اراده جد رويش است،مسلم مي
خواهد نماز بخوانيم،مي خواهد روزه بگيريم.اما حالا اين نماز چيست؟مي گويد«و انزلنا
اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم»به
اهل بيت«عليهم السلام»مراجعه كن تا برايت معلوم كنند نماز چيست.پيغمبر اكرم هم
فرموده اند«صلوا كما رأيتمونيي اصلي»بعد به نماز ايستاده،دو ركعت نماز خوانده،گفته
اينجوري نماز بخوانيد، حالا اسم آن را مي گذاريم مجمل،يا هر چه،بالاخره اين اقيموا
الصلاة مطلق است و مي فهميم اراده جد مولا روي اين آخري است،روي اين مبين است و
اما روي آن اقيموا الصلاة چه بود؟كلي گويي بوده است و قرآن شريف سرتا پا كلي است.
يك روايتي
شيريني از امام رضا(ع)است،كه مثل خودشان يك لطافت خاصي دارد.يك كسي سوال مي كند
يابن رسول الله چرا قرآن متشابه-يعني مجمل گرايي-دارد؟حضرت مي فرمايند براي خاطر
اينكه احتياج به ما اهل بيت پيدا كنيد.
خيلي حرف خوبي
است،براي اينكه بدون اهل بيت«عليهم السلام»ضلالت است،گمراهي است همين ضلالت و
گمراهيهاست كه الان در فقه سني،در اعتقاد سني و دراخلاق سني و امثال اينها ديده مي
شود.
علي كل حال
انكه الان پيش همه همه پذيرفته شده است،من جمله پيش مرحوم آخوند اين است كه حمل
مطلق بر مقيد اصلاً استعمال شيء در غير ما وضع له نيست تا اين حرفها پيش
بيايد،اصلاً نگاه به دوتا لفظ نمي كنيم تا جمع بين دليلين بكنيم،بلكه نگاه به
اراده و جمع بين ارادتين مي كنيم و معناي حمل مطلق بر مقيد يعني اين،يعني مي گوييم
يكي اراده شده به جد،اما كلي گويي،ضرباً للقانون، يكي اراده شده به جد،آوردن
محتوا.به اين مي گوييم حمل عام بر خاص،يا حمل مطلق بر مقيد.
ماده قضيه هم
اطلاق دارد،يعني اكرم علي وجه كان،حالا يك دفعه يك خانه برايش مي خرد، كارهايشان
را انجام مي دهد،پسرش را زن مي دهد،يك دفعه هم يك سور به او م دهد،يك دفعه هم
هيچكدام اينها نيست،يك سلام گرمي به او مي كند و لااقل پشت سرش حرف نمي زند خب همه
اينها اكرم العلماء است.يعني اصطلاحاً اكرم يك هيأت دارد،يك ماده،آن قضيه،يعني
آنكه هيأت افعل و ما بمعناها رويش آمده است.يك متعلقات هم دارد،متعلقات اينكه
موضوع قضيه مي آيد،اكرم العلماء.اين العلماءة مطلق ماست،آن افعل و ما بمعناها هم
هيأت ماست،آن مطلق ما،آن هم هيأت ما،يا آن عام ما، آن هم هيأت ما،كداميك از اينها
مقدم بر يكديگرند؟هيچكدام،براي اينكه در اين اكرم العلماء يك دليل ديگر هم
دارد،لاتكرم الفساق منهم و به قرينه لاتكرم الفساق منهم حتماً بايد در اين اكرم
العلماء تصرف كنيم و حالا اگر در العلماء تصرف كنيم يك قيد به آن مي زنيم،مي گوييم
اكرم العلماء العدول.اگر هم در هيأت تصرف كنيم،مي گوييم اكرم كردن همه علماء مستحب
است و اما آنكه واجب است،عدول است و يا اينكه در هيأت لاتكرم الفساق منهم تصرف مي
كنيم و حمل بر كراهت مي كنيم.بر مي گردد به اينكه تصرف در هيأت مقدم است يا در
ماده؟مرحوم آخوند مي فرمايند تصرف در ماده اظهر از اين است كه در هيءت تصرف
كنيم.مي گوييم چرا؟اين اظهر و ظاهر چرا؟اگر ميي خواهيد بگوييد راجع به ماده
قضيه«ما من عام الا و قد خص»داريم،ما هم راجع به هيأت مي گوييم به اندازه اي در
استحباب يا كراهت استعمال شده كه بقول صاحب معالم مجاز مشهور شده است.
آنكه مرحوم
آخوند مي فرمايند اين است كه مي فرمايند در اكرم العلماء و لاتكرم الفساق منهم من
باب اظهر و ظاهر حمل مطلق مي كنيم.به چه معنا؟به اين معنا كه شما در اكرم العلماء
و لاتكرم الفساق منهم مي توانيد يكي از اين دو كار را بكنيد:يكي اينكه مي توانيد
تصرف در مطلق كنيد،حمل مطلق بر مقيد مي شود،يكي هم مي توانيد تصرف در هيأت
بكنيد،باز هم حمل مطلق بر مقيد مي شود و اذا دار الامر بين تصرف در هيأت يا
ماده،تصرف در ماده اهون است از تصرف در هيأت.به ايشان مي گوييم چرا؟در حالي كه اگر
يادتان باشد در جلسه قبل مي گفتم آنجا كه عرف بتواند تصرف در ماده بكند،تصرف در
هيأت نمي كند.هر دو جمع عرفي است،دوتا دليل داشته باشيم،تصرف در هيأت احدهما
كنيم،جمع بين دليلين مي شود،جمع عرفي است.اگر هم تصرف در ماده بكنيم،باز جمع بين
دليلين است، جمع عرفي است،اما كدام مقدم است؟ما مي گفتيم تا بتواند تصرف در ماده
بكند،نوبت به تصرف در هيأت نمي رسد.
مرحوم آخوند
اينجا همين را مي گويند الا اينكه مي خواهند از باب اظهر و ظاهر درست بكنند، به
اينكه تصرف در ماده اهون است،اظهر است و اما تصرف در هيأت چونكه ظاهر است،اهون
نيست و اذا دار الامر بين تصرف در هيأت،يا در ماده،تصرف در ماده بكن و حمل مطلق بر
مقيد كن.اين حرف مرحوم آخوند است.
و ايراد ما به
مرحوم آخوند اين اسست كه اظهر و ظاهر درست كردن شما چرا؟به چه دليل؟چرا ماده قضيه
در اطلاق اظهر باشد تا هيأت قضيه در وجوب،يادر حرمت،تابگوييديك كدام اظهر است،يك
كدام ظاهر؟مي گوييم هر دو مثل هم است،هيچ اظهريتي نيست اگر كسي-مثل صاحب معالم
ادعا نكند كه تصرف در هيأت اهون است،اگر اين ادعا را هم نكنيم،كه نمي كنيم،مي
گوييم هر دو كثيرالاستعمال است.«ما من عام الاوقد خص»،خب اين كثيرالاستعمال
است،راستي كه عامي پيدا مي شود كه تخصيص نخورده باشد.از آن طرف هم راجع به هيأت،كم
هيأتي پيدا مي شود كه حمل بر استحباب نشده باشد و اگر كسي به عكس نگويد،لااقل كمتر
نمي گويد و ما بخواهيم از راه استعمال اظهر و ظاهردرست بكنيم، علي الظاهر درست
نيست.پس چه بايد بگوييم؟بايد از نظر كبري بگوييم اصلاً حمل عام بر خاص،حمل مطلق بر
مقيد از با اظهر و ظاهر نيست.از باب كثيرالافراد و قليل الافراد،كه صاحب معالم و
امثال ايشان مي گويند،هيأت اهون باشد،ماده اهون باشد،اصلاً از اين بابها نيست.پس
از چه باب است؟از اين باب است كه تصرف در ارده است و يك امر عقلي است،نه يك امر
لفظي.اصلاً از باب لفظ نيست و وقتي از باب لفظ نشد و از باب عقل شد،اصلاً از باب
لفظ نيست تا اظهر و ظاهر و غير ظاهر و اينها جلو بيايد.
خب بحثي كه
فردا داريم،بحث مشكلي است و آن بحث مشكل اين است كه قدماي اصحاب گفته اند در
مستحبات حمل مطلق بر مقيد نيست،تصرف در هيأت است،نه ماده.از باب حمل مطللق بر مقيد
نيست،بلكه در باب مستحبات،مستحب در مستحب درست مي كنند،مؤكد در مستحب درست مي كنند
و اين متأخرين مورد شبهه واقع شده است.لذا بايد يك بحث مفصلي رويش بكنيم.انشاءالله
فردا در اين باره حرف مي زنيم.
وصلي الله علي محمد و آل محمد.