جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: جايگاه روحانيت
    موضوع درس:
    شماره درس: 122
    تاريخ درس: ۱۳۷۸/۸/۵

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى. راجع به بحث چهارشنبه كه فهميديم مى‏دانستيم اينكه تشيع را روحانيت تا اينجا آورده است وتشيع مرهون روحانيت و اينكه وجود روحانى از همان روز اول كه سقيفه بنى‏ساعده تشكيل شد يك امر مفيدى بود تا الان اشكالى نيست به قول كاشف الغطاء اگر آن 114 نفر از عقلاى قم از علماى قم مخالفت سقيفه بنى‏ساعده نكرده بودند معلوم نبود كه الان تشيع در چه وضعى بود آن نقطه مركزى هسته و مركزى هسته تشيع مرهون علم و تا آخر اگر راستى طلبه‏هاى زمان امام باقر زمان امام صادق نبودند و آن فرصتها آن استقامت‏هامعلوم نبود وضع تشيع الان چه بود بعضى اوقات بعضى از اين شعب تشيع مثل مثلاً زيديها دويست سال هم حكومت كردند يا مثل فتحى‏ها اينها سر و صداى داشتند بعد از امام صادق(ع) يا واقفيها بعد از موسى بن جعفر(ع) سر و صداى داشتند اما بالاخره سر و صداى كور شد اين تشيع دوازده امامى كه روز به روز سروصدايش بيشتر بهتر الان رسيده به اينجا مرهون آخوندهاست مرهون روحانى مرهون علم بنابراين گفتم قدر خودمان را بايد بدانيم و خدا مثلى كه قدر ما را بيش از خود ما مى‏داند روايات بيش از ما مى‏دانند لذا به صورت عالم نگاه كردن ثواب دارد به در خانه عالم نگاه كردن بايستد در خانه عالم در خانه عالم را تماشا كردن اين ثواب براى او نوشته مى‏شود ثواب دارد نشستن با عالم ولو اينكه از او چيز هم ياد نگيرد ثواب دارد همسايگى با عالم ثواب دارد با عالم رفتن ثواب دارد الا آخر اين رواياتى كه علامه مجلسى در جلد اول بحار نقل كردند خوب همه براى خاطر آن علم است كه در وجود اين است براى خاطر آن زبانى كه تشيع را تا اينجا آورده دين را تا اينجا آورده و اصلاً انسان وقتى كه تاريخ مطالعه كند وقتى قرآن و روايت مطالعه كند مى‏فهمد كه اگر اين علم نباشد نمى‏شود نه حكومت مى‏شود نه اجتماع دينى مى‏شود و يكى از پايه‏ها قرآن شريف پايه‏هاى حكومت را همين علم مى‏داند «اِنَّ اللّه‏ اصطفه عليكم و زاده بسطةً فى العلم و الجسم و اللّه‏ يؤتى»[1] نظيرش در قرآن زياد است چيزى كه بايد توجه داشته باشيم اين حرفهاى كه چند جلسه تا اينجا زدم اين امر بديهى است كه ما آخوندها ما روحانيت تشيع را تا اينجا آورديم و وجود ما براى بقاى دين براى مردم هميشه مفيد بوده است انصافا چيزى كه از امروز به بعد بايد درباره‏اش يك مقدار صحبت بكنم شرايطى است كه ما بايد داشته باشيم و بدست آوردن اين شرايط هم انصافا كار مشكلى است شرط اولش علم است يعنى يك طلبه يك امام جماعت يك روحانى اين وجودش مفيد است انصافا مفيد است اما به شرط اينكه علم داشته باشد ملاّ باشد و الا اگر ملاّ نباشد اگر ضررش بيش از نفعش نباشد لااقل بعضى اوقات به واسطه آن جهلش به واسطه عدم توجهى كه از جهلش پيدا مى‏شود دين را زمين مى‏زند و ما در اطراف خودمان هم وقتى كه يك مطالعه بكنيم مى‏بينيم راستى چنين است ما بايد ملا باشيم و الا يك روايتى از امام صادق(ع) در كافى نقل كرده روايت روايت خوبى است انصافا امام صادق(ع) يك پيام مى‏دهد به ما ما بايد ملاّ باشيم مى‏فرمايد يك جاهلى يك يهودى را مسلمان كرد خوب خيلى خوشحال شد اينكه توانست همسايه‏اش را مسلمان بكند شب قبل از اذان صبح آمد در خانه‏اش كه پاشو برويم مسجد اين يهودى تازه مسلمان آوردش مسجد نماز شب گذاشت روى گردنش بعد هم نماز صبح را خوب يهودى مى‏خواهد برود سر كارش اين آقا نگهش داشت به عنوان اينكه روزه مستحبى در اسلام خيلى مفيد است و نشستن در مسجد مثل ماهى در آب تا ظهر اين را نگهش داشت و ظهر نماز ظهر و عصر را با جماعت خواندند امام صادق مى‏فرمايد كه باز هم نگذاشت بيايد گفت خوب حالا ديگر تا غروب چيزى نداريم تا مغرب نگاهش داشت نماز مغرب و عشاء را خواند يهودى آمد كوبيده خسته و افطارش را كرد خوابيد يا نه همان اول شب دست ازاسلام برداشت و خوابيد قبل از اذان صبح ديد در مى‏زنند ديد همين جاهله است و مى‏گويد برويم مسجد گفت راستش را بخواهى من همان شب كه از مسجد آمدم يهودى شدم ديدم اين اسلام به درد دنياى من نمى‏خورد به درد شما مى‏خورد كه بيكار هستيد و اما من اين جورى بعد امام صادق(ع) مى‏فرمايند كه خوب ندانستگى كار خوبى كرد اما نتوانست ادامه بدهد از همان راهى كه آمده بود برگشت درجا زد برگشت ديگر راستى اين جور است يعنى پيغام امام صادق(ع) راستى اگر آدم عالم نباشد يك طلبه يك امام جماعت اما ملاّ نباشد خيلى ضرر دارد مسئله مى‏گويد اشتباه مى‏گويد نمى‏خواهد هم اشتباه بكند ولى اشتباه مى‏شود حرف مى‏زند بى‏جا مى‏زند به قول امام صادق «الجاهل إِما مفرطٌ اَو مفرط» مى‏آيد مى‏خواهد يك تعريف كسى را بكند مى‏بردش تا سرحد عرش مى‏خواهد از دين برمى‏گردد مى‏خواهد زمينش بزند مى‏برد كافرش و همچنين عِما مُفْرِطٌ اَوْ مُفَرِطُ و اين به تجربه هم اثبات شده به تجربه مرحوم رضى رضوان الله تعالى عليه يك نامه از اميرالمؤمنين نقل مى‏كند به معاويه نوشته اميرالمؤمنين به معاويه نوشته معاويه من شنيده‏ام تو مسجد مى‏سازى بعد در نهج‏البلاغه مى‏فرمايد تو نظير آن زنى هستى كه زنا مى‏داد و پولى كه مى‏گرفت صدقه مى‏داد بعد برايش شعر درست كردند وگفتند كه خانم لا تزنى و لا تتصدقى نه زنا بده نه صدقه بده و اين پولى كه مى‏گيرى خوب اين حرام است اين صدقه دادن چى لا تزنى و لا تتصدقى بعضى اوقات راستى جاهل اين جورى است ديگر حالا فرقى هم نمى‏كند يك عمامه روى سرش باشد يا نباشد آن عمامه به سر بودن و جاهل بودن اين خيلى ضربه‏اش بيشتر است حالا يك دفعه عمامه سرش نيست خوب خيلى بد است جاهل باشد خيلى زشت است در اسلام انسان در اصول دينش در فروع دينش در اخلاقش عالم نباشد براى اينكه اسلام اين سه چيز را مى‏خواهد يعنى آشناى به اصول دين آشناى به فروع دين آشناى به اخلاق اسلام اينها را مى‏خواهد حالا اين معمم باشد يا غيرمعمم حالا يك كسى نداند و معمم هم باشد بعضى از بزرگان يك جمله خوبى داشتند مى‏گفتند كه انسان بايد هميشه دعايش اين باشد كه خدايا اگر مى‏خواهى من شهرتى پيدا كنم اما جاهل باشم هر چه زودتر بميرم. چنانچه راجع به تقوايش امام سجاد در صحيفه سجاديه مى‏فرمايند كه خدايا اگر بنا است كه عمر من مرتع شيطان باشد «فاقبضتى اليك سريعا» هر چه زودتر بميرم راستى يك طلبه يك امام جماعت يك كسى اهل علم اين شهرت پيدا كند اما از نظر علمى نتواند مردم را اداره بكند خيلى ضرر دارد خيلى از اين روايت را باز مرحوم علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در بحار نقل مى‏كند و تقاضا دارم در اين قضايا يك قدرى دقت بيشترى داشته باشيد امام صادق(ع) مى‏فرمايند تعريف يك كسى مى‏كردند از نظر تقوا و من مى‏خواستم اين را ببينم و يك وقتى از خانه آمدم بيرون بروم مسجد ديدم كه اطراف يك كسى شلوغ است گفتم كى به من گفتند يابن رسول‏اللّه‏ آن كسى است كه شما مى‏خواهيد ببينيدش امام صادق(ع) مى‏فرمايد رفتم اين را ببينم تا چشمش به من افتاد مردم را رها كرد بعد هم معلوم مى‏شود امام صادق(ع) را نشناخت حالا چرا رها كرد نمى‏دانم رها كرد و رفت امام صادق(ع) مى‏گويند من دنبالش راه افتادم ببينم كه كجا مى‏رود وضعش چى با او حرف بزنم امام صادق(ع) مى‏فرمايد ديدم رفت در يك مغازه نانوايى دو تا نان دزديد تعجب كردم اينكه مشهور به تقواست رفت در يك مغازه انارفروشى دوتا انار دزديد و رفت در خرابه اينها را داد به چهار فقير دو تا نان به دو تا فقير دو انار به دو تا فقير آمد از خرابيه بيرون برود من گرفتمش گفتم اين كارها چه بود كردى گفت چى گفتم دزديت را ديدم صدقه‏ات هم ديدم مثل همان زن زناكار كه زنا مى‏داد پولش را مى‏گرفت صدقه مى‏داد اين هم عين همان دزدى مى‏كرد صدقه مى‏داد ببينيد اينجا مرادم اگر جهل بشود به كجا مى‏رسد امام صادق(ع) مى‏فرمايد به من گفت كه تو كى هستى من معرفى كردم گفت تو نوه پيغمبر هستى و قرآن بلد نيستى كه معلوم مى‏شود سروكار با ولايت هم نداشته معلوم است كسى كه سروكار با ولايت نداشته باشد همين جورها مى‏شود سنى‏ها از اين چيزها زياد دارند اگر شما يك بررسى كنيد نظير اين قضيه بخواهى يك كتاب بنويسى يك كتاب قطورى مى‏شود امام صادق(ع) گفتند حالا چى گفتند قرآن بلد هستى گفتم بله گفت قرآن مى‏گويد «من جاء بالحسنه فلهُ عشرة امثالها و من جاء بالسيئه فلايجزى مثلها»[2] اگر كسى حسنه‏اى بجا بياورد ده برابر و اگر سيئه يك برابر گفت كه چى گفت من دو تا نان دزديدم دو تا گناه دو تا انار دزديدم دو تا گناه رفتم صدقه دادم چهل تا ثواب بردم براى اينكه هر كدامش ده تا چهل تا صدقه بردم چهار تا از آن حسنه‏ها در مقابل چهار تا از اين گناهها سى شش تا برد كردم يك نفع خوبى كردم سى شش تا برد كردم امام صادق(ع) مى‏فرمايد به او گفتم كه نه سى شش تا حسنه بردى هشتا گناه كردى براى اينكه دزدى كردى و چهار تا گناه و چهار تا ديگر اينكه بدون اجازه مردم مال مردم را به ديگرى دادى كه در همين جمهورى اسلامى در همان اول بعضى از اين جاهل‏ها خيلى از اين كارها كردند خيلى امان از جهل اگر آدم جاهل شد خداى نكرده يك شهرتى يك پستى و يك عمامه و يك شهرت و مردم اين را به عنوان دين و مبلغ مى‏بدانند خيلى خراب در مى‏آيد اين روايات درويشى اين راياتى كه جعل در اين روايات شد اينها خيال نكنيد همه‏اش بخاطر پول و بى‏دينى بوده بعضى اوقات راستى مى‏خواسته اميرالمؤمنين(ع) را بلند بكند راستى مى‏خواسته اما به اندازه‏اى همه را من جمله على(ع) را زمين زده كه دشمن اينجور زمين نزده است اميرالمؤمنين(ع) راستى يك ملاّ طلبه ملاّ توى مسجدش آن آيه ولايتى كه همه علماى اهل تسنن در مقابلش متواضع هستند همه آن آيه ولايتى كه عمر بنابر آنچه سنى‏ها نقل مى‏كنند كه مى‏گويد بارها مى‏گفت دلم مى‏خواهد دنيا را داشتم در راه خدا مى‏دادم و اين آيه درباره من بود به جاى اين آيه ولايت مى‏گويد كه اميرالمؤمنين(ع) وقتيكه از خانه خدا آوردند بيرون مادرش مى‏خواست اينرا قنداقش بكنند و تا قنداقش كرد قنداق را پاره كرد رفت اينطرف و آنطرف يك طناب پيدا كرد. طناب را پاره كرد رفت يك پوستينى پيدا كرد و اميرالمؤمنين را در اين پوستين پيچيد و طناب آورد و قنداق كرد قنداق را پاره كرد يك اينجور چيزى راستى مى‏خواهد على را بلند بكند و اما با اينجور درويشى اينجور معركه گيرى‏ها زشت است ديگر اينها ما طلبه‏ها هم معركه‏گيرى بكنيم توى منبرمان در ميان مردم جوانها بعضى اوقات يك چيزهاى بگوييم كه ديگر عقل نسنجد حتى اگر اين جمله ليس كُلَ ما يُغلَ يُغال منبرها جورى بايد باشد كه كلم الناس على قدر عقولهم مردم پسند باشد ولو يك روايت توجيه دار و نشستن با چسب درستش كردن مگر مى‏شود گفت اگر ملاّ باشد مى‏فهمد دروغ گفتن حرام است و راست گفتنى كه شباهت به حرام دارد آنهم حرام است راست گفتن مسلم واجب است اما انسان بخواهد راستى بگويد كه شباهتى به دروغ دارد مردم نتواند بپسندند نتوانند زير بار بروند در اين كتاب قارات يك كتاب خوبى است در اينجا يك قصه‏اى نقل مى‏كند از خودش مى‏گويد كه من شاهزاده بود صاحب قارات شاهزاده است رفتم گرگان پيش شاه آنجا آنوقت‏ها ايران ملوك الطوائفى بوده است مازندران را يكى داشته گرگان را يكى داشته هر كجا را يكى داشته مى‏گويد من رفتم سرى به اين بزنم مدتى پيش اين ماندم و يك انسى با هم داشتيم آدم عالمى بود آدم فهميده‏اى بود من را هم پسنديده بود و من يك روزى يك قضيه نقل كردم و آن قضيه اين بود گفتم كه در شهر ما يك دهى هست اين آب ندارد زنها عصر به عصر مى‏روند از كنار كوه آب مى‏آورند اما يك كرمهاى سبزى است اينها فراوان هم هست اين زن كه آب روى سرش هست اگر پايش را بگذارد روى اين كرم اين آب تلخ مى‏شود اين قضيه راست هم بوده مى‏گويد تا اين قضيه را نقل كردم يك حال اشميزازى در اين آقا پيدا شد فهميدم بدكارى كردم يك راست دروغ نما تصميم گرفتم اقلاً براى اين آقا اثبات بكنم يك نامه نوشتم به شهر كه آقا يك طومارى درست بكنيد و چهل نفر از بزرگان شهادت بدهند كه اينجور كرمهاى هست كه اگر كسى آب همراهش باشد و پا بگذارد روى اين كرم اين آب تلخ مى‏شود مى‏گويد طومار بعد از يك مدت آمد چهل نفر از عقلا از علما شهادت داده بودند من طومار را بردم پيش اين آقا يك جمله شيرينى گفت كه اين جمله براى من و شما خيلى خوب است و اين بود كه گفت آقا وقتى گفتى تكذيب نكردم براى اينكه مى‏دانستم آدم درستى هستى اما حرفى كه چهل تا شاهد لازم داشته باشد چه داعى دار بگويى اشميزاز من از اين است يك حرفى كه چهل تا شاهد مى‏خواهد چرا مى‏خواهى بگويى نظيرش را در همين زمان طاغوت اين نماينده قوچان نقل كرده بود كه من در جلسه‏اى به وكلا گفتم كه در قوچان يك گوسفندهاى هست اين گوسفندها هشت من دنبه دارد او نگاه به او كرد او نگاه به او كرد كه اين يعنى چه عجب دروغهاى مى‏گويد ديدم كه بدكارى كردم راست هست اما نمى‏شود كه هر حرفى را زد مى‏گويد تصميم گرفتم كه اينرا ثابت بكنم نامه نوشتم قوچان و گفتم كه يكى از اين قوچهايى كه هشت من دنبه دارد براى ما بفرستيد گفت فرستادند و اينها را دعوت كردم و يك سور حسابى و در همان اطاق يك سفره‏اى پهن كردم يك سفره چرمى و اين گوسفند را آوردم همان جا سرش را بريدم و همانجا پوست كندم همانجا دنبه را كشيدم نُه من در آمد گفتم ببينيد دروغ نگفتم آنوقت يك روزى نه يك عاقلى گفت كه آقا حرفى كه احتياج داشته باشد به اين همه زحمت و اين سور حسابى كه تو  دادى چه داعى دارى كه بگويى اينكه در روايات ما هم آمده راست دروغ نما اين بعضى اوقات بدتر از دروغ است بعضى اوقات تبعات دارد و اين روايات جعلى از اينجا سرچشمه مى‏گيرد از جهل يعنى مى‏خواسته اسلام را بلند بكند دروغ جعل مى‏كرده مفسرين در تفسيرهاشان نقل مى‏كنند كه يك كسى گفت من چندين هزار روايت جعل كردم براى اينكه هر كسى اين سوره را بخواند اينقدر ثواب دارد آن سوره را بخواند آن قدر ثواب دارد براى اينكه مى‏ديدم مردم از قرآن دور شدند مى‏خواستم مردم را به قرآن نزديك كنم روايت جعل مى‏كنم اين همه گناه براى جعل روايت اما همين را عبادت حساب مى‏كند يعنى جعل روايت را عبادت حساب مى‏كند چرا چون علم ندارد و ابدا به حال آن جمعيتى كه يك روحانى داشته باشند كه آن روحانى علم نداشته باشد و واى به خود اين روحانى ما بايد ملاّ باشيم در منبرمان بررسى كرده اگر انسان ملاّ نباشد ممكن است بررسى بكند توى همين بررسى‏ها مثل همان يارو بشود كه بگويد «من جاء بالحسنةِ فلهُ عشرَ امثالها»[3] دزدى مى‏كنيم و از آن دزدى صدقه مى‏دهيم و از آن صدقه يك كسب مى‏كنيم و چه جورها مى‏شود ملاّ، وقتى انسان ملا شد مى‏تواند صاحب جواهر بشود و فقه را از نسلى بدهد به نسل ديگر مى‏تواند علماى صدر اسلام بشود تشيع را در مقابل سنّى‏ها در مقابل آن همه خفقانها از نسلى بدهد به نسل ديگر معمولاً طلبه‏هاى بى‏سواد كه نتوانستند اين كار را بكنند نمى‏توانند الان كى مى‏تواند اين تشيع را از اين نسل بدهد به نسل ديگر ملاّها آنهائيكه راستى بتوانند در مقابل هر كسى هر شبه‏اى جواب بدهند و راستى مثلاً از يك طلبه يك مسئله بپرسند بگويد كه نمى‏دانم يك شبه بپرسند بگويد نمى‏دانم يك اعتقادى بپرسند بگويد نمى‏دانم اين خيلى چيز بدى در مى‏آيد و يك دفعه خداى نكرده توى رو دروايستى گير كند يكى را بگويد مسئله اختلافى است يكى هم العياذ بالله يك خلاف واقع بگويد يكى هم خراب در بيايد خيلى خطرناك است خطرى كه ما همان كه اميرالمؤمنين(ع) دارند من تقاضا دارم روى اين جمله خيلى اهميت بدهيد «قصم ظهرى رجلان، رجُلٌ متهتك و رجلٌ متنسك» دو دسته كمر على را شكستند يك دسته عالمهاى كه تقوى نداشتند مثل عمروعاص‏ها يك دسته جاهل‏هاى كه متعبد بودند مثل خوارج نهروان بعضى اوقات اينجورى است كه آن عالم بى‏عمل يا مثلاً استكبار جهانى يا بعضى اوقات هم توى مسجد توى محراب جورى حرف زدن كه خراب كردن اين دومى همان اولى است آن اولى همان دومى است من از شما تقاضا دارم مطالعه كنيد شماها بايد اقلاً در روز هفت هشت ساعت مطالعه داشته باشيد و امّا اينكه يك درسى بياييد و يك منبرى برويد حالا از اين چيزها كم پيدا مى‏شود يك مسجدى برويد و بالاخره يك زندگى آن بازاى آنجور و شما هم توى روحانيت اينكه نمى‏شود بايد ما مطالعه داشته باشيم. خداوند درجاتش عالى است متعالى كند بعضى اوقات مرحوم حضرت امام به من مى‏گفتند كه فلانى فقه سخت است فقه مشكل است و من ديشب هشت ساعت روى اين درس مطالعه كردم شما اقلا يك ساعت دو ساعت مطالعه كنيد منبر رفتن مشكل است خدا رحمت كند مرحوم آقاى فلسفى را من يك علاقه شديد نسبت به ايشان داشتم ايشان مى‏گفتند كه من هر منبرى بخواهم بروم دو ساعت قبلش مطالعه مى‏كنم لذا اصفهان كه مى‏آمدند معلوم بود كه ايشان دو ساعت قبل از منبر رفتن بايد بروند مطالعه كنند بابا يك منبر براى فلسفى منبر رفتن كارى نداشت اين منبرى كه بعضى از اين منبرى‏ها مى‏روند آقاى فلسفى ده‏تايش را هم مى‏توانست پشت سر هم برود اما اينكه نيست مى‏خواست يك منبر برود يك افتخارى براى روحانيت باشد مى‏خواست يك منبر تحويل بدهد من الان بگويم كه من همه شماها يك علاقه شديدى به آقاى فلسفى داشتيم راستى بررسى كرده جملات حتى حضرت آيت‏اللّه‏ آقاى مشكينى به من مى‏گفتند كه يك مقدار مطالعه مى‏كنم كه چگونه از الفاظ استفاده بكنم در حاليكه آقاى مشكينى از نظر بيان خيلى بيان رسايى دارد اما حالا آنوقت‏ها فرائد مى‏گفتند حالا مى‏خواهد فرائد بگويد يك ساعت در فرائد در محتوى و مقدارى هم در الفاظ كه اين محتوى را چگونه در الفاظ بريزد اين را مى‏گويند يك مدرس و بدون رو دربايستى گير هستيم و اين گير بايد رفع بشود بايد ملاّ بشويم. براى دنيامان براى آخرتمان و الا ملاّ نباشيم شيطان ما را مى‏برد. يك جمله‏اى كه در همين اصفهان واقع شده من تفسير مى‏كردم خيلى خوب بود، يك شاعر بدى بود خدا ان شاءاللّه‏ با رحمتش باهاش رفتار بكند شاعر بد بود حجو مى‏كرد همه را و در زمان طاغوت بود من خيلى كوچك بودم اين همه را حجو مى‏كرد اين يك وقتى به نوكرش گفته بود اسبش را آب بدهد توى آمادگاه نشسته بود اين آمده بود درب مدرسه چهارباغ ديده بود درب مدرسه باز است رفته بود اينرا آب داده بود از توى مدرسه بجاى اينكه دور بزند از همانجا آب داده بود اين آقا پرسيده بود آقا آبش داده‏اى گفته بود بله گفت كه خوب زود آمدى گفته بود توى مدرسه آبش دادم گفته بود برو اينرا بفروش اين ديگر سوارى نمى‏دهد مى‏خواست هو بكند كه يعنى طلبه‏ها تنبل هستند و اين از مدرسه آب خورده ديگر كار نمى‏كند، من گفتم اين خيلى حرف خوبى زده خيلى عالى است معلوم است كه وقتى ما طلبه شديم ديگر سوارى نمى‏دهيم و ما طلبه‏ها كه سوارى نمى‏دهيم استكبار جهانى نتوانست از ما سوارى بگيرد سوارى ديگر نمى‏دهيم آدم بايد ملا بشود كه نه سوارى بدهد به شيطان انسى نه سوار بدهد به شيطان جنى و اگر ملاّ نباشيم بعضى اوقات سوارى مى‏دهيم هم به شيطان جنى و هم انسى يك مقدار در اطراف قضيه فكر بكنيد مى‏بينيد راستى خوب حرفهاى هست راستى اين حرفها بايد يك قدرى اهميتش بدهيم اگر روايت امام صادق بخواهيد كه گفتم اگر قصه بخواهيد كه گفتم اگر هم حرف اين شاعر باشد اينرا هم گفتم. خدايا به حق امام صادق(ع) به آن علمش توجه به اينگونه مطالب توفيق پيدا كردن علم با عمل به ما عطا بفرما

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

     



    [1]- بقره / 274.

     

    [2]- انعام، 160.

     

    [3]- انعام / 160.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365