جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اخلاق ذى طلبگى
    موضوع درس:
    شماره درس: 123
    تاريخ درس: ۱۳۷۸/۸/۱۲

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.

     بحث هفته گذشته درباره شرايط روحانى بود شرايطى كه ما بايد داشته باشيم شرط اول گفتم كه علم است يك طلبه معمم يك امام جماعت يك منبرى يعنى يك روحانى در اجتماع اين بايد بتواند هر سؤال دينى از او بكند جواب بدهد و الاّ بعضى اوقات ضرر خيلى دارد و روحانى بايد ملاّ باشد يعنى اين لباس ما مى‏نماياند ما را اينكه ما ثقه‏الاسلاميم حجت‏الاسلاميم و اينها معنايش همين است كه بايد بتوانيم حافظ اسلام باشيم و اگر يك امام جماعت نتواند حافظ اسلام باشد خوب نقص دارد ديگر نقص عيب است اگر يك منبرىنتواند از منبرش دفاع بكند نتواند حافظ اسلام باشد شبه از او بپرسند نتواند جواب بدهد خوب معلوم است نقص است اين عيب است و معناى روحانى يعنى عالم در اسلام آشنا به عقايد به فروعات و آشنا به اخلاق اسلام اين سه علمى كه جدا مى‏خواهند از همه «إِنما العلوم ثلاثه آيتٌ محكمه فريضةٌ عادله سنة قائمه» اصول دين، فروع دين، اخلاق، بايد آشنايى كامل داشت باشيم راستى يك امام جماعت مسلط بر رساله عمليه نباشد خوب نقص است عيب است مسئله بلد نباشد به يك منبرى بگويند كه آقا معاد آن هم معاد جسمانى به چه دليل خوب فورا بايد بتواند جواب بدهد ديگر نتواند جواب بدهد در آن بماند به چه دليل خدا هست خوب فورا بايد يك دليل آن هم قانع كننده آن هم طرف قانع باشد گاهى طرف يك آدم باسواد است يك آدم معاندى است خوب بايد اين را سر جايش بنشيند از نظر علمى و على كل حال ديگر درباره شرط اول خيلى صحبت نكنم اما همه شما مى‏دانيد كه بايد ملّا باشيم ما اگر معمم مى‏شويم بايد ملّا باشيم اگر قبول مى‏كنيم امامت جماعت را اگر قبول مى‏كنيم منبر را خوب بايد در فن خودمان در كار خودمان ملّا باشيم كه اگر بخواهيم يك قاعده كلى درست بكنيم بايد جوابگوى جامعه اسلامى باشيم نه جامعه اسلامى، بايد جوابگو در اسلام باشيم اين شرط اول شرط دوم كه شايد مهمتر از شرط اوّل باشد يا دوش به دوش شرط اول باشد تقوا اين كلمه مقدس اين كلمه كه بيش از دويست مرتبه در قرآن آمده بيش از دويست قاعده در ادبار شده راستى انسان وقتى كه تصور بكند تقوا را مثل اينكه يك نشاط برايش پيدا مى‏شود مثل اينكه نور سرتاپاى اين كلمه گرفته خوب اين كلمه مقدس را ما بايد دارا باشيم البته مراتب دارد يك مرتبه‏اش مى‏رسد به آنجا كه «انَّ المتَّقين فى جناتٍ و نهرٍ فى مقعدٍ صدقٍ عند مليكٍ مقتدرٍ»[1] خوب آن يك مرتبه اما پايين‏ترين مرتبه اين است كه ما اهميت به واجبات بدهيم صد در صد اهميت به مستحبات بدهيم به اندازه كه ضرر به كارمان نخورد به دنيامان نخورد مهمتر از اينها اهميت به اجتناب از گناه چه گناه صغيره چه گناه كبيره ولى چيزى كه همه شما مى‏دانيد و كمرشكن هم هست اين است كه اين بايد آن ملكة باشد امام جماعت كى مى‏تواند امام جماعت باشد وقتى كه روح خدا ترسى در عمق جان او حكم فرما باشد تقواى منفى نه تقواى مثبت مى‏خواهد تقواى منفى اين است كه خوب يكدفعه انسان راستى اجتناب از گناه دارد تو جامعه نمى‏رود كه گناه بكند با مردم نمى‏نشيند تا غيبت كند غيبت بشنود و بالاخره خودش را حفظ مى‏كند اهميت به واجبات مى‏دهد بالاخره نمازش را مى‏خواند كارهاى واجب ديگرى را اما در امتحانها نمى‏تواند امتحان بدهد به اين مى‏گويند تقواى منفى تقواى مثبت آن است كه نه در عمق و جانش روح خداترسى حكم فرماست يعنى جورى شده كه زبانش كليد دارد گوشش كليد دارد نيروى كنترل كننده در همه اعضا و جوارح فقها در رساله‏ها اين را مى‏خواهند ما الان ياد ندارم فقيهى بگويد تقواى منفى براى روحانى كفايت مى‏كند مرحوم محقق همدانى مرحوم حاج آقا رضا رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه در كتاب صلاة در كتاب عدالت آنجا اول مى‏فرمايند ملكه لازم ينست اما وقتى كه مى‏روند تا آخر كار اسمش را نمى‏آورند خودش مى‏آورند ولى قدما، و متأخر متأخرين الان رساله‏نويسها مرحوم سيد در عروه و محشين همه مى‏گويند روحانى علاوه بر تقواى منفى تقواى مثبت هم مى‏خواهد «ملكة يقتدرُ بها على اجتناب الذنوب كُلِها» و اين شرط براى ما، ما امام جماعت مى‏خواهيم بشويم اين را بايد داشته باشيم و يك كارهاى نهادى بخواهيم بپذيرم اين بايد باشد مرجع اين كار بايد باشد يك گناه كبيره مرجع را از مرجعيت مى‏اندازد و خود به خود از مرجعيت مى‏افتد ديگر لازم نيست كسى سلب مرجعيت بكند خود به خود از مرجعيت مى‏افتد لذا گرفتن سهم حق ندارد سهم امام بگيرد براى طلبه‏ها اين طورى نيست اگر العياذباللّه‏ يك طلبه‏اى درس‏خوان باشد اما عادل نباشد مى‏تواند شهريه بگيرد اما آن مرجع مى‏تواند؟ نه در مرجعيت عدالت شرط است در گرفتن سهم امام لااقل مجتهد جامع الشرايط بايد باشد و مجتهد جامع شرايط همانطور كه ملكه علم بايد داشته باشد ملكه تقوى هم بايد داشته باشد اينها مسلم است پيش همه فقها كسى اشكال نكرده انقلت طلبگى نمى‏توان رويش كرد مجتهد جامع شرائط يعنى دو ملكه داشتن علاوه بر عقل و چيزهاى ديگر كه در رساله‏ها آمده اما عمده اين دو چيز است يكى ملكه علم يعنى نمى‏شود كه يك مجتهد جامع الشرايط بتواند مسئله را از جواهر بيرون بكشد مى‏گويند نه تو مجتهد نيستى تو بايد مثل چاهى كه خودش آب در مى‏آورد  اينطور باشيد از نظر تقوى هم مى‏گويند اجتناب از گناه به خود بستگى كفايت نمى‏كند تو بايد به طور ناخودآگاه اجتناب از گناه داشته باشى يعنى ملكه ملكةٌ يقدرها بها على استنباط احكام شرعيه دوش به دوش او ملكةٌ يقتدرُ بها على اجتناب ذنوب كلها اين شرط است و بايد ما متقى باشيم بايد اين كلمه مقدس را بدست بياويم اصلاً اين عمامه ما اين عباى ما اين بودن در حوزه ما ولو مصمم هم نباشد مى‏گويد كه گويا پيش عوام هم همين طور است طلبه تقوى، تقوى طلبه يك ترادفى با هم دارد چيزى كه امروز مى‏خواهم صحبت بكنم و به اين بايد توجه داشته باشيم اين است كه ما اگر بخواهيم در جامعه جا باز كنيم حرف‏مان نفوذ داشته باشد و خودمان نافذ باشيم گره‏اى باز بكنيم بايد حكومت بر دلها داشته باشيم و الا اگر حكومت بر دل نباشد حرف تأثير ندارد در منبرى‏ها اين خيلى چيز واضحى است يك منبرى در ميان مردم اينرا متقى مى‏دانند ملاّ مى‏دانند خيلى نمى‏تواند حرف بزند اما يك جمله تأثيرش به اندازه‏اى كه در عمق جان آن جوان نفوذ مى‏كند چرا؟ براى اينكه اين آقا حكومت پيدا كرده بر دل اين جوان و وقتى حكومت بر اين پيدا كرد ديگر اين جمله نفوذش از ده منبر بيشتر است و اصولاً ما اگر بخواهيم محترم باشيم در جامعه يعنى نفوذ اجتماعى ما اگر بخواهيم و مردم استقبال داشته باشند از ما ما اگر بخواهيم حرفمان نافذ باشد بايد متقى باشيم بايد حكومت بر دل داشته باشيم و تا حكومت بر دل نباشد هيچ فايده‏اى ندارد يعنى ما روحانيت تا حكومت بر دل نداشته باشيم هيچ كار نمى‏توانيم بكنيم بله مى‏تواند يك منبر برود يك ساعت خيلى هم عالى برود قرآن هم بخواند روايت هم بخواند ملّا كه گفتم راستى ملّا باشد يك مسجدى را پيدا كند و كارهاى دينى زياد بكند اين غير از حكومت بر دل آن جوانها بر آن زن و مرد بر دل مردم و من خيال ميكنم همه همه تصديق مى‏كنيد الزم لازمات اين است كه اول حكومت پيدا كنيم بر دلها پس از آن تبليغ بكنيم پس از آن به مردم بگوييم و اگر بخواهيم حكومت بر دلها پيدا كنيم تقوى مى‏خواهد هيچ چيزى نمى‏تواند جاى تقوى را بگيرد علم، نمى‏شود، پشت سرهم اندازى ، نمى‏شود تبليغ، نمى‏شود هرچه شما بخواهيد جاى اين بگذاريد نمى‏شود زور صد در صد اما آيا اين زور مى‏تواند حكومت بر دل پيدا بشود نه لذا يك چيزى كه حضرت امام(ره) پافشارى داشتند همين بود كه ايشان مى‏فرمودند كه ولو اينكه حكومت حكومت دينى است جمهورى اسلامى است اما روحانيت، حوزه بايد جداى از او باشد بخواهيم يك بودجه قرار بدهيم از دولت براى روحانيت ايشان مى‏گفتند نه جدى مى‏گفتند نه سهم امام مى‏گفتند اين براى طلبه است و اين را احدى نمى‏تواند خرج كند ولو اينكه خيلى زياد هم باشد در بودجه دولت نبايد برود براى حوزه اين بودجه حوزه و زور دولت بخواهد حوزه درست بكند امام جماعت درست بكند منبرى درست بكند و بخواهد با زور نفوذ در دل پيدا بكند اين نمى‏شود و اين حرف حضرت امام خيلى بالا است خود حضرت امام اينجورى بود حضرت امام چه جورى توانست هشت سال جنگ را پشت سر بگذارد اين از معجزات است از معجزات از طرف پروردگار عالم، جنگى كه هر سه روز يك ميليارد خرجش بود اين مردم توى جبهه پشت جبهه هشت سال جنگ را اداره كردند اين زور مى‏تواند نه دولت مى‏تواند نه و علم مى‏تواند نه رياست مى‏تواند نه چى مى‏تواند تقوى حضرت امام آن نفوذ كلمه آن حكومت در دلها كه حضرت امام داشت يعنى وقتيكه به بسيجى مى‏گفت بارك‏اللّه‏ همين بارك‏اللّه‏ مى‏بردش تا توى جبهه نگهش مى‏داشت توى جبهه با جان و دل مى‏رفت در خط مقدم جبهه و آرزويش اين بود كه شهيد بشود اين نفوذ كلمه و اگر ما بخواهيم حكومت بر دلها پيدا كنيم كه غير از اين چاره‏اى نيست بايد متقى باشيم بايد مردم ما را دوست داشته باشند كى مردم ما را دوست دارند قرآن مى‏گويد كه وقتى ما متقى باشيم «انّ الّذين امنوا و عملوا الصّالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّا»[2] چه آيه خوبى است براى ما و اين سين اينجا سين تحقيقى است بر سر فعل مضارع آمده براى تأكيد يعنى اگر راستى متقى شدى محبت تو در دلها مى‏آيد «سيجعل لهم الرّحمن ودّا» فرق بين وُد و حب اين است ود يعنى عشق يعنى نفوذ يعنى اگر متقى شدى محبت تو در دلها تا سر حد عشق آنهم به صورت نفوذ آنوقت مى‏توانيم كار كنيم يك روايتى مرحوم علامه مجلسى كه من در دو جا ديدم شايد بيشتر هم باشد سنى‏ها هم حتى نقل مى‏كنند روايت را از معصومين نقل شده است از امام سجاد(ع)، امام مجتبى(ع)، امام صادق(ع) نقل كردند مثل اينكه يك سرمشقى بوده براى بنده‏ها آدم اينجور حس مى‏كند كه پيغمبر اكرم فرمودند بعد هم ائمه طاهرين، يك سرمشق و وقتى هم جُنادَه به امام دوم مى‏گويد كه يك نصيحت به من بكنيد و ايشان دم مرگ اين نصيحت را مى‏كنند پس معلوم مى‏شود در حساس‏ترين مواقع بالاترين روايات است بالاترين نصيحت‏ها است «من اراد عزا بلاعشيره و هيبتا بلاسلطنه و عنى بلامال فليخرج من ذل معصية اللّه‏ الى عز طاعته» مى‏خواهى عزيز باشى در ميان مردم بدون اينكه اطرافى داشته باشى مى‏خواهى ابهتت در دل دشمن باشد در دل دوست باشد بدون اينكه سلطنتى رياستى داشته باشى مى‏خواهى غناى ذاتى داشته باشى بدون اينكه مالى در كار باشد لباس ذلت معصيت را بكن لباس عزّت اطاعت را بپوش چنين خواهى شد در بعضى روايات دارد كه فليجد ذلك كُلَهُ يقينا مى‏يابى و نمى‏شود آقا ما توى جامعه عزت نداشته باشيم عزت نداشته باشيم هيچ فايده‏اى ندارد اگر ضرر نداشته باشد نفع ندارد بايد در ميان مردم عزيز باشيم ما بايد ابهتمان وقتى نشستيم روى منبر ابهتمان جلسه را بگيرد اين ابهت نباشد حرفمان نفوذ ندارد ما راستى در وقتيكه داريم نماز مى‏خوانيم بايد توى دل آن كسانيكه به ما اقتدا مى‏كنند نفوذ داشته باشيم ابهت ما در محراب راستى درك بكنيم ما در محراب هستيم اينرا درك بكنيم و الا خيلى فايده‏اى ندارد و اين روايت كه گفتم سرمشق از اهلبيت است مى‏گويد كه اگر راستى عزت مى‏خواهى بدونه عشيره هيبت مى‏خواهى بدون سلطه غنا مى‏خواهى بدون مال بايد متقى باشى و انسان هم مى‏بيند حضرت امام(ره) بارها اتفاق افتاد يعنى دنيا از حضرت امام مى‏ترسيد چيه از مردم بدون اسلحه از اسلحه‏اى كه ما داريم از امكانات از چى راستى اين وزير شوروى كه آمد پيش حضرت امام كه نشان داد تلويزيون مات شده بود مبهوت شده بود اينها از كجا پيدا مى‏شود اين وارد شد در اين خانه و خيال مى‏كرد كاخ كرملين است و بالاتر توى اين خانه محقر كاه گلى حضرت امام با آن لباسهاى خيلى ساده ماتش برده بود اما اينكه او را مبهوت كرد (زياد اتفاق افتاد هم دشمن هم دوست) اين بود كه ابهت حضرت امام گرفتش يك قصه‏اى نقل مى‏كنند مسلم شايد شما ده‏تايش را براى مردم گفته باشيد يك قصه‏اى نقل مى‏كنند از قُتادَه كه منصور دوانيقى يك جلسهاى گرفت براى هو كردن امام صادق(ع) اينها وقتى گير مى‏كردند و هيچ كارى نمى‏توانستند بكنند از راه هو كردن و مسخره كردن اينكه بتوانند امام صادق(ع) در يك جلسه‏اى قدرى سبك بشود همين بس بود برايشان لذا يك جلسه‏اى گرفت قُتاده رئيس بود و پهلوى منصور نشسته بود منصور دستور داده بود احدى كسى جلوى پاى امام صادق(ع) بلند نشود يك جا هم دم در برايش درست كرده بودند كه همانجا بنشيند مى‏خوانيم وقتى امام صادق(ع) وارد شد اول كسى كه بلند شد آمد تا دم در خود منصور بود جلسه كَندِه شد همه پا شدند و امام صادق(ع) خودشان رفتند پهلوى منصور كه معمولاً دو تا جا براى اينها مى‏گذاشتند سمت راست و چپ كسى ننشيند رفتند و همانجا نشتسند ابهت امام صادق(ع) جلسه را گرفت احدى ياراى حرف زدن نداشت امام‏صادق سكوت مجلس را شكستند شروع كردند به قُتادَه يعنى مى‏دانستند گفتند كه چرا حرف نمى‏زنى بپرس با يك ترس و لرزى گفت خوردن پنير چه جور است حضرت تبسم كردند و گفتند منرا صدا كرديد براى همين «كُل شى لك حلال حتى تعلم اَنَهُ حرام» اگر مى‏دانى حرام است هيچى اگر نمى‏دانى طورى نيست امام صادق(ع) فرمودند همين مسئله‏ات بود گفتند نه يا ابن رسول‏اللّه‏ و اللّه‏ چهل تا مسئله قامض تهيه كرده بودم همه‏اش يادم رفت الان نمى‏دانم چه بكنم حضرت يك آيه خواندند فرمودند مى‏دانى كجا نشستى «فى بيوت اذن اللّه‏ُ ان ترفع و يذكر فيها اسمُهُ يُسَبِّحُ له فيها بالغدوّ و الاصال رجالٌ لّاتلهيهم و لابيعٌ عن ذكر اللّه‏»[3] گفت اينجا نشستى در مقابل يك كسى كه سر تا پا تقوى است در مقابل كسى نشستى كه «لاتلهيهم و لابيعٌ عن ذكر اللّه‏» خدا بر دلش حكومت مى‏كند وقتى خدا بر دلش حكومت بكند معلوم است ديگر ابهت، ابهت خدا نور، نور خدا ديگر الهام، الهام خدا، ديگر زبان، زبان خدا ديگر گوش، گوش خدا، خدا بر اين دل حكومت مى‏كند و قُتادَه گفت كه بله و اللّه‏ اين آيه شريفه منظورش مسجدها نيست همين است كه شما مى‏فرماييد همين فى بيوتٍ اَذِنَ اللّه‏ آن مصداق كاملش امام صادق(ع) است يكى از مصاديقش هم شما متقين آنكه نور خدا بر دل او حكومت دارد آنكه راستى هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نيست جز خدا اينرا بعد درباره‏اش صحبت مى‏كنم كه ما طلبه‏ها هيچ چيزى هيچ كسى بر دلمان حكومت نكند جز خدا بر گفتارمان بر كردارمان اين ابهت اولاً بايد باشد و ثانيا اگر بخواهيم باشد بايد متقى باشيم اهميت به واجبات صد در صد مخصوصا نماز، نماز اول وقت اين كبريت احمر اهميت به مستحبات مگر مى‏شود طلبه نماز شب نخواند مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى آقاى مرعشى نقل مى‏كردند قصه‏اى كه خدمت امام زمان رسيديم كه آقا امام زمان مى‏فرمودند ننگ است بر يك كسى كه بگويد من طلبه هستم و نماز شب نخواند نمى‏شود كه ما طلبه‏ها نماز شب نخوانيم اين امر است حالا ما حمل بر استحباب مى‏كنيم امر است، امر خدا مگر مى‏شود ما قرآن نخوانيم يعنى راستى هر ماه يك ختم قرآن نخوانيم ما مروج قرآن هستيم نيم ساعت نبايد وقتمان را صرف قرآن بكنيم يعنى در ماه يك ختم قرآن بكنيم نماز شب مرحوم آيت‏اللّه‏ شهيد مطهرى اين نفوذ كتابهايش نفوذ كلمه را و اين خواندن قرآن آقاى مطهرى مقيد بودند خيلى تقد بالا كه اقلاً در ماه يك ختم قرآن بكند آنهم حتما مقيد بودن اول شب اول صبح و بسيارى از بزرگان ما وقتيكه طلبه بودم در مدرسه حجتيه وقتى مى‏رفتيم براى نماز مثل روز شلوغ بود اما از طلبه‏ها كه اينها مى‏رفتند اين آقاى مرعشى نجفى كه گفتم پشت درب هوا سرد كِز كرده بود كه درب را رويش باز كنند طلبه‏هاى مدرسه حجتيه هجوم آورده بودند درب باز بشود و بروند براى زيارت براى نماز جماعت و همين طلبه‏ها چراغ نسوز اين نه اينكه نماز شب نخواند خواب باشد اين دلش مى‏خواهد كه گريه و زارى توى تاريكى باشد نمى‏شود كه طلبه نماز شب نخواند سروكار با دعا نداشته باشد سر كار با قرآن نداشته باشد سروكار با معنويات نداشته باشد ولى مهمتر از اين دو اجتناب از گناه، بد است يك طلبه با عمامه‏اش غيبت كند راستى زشت است حالا يك وقت غيبت گناهش بالا است آن يك چيزى است اما يك دفعه ببينند طلبه دارد چشم چرانى بكند همين زن كه بزك كرده و با وضع نكبت‏بارى خباثت‏بارى آمده در كوچه و محتاج به نگاه هم هست يعنى آن حالت كثيفش احتياج دارد به او نگاه هم بكنند جوانها بهش نگاه بكنند خوشش مى‏آيد اما يك طلبه بهش نگاه بكند همان زنه توى دلش مى‏گويد مرده شورت ببرند با اين عمامه تو ديگر چرا، راستى چنين است اين يك امر وجدانى است.  خدايا اين حرفها حرفهاى خوبى است به حق آقا امام زمان كه ما شاگردهاى او هستيم توفيق پيداكردن تقوى، تقوى ملكه‏اى در آن مرتبه بالا به ما عطا بفرما

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

     



    [1]- قمر، 55.

     

    [2]- مريم / 96.

     

    [3]- نور، 36.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365