اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.
بحث
قبل از ماه رمضان روزهاى چهارشنبه درباره شرايط ماها بود شرايط طلبگى و مىگفتم
بحث خوبى است و حتى گفت و شنودش هم خوب است چه رسد اينكه اگر انشاءاللّه تأثيرى
باشد كه تأثير و تأثرش ديگر معلوم است خيلى عالى است شرط اولش علم بود لذا ما
طلبهها بايد خوب درس بخوانيم عالى خوب مطالعه كنيم عالى اگر منبر مىرويم منبر ما
ملاى باشد يك منبر علمى يك منبرى كه يك ملا تحويل جامعه مىدهد و اگر تدريس مىكنيم
اگر امام جماعت هستيم و بالاخره هر چه هر كارى از روحانيت، بايد ماملاّ باشيم و
اين مطالعه از اول عمرمان تا آخر عمرمان بايد يك عادتى براى ما بشود كه اگر يك شب
مطالعه نكنيم گمشده داشته باشيم مطالعه براى ما بهتر از جلسه باشد در مطالعه خسته
نشويم مطالعه براى ما لذتبخش باشد به قول مرحوم صدوق بهترين عبادات حتى شب قدر از
دعا و قرآن هم بهتر هم مطالعه باشد صاحب جواهر وقتى تاريخ مىزند شب بيست و سوّم
شب ختم جواهرش است استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى وقتى تاريخ مىزند الميزان را
شب بيست و سوم ماه رمضان ختمش بوده است خيلى جاها من ديدم امّا حالا يادم نيست اما
خيلى جاها ديدم در يادم هست كه بهترين عبادات براى اينها مطالعه بوده مخصوصا
مطالعه فقه يعنى راستى ما طلبهها بايد رسيده باشيم به اينجا كه نقل مىكنند از
ميرزا عبدالمعالى اين را استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى نقل مىكردند ميرزا
عبدالمعالى يك مدت استاد ايشان بوده نقل مىكردند ميرزا عبدالمعالى مىفرمود اگر
يك قلمى كه فقه اهلبيت با او نوشته شده باشد و اين قلم در آن اتاق باشد من در آن اتاق
نمىخوابم به احترام آن قلم پاهايم را دراز
نمىكنم نمىخوابم در آن اتاق و راستى بايد ما اين جور باشيم براى فقهمان براى
اصولمان براى مقدمات فقه و اصولمان يك تنزه خاصى قائل باشيم اينها مطالعه مىخواهد
علاوه بر مطالعه تمرين مىخواهد علاوه بر تمرين تقوا مىخواهد كه راستى انسان
بيابد حرف ميرزا عبدالمعالى حرف خوبى است بيابد كار صاحب جواهر خيلى عالى است كه
شب بيست و سوّم مطالعه مىكرده بعضى اوقات يك چيزى نقل مىكنند ما خيال مىكنيم
خرافات است نقل مىكنند كه مرحوم علامه ايّام تحصيلى مسلم يك چيزى بوده خصوصيات را
كه نمىدانيم ايام تحصيلى از حلّه آمدند كربلا و يك دوره زيارت يك مقدار هم طول
كشيده موقعيكه برگشتند مىگفتند فخرالمحققين پشت سر ايشان ديگر نماز نمىخواندند
به علامه گفتند بابا پسرت پشتسر شما نماز نمىخواند اين پسر هم خيلى عزيز بوده
پيش پدرش اوّل قوائد را بخوانيد خيلى عزيز بوده ظاهرا همين يك پسر را هم داشته
علاوه بر اينكه پدر و پسر بودند رفيق هم بودند خواستش، گفت پدرجان چه فسقى از من
ديدهاى كه پشت سرم نماز نمىخوانى گفت واجب عينى را رها كردى و مستحب گرفتى براى
چه رفتى كربلا و سامرا و كاظمين ايام تحصيلى آنوقت عذرش را گفت اينجا مرادم است قوائد
را نشان داد و گفت اين قوائد يك دوره فقه است اينرا براى تو نوشتم يعنى علامه يك
دوره فقه توى مسافرت كربلا نوشته است شهيد اوّل محكوم به اعدام شد لمعه را نوشت
توى زندان لمعه نوشت استاد عزيز ما تبعيد بود توى تركيه توى آن وضع بد ايشان
وضعشان در تركيه خيلى بد بود مخصوصا مقيد بودند به ايشان توهين كنند خيلى شخصيت
ايشان را بكوبند و هر روز هم مىكوبيدند خدا رحمت كند درجاتش عالى است عالىتر كند
حاج آقا مصطفى مىفرمودند هر روز مىكوبيدند نمىگذاشتند عمامه سرش بگذارد توى
كوچه بيايند لذا حضرت امام اصلاً توى كوچه نمىآمدند اما همين حضرت امام تحرير را
توى تركيه نوشت و اينها كى انسان مىرسد به اينجا وقتى راستى طلبه باشد بهترين
لقبها چيست طلبه از هر آيتاللّه العظمى از هر مرجعيت، رهبريت طلبگى اين طلبه
يعنى جيرهخوار امام زمان گفتم اين حاج حسين تبريزى هم مباحثهاى امام بود گفت
خدمت آقا امام زمان رسيدم آقا فرمودند كه توى جمكران مىخواهى دعايت مستجاب بشود
خدا را قسم بده به جيرهخواران من گفتم جيرهخواران شما كى هستند گفتند طلبهها
مىشود مقام بالاتر از اين ما بايد خوب مطالعه كنيم تنبلى براى چى آنهم براى طلبه،
طلبه تعطيلى را بهتر از تحصيل دوست داشته باشد براى طلبه يك ماه درس نخواند نمىشود
بايد ملّا شد ملّا كار دارد درجاتشان عالى عالىتر استاد عزيز ما مرحوم آقاى داماد
بارها به من مىگفت كه فلانى فقه خيلى مشكل است مثلاً ديشب من هشت ساعت روى اين درس
مطالعه كردم حضرت امام مىگفتند هشت ساعت روى اين درس كار كردم راستى هشت ساعت كار
مىكند روى يك درس ديگر تقريبا اصول براى حضرت اما ملكه بود ولى همين حضرت امام
مقيد بود براى درس گفتن روزى دو ساعت مطالعه كند و دو ساعت عصر را گذاشته بودند
براى مطالعه اصول و ما درس نمىخوانيم انصافا درس نمىخوانيم و اين خيلى بد است
طلبه يعنى محصل، محصل يعنى آنكه درس خواندن مطالعه كردن برايش يك لذت باشد
بالاترين لذتها ابن رشد اندلسى در حالات خودش نوشته مىگويد در مدت عمرم يك شب
نشد مطالعه نكنم بغير شب عزاى پدرم كه يكى از بزرگان مىگفت از ابن رشد اندلسى
بزرگتر داريم، صاحب جواهر شب عزاى پسرش هم جواهر نوشت، الان توى جواهرهست پسر كه
عصاى دستش بود مُرد غُسل دادند، كفن كردند مىخواستند دفن كنند گفتند بگذاريم فردا
مردم بيايند شلوغ شود و بردند جنازه را گذاشتند توى منزل صاحب جواهر توى مسجد كه
نمىبرند توى خانه، خانهاى كه دو اتاق كوچك داشته كه حضرت امام مىفرمايند كه
خانه صاحب جواهر را هيچ كدام از شماها حاضر نيستيد در آن زندگى بكنيد. دو اتاق
كوچك يكى كتابخانه و يكى هم زن و بچهاش در او بودند نماز مغرب و عشا را خواند
موقع جواهر نوشتن شد بهترين ثوابها براى پسر جواهر آمد سر جنازه پسر شروع كرد به
جواهر نوشتن حالا چند ساعت نمىدانم صاحب جواهر مكه نرفت يكى از كسانيكه مكه نرفت
همين صاحب جواهر بود كه ايشان نذر هم كرده بود كه يك وقت نكند واجب الحج بشود لذا به
ابن رشد اندلسى مىگويند كه آنهم هست و الان يادم نيست يكى از بزرگان ميگويد كه من
در مدت عمرم نشد مطالعه نكنم بغير شب عروسيم ك بزرگى مىگويد كه بهتر از تو هم هست
ما سراغ داريم يك كسى كه بهتر از تو است اين ملا صالح مازندرانى از نظر ذهن و
حافظه خيلى پايين بوده احوالاتش را خودش نوشته، و نوشته كه بعضى اوقات خانهمان را
گم مىكردم اما ملاّ شد انصافا اين شرح اصول كافى از ملا صالح مازندرانى اگر
بهترين شرحها نباشد لااقل از بهترين شرحها است. نمىدانم شرحهاى اصول كافى را
ديدند يا نه اين شرح اصول كافى از اين است علامه مجلسى دخترش را بهش داد چون ملاّى
پر كار متدينى بود اين فاطمه خانم اين از آن ملاهاى حسابى هم بود وقتى رفتند حجله ملا
صالح مازندرانى بنا كرد مطالعه كند با آن بىذهنى و حافظهگى هى مطالعه و بالاخره
زنش گفت چه خبر است كجا گير كردى چه خبر است و گير را رد كرد وقتى مطالعه تشريعى
تمام شد رفت سراغ مطالعه تكوينى نمىشود آقا اين جورها نباشى نمىشود اگر بخواهيم
ملا صالح مازندرانى بشويم مطالعه مىخواهد مقام معظم رهبرى همراه با سى چهل نفر از
شماها كه رفتيم خدمت ايشان، ايشان همين را مىگفتند كه با بودن فلانى حوزه نمونه
خواهد شد يك حوزه نمونه راستى بتوسط شماها و بقول ايشان مىشود يك حوزه نمونه درست
كرد اما نمىشود كه همه چيز مقدم بر درس خواندن همه چيز مقدم بر مطالعه كردن معلوم
است آدم به جاى نمىرسد و اين مطالعه چيز خوبى است به اندازهاى خوب است كه الان
براى خاطر شماها الان ملائكه آمدند بالهايشان را پهن كردند شما روى بال ملائكه
نشستيد بعد هم اين ملائكه مىروند در محل خودشان آسمان اوّل، دوّم و... افتخار
مىكنند كه بال من فرش است براى طلبه خيلى از بزرگان را من سراغ دارم موقع مرگشان
طلبهها را مىخواستند گفتند كه يك مباحثه شروع كنيد مباحثه شروع مىشد تا ايشان
از دنيا مىرفتند مىگفتند مىخواهم توى جلسه اهل علم توى جلسه مطالعه از دنيا
بروم بقول حضرت امام مىگفتند صاحب جواهر كرامت است در حد معجزه است ديگر يك كسى
تنها ما الان پولها خرج مىكنيم جمع مىشويم و مىخواهيم يك كتاب فقهى را تخصصى
كنيم نمىشود يك سال، دو سال، سه سال، نمىشود صاحب جواهر صد جلد كتاب يك دوره فقه
نوشته تنها چرا مىشود؟ آقايان نمىدانم، نمىتوانم، نمىشود در قاموس انسان راه
ندارد هر كه بگويد نمىتوانم نخواسته هر كه بگويد نشده نخواسته لذا نمىدانم و
نمىتوانم و نمىشود بايد بگويد كه نخواستم بله نخواستن زياد است. ما زياد داريم
نخواستيم و الا هر نشدى شد مىشود هر ندانمى بدانم مىشود هر نتوانمى بتوانم ميشود
نمىتوانم نمىشود، نمىدانم اين در قاموس انسان راه ندارد صاحب جواهر خواست تنهاى
با آن فقرش كه هواى 50 درجه به بالا توى همين اتاق مىنشست بادبزنش، پنكهاش،
كولرش كوران دو درب بود معلوم است اين باد 50 درجهاى چقدر داغ است توى همان باد
داغ توى آن كوران 50 درجهاى جواهر نوشته شد اين دوره فقه صاحب مسالك خيلى بالا
است نمىدانم مطالعه داشتيد يا نه اين صاحب مسالك شهيد دوم علاوه بر كتابهايش كه
دويست جلد مىشود علاوه بر كتابهايش اين مسالك خيلى دقيق است يك دوره فقه عالى
اينها در يك وضع خفقانى نوشت كه نمىتوانست بگويد من شيعه هستم يك ناجنسى بدجنسى
به عنوان شاگردى بعد از مدتها بدست آورد كه ايشان شيعه اما همين صاحب مسالك در
حاليكه 54 سال هم بيشتر عمر نكرده يك دوره مسالك را توى خفقان نوشت شرح لمعه نوشت
و دويست جلد كتاب مثل اين شرح لمعه يا مسالك گاهى در اخلاق گاهى در منيه گاهى در
هندسه گاهى در فقه گاهى در اصول در رجال خاص شد، نه يك چيز ديگر محبت داشت عشق
داشت اين عشق چه چيز خوبى عشق به خدا عشق به معنويت عشق به مطالعه عشق به طلبگى
وقتى عشق به طلبگى آمد ديگر نخورى و ندارى اينها ديگر لذّت مىشود استاد بزرگوار
ما علامه طباطبايى مىگفتند ما مىرفتيم خدمت مرحوم قاضى هر روزى كه مرحوم آقاى
قاضى خوشحال بود مىخنديد مىفهميديم امروز خيلى مشكل دارد و آنوقتها كه مشكلشان
كم بود خندهشان هم كم بود «البلاء للولاء ثم الاولى فالاولى» درباره اين شيخ رجب
على خياط خيلى وضعش بد بود مىگفتند اين وقتى مُرد يكى از اهل دل ظاهرا سيد كريم
كفاش خواب ايشان را ديده بودند و ديده بودند كه نگران است آقا نگرانت مىبينم تو كه
خيلى بايد مقام داشته باشى دارم اما نگرانيم اينجاست كه بعضى از مشكلاتم توى دنيا
رفع شد و اى كاش رفع نشده بود براى اينجا براى هر مشكلى درجاتى مىدهند و ما خيلى
از آن درجات را نداريم براى اينكه توى دنيا دعا كرديم خدا هم مشكلاتمان را رفع كرد
راستى اينها چيست آدم به كجا مىرسد اگر لذت ترك را بدانيم ديگر اين چيزهايى كه ما
لذت مىدانيم اينها لذت نيست اينها عَلَم مىشود براى همين شيخ رجب على خياط عَلَم
بوده حالا غصهاش را مىخورد مراد اينجا است كه استاد عزيز مام مرحوم علامه
طباطبايى از استادشان آقاى قاضى نقل مىكردند كه ما هر وقت وارد مىشديم به مرحوم قاضى
اگر مىديدم كه شاد است مىفهميديم كه مشكل زياد دارد و اين مشكلها شادش كرده است
و معمولاً اينها مشكلات هم دارند مشكل مردمى دارند مشكل خانوادگى دارند مشكل فقر
دارند و مشكلهاى ديگر مشكل جسمى مىگفت حالت چطور است مىگفت الحمدلله همه جايم
درد مىكند اسم آورده بود حسن درد مىكند اما همين حسن درد مىكند چنان خندهها
مىكرد كه در مدت عمرمان چنين خندهها نكرديم يك نشاطهايى داشت كه در مدت عمرمان
چنين نشاطهايى نداشتيم واقعا هم درد مىكرد يعنى سر تا پا درد اگر انسان ببيند كه
لذت غير از اين حرفها است اين عين الملوك و انباء الملوك را از يك طلبهاى توى
مدرسه چهارباغ نقل مىكنند كه يك حجرهاى ازشان آنجا بود و اين ظاهرا عين الملوك و
انباء الملوك تصلصل خاطر است ديگر اين طلبه لحافش روى دوستش بود و هى تاب مىخورد
عين الملوك و ابناء الملوك چه خبر است چيست؟ شبهام حل شد و راستى اين جورها است
الا كل حال ما بايد درس بخوانيم خوب درس بخوانيم ما بايد مطالعه برايمان لذت بخش
باشد ما بايد بدانيم اگر راستى مطالعه كنيم حوزهمان نمونه مىشود ما
بايد بدانيم كه خودمان خيلى كار مىتوانيم بكنيم خيلى آدم راستى اگر بيفتد توى
مطالعه به خيلى جاها مىرسد اين فقه ما همه چيز هست اين مكاسب مرحوم شيخ انصارى يك
دائرهالمعارف است اين دائرة المعارف را كه مىنوشت در فقر مىنوشت در زجر مىنوشت
و اتفاقا شيخ انصارى ايشان كور بودند يك چشم كه از اول نداشتند يك چشمشان را هم
روى مطالعه گذاشتند لذا كتاب را نزديك چشم مىبردند يا ببينند اما مكاسب نوشته
دائرهالمعارف فقه همه چيز توى اين مكاسب هست اصول نوشته بقول حضرت امام آنكه همه چيز
را به همه كس نشان داد و به تجربه براى من اثبات شده كه بعد از مرحوم شيخ ابتكار
در اصول كم است هر چه هست از يك جاى از اين فرائد گرفته شده است من زياد راجع به
اين تجربه كردم شيخ انصارى است اما حالا برود توى نان و گوشت يك وقت براى شما
مىگفتم توى اين نان و گوشت را كه اين زن و بچه را زنش اداره مىكرد، سه سير گوشت
قائده بوده است كه از سهم امام مىگرفتند و يك وقتى چادر رختخواب نداشتند زنش
اصرار كه يك چادر رختخواب و ايشان مىگفتند كه از سهم امام چادر رختخواب نمىشود
بالاخره اين سه سيرگوشت را بدون اينكه به شيخ بگويد دو سير كرد و آن يك سير را جمع
كرد و كرد تا يك چادر رختخواب خريد رختخواب را گذاشت داخلش و گفت حالا شيخ مىآيد
مىگويد به باركاللّه شيخ آمد ديد كه چادر رختخواب گفت اينرا از كجا آوردى گفت
راستى سه سير گوشت را دو سير كرديم رنگ شيخ تحقير كرد گفت معلوم است ما قبلاً گناه
مىكرديم مىشود با دو سير گوشت زندگى كنيم از امروز به بعد دو سير اينها كه راستى
براى آنها براى ما كه نه براى آنها اينها لذت نيست اينها حرف نيست اينها چيز نيست
مشكل براى اينها اصلاً مشكل نيست لذت براى اينها اين است كه اين مسئله فقهى را
بنويسد باقيات و صالحات باشد بشود جواهر دست من و شما راستى صاحب جواهر در روز
چقدر خدا ثواب بهش مىدهد هر مسئلهاى كه ما حل بكنيم براى اينكه بعدِ صاحب جواهر
هر كه هست از صاحب جواهر گرفته هر چى ابتكار كم است بنابراين هر مسئلهاى كه ما
اينجا حل بكنيم خداوند ثوابش را به ما مىدهد همين مقدار هم ثواب به صاحب جواهر
مىدهد اين ارزش ندارد حالا چهل پنجاه سال توى فقر باشد توى ندارى باشد على كل حال
طلبگى يعنى درس خواندن يعنى مطالعه، امام جماعت در محراب بايد حربه داشته باشد
چنانچه بايد حربه به تقوى داشته باشد از يك امام جماعت مسئله بپرسند نتواند بگويد يا
اشتباه بگويد نقص است ننگ است براى روحانيت هم ننگ است امام جماعت بايد ملا باشد
شرط اول است شرط دوم هم تقوى كه درباره تقوى بايد صحبت كنيم انشاءاللّه هفته
آينده.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد