اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لىصدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
جلسه گذشته اين بود كه اگر صفت رذيلهاى بر ما حكمفرما باشد رستگار شدن ما كار
مشكلى است و رفع صفات رذيله هم از اين خيلى مشكلتر است چهل سال خون جگر مىخواهد
تا انسان بتواند اين درخت فضيلت را غرس بكند امّا مهمتر درخت رذالت را از دل بكند،
ريشه كن كند كجا مىشود قرآن مىفرمايد اگر فضيلت خدا رحمت خدا نباشد نمىشود «ولو
لافضل اللّه و رحمة ما زكى منكم من احد ابدا» اينها همه تأكيد است ديگر حتى نمىشود بعد
هم مىفرمايند «و لكن اللّه يزكى من يشاء» معلم اخلاق خداست بايد گفت ما را تزكيه
كند خوب از يك طرف صفت رذيلهاى باشد رستگار شدن انسان خيلى مشكل است يك دفعه
مىرسد به آنجا كه با خدا هم مىجنگد چه رسد با خلق خدا يا انبياء با اولياء خوب
اين همه قصه در قرآن همه براى اين است كه صفت رذيله موجب شد با انبياء جنگيدند اين
روح فرعونيت اگر در كسى باشد و زمينه پيدا بشود فرعون مىشود ديگر حالا زمينه
ندارد بالاخره آن روح فرعونيت در خانه كار مىكند نمىدانم با يك حيوان بيچاره كار
مىكند با بچهاش كار مىكند گاهى زمينه پيدا مىشود آقا فرعون اين روح فرعونيت است
ديگر قرآن شريف راجع به حضرت داود با آن دو ملكهاى كه آمدهاند امتحانش بكنند كه
آن دو ملك گفتند كه آن برادر من من نود و نه گوسفند دارد و من يكى دارم و مىگويد
يكى خود را به من بده تو هيچى نداشته باشى
و من صد تا و پشت سر هم اندازه هست مرا مجاب مىكند «ان هذا اخى له تسع و تسعون
نعجة ولى نعجة واحدة فقال اكفلينها و ازنى فى الخطاب» اين يكى را بده به من من صد تا و تو هيچ چى
و با پشت سر هم اندازى مجابم كرده حضرت داود جواب دادند خوب اين ظلم به تو كرده
امّا غالب مردم چنين هستند «و ان كثيرا من الخطاء» اين طورى هستند صد تا براى
خودشان براى رفيقشان هيچى «و ان كثيرا من الخطاء ليبغى بعضهم على بعض» بعد
مىفرمايد الا قليلاً منهم خيلى كم است اينها هم چه چيزى به ما مىگويند مىگويند
راستى اگر يم انسان پول پرست بشود خودخواه بشود حاضر است اين براى خودخواهى خودش
قصر داشته باشد، باغ داشته باشد پيرزن سر كوچه بنشيند با بچه هايش حاضر است و بعضى
اوقات براى خودش براى ديگران است پشت سر هم اندازى مىكند كه من بايد چنين باشم او
بايد چنين باشد خوب اگر صفت رذيله باشد اين است ديگر هر صفت رذيله هم همين است
تفاوتى هم نمىكند و الا اينكه شدت ضعف دارد معقوله به تشكيك است مثل خود صفت
رذيله كه مقوله به تشكيك است اينها با هم هستند خوب هم مىكند تكبر با حسادت هر دو
بد است امّا معلوم است خوب تكبر آن روح فرعونيت است امّا على كل حاتل همه اينها
همين است اگر اين باشد پسر پيغمبر برادر مىكشد قابيل هايبل مىكشد خوب در حالى كه
در همين قضيه هابيل و قابيل، قابيل به هابيل مىگويد چرا اين قربانى تو قبول شد
قربانى من قبول نشد خوب حضرت هابيل و قابيل مىگويد با خدا مىجنگى يا با من خدا
قبول كرد و قبول نكرد بعد از آن هم «انما يتقبل اللّه من المتقين» براى اينكه تو فاسق هستى تو فاجر هستى خدا
از تو قبول نكرد حالا جواب چى مىگويد من تو را مىكشم، پسر پيغمبر حجت كه برايت
تمام شد چرا من را مىكشى بالاخره قابيل هابيل را كشت اين قابيل هابيل را كشت همان
جورى در قران كه نيامده به ما مىگويد حرفهايى هست اگر صفت رذيله باشد مگر مىشود
انسان سالم باقى بماند اين از اين طرف، از آن طرف هم مىفرمايد «يوم لا ينفع مال
ولا بنون الا من اتى اللّه بقلب سليم» آنجا دل پاك مىخواهد و الا دل پاك نباشد
لنگ هستيم اينجا هم همين است يك دفعه العياذ باللّه انسان مىرسد به اينجا اگر
تكبر باشد اگر خودخواهى باشد مىرسد به آنجا كه دم مرگ اميرالمؤمنين هستند همه «يا
حار همدان من يمت يرنى من مؤمن او منافق قبلاً» آن ملك عزرائيل باشد يا غير، به اميرالمؤمنين
مىخواهد قبض روح كند اين نمىخواهد برود اميرالمؤمنين اجازه مىدهند اين با بقض
اميرالمؤمنين از دنيا مىرود اگر يك حرفهاى نامربوط نزند و نرود كه به شما مىگفتن
حضرت آيت اللّه گلپايگانى حضرت امام هم مىفرمودند رفتم سر يك كسى دم مرگ بود
خيره شد توى صورت من و گفت حاج سيد محمد رضا اين خدا چقدر ظالم است و مىخواهد بين
من و بچه هايم جدايى بيندازد اين را حضرت امام مىگفتند آقاى گلپايگانى مىگفتند كه
مىگفت من و تو با هم هم مباحثهاى بوديم، چرا من بايد خانه نشين بشويم هيچ كس من
را نبيند امّا تو به اين اوضاع برسى خدا عجب ظالم است يك دفعه به اينجاها مىرسد
خدا نكند صفت رذيله بتواند كار كند خدا نكند. از يك طرف اين صفت رذيله باشد انسان
را بدبخت مىكند راستى انسان را بدبخت مىكند هميشه غصه خور، هميشه اضطراب خاطردار
نگران هرچه نگاه مىكند برايش نگرانى جلو مىآيد آدم حسود اين جورى است به هر كه
نگاه بكند ولو به عباى رفيقش برايش نگرانى جلو مىآيد آدم خودخواه همين است
مىخواهد همه چيز براى خودش، ديگران هيچ چيز، اين دنيا. آخرت هم «يوم لاينفع مالاً
ولا بنون الا من اتى اللّه بقلب سليم» اين هم آخرت از آن طرف هم كار، كار مشكلى
است «ولو لافضل اللّه و رحمة ما زكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه من يشاء» امّا از اين دو مهمتر بى تفاوتى ما راجع به
اخلاق يعنى همه مردم امّا ما طلبهها نه درس اخلاقى هست نه خودسازى هست نه رياضتى
هست نه فكرى هست كى مثلاً در بيست و چهار ساعت يك ساعت را مىدهد به خودسازى
كداميك از شماها و معمولاً همين است يك درخت خرزهاى بار مىآييم خود به خود به يك
جايى مىرسد ميوهاى داده و الا اصلاً فكر نيست در همه حوزهها همين است و كم پيدا
مىشود كه يك حوزهاى علم اخلاق داشته باشد در متن او اخلاق عملى باشد و اين چيزها
هم به اخلاق علمى درست نمىشود اخلاق عملى مىخواهد گفت و شنود مىخواهد گفت و
شنودها آن كسى كه مىگويد مثل من نه مؤثر باشد مثل حضرت امام باشد مثل علامه
طباطبايى باشد مثل مرحوم قاضى باشد آقاى طباطبايى مىگفتند مثل اين باشد خيلى
باوفا بود بارها مىگفتند من چيزى ندارم امّا هرچه دارم مال مرحوم قاضى است بعد
مىفرمودند همان روزهاى اوّل كه وارد نجف شدم فرشها هنوز پهن نكرده بودند يكى در
زد ديدم سيد بزرگوارى است گفت اجازه مىدهيد چند دقيقه بيايم و يك مقدار به من
دلدارى داد بهم اميد داد بعد هم گفت فرزندم تو همين طورى كه فقه و اصول مىخوانى
بايد درس بزرگان بروى يك اخلاق هم مىخواهى كه ايشان مىگفتند كه اين جاذبه ايشان
از همان وقت من را بردند و انصافا آقاى طباطبايى ملكى بودند مثل هم مباحثهاى
ايشان آقاى ميرانى، علامه طباطبايى به من گفتند كه آقاى ميرانى ملكى هست اين
ملكها كجا پيدا شده همين جور كه نمىشود حضرت امام مىگفتند كه من توى مدرسه
فيضيه برخورد كردم به آقاى شاهآبادى، همين آقاى شاه آبادى كه توى كتابهاى حضرت
امام وقتى بهش مىرسد مىگويد روحى فداه مىگويد به آقاى شاه آبادى گفتم عرفان
مىخواهم، خيال كرد مىخواهم برايش اسفار بگويم، گفتم نه من اسفار را خواندم من
اسفار را هم درس مىدهم يك چيز ديگر راستى آقاى شاهآبادى روى تشكل شكل پيدا كردن
حضرت امام خيلى تأثير داشته اين هم كه مىگويم اخلاق اين مراد است و الا آدم معراج
السعاده را از اوّل تا آخر مطالعه كند يا يك درس تئورى، علمى در اخلاق بگذارد
اينها هم نمىشود، اينها عمل مىخواهد يعنى گاهى علم است اينها دانستنى است اينها
را كه من دارم مىگويم شما بهتر از من مىدانيد دانستنىها كه كاربرد ندارد پاى
استدلاليان چوبين بود گاهى دانستنى نيست يابيدن است. انسان گاهى مىداند خدا هست
چهل دليل هم اقامه مىكند همه جا محضر خدا است و ما در محضر خدا هستيم «ان اللّه
يحول بين المرء و قلبه» يار از من به من نزديكتر است اين دانستنىها
هست امّا گناه هم هست چهل دليل اقامه مىكند براى اينكه خدا هست امّا غيبت هم
مىكند دروغ هم مىگويد خودپسندى هم مىكند چرا؟ براى اينكه آن دانستنى نمىتواند
كار كند. همه ما مىدانيم حسادت بد است همه ماها مىدانيم تكبر بد است همه ما
مىدانيم تكبر آدم را بدبخت مىكند امّا اين دانستنىها نمىتواند كار بكند اين
دانستنى گاهى يابيدنى مىشود مىيابد خدا را مىيابد و نظير آدمى كه تشنه است آب مىخورد
سير مىشودمى يابد خدا را راستى خدا را اين ديدن، اين ديدن با چشم است «فاذافكبوا
فى الفلك دعو اللّه مخلصين له الدين» همان هم كه هيچ چيزى سرش نمىشود امّا
مىبيند خدا را همان فقط خدا، خدايش بلند مىشود
راستى مىبيند نه يك مقدار بالاتر مىيابد اللّه را يعنى مىيابد كه خدا يكى است
ديگر به دو مبدأ متوسل نمىشود به يك مبدأ مىيابد اين خدا رئوف است لذا متوسل بهش
مىشود خدا، خدا، خدا مىيابد عالم است عالم به حالش است سميع است بصير است، حالش
را مىبيند، مىشنود، مىيابد قادر است لذا اين خدا، خدا كه مىكند مىيابد قادر
است و الا خدا نمىكرد به عبارت ديگر مىيابد اللّه را، مىيابد خيلى بالاتر از
اين ديدن با چشم است ديدن به اين گوش است و علم اخلاق اين بايد باشد از كجا اين
پيدا مىشود «و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين» رياضت مىخواهد نماز اوّل وقت مىخواهد نماز
شب مىخواهد آه و ناله در نماز وتر مىخواهد توسل به اهل بيت مىخواهد راستى توبه
مىخواهد اگر راستى مقام توبه پيدا شد بعد هم افتاد زود هم مىرسد اين طور نيست كه
ديگر «ولو لا فضل اللّه و رحمة ما زكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه يزكى من يشاء»
ناگهان به طور ناخود آگاه مىبيند كه حسود
نيست البته خدا اجبار مىكند كه كار بكند بنابراين اگر بخواهيم به جايى برسيم اين
رابطه با خدا بايد محكم باشد «و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين» بايد اجتناب از گناه
اين خيلى مهم است بايد شروع بشود بايد گناه در زندگى ما نباشد اگر گناه آمد فورا
جبران تدارك عذرخواهى راستى خيلى بى حيايى مىخواهد انسان بيابد خود را در محضر
خدا و گناه هم بكند ديگر اين افراد معصوم هستند از نظر گناه شما مىدانيد معصوم
اين معنايش نيست كه مثلاً چهارده معصوم گناه نمىكنند نه خيلىها گناه نمىكنند آن
معصومى كه ما مىگوييم يعنى خطا ندارد سهو و نسيان ندارند اشتباه ندارد خلل فكرى
ندارند «انما يرد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» اين يعنى اشتباه فكرى نيست خطا نيست و شبهه
نيست انحراف نيست و الا گناه نمىكند خوب شما امام جماعت هستيد نبايد گناه بكنيد
ملكه عدالت يعنى گناه نمىكند لذا بايد اين گناه نباشد مخصوصا در زندگى ما طلبهها
زشت است ما طلبه باشيم غيبت هم بكنيم العياذ باللّه ما طلبه باشيم زنمان بفهمد من
دروغ مىگويم خيلى ننگ است انصافا ننگ است ما فكرشتر نمىكنيد بچه ما بفهمد دروغ
مىگوييم من هيچ فراموش نمىكنم يكى از علماى بزرگ اصفهان اين خيلى مقدس و مقيد
بود راجع به يك كسى اختلاف پيدا كرده بود و اين را تردش كرده بود آن وقت من شفيع
شده بودم براى اينكه اين راهش بدهد اين آشتى بكند اين آقا به من اين جورى مىگفت
كه اين دروغ گفت و هى مرتب اين را تكرار مىكرد دروغ گفت، دروغ گفت مثل اينكه اگر
يك طلبه توى خيابان العياذ باللّه زنا بكند چقدر زشت است اين دروغ گفتن پيش اين
آقا اين قدر زشت در آمده بود مكرر مىگفت دروغ گفت، دروغ گفت، راستى بايد اين جورى
باشد و الا چه جور مىشود چه طلبه پسرش بداند اين دروغ گفت زنش بداند اين دروغ گفت
اينها ننگ است اينها نقص است بايد نباشد ديگر بايد نباشد از اجتناب از گناه بايد
شروع كرد زمينه بايد درست بشود اجتناب از گناه و بعدش مهمترين چيزى كه انسان را به
خدا نزديك مىكند مهمترين چيزى كه دست انسان را خدا مىگيرد نماز است اين نماز
اوّل وقت با جماعت مؤدب اگر بشود با حضور قلب حالا اين مشكل است انصافا امّا همه
خصوصا ما طلبهها بايد يك مقدارى لااقل حضور قلب، حضور قلب هم اين معنايش اين نيست
كه انسان توى نماز باشد
اين حالا يك چيزى است امّا حضور قلب نيست حضور قلب اين نيست كه انسان توجه به
معانى داشته باشد نه حضور قلب اين است كه بيابد خود را در محضر خدا اين حضور قلب
است يعنى حضور دل يعنى وقتى دارد حمد و سوره مىخواند خدا دارد باهاش حرف مىزند
كلام فضل وقتى كه دارد ذكر ركوع مىگويد بيابد كه دارد در مقابل خدا ركوع مىكند و
خدا در مقابل اين است توجه خدا را يابيدن به اين مىگويند كلام ساعد اين را
مىگويند حضور قلب اين نيست براى كسى كم پيدا مىشود براى اين است كه اگر حضور قلب
پيدا بشود مستجاب الدعوة است قطعا اين نماز دعاى مستجاب دارد قطعا در اين نماز دست
انسان را مىگيرد قطعا اين نماز موجب مىشود صفات رذيلهاش رفع مىشود حالا حضور
قلب را كه نمىشود امّا به اندازهاى كه مىشود اقلاً توى نماز باشيم ديگر از نماز
بيرون نرويم به قول استاد بزرگوار ما مرحوم آيت اللّه بروجردى مثال مىزدند ما
طلبهها مىرويم توى مباحثه ماها شماها كه توى گناه نمىرويم كه ولى توى دنيا رفتن
نماز كه اسمش را نمىشود گذاشت اقلاً توى نماز باشيم مؤدب باشيم توى نماز محضر خدا
است ترتيل باشد توى نماز و كمكم بايد برويم جلو برسد به اينجا كه وقتى كه مىگويد
السلام عليك ايها النبى، خوب اين خطاب است نمىگويد السلام على النبى السلام عليك
ايها النبى اين خطاب است و خطاب مخاطبه مىخواهد يعنى بيايد پيغمبر اكرم را بشنود
جواب پيغمبر اكرم را، كه پيغمبر اكرم جوابش را مىدهد هستند يك چنين افرادى حالا
اينها نه على كل حال توجه به اينكه اينها خطاب است «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»
توجه به اينكه اين دروغ است يا نه دربارهيمان اين راست است، درست است يا نه و اين
نماز خيلى كار مىكند ببينيد «ان النسان خلق حلوعا فااذا فمسه شر جزوعا و اذا مسه
خير منوعا الا المسلمين» راستى نماز اگر نماز باشد يك دنيا سكونت «المؤمن كالجبل
الراسخ لا تحركه الواصف» ديگر هيچ چيزى نمىتواند ببردش ديگر نمىتواند بگويد «و اللّه
لو اعطيت الا قاليم السبعه بما تحت افلا كها على الاعصى اللّه فى نملة اسلبها جلب
شعيرة ما فاعلته» . اين را نمىشود گفت كه مختص به
اميرالمؤمنين است نه اين را گفته براى ما اميرالمؤمنين (ع) خيلى بالاتر از اينها
است كه ما بخواهيم اين را يك امتياز براى اميرالمؤمنين (ع) بدانيم امتياز
اميرالمؤمنين (ع) را پيغمبر مىداند چى است پيغمبر مىفرمايند امتياز اميرالمؤمنين
اين است «ولو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما
نفدت كلمت اللّه» اين را مىگويند امتياز اميرالمؤمنين (ع) نه
امتياز اميرالمؤمنين در عوام مردم يك
شمشير دو سر اين را روى زانويش مىگذارند اين را مىگويند على و يك عكس با ابهت
حالا اين ما طلبهها خيال مىكنيم اين جمله اميرالمؤنين توى نهج البلاغه اين
امتياز است نه امتياز اميرالمؤمنين خيلى بالاتر از اينها است ما بايد چنين باشيم
ما كه شيعه هستيم بايد چنين دنيا را به ما بدهند يك گناه بكنيم خوب نبايد بكنيم
نبايد انجام بدهيم اگر انسان خود سازى بكند اگر دنيا را به او بدهند ديگر گناه
نمىكند ما ديديم در ميان بزرگان ديديم دنيا را به او بدهند يك گناه نمىكند دنيا
زير دستش است امّا زندگى بسيار ساده مىتواند بهترين زندگى را براى خودش فراهم كند
امّا زندگى بسيار عالى و ايها خيال هم نكنيد بسيار خوش هستند خيلى علامه طباطبايى
توى درسهاى اخلاق مىفرمدند كه ما هر وقتى كه مىديديم مرحوم قاضى خيلى مىخندد آن
وقت مفهميم مشكلاتشان بيشتر از روزهاى ديگر است راستى مشكل را برايش الطاف خفيه
خدا مىداند آيا ملكى هم همين طور آقاى ملكى جنازه پسر روى آب بود آمد جلوى
مهمانها نشست روز عيد غدير گفتند چه خبر است گفت كه روز عيد است خدا عيدى به ما
داده زنها نمىفهمند آقا طباطبايى مىگفتند كه هر روزى كه مشكل زيادتر براى مرحوم
قاضى بود آن روز خوشحالتر بود مىتوانست بهترين زندگى را داشته باشد امّا بدترى
زندگىها براى مرحوم قاضى بود آقاى طباطبايى مىفرمودند چه كسانى ما اصلاً مأيوس
مىشويم مىگفتند بعد از ظهرى توى بازار نجف مىرفتم ديدم مرحوم آقاى قاضى درب
مغازه سبزى فروش مشغول خريد كاهو است امّا كاهوهاى بد را دارد جمع مىكند و
مىگردد آن كاهو هايى كه رويش گنديده است، كاهوهاى پلاسيده را جمع مىكند من رفقم
جلو بالاخره كاهو را گرفتيم و توى راه گفتم آقا كاهوى خوب كه بود شما چرا اين جور،
فرمودند راستش اين است كه اين كاهوها اگر يك ساعت دو ساعت ديگر مىماند اين بايد
بريزد دور امّا ما بالاخره مىبريم خانه رويش را مىگيريم مابقى خوب است، مابقى را مىخوريم و من
مىبينم اگر اين كاهو را جمع بكنم مىتوانم يك نفعى به اين آقا برسان از اين جهت
كاهوهاى خوب را مىگذارم به ديگران بفروشد و كاهوهاى بد را من مىخرم. راستى آدم
مىرسد به اينجا اينها خيلى لذت دارد اينها خودسازى مىخواهد اينها قاضى مىخواهد
علامه طباطبايى مىخواهد شاگرد قاضى بودن اينها رياضت مىخواهد حال اين اندازه كه
من از شما تقاضا دارم اين نماز اوّل وقت همه چيز را موقع نماز رها كنيد نهار،
خواب، كار، نماز اين نماز شب را هر جورى هست بخوانيم و همين علامه طباطبايى
مىفرمودند كه ايستاده بودند از پشت سر آقاى قاضى آمدند دست گذاشتند روى شانه من
گفتم فرزندم اگر دنيا مىخواهى نماز شب، آخرت مىخواهى نماز شب، اگر دنيا و آخرت
مىخواهى نماز شب، اگر دنيا مىخواهى نماز شب، اگر آخرت مىخواهى نماز شب و راستى
اين جور است «و من اليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا» اين مقام محمود اين فقط كه آخرت نيست مقام
محمود يعنى چه انسان دل پاك پيدا بكند اين نعمت است انسان راستى علمش نافع براى
همه باشد براى اسلام، براى اسلام بتواند كار بكند و از دنيا برود مقام محمد يعنى
منهاى غم و غصه، اضطراب خاطر، نگرانى و به اين نماز شب اهميت بدهيد هر طور كه
مىشود به هر جورى هست ولو نماز شب بخوانيد نماز صبح بخوانيد و بخوابيد به اين نماز
شب اهميت بدهيد ولو قضايش را بخوانيد به اين نماز شب اهميت بدهيد به نماز اوّل وقت
اهميت بدهيد براى خودسازى خوب است براى اينكه علمتان نافض بشود خوب است براى اينكه
عمرتان پر بركت بشود خوب است و بالاخره براى اينكه حضرت ولى عصر سر و كار با شما
داشته باشد خيلى خوب است. خدايا به عظمتت قسمت مىدهيم به آن توجهات خاصت قسمت
مىدهيم همه ما را مورد توجه خاص خود بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.