اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.
بحث
هفته گذشته راجع به يك كلمه مقدسى بود كه بايد بگويم از مقدسترين كلمات و آن هم
توكل اعتماد به خدا براى دنيا خود براى آخرتمان اين كلمه خيلى ارزنده است هفته
گذشته مىگفتم كه قرآن وعده داده است خدا وعده داده است و سندش هم قرآن است اينكه
راستى اگر كسى در زندگى اعتمادش براى خدا باشد نه چيزى نه بر كس ديگرى پروردگار عالم او را از شر شياطين درونى و
برونى انسى، جنى حفظ مىكند و ديگر غير خدا بر او نفود ندارد بر فكر او تسلط ندارد
و قرآن شريف اين جمله را با يك تأكيد بالامىگويد هم مفهوم مىگويد هم منطوب
مىگويد كه يك نحو تأكيد بالاى است همه كلمه انَّ مىآورد هم ضمير شأن مىاورد
«اِنَّه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون انما سلطانه على الذين
يتولون» اگر كسى زير پرچم خدا باشد اعتمادش بر خدا باشد كسى چيزى حتى عقل خودش
شعور خودش دخالت در زندگىاش نداشته باشد فقط خدا مىفرمايد كه ديگر شيطان تسلط بر
اين ندارد تسلط بر فكرش تسلط بر دلش تسلط بر خودش ندارد ديگر دل اين مىشود جاى
خدا ديگر خود اين مىشود مال خدا ديگر گفتار و كردار اين مىشود مال خدا و خدا هم
مىشود در زندگى ياور اين، پناه اين، مونس اين و در بنبستها حتما ديگر ذلالتى
نيست كه در آيه ديگر مىفرمايد «من حيث لا يحتسب» گرهها باز مىشود «و من يتَّقِ
الله يجعلالله مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على اللّه فهو حَسْبُهُ»
طلاق (2) گرهها باز مىشود به تجربه هم
اثبات شده چنين است استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى يك توكل خاصى داشت انصافا
چنانچه يك عزت نفسى داشت انصافا من عزت نفس مثل ايشان كم ديدهام چنانچه توكل و
اعتماد به خدايشان را هم كم ديدهام ايشان مىفرمودند در نجف يك وقتى زندگى برايم
خيلى مشكل شد اطرافم را قرض گرفته بود و نمىدانستم چه بايد بكنم اما اعتماد داشتم
به خدا و مىدانستم درست مىشود مىفرمودند يك عصرى مطالعه مىكردم اما ديدم
پيشرفت نيست و فكرم را قرضها و معيشتها كه برايم جلو آمده بود و نداشتن حتى شام فكرم
را برده بود حالا اينجا مراد من هست مىفرمايد تا فكرم را برد يكى در زد رفتم در
را باز كردم سلام كرد گفت من از طرف خدا آمدهام خدا مىفرمايد هيجده ساله كى من
تو را به حال خودت گذاشتهام كه حالا نتوانى طالعه بكنى مىفرمايد كه ايشان رفت كه بعد هم
مىفرمود كه من هفته بعد رفتم وادى السلام اتفاقا چشمم افتاد روى قبر ديدم آن اسمى
كه گفت همين صاحب قبر است بعد مىفرمودند آمدم نشستم استغفار كردم و كه چرا فكر من
برود كه چرا من پناه به خدايم كم بشود اما فكرم آمد به اينجا كه اين هيجده سال
يعنى چه اگر نجف بود چهار پنج سال است كه نجف بودم اگر تحصيل باشد بيست و پنج سال است
كه تحصيل مىكنم يادم آمد كه هيجده سال است نصمم شدم و پروردگار عالم روى اين
عمامه من حساب كرد و فرمودند هيجده سال است من كى تو را به خودت واگذاشتم كه حالا
رفتى به فكر معيشت بعد هم مىفرمود كه همان روز گره باز شد قرضها داده شد و زندگى
توسعه پيدا كرد و آن فكر من كه رفته بود در حاليكه خدا ادبم كرد اما گره را باز
كرد همين نظام ما مرحوم حضرت امام رضواناللّه تعالى عليه به علاوه ايشان هم همين
طور بود من كم ديدم عزت نفس مثل ايشان عزت نفس ايشان مثل آقاى طباطبايى خيلى بالا
بود آنهم يك سال و سال كه من بيش از بيست سال زير نظر آقاى طباطبايى بودم بيش از چهل
سال زير نظر امام بودم و انصافا عزت نفس اين دو تا خيلى بالا بود توكل هم خيلى
بالا بود حضرت امام اين نظام را نياورد جز بواسطه توكل از همين جهت هم ديگر در آخر
كار وقتيكه پيروز شد از اول تا آخر در رسانهها گوش زد مىكرد مىگفت كه خدا احدى
نكرد جز خدا علت خوب است اما كار را نكرد جز خدا روحانيت اقدام كرد و تشكر مىكنيم
اما او نكرد جز خدا و اين توحيد افعالى ايشان اين توكل ايشان اين نظام را براى
ايشان آورد كارى نظير در عالم اسلام و راستى توكل مىخواهد در مقابل امريكا قد علم
بكند توكل مىخواهد يك طلبه معمولى كه
نيست يك آدمى كه دنيا رويش حساب مىكند به شوروى بنويسد نابودى آمريكا هم نابود
مىشود ان شاءالله از امروز شروع مىشود به نابوديش نابود است ما مىدانيم اين حرف
حضرت امام جامعه عمل مىپوشد اميدواريم ان شاءاللّه از امروز به بعد باشد ولى
اينجا مرادم است كه ايشان يك نامه بنويسد به رئيس جمهور شوروى سابق با آن قاطعيت و
بهش هم بگويد نابود هستى اين چه جرأتى است اين جرأت از كجا سرچشمه گرفته است از
توكل اعتماد به خدا انسان اگر راستى توى زندگى هيچ چيزى هيچ كسى نداشته باشد جز
خدا قطعا پروردگار عالم در بنبستها به فريادش مىرسد بلكه بالاتر بگويد آنچه
مىخواهد خداوند به او مىدهد و يك مقدار با تجربه حالا قطع نظر از اينكه قرآن
داريم روايت داريم با تجربه خودتان را بسازيد قلاً مرتبه اول توكل در زندگى شما باشد و اگر
نباشد پرت هستيد يقين داشته باشيد مخصوصا در بنبستها نمىتوانيد خودتان را حفظ
بكنيد توى امتحانها حتما رفوزه مىشويد و اين توكل نه فقط عزت نفس مىآورد نه فقط
شجاعت مىآورد تقوى مىآورد اگر انسان توكل داشته باشد چرا منفى نباشد تقوى در اثر
اين است كه توكل ندارد چرا ترس داشته باشد با كمال شهامت مىتواند بگويد واللّه تا
حال نترسيدم آنوقتى كه منرا مىبردم مىلرزيدند من به آنها دلدارى مىدادم حضرت
امام به من مىفرمودند كه موقع نماز شد به اينها مىگفتم كه نماز اما جرأت نداشتند
اين جيپ را نگهدارند تا من يك تيمم بكنم گفتم پس اقلاً نگهداريد من از توى ماشين
دستم را بزنم روى خاك و برويد بعد مىلرزيدند نمىدانم رئيس فلان و امثال اينها و
من دلداريشان مىدادم رسيديم به منظريه بيابان سياه شده بود از اثر نفت كه
نمىدانيم نفت قم هم چطور شد از يكدامشان شايد هم مىخواست مسخره كند گفت اينجا
كجا است گفتم اينجا آنجا است كه الان من و تو را به درد سر انداخته است اين حرفها
از كجا سرچشمه مىگيرد اينجا آنجا است كه من و تو را الان به درد سر انداخته است
ديگر ترس نيست چون خدا را دارم كسى كه خدا را دارد چرا بترسد كسى كه خدا را دارد چرا تقوى نداشته باشد كسى كه خدا را داشته
باشد چرا عزت نفس نداشته باشد و «من حيث لا يحتسب» درست مىشود «من حيث لا يحتسب»
گره باز مىشود ممكن است طول هم بكشد چونكه دار، دار امتحان است بدونه امتحان چيزى
به كسى نمىدهند بايد رفوزه نشويم بايد نمره بياوريم تا اينكه بهمان بدهند حتى
راجع به چهارده معصوم در دعاى ندبه يك جمله دارد اين جمله را فراموش نكنيد كه در دعاى
ندبه مىفرمايد اين چهارده معصوم را ما بهشان داديم از ازل اما اگر هم نمىداديم
با امتحانشان مىگرفتند و شرط تكوينى رويش بود معنايش اين است كه همه و همه امتحان
جلو مىآيد «احسب الناس ان يتركوا أن يقولو اءامنا و هم لا يفتنون و لقد فتنَّا»
عنكبوت(2) اين بعضى اوقات ممكن است امتحانها جلو بيايد اما اينكه اگر انسان توكل
داشته باشد به مطلوب نرسد گره باز نشود و بالاخره در مضيقهاى واقع بشود كه مجبور
بشود رو بزند قطعا اينها جلو نمىآيد مسلم نمىآيد و «من حيث لا يحتسب» قضيه درست
مىشود ما به تجربه اثبات كرديم چنين است براى خودمان براى ديگران ديديم كه اين
اعتماد به خدا خيلى كار مىكند البته مشكل هم هست يعنى خيلى مشكل است انسان بتواند
از نظر دل برسد به آنجا كه پناهى در زندگى نداشته باشد جز خدا چشم داشتى به كسى به
چيزى نداشته باشد جز خدا كه اين توحيد افعالى هم هست و اگر راستى انسان فقط چشمش
به خدا باشد كه قرآن اسمش را گذاشته تبهل انقطاع عن الناس انقطاع الى اللّه چشم
ببرد از همه كسى از همه چيز چشم داشته باشد فقط به خدا انقطاع الى اللّه «و تبتل
اليه تبتيلا» مزمل(8) مسلم درست مىشود مسلم اصلاح مىشود من قبل از آنكه وارد
مراتب توكل بشوم يك جملهاى به شما بگويم تقاضا دارم از همه با خدا رفيق باشيد خدا
با ما رفيق است از هفتاد پدر مهربان مهربانتر است اين از باب مثال است ديگر
مىخواهند به يك عدد كثير برسند در روايات دارد از هفتاد پدر مهربان مهربانتر است
نه اين حرفها نيست خدا مهربان است خدا به اندازه بزرگيش ما را دوست دارد چقدر بزرگ
است به همان اندازه ما را دوست دارد ما هستيم كه با خدا قهر هستيم كه چشم داشت به
ديگران داريم نه به خدا ما هستيم كه مخالفت مىكنيم با خدا و بالاخره ما هستيم كه
فاصله مىگيريم با خدا يك كارى بكنيد با خدا رفيق باشيد به يك اهل دلى گفته بودند
كه يك نصيحت به ما بكن چه نصيحت خوبى گفته بود كه در شبانهروز اقلاً چهار پنج
دقيقه خلوت كن با خدا خودمانى با خدا حرف بزن يعنى رفاقت چهار پنج دقيقه ديگر
آنوقت كه خلوت با خدا مىكنى خود را هم نبين
توجه صد در صد به خدا كه معناى حضور قلب هم همين است صد در صد توجه به خدا يعنى
انقطاع الى اللّه حتما دعا در آن وقت هم مستجاب است براى اينكه اگر دعا مستجاب
نمىشود براى خاطر اين است كه مانع است و الا «ادعوى استجب لكم» اين وعده قرآن است
«انَّ الَّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنَّم داخرين» غافر(60) اين تهديد براى
عدم دعا است دعا بايد مستجاب بشود مانع هست معمولاً مانع كى است تو خود مانعى بقول
حافظ از ميان برخيز تو خود جاب خودى و
راستى اين حجاب برداشته بشود انسان رفيق با خدا بشود خيلى مزهدار است و كارى بكنيد
كه در نماز رفيق با خدا باشيد و يك كارى بكنيد در زندگى چشم داشتى به چيزى به كسى نداشته
باشيد جز خدا و اين رفاقت با خدا كه خدا با ما رفيق است و ما با او قهر هستيم كه
خدا موافقت با ما دارد صد در صد و ما مخالفت داريم يك كارى بكنيم كه اين موانعهاى
كه از هر سدى محكمتر است اينها برداشته شود ديگر كارها اصلاح مىشود اين جمله را
فراموش نكنيد اين نحو توكل است «من اخلص لله اربعين صباحا» نمىگويد عمل نمىگويد
دل، خودش، خودش مال خدا باشد «جرت ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه» و ما ديدهايم
اين جورها كه راستى سواد ندارد اما تفسير قرآن مىكند خيلى بالا، خيلى عالى يكى از
اين آزادهها كه رنج كشيده بود آنجا خيلى اما رياضت هم كشيده بود خيلى و وقتى هم
ازادش كردند او را مثل اينكه خدا ديد كه حيف در ميان مردم باشد طولى نكشيد كه
تصادف كرد از بين رفت من با اين جلساتى داشتهام مىديدم راستى چيز دار سواد نداشت
سواد غربى اما راستى تفسير قرآن مىكند تزكيه را از قرآن بيرون مىكشد راجع به
تزكيه سوره مربوط به و الشمس در يازده قسم آن حرف دارد حرفهايى كه در كتابها نيست
در كتاب تكوينى آن آقا است در الهاماتى است كه از عالم ملكوت مىگيرد و اين «من
اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه» اين به تجربه اثبات
شده من خيلى كسانى ديدهام كه سواد ندارد اما راجع به معارف از هر مرجعى بالاتر
است از هر فيلسوفى بالاتر است اين شيخ رجب على خياط اين سواد الفبا هم نداشت اما
خيلى چيز داشت بله در بنبستها به فرياد او مىرسيدند همين شيخ رجب على خياط گفته بود
كه من اجارهنشين بودم و صاحب خانه شب به من گفت كه ديگر راضى نيستم در اين خانه
باشى مىگويد كه من همان شب اسباب خانه را گذاشتم بيرون، مخالفت با خدا را ضرورت
اينها در زندگى آنها نيست مىگويد كه گذاشتهام بيرون خانه و زن و بچه و هم نشستند
بيرون خانه خودم هم سرگردان بودم شايد يك ساعت يا دو ساعت طول نكشيد آقا امام مانى آمده بودند به خواب كسى يا بيدارى حالا
نمىدانم آمده به خواب يك كسى گفته بودند يك كسى توسل به من كرده و خانهاش را
مىخواهد بفروشد يك كسى هم توسل به من كرده آقا شيخ رجب على اين خانه ندارد تو
حتما همين امشب برو آن خانه را بخر به نام آقا شيخ على تا هر دو توسلها رست بشود خانه را خريده بود اول صبح كليدش را
داده بود به شيخ رجب على گفته بود برو در خانه بنشين راستى اگر رفاقت با خدا بكنيد
همين جور همين شيخ رجب على سواد فارسى نداشت اين جور چيزها داشت اما اين هم به شما
بگويم كه خيلى چيز داشت اينها كه با او بودند خيلى عالى حتى آن مباحث عرفانى دقى
مباحث فلسفى دقى مىگفتند كه سؤال مىكرديم يك كمى صبر مىكرد و بعد هم به يكى از
خواص گفته بود مىخواهم پرده عقب برود پرده عقب مىرفت جواب مىداد ما طلبهها
بايد با خداى خود رفيق باشيم و الا كميتمان لنگ است و الا خضلان است و الا بدبختى
است و الا همين عمامه ما بدبختى براى ما مىشود برسد به جايى كه پاى آن لب گور
باشد اما هنوز رياستطلبى و پولپرستى امثال اينها روى آن حكمفرما باشد خيلى
بدبختى است ديگر يكى از اين ظالمان در زمان ناصرالدين شاه پسرش ظلهسلطان يك آدم
فوقالعاده خيلى بد بوده است خيلى ظلم در اصفهان كرده مرادم اين است كه در زمان
مرحوم آيتالعظمى آقا نجفى بوده آقا نجفى خيلى بالا بوده همه چيز آن بالا بوده اما
اينها با هم شوخى داشتند يك روزى اين ظله سلطان به آقا نجفى گفته بود كه ما خيلى
بهتر از شما طلبهها هستيم به خاطر اينكه اول جوانى خود به عيش و نوش و همه چيز
خوش در آخر كار هم توبه مىكنيم مىرويم يك جا مجاور مىشويم بالاخره هم خدا توبه
ما را قبول مىكند بهشتى مىشويم اما شما آخوندها اول عمرتان در طلبگى آن حجرههاى
نمناك و آن وضع نان و پنير هم كه الان هم نيست آن وضع مضيقه اما در وقتى كه
مىرسيد به يك مقامى اول رياستطلبى شما مىشود اول پولپرستى مىشود عاقبتتان به
خير نمىشود اين آقا نجفى كه هم دنيا داشت هم آخرت داشت هم افتخار براى عالم اسلام
و تشيع اما راستى بعضى اوقات فكرش را مىكند اين جمله ظله سلطان را فكرش مىكنيم
به خود مىلرزم نكند انسان يكدفعه عاقبتش به خير نشود و پاى او لب گور باشد هنوز به
فكر رياست باشد هنوز غيبت كند در مجالس بنشيند تهمت بزند غيبت بكند شايعهپراكنى
بكند كى مىميرد شايد نتواند از آن خانه بيرون بيايد خوب خيلى بدبختى است كى اين
جور مىشود وقتى توكل نباشد وقتى در زندگى خدا نباشد و من از همه شما تقاضا دارم
يكى از دعاهاى مهم شما در نماز شبشان بعد از نمازهاى اول وقتتان بعد از نمازهاى
جماعتتان همين باشد كه خدايا اين مقام توكل را ولو ضعيفش را خدايا جورى باشد كه من
در زندگى چشمداشتى به كسى نداشته باشم جز تو خدايا يك كارى بكن كه اين امر مهم را
من بدست بياورم خيلى مشكل است اما خدايا براى تو دادنش آسان است يك جرقه ديديم هم
بعضى اوقات يك جرقه به عبارت ديگر آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند يك گوشه چشم
ديگر كار درست مىشود ديگر حالا اين گوشه چشم مال اولياء خدا باشد مثل حضرت ولى
عصر يا مال خود خدا راستى چه جور مىشود انسان آن لذت فوقالعاده حضرت ابراهيم
وقتى مىخواستند در آتش بيندازند ببين ديگر رسيده بود به آنجا كه مقام دعا او هم
گمشده بود ميكائيل آمد اضرائيل، ملكه باران آمد ملكه باد آمد همين طور آمدند
جبرئيل هم بود مىگفتند كارى ندارى مىگفت با تو نه جبرئيل گفت پس با كى گفت با
خدا نه با تو در حالى كه اينها از خدا هستند اما در آن موقع رسيده بود به آنجا كه
ديگر همه اينها نه، خدا آرى اصلاً نمىبيند بعضى اوقات انسان مىرسد به آنجا كه
ديگر هيچ چيزى هيچ كسى نمىبيند جز خدا جبرئيل گفت اگر خدا چرا دعا نمىكنى گفت
«علمهُ به حالى و حسبى من سؤالى» يعنى حتى دعا هم افتاد و اين خيلى بالا هست و انسان
مىرسد به جايى كه ديگر مىشود پروردگار عالم همه چيز او به قول «من اخلص للّه
اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه...» مىشود خودش مال خدا گاهى
اعمال ما مال خدا است اين خلوص است خلوص در عمل گاهى دل ما مال خدا است اين بالاتر
است اين مىشود «قلب المؤمن عرش الرحمن» گاهى بالاتر از اينها است خود ما مال خدا
هستيم يعنى ما مال شيطان نيستيم مال هوى و هوس نيستيم مال دنيا نيستيم مال هيچ
چيزى هيچ كسى حتى مال آخرت مال حورالعين هم نيستيم پس مال چه كسى هستيم «مَن اخلص
لله» خودش مال خداست و خوشا به حال اينها ديگر همين حالات است كه ديگر هيچ كسى هيچ
چيزى نمىتواند درك آن را بكند يعنى فلسفه و عرفان نمىتواند اينها را به ما بدهد
اخلاق و فقه اصول نمىتواند ديگر اينها را به ما بدهد و اصلاً نمىتواند كسى دركش
را بكند جز خودش كلاهى از اين نمد داشته باشد «تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون
ربِّهم خوفا و طمعا و مِمّا رزقناهم ينفقون فلا تعلم نفسً ما اخفى لهم من قُرَّةِ
اعين جزاءً بما كانوا يعملون»
سجده(16) مفسرين گفتند در بهشت ولى خيال نمىكنم اين جورى باشد اعم است راستى
مىرسد به آنجا در همين دنيا «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرَّة اعين جزاء بما
كانوا يعملون» مىخواستم در مراتب توكل صحبت كنم و ان شاء الله در جلسات آينده
صحبت مىكنم.
و
صلى اللّه على محمّد و آل محمّد.