اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.
بحث
روزهاى چهارشنبه راجع به توكل بود اعتماد به خدا در زندگى اعتماد به خدا راجح به
آينده و بالاخره پناهى نبيند در زندگى جز خدا گفتم اين در قرآن شريف خيلى اسرار
شده است جمله «فليتوكل المتوكلون» يا «فليتوكل المؤمنون» در قرآن زياد آمده است
يعنى بايد غير خدا پناهى در زندگى نباشد مخصوصا مؤمن بايد در زندگيش خدا باشد چشم
داشتى به كسى به چيزى نداشته باشد جز خدا كه معمولاً به اين مىگويند انقطاع الى
اللّه و انقطاع عن الناس بريدن از همه وصل كردن فقط به خدا اعتماد نداشتن به چيزى
به كسىجز خدا و راستى اگر اين حالت براى انسان پيدا بشود علاوه بر اينكه قرآن مىفرمايد
دست عنايت ما روى سرش است «و من يتوكل على اللّه فهو حسبه» اين به مقامها مىرسد
كه قرآن مىفرمايد مىرسد به مقام لقاء مىرسد به مقام فرقان مىرسد به آنجا كه
ديگر شيطان، شيطان انسى شيطان جنى، شيطان درون، شيطان برون تسلط بر اين ندارد
«انهُ ليس له سلطان و على الّذين امنوا و على ربّهم يتوكّلون انَّما سلطانه على
الَّذين يتولَّونه» كه گفتم آيه هفت هشت تأكيد دارد كه اگر انسان در زندگى اعتمادش
خدا باشد انقطاع الى اللّه باشد انقطاع عن الناس نباشد انقطاع عن الناس باشد
مىرسد به آنجا كه ديگر زير پرچم خدا است هيچ چيزى هيچ كسى سلطنت بر او ندارد
شيطان درون شيطان برون شيطان انسى شيطان جنى و اين به تجربه هم اثبات شده است و
ديديم قطعا خود شما در زندگى حس كرديد كه در بنبستها اگر راستى توجهش صد در صد
خدا باشد پروردگار عالم گره را باز مىكند پروردگار عالم حفظ مىكند و انسان اگر
بخواهد در اين باره حكايت بنويسد كتاب بنويسد جدا مىشود تجربههاى خودش را ياد
داشت بكند يك دفترچهاى مىشود به تجربه اثبات شده اگر اين حالت براى انسان باز
بشود پروردگار عالم گرهها را باز مىكند پروردگار عالم به فرياد مىرسد در هفته
گذشته مىگفتم توكل منقسم مىشود به سه قسم يك قسم از آن توكل عوامانه كه بهش
مىگويند توكل عموم توكل عوام يكى هم توكل خواص يكى هم توكل اخص الخواص راجح به
توكل عموم كه همه هم بايد تا اين اندازه داشته باشيم اين است كه ما سبب را ببينيم
تهيه اسباب هم بكنيم اما مسبب الاسباب را او بدانيم معمولاً هم اين تسبيب اسباب اين
معلول مترتب بر او نمىشود آن ترتب معلول بر علت را از خدا ببينيد توجه به اين
مطلب داشته باشيد ما درس بخوانيم خوب درس بخوانيم تقوا داشته باشيم خوب تقوا داشته
باشيم اما اينكه علم ما عمر ما مفيد براى اسلام باشد اين دست ما نيست جدا اينرا از
خدا بدانيد اينرا از خدا بخواهيد ديگر اينطرف و آنطرف زدنهائيكه مطلوب عقل مطلوب
شرع نيست نداشته باشيم كه هفته گذشته مىگفتم مثل زارع اين بايد تسبيب اسباب بكند
بقول قرآن شريف اين بايد دانه را در زمين بيندازد آبيارى بكند علف هرزهها را
بگيرد مواظبت كامل بكند اما اينكه حالا اين دانه سبز بشود خوشه بكند پر بركت بشود
اينها ديگر دست زارع نيست «ءانتم تزرعون ام نحن زارعون» انسان در زندگى مثل آن زارع
باشد همين طور كه تسبيب اسباب آن زارع مىكند اما ديگر مابقى را مىگويد خدا،
خدايا تو بركت بده خدايا تو آفت نده خدايا تو يك دانه را هفتاد دانه كن صد دانه كن
ما در زندگى اينطور باشيم تسبيب اسباب بكنيم اما در تسبيب اسباب در آن ترتب معلول
بر علت در آن، آخر كار ديگر خدا حتى در همين تسبيب اسباب هم خدا توفيق مىخواهد
انسان درس بخواند توقيق مىخواهد انسان تقوا داشته باشد توفيق مىخواهد انسان روى
آن راه اسلام حركت بكند چنانچه بر آن زارع هم خدا بايد توفيق بدهد كه تسبيب اسباب
بكند سلامتى مال خدا طرز فكر كردن مال خدا و بالاخره به حسب اهر تسبيب اسباب كند اسباب را هم ببيند اما خيلى
جاها مخصوصا ترتب معلول بر علت را توجه داشته باشد مال خدا اين اول مرتبه توحيد
افعالى است كه كلمه لا اله الا اللّه چهار تا معنا دارد هم توحيد ذاتى توحيد
صفاتى توحيد عبادى و توحيد افعالى و عمده لا اله اللّه گفتن توحيد افعالى است
يعنى لا مؤثر فى الوجود الى اللّه تا اين اندازه بايد باشد ديگر اگر اين اندازه
هم نباشد شرك خفى است واقعا
توحيد افعالى را ندارد و خدا هم نكند پروردگار عالم او را به خودش وا بگذارد اگر
راستى چشم داشت به ديگران باشد نه خدا، خدا قسم خورده او را به خودش وا مىگذارد
قسم خورده به عزت و جلالم هر كه چشم داشت به غير داشته باشد نه به من اميد او را نااميد
مىكنم لذا اثر وضعى هم دارد به اين مىگوييم توكل عموم يا توكل عوامانه كه بقول
پيغمبر اكرم به آن عرب گفتند كه با توكل زانوى اشتر ببند تسبيب اسباب با تو اما
حفظ شترت حفظ خودت مال خدا و راستى تا اين اندازه باشد خيلى كاربرد توى زندگى دارد
كه ما اگراز همه كاربردهايش بگذريم جز اين كاربرد كه امنيت دل به انسان مىدهد
توكل همين مرتبه اولش يك اطمينان نفس براى انسان پيدا مىشود دلهره اضطراب خاطر
نگرانى ضعف عصب كه اينها از همان تردد است از همان قلبى است كه اطمينان در او نيست
اينها ديگر نيست و اين اطمينان نفس خيلى چيز عالى است يعنى امنيت دو قسمت امنيت ظاهرى،
نعمت خيلى بالا است و ما اينجا بتوانيم مباحثه بكنيم از خانه بيرون بياييم خانه ما
محفوظ باشد اين امنيت ظاهرى بالاترين نعمتهاى ظاهرى است اما بالاتر از اين امنيت،
امنيت دل است انسان دلش امنيت داشته باشد كه قرآن اسمش را گذاشته اطمينان بالاتر
از امنيت ظاهرى است انسان امنيت دل داشته باشد ديگر يك زندگى مىشود منهاى غم و
غصه يك زندگى منهاى دلهره اضطراب خاطر نگرانى ضعف عصب معلوم است زندگى اينطورى ولو
فقير هم باشد اما زندگى اينطور داشته باشد خيلى نشاطآور است چنانچه اگر اين امنيت
دل نباشد كاخها باشد امكانات دنيا باشد زندگى براى او تنگ است زندگى براى او دلهره
و اضطراب خاطر و مرگ تدريجى است «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» اين ولو اينكه آيه
خيلى كوچك است اما خيلى پرمعنا و پر تأكيد است كلمه الا آمده انَّ آمده الا بذكر
اللّه جار و مجرور مقدم شده «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» و فعل مضارع هم براى
ملكه دلالت بر تأكيد مىكند معنايش اين است كه هيچ چيزى هيچ كسى، يقين بايد داشته
باشيم اطمينان دل نمىدهد جز پناه به خدا جز ياد خدا انسان در متن زندگيش خدا باشد
نه چيز ديگر نه كس ديگر در دل خدا باشد نه چيز ديگر نه كس ديگر و ما اگر براى توكل
چيزى نداشتيم جز «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» چيزى نداشتيم جز اينكه با توكل
اطمينان پيدا مىشود امنيت دل پيدا مىشود بس بود اينكه رويش كار كنيم از خدا
بخواهيم در مقام استجابت دعا بالاترين دعاهامان باشد خدا يك كارى بكن كه من در
زندگى چشمداشتى به كسى به چيزى نداشته باشم جز به تو اين دعا را خيلى بايد بكنيد
براى اينكه اين حالت مفيدترين حالات است مرتبه دوم يك قدرى دقيقتر از اين است
توكل خواص و آن اين است كه ولو تسبيب اسباب مىكند اما اين سبب را اصلاً سبب نداند
اين اسبابى باشد به حسب ظاهر سبب اما وقتى با دقت روى آن نگاه بكند «الا انَّ كل
شىءِ باطل ليس فى دار غيرهُ ديار» برسد به يك مقاميكه در اين جهان چيزى نبيند جز
خدا تمام اين اسباب پيش او نظير آب نما باشد بقول قرآن شريف، قرآن شريف مىفرمايد
وجود حق حقيقت خدا است ديگر مابقى باطل مابقى آب نما «كسراب بقيعه يحسبه الضمئان
ماء» انسان وقتى توى دامنه كوه نگاه بكند يك دريا آب مىبيند اما هر چه برود جلوتر
مىبيند خطا كرده است مىرسد به دامنه كوه مىبيند چيزى نيست انسان برسد به يك
مقاميكه در اين دنيا به غير خدا چيزى نبيند مابقى وجود نما ديگر يك اسباب ظاهرى
است ديگر يك چيزهاى باطل به حسب ظاهر خوب به حسب باطن چيزى نباشد مثل سايه و صاحب
سايه اين مقام خيلى كار مىخواهد باز از همان مراتب توحيد افعالى خيلى بالا است يلى خوب است و اما پيدا شدنش خيلى كار مشكلى است
كه عقل خودش را فهم خودش را و اسباب مربوط به غير خودش مثل مردم و امثال اينها در
زندگى ببيند اما ببيند به اين معنا كه يك چيزهاى ظاهر كه عموم مردم بايد مطابعت از
او بكنند براى اينكه بايد زندگى بچرخد اينجورها گفتند «او اللّه عن يجرى الامور
الا به اسبابها» اما اينها سبب است واقعا يا نه اين درك بكند بفهمد كه اينها يك
اسباب ظاهرى بيش نيست و واقعا آنكه همه كارها به دست او است او خدا است نه چيز
ديگرى نه كس ديگرى به اين مىگويند توكل خواص كه راستى در حاليكه تسبيب اسباب
مىكند اما چشم داشت به اين اسباب هم ندارد قسم دوم اين است كه چشم داشت به اسباب داشته
باشد مسبب الاسباب را خدا بداند بنبستها را خدا بداند قسم دوم اين است كه چم
داشت به غير خدا حتى فهم و شعورش به احدى حتى همين اسبابى كه خودش تهيه كرده است
چشم داشت نداشته باشد اعتماد به چيزى اعتماد به كسى نداشته باشد براى اينكه بداند
مؤثر خدا است «لا مؤثر فىالوجود الا اللّه» توجه داشته باشد اگر اين اسباب هم
تأثيرى دارد اين تأثير اين اثر مال خدا است اين هم قسم دوم، قسم سوم هم كه توكل
مال اخص الخواص است اينكه راستى در جهان هيچ نبيند جز خدا اصلاً اسباب نبيند بقول
آن آقا ديدهاى خواهم سبب سوراخ كن تا سبب را بر كند از بيخ و بن اصلاً سببى نبيند
براى ما در بنبستها گاهى پيدا مىشود از همين جهت هم ما مىگويم توحيد يك امر فطرى
است كه در بنبستها براى انسانها پيدا مىشود ما در زندگى اين جور هستيم كه تا
سبب باشد اسباب ظاهرى به آن سببها نگاه مىكنيم و دنبال سببها هستيم اسباب كه
پيدا شد و معلول هم بار برآن شد مىگوييم كه فلانى كمك كرد فكر ما عقل ما علم ما
علم فلانى درست شد اما يك وقت در بنبست واقع مىشود يعنى تمام اسباب از دستمان
گرفته مىشود در آن وقت ديگر خدا را مىبينيم، مىيابيم كه بهترين دليل براى اثبات
وجود خدا همين است خدا ر ا مىبيند، مىيابد اما با دل نه با اين چشم ظاهرى بيابد
خدا وقتى يابيد خدا را خداخدايش بلند است ديگر در آن موقع به دو خدا متمسك نمىشود
به اين مىگوييم توحيد ذاتى در آن موقع به خدا و غير خدا متمسك نمىشود به اين مىگويم
توحيد افعالى در آن موقع فقط مىگويد خدا، خدا، خدا، به اين مىگوييم توحيد عبادى
«آن موقع هيچ كسى را ياور خود نمىداند جز خدا و اين خدا را سميع ى داند و خدا
خدايش بلند است قادر مىداند لذا از خدا رفع مشكلش را مىخواهد رحيم مىداند لذا
با اين تضرع و زارى مىكند عالم به حالش مىداند داد و فرياد مىكند و مىداند خدا
عالم به حالش است در آن وقت مىيابد اينها
استدلالى هم نيست فطرى است در آن وقت مىيابد خدا در آن وقت توحيد ذاتى توحيد
افعالى توحيد صفاتى توحيد عبادى در آن وقت مىيابد كه آن خدا مستجمع جميع صفات
كمالات ديگر در آن موقع توكل اخص الخواص برايش پيدا مىشود يعنى اصلاً سبب
نمىبيند تا اينكه چشم داشت به سبب داشته باشد در آن موقع كسى چيزى حتى عقل خودش
شعور خودش را نمىبيند تا چشم داشت به او داشته باشد در آن موقع آنچه مىبيند خدا
آنچه مىيابد خدا آنهم خدا يعنى اللّه مستجمع جميع صفات كمالات اين توكل كه قرآن
شريف مىگويد براى عموم پيدا مىشود نه فقط براى مسلمان نه براى مشرك «فاذا ركبو
فاالفلك دعواللّه مخلصين له الدّين فلمَّا نجهم الى البَّر اذا هم يشركون» عنكبوت
65 اين شرك در اينجا شرك عدم توكل خدا و هم....، خدا و هم سبب اما قرآن مىفرمايد
وقتى توى بنبست واقع شدن كه همه چيز از دستشان گرفته شد ديگر توكل اخصالخواص
براى اينها پيدا مىشود و حتى مىرسد به آنجا كه بعضى اوقات اين شايد براى بعضى
پيدا بشود كه حتى دعا آنهم ديگر گفته نمىشود اين جملهاى كه از حضرت ابراهيم نقل
مىكنند حضرت ابراهيم براى اينكه بعد پيغمبر اكرم اشرف انبياء است از همين چيزها است
ديگر وقتيكه مىخواستند در آتش بيندازند ملائكه مقرب الهى آمدند ملك باران آمد ملك
باد آمد جبرئيل آمد ميكائيل آمد اسرافيل آمد و مرتب مىگفتند با ما كار داريد. اين
امتحان بود مىگفت به تو نه حضرت جبرئيل باهاش بود. جبرئيل گفت باهاش كار دارى گفت
نه گفت پس كى گفت خدا گفت پس چرا نمىخوانى چرا خداخدا نمىكنى گفت «علمه به حالى
حسبى سؤالى» يعنى يك وقت انسان مىرسد به اينجا دعا با اين همه فضيلتش دعا با اين
همه مقامش اما يك وقت انسان مىرسد به اينجا كه به اندازهاى توجه به خدا دارد كه
از دعا هم غفلت پيدا مىكند البته اين معلوم نيست براى ما بشود پيدا بشود ولى الا
كل حال معناى توكل اخصالخواص كه براى اهل دل هست توكل اخصالخواص كه براى انبياء
و اولياء است اين است كه به غير حق در اين دنيا چيزى نبيند نه اينكه در قسم اول
صفت را مىبيند تسبيب اسباب مىكند در قسم دوم صفت را مىبيند يعنى اسباب را مىبيند
اما تأثير را مال خدا مىداند در قسم رسيده به آنجا كه انقطاع عن عيراللّه صددرصد
است يعنى غير خدا را نمىبيند، نمىبيند نه مىبيند و به آن توسل پيدا مىكند
اصلاً در زندگى غيرخدا نمىبيند در عالم غيرخدا نمىبيند وقتى نديد ديگر پناهش فقط
و فقط مىشود خدا در بنبستها پيدا مىشود 124 هزار پيغمبر آمدند براى همين كه
اين گاهى را هميشگى كنند يعنى برسيم به آنجا كه يعنى بيابيم همه جا محضر خدا است و
ما در محضر خدا هستيم بيابيم، بيابيم آن خدا مستجمع جميع صفات كمالات است بيابيم
آن خدا رحيم است غدير است عالم است و آن خدا كسى است كه مىتواند همه كار بكند
مىتواند هر كارى كه ما بخواهيم و صلاح ما باشد انجام بدهد و به اين مىگوييم
توحيد افعالى به طور بالا و اين توحيد افعالى كه ديگر در بر دارد خيلى چيزها اگر
براى انسان پيدا بشود خيلى كارها مىكند
استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى رضواناللّهتعالىعليه مىفرمودند كه مرحوم آقاى
قاضى به غير توحيد افعالى براى ما چيزى نمىگفتند هميشه توحيد افعالى و اگر هم
چيزى بود در ضمن توحيد افعالى و انصاف قضيه من با علامه طباطبائى رضواناللّهتعالىعليه
با اين استادى كه خيلى به گردن من حق دارد بيش از بيست سال سى سال زير نظر ايشان
بودم انصافا توحيد افعالى ايشان خيلى بالا بود خيلى خوب بود لذت هم مىبردند ماها
لذت مىبرديم از حالات ايشان و كار مىخواهد اول كارش اجتناب از گناه مىخواهد
راستى مومو جلو رفتن چهل سال خون جگر خوردن تا اينكه انسان بتواند بدست بياورد اما
اگر بدست آمد ولو اينكه مقوله به تشكيك است آن مرتبه ضعيف اخص الخواص بدست آمد
ديگر يك زندگى پُر از نشاط يك زندگى با اينكه در مشكلات است اما يك نشاط خاصى يك
وقت به شما مىگفتم كه علامه طباطبايى به ما مىگفت كه مرحوم آقاى قاضى وقتى توى
درس يك نشاط خاصى داشتند ما مىفهميديم امروز ايشان خيلى مشكل دارند و راستى انسان
برسد به اينجا وقتى مشكلها اطرافش باشد آن توحيد افعاى يك نشاط خاصى بهش بدهد همه
چيز را از لطف خدا گاهى لطف خفى گاهى لطف جلى همه اينها را از الطاف خفيه خدا
بداند بيابد نه بداند آن يابيدنىها است كه كار مىكند و ما اگر بخواهيم آن
يابيدنىها پيدا بشود رابطه با خدا مىخواهيم هر چه رابطه با خدامان محكمتر اين
حال توكل بيشتر پيدا مىشود اينرا هم بگويم اينها بدست آوردنى نيست اينها دادنى
است و حتى قرآن شريف راجع به همه صفات مىفرمايد «ولو لا فضل اللّه و رحمتهُ ما
زكى منكم من احدٍ ابدا ولكن اللّه يزكى من يشاء» خدا معلم اخلاق است خدا است كه بايد
درخت رذالت را از دل ما بكند ما بايد كار كنيم اما خدا بايد درخت رذالت را از دل
ما بكند خدا بايد فضائل را در دل ما غرس كند اين درخت مقدس را ميوهدار بكند ما از
ميوه او استفاده بكنيم اگر رابطه با خدامان خوب باشد پروردگار عالم نظير اين صفت
توكل را به ما مىدهد و اگر ما اين صفت توكل را قسمت اولش را بدست بياوريم گناه
توى زندگيمان نيست قسمت دومش را بدست بياوريم ديگر شرك توى زندگيمان نيست و اگر
قسم سوم را بدست بياوريم يك عالم نشاط ديگر هم دل ما هم سوى ما همه چيز ما مىشود
خدا راستى مىتواند حضور قلب پيدا كند، حضور قلب كه توى نماز مىگوييم معنايش همين
است از اول نماز تا آخر نماز مىيابد آن وقتى كه دارد حمد و سوره مىخواند خدا
دارد با اين حرف مىزند مىشنود اما شنيدن با آن گوش فطرت در وقتيكه مىگويد
«سبحان ربى العظيم و بحمده» مىيابد كه دارد با خدا حرف مىزند مىيابد توجه خدا
را به اين لذا نماز يك مكالمه است مكالمه كى عبد با مولا لذا اينكه بهترين عبادات
هم هست براى همين است نماز سرسرىها همين است كه ما داريم نمازى كه يك مكالمه يك
معاشقه با خدا بالاترين لذتها همين است يك معاشقه با خدا اتفاقا اين عاشق خدا،
خدا عاشقتر اگر اين يك قدم برود او ده قدم مىايد اگر اين مقدار خدا را دوست
داشته باشد او چندين هزار برابر دوست دارد چندين ميليون برابر دوست دارد يك معاشقه
با خدا،
خدا
را قسم مىدهم به حق آن كسانيكه نماز معاشقه براى آنها بود مكالمه براى آنها بود
اين حالتها را ولو ضعيفش را ولو آن مرتبه پائين را به همه ما عنايت كند.
و صلى اللّه على محمّد و آل محمّد.