اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
روز چهارشنبه ما اين بود كه ما طلبهها از نظر شخصيت دينى خيلى بالا هستيم امّا
قدر خودمان را ندانستيم نمىدانيم و به اندازهاى از نظر شخصيت دينى بالا هستيم كه
به قول شهيد در منيه مىفرمايد كه هدف از عالم خلقت چه تكوين و چه تشريح تعليم و
تعلم دينى است يعنى كار ما طلبهها چه بگويم چه بخواهيم چه مدرس باشيم چه طلبه
باشيم و بالاخره اين زى طلبه گى مرحوم شهيد «رضوان اللّه تعالى عليه» تمسك مىكند
به اين آيه شريفه كه «اللّه الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر
بينهن لتعلموا» مىفرمايد اين آيه عالم مىفرمايد وجود و
هفت زمين در قرآن نيامده به طور هفت غير از اين آيه شريفه كه نمىدانيم هم اراضى
هفت گانه يعنى چه «خلق سبع سموات» اين در روايات ما زياد آمده بنا شده آسمان اول،
دوم تا برسد به آسمان هفتم و سموات يعنى همان آسمان هفتم اين آسمانهاى هفت گانه
امّا اين آيه شريفه علاوه بر اينكه آسمانها را مىفرمايد هفت تا مىفرمايد «و من
الارض مثلهن» به اين هم اكتفا نمىكند مىفرمايد آنچه در آسمان و زمين است «اللّه
الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا» بعد هم شهيد در منيه
مىفرمايد عالم تشريع هم همين است براى
اينكه در قرآن تكرار شده كه قرآن آمده پيامبر با معجزه آمده براى تعليم و تعلم بله
سابقا گفتم الان هم مىگويم طلبه به شرط اينكه متقى باشد مهذب باشد «هو الذى بعث
فى الامين رسولاً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه» هدف از پيغمبر اكرم در قرآنش پيغمبر آمده با
معجزه آمده كار چى يك معلم تربيتى يك معلم آموزشى «يزكيهم و يعلمهم الكتاب و
الحكمه» پيغمبر اكرم كى است يك معلم تربيتى يزكيهم معلم آموزشى «و يعلمهم الكتاب و
الحكمه» اين شأن ما طلبهها است كه به قول شهيد هدف از عالم خلقت چه تكوين چه
تشريع كار ما طلبهها از نظر كارمان هم خيلى ثواب دارد حالا قطع نظر از اينكه مداد
العلما افضل از دماء شهدا قطع نظر از اينكه «الذين يبلغون رسالات اللّه و يخشونه
و لا يخشون احد الا اللّه كه كار ما يعنى كار همه انبياء «الذين يبلغون رسالات
اللّه» كار ما و نقش ما در جامعه نقش همه انبياء قطع نظر از اين به اندازهاى
ثواب دارد كه عقل انسان حيران مىشود اين آيه شريفه «من قتل نفسا بغير نفس او فساد
فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا» اين دو معنا دارد يك معناى ظاهرى كه
پروردگار عالم احترام براى انسان قائل شده است كه اين هم از عجائب قرآن است دنياى
جاهليت براى انسانها شأنى قائل نبود براى خاطر يك اختلاف جزئى قتل عامى شد وجاهليت
ثانيه يعنى زمان ما استكبار جهانى براى انسانها شأنى مقامى قائل نيست لذا اين قضيه
افغانستان جلو مىآيد خيلى ساده همه هم از او مىگذرند قضيه فلسطين جلو آمده خيلى
ساده مثل اينكه چيزى واقع نشده است امّا قرآن در زمان جاهليت الاولى پيام داده به
زمان جاهليت ثانيه اين كه انسان به اندازهاى پيش من احترام دارد اگر كسى، كسى را
بى جا بكشند مثل اينكه جهانى را كشتهاند يعنى يك انسان پيش من اين قدر ارزش دارد
اين معناى ظاهرى امّا آنكه مربوط به ما طلبهها است معناى باطنى تفسيرى از امام
صادق مرحوم كلينى «رضوان اللّه تعالى عليه» در اصول كافى مىفرمايد كه امام صادق
فرموده معناى آيه اين است كه اگر كسى را منحرف بكنند مثل اين است كه جهان را كشته
باشند «و من احياها فكانما احى الناس جميعا» اگر كسى بتواند يك كسى را توى راه
بياورد كار ما طلبهها يك فاسقى را متقى كند يك كافرى را مسلمان كند يك منحرفى را
در راه مستقيم بياورد ثوابش مثل اين است كه جهان را زنده كرده باشد اگر شما داريد
با وسيلهاى مىرويد مىبينيد يك پيرمردى كنار خيابان الان مىميرد شما اين پير
مرد را برسانيد بيمارستان و از مرگ نجاتش بدهيد يك خاطره شيرينى مىشود براى شما
هر وقت به شما بگويد يك خاطره شيرين بگو مىگوييد من آن هستم كه پيرمرد را از مرگ
نجات دادم امّا قرآن مىگويد اگر يك فاسقى را متقى كنيد اين ده روز منبر يك جا
بتوانيد كسى را توى راه بياوريد يك جا بى حجابى را با حجاب كنيد يك بى نمازى را
نماز خوان كنيد يك نفر زنده نكردى يك ميليون نه، يك ميليارد نه، «من احياها فكانما
احيا الناس جميعا» خيلى بالا است ولى بايد تأسف بخوريم خيلى تأسف دارد اينكه اگر
يك پيرمرد را از مرگ نجات بدهيم يك خاطره شيرينى مىشود براى ما امّا كارمان را
هيچ اهميت نمىدهيم ده روز يك جا منبر مىرويم مثل اينكه اصلاً نرفتيم اصلاً روى
اين فكر نمىكنيم متأسفانه از كارمان ناراضى هستيم كم پيدا مىشود كه به طلبگى
افتخار كند مثلاً شما از خوبها هستيد تا حال شده است تسبيح را در دست بگيريد و صد
مرتبه بگوئيد «الحمدللّه رب العالمين» طلبه هستم و اين واجب است لازم است و اين
تلقين است اين تلقينها خوب است من هيچ فراموش نمىكنم در زمان طاغوت يك همنام من امده
بود رئيس شهربانى شده بود خدا رحمت كند يك آقاى انصارى بود اين پشتيبانش حضرت آيت
اللّه العظمى بروجردى بود و درست حرف مىزد و حسابى در مقابل طاغوت ايستادگى
مىكرد منبرش هم مفيد بود مراد اينجا است اين همنام من رئيس شهربانى به من مىگفت
كه اين آقا خيلى مرد است من روز اول دوم كه آمده بودم توى اينخيابان برخورد كرد با
من گفت فلانى شنيدم رئيس شهبانى شديد گفت يك تقاضا دارم نماز مىخوانى گفتم بله
گفت بعد از هر نماز تسبيح را در دستت بگير و بگو اين جا قم است خيلى حرف خوبى است
انصافا ما ما طلبهها صبح به صبح بگوييم ما طلبه هستيم نمىشود و اتقفاقا ما اين
فكرها را نمىكنيم ما رفتيم توى ماديات و اين خطر خيلى بزرگى است خدا رحمت كند
آقاى فلسفى را من يك علاقه خاصى به ايشان داشتم در همين اصفهان من يك جوانكى بودم
آمده بودم مسجد سيد منبر مىرفتند من آنجا يك حجره داشتم ايشان توى ضمن اين منبر
اينكه ما نبايد متوعل در ماديات باشيم يك جملهاى گفتند يك خاطره شيرينى است براى
من گفتند من و پدرم و عدهاى از اهل علم مىخاستيم برويم امام زاده داوود و امام
زاده داوود روى كوه است و آن وقتها با الاغ مىرفتند با وسيله مىرفتند تا دامنه
كوه و بقيه را با الاغ مىرفتند گفتند ما هفت هشت تا الاغ كرايه كرديم سوار شديم
اين الاغهاى جو نخورده اين الاغهاى لاغر اين خرك چى هر چه مىزد به اينها اين
الاغها مانده بودند توى اين ناگهان ديديم يك الاغى (آنهم بيان آقاى فلسفى) دهنه كرده
سفيد زين شده يكى رويش نشسته افتخار كن دارد حسابى مىآيدجلو و آمد و از ما رد شد
و با يك كب كبه و دب دبهاى. بعد اين خرك چى گفت كه الاغ اين خيلى شانس دارد براى
اينكه كار اين الاغ اين است كه فحل اين ماده خرها مىكند مىبردش اين را توى اين
ده و آن ده و اين كار اين الاغ است و خوراكش هم جو به اندازه كه بخواهد بلكه زياد
مىآورد اين هم وضع زين و دهنه شستن هر روز و خيلى شانس دارد آن وقت آقاى فلسفى
نتيجه گرفت مىگفت به آن خرك چى خدا رحمت بكند آقاى فلسفى پدرشان يكى از مجتهدين
بالاى تهران بودند گفت پدرم رو كرد به ما و گفت امّا خر، خر است خيلى حرف خوبى است
ما رفتيم توى ماديات حالا راستى زى طلبه گى من آن هستم كه شام ندارم امّا
الحمدللّه طلبه هستم جيره خوار امام زمان هستم گفتم به شما مرحوم حاج سيد حسين
قاضى «رضوان اللّه تعالى عليه» هم مباحثه حضرت امام بود من خيلى به ايشان علاقه
داشتم اين خدمت آقا امام زمان مىرسيد خيلى يك خاطره شيرينى هم از ايشان دارم
مرحوم حاج آقا مصطفى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىگفت كه من مىرفتم از دكان
نانوائى آمد بيرون در سنه 35 مىگفت يك دسته اسكناس توى دستش بود يعنى پول داده
بود به نانوائى نان گرفته بود بقيه را پس گرفته بود گفت آقا مصطفى بيا آمد گفت كه
من مىبينم كه روزى عكس پدرت روى اين اسكناسها است خيلى بالا بود اين مىگفت من
مسجد جمكران خدمت امام زمان رسيدم آقا فرمودند خدا را قسم بده به جيره خواران من
تا دعايت مستجاب شود گفتند جيره خوارهاى شما كى هستند گفتند طلبهها (مىدانيد كه
زى طلبه گى را) مىدانيد مرحوم محقق همدانى اين صاحب مصباح خيلى بالا بوده اينكه
كتاب صلاة، طهار، خمس، زكاتش اينها بوده كه الان در دسترس است و راستى خيلىها
مىگويند مقدم بر صاحب جواهر حالا اين را من نمىدانم امّا خيلى بالا بوده است به
مرحوم ميرزاى بزرگ گفتند كه اين لحاف دوزى مىكند براى اينكه زن و بچهاش را اداره
بكند دامادش لحاف دوز است و مىآيد درسش را مىگويد و بحث مىكند و قبل از ظهرها
لحاف دوزى مىكند مرحوم ميرزا خيلى ناراحت شدند هم مباحثه بودند هر دو شاگرد شيخ
بودند يك قراردادى آنهم خودشان نه، يك كسى را فرستادند خيلى عذر خواهى سيزده تومان
بردند براى ايشان و گفتند همه ماهه اين سيزده تومان و شما به درس و بحثتان برسيد
ايشان اول خيلى ناراحت شدند كه چرا ميرزا فهميد اين حرف مخفى بوده كى پخشش كرده
است ان وقت بعد فرمود نمىشود كه بگوئيم نه ميرزا فرمودند چشم امّا من در ماه سه
تومان هم خرجم نمىشود آن ده تومان براى چه آن ديگر مال ميرزا و طلبهها و آن سه
تومان را قبول مىكنم شهريه سه تومان براى خرج و مخارج زندگى لحاف دوزى مىكند
حالا كه ميرزا مىخواهد او را در رفاه بگذارد اين سه تومان بيشتر قبول نمىكند و مصباح
مىنويسد اين قدر طلبهگى را مىداند افتخار مىكند اگر افتخار نمىكرد كه
نمىتوانست مصباح بنويسد به قول حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند
اين صاحب جواهر كرامت كرده است خانههاى نجف را اگر شما بدانيد هم همين جور است
مرحوم آيت اللّه سيستانى توى نجف توى دو تا خانه نشسته است و هر كدام چهل، پنجاه
متر اصلاً توى نجف خانه دويست مترى نيست مرحوم آيت اللّه العظمى خويى، حكيم،
شاهرودى همهشان توى اين خانهها و اطاقهاى كوچك، مرحوم صاحب جواهر توى يكى از اين
خانهها اين دو تا اطاق داشته يك اطاق محل كارش بوده و يك اطاق هم مخصوص زن و بچهاش
و جواهر را توى اين اطاق نوشته توى درجه حرارت چهل، پنجاه درجه تابستان. به قول
حضرت امام سرداب كه نبود، سرداب توى زمان شيخ انصارى پيدا شد، توى همان اطاق به
قول ايشان بادبزن ايشان دو تا درب بود كه كوران مىشد يك در تو دالان باز مىشد يك
درب توى صحن خانه آن هم خانه 10، 20 مترى جواهر نوشت به قول حضرت امام كرامت كرد
كى مىتواند جواهر بنويسد كى مىتواند كرامت كند آن كه قدر طلبهگى را بداند ما
نمىدانيم لذا بى سواد در ميان ما طلبهها زياد است همه چيز مقدم شده بر درسمان
همه چيز مقدم شده بر مباحثه اصلاً مباحثه نداريم همه چيز مقدم شده بر مطالعه ما
معلوم مىشود صاحب جواهر ديگر تويش نيست معلوم است وقتى رفتيم توى ماديات ديگر
خيلى چيزها مىآيد جلو غيبتها، تهمتها، شايعه پراكنىها، حسرت خوردنها، حسادت
بازىها، ديگر يكى پس از ديگرى مىآيد. به قول حضرت امام صادق عليهالسلام «رحب الدنيا رأس كل خطيئه» خيال هم
نكنيد الان نيست نه چند وقت قبل يكى از علماى بزرگ اصفهان اين يك ميليون پيدا كرده
بود يك ماشينى داشت فروخته بودند يك ميليون مال اين شده بود اين آقا از نظر زندگى
خيلى پايين است و سهم امام هم قبول نمىكند الا شاذا به اندازه ضرورت حالا منظورم
اينجا است چون يك ميليون پيدا كرده بود و ديگر سهم امام نمىگرفت هر چه زن و
بچهاش مىگفتند ما در مضيقه هستيم مىگفت نه من متمول هستم ديگر سهم امام به من
نمىرسد هر چه من اصرار مىكردم كه من قبول مىكنم توابالى هستى من لاابالى من
قبول مىكنم مىگفت نه همان سيزده تومان آن آقا ده تومانش را بر مىگرداند خيال
نكنيد نيستيد نه الان هم هستند ولى حالا مرادم اينجا است كه ما حالا اين آيه
«اللّه الذى خلق سبع السموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن تعلموا» را
فراموش كرديم و رفتيم توى يك چيزهاى ديگر «هو الذى بعث فى الاميين رسولاً منهم
يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» را فراموش كرديم رفتيم توى يك
چيزهاى ديگر نه يك قدرى بالاتر نه اصلاً براعت و استهلال قرآن مىگويد كه قرآن اين
اول سوره بقره به عنوان براعت و استهلال است نمىدانم مطول خوانديد يا نه كه قاعده
خيلى مفصلى براى براعت و استهلال دارد كه ملا مغنى اين براعت و استهلال را خيلى
عالى توى خطبه مغنى آورده است مىخواسته بگويد من، من هستم راستى هم من بوده و اين
خطبه مىگويد كه تا آخر من چى مىخواهم بگويم خطبه خيلى عالى است اين براعت و
استهلال اين چهار پنج آيه اول قرآن براعت و استهلال است يعنى برنامه بيست و سه
ساله پيغمبر چى است زى ما طلبهها نقش خدا در جامعه چى است اينكه معلم است «اقراء
بسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقراء و بك الاكرم الذى بالقلم» آنجا كه مىخواهد بگويد
خلق عالم را اكرم نمىآورد آنجا كه مىخواهد بگويد علّم اكرم مىآورد اين خيلى
بالا است خدا اكرم است چرا؟ معلوم است اينها همه فراموش شده است هيچ كدام ما«من
الباب الى المحراب» اين جور فكر نمىكنيم امّا الحمدللّه از زمان امام صادق و امام باقر كه تشكيل حوزهها شده تا الان
الحمد للّه در ميان ما فراوان بوده كه افتخار براى جامعه بشريت افتخار براى
روحانيت كه همّ آنها غم آنها درس بوده بحث
بوده همّ آنها غم آنها تبليغ دين بوده همّ آنها غم آنها زى طلبه گى بوده است ديگر
مابقى هم شد يا نشد كه حتما هم مىشد مرحوم علامه مجلسى در اول بحار مىگويد خدا
وعده داده است كه «من حيث لا يحتسب» رزق طلبه را برساند امّا طلبه را قطعا مىرسد،
قطعا مىرسد البته تجمل گرائى نه زندگى چشم و هم چشمى نه امّا زندگى رفاهى حتما
مىرسد به تجربه اثبات شده مىرسد.
خدايا
به حق عظمتت و به حق اين نكتههاى دقيق در قرآنت روح معنويت و معنويت گرائى به همه
ما به جامعه ما مخصوصا به طلاب جوان ما عنايت فرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.