اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در
جلسه قبل عرض كردم كه كار ما طلبهها كار بزرگى است و شخصيت اجتماعى ما از نظر
دينى شخصيت بالائى است و به قول قرآن بهترين گفتهها، بهترين افراد، طلبهها هستند
«و من احسن قولاً ممن دعا الى اللّه و عمل صالحا» بهترين گفتهها بهترين افراد آن گفتهاى است
كه دعوت به خدا باشد دعوت به دين خدا باشد نگهدارى دين خدا باشد لذا قرآن، روايات،
روى ما طلبهها خيلى حساب كرده است حشام بن حكم وقتى وارد شد بر امام صادق يك
جوانى بود كه در روايات آن هنوز ريش در نياورده بود امّا يك جوان با عرضهاى، پر
كارى پر تلاشى بر دين، براى تشيع و صاحب برهان در برهان نقل مىكند اين كه جلسه پر
بود از بزرگان، از رؤسا قريش، بنى هاشم امام صادق بلند شدند و حشام را پهلوى
خودشان نشاندند اين پهلو نشاندن در ميان اعراب شايد حالا هم باشد خيلى احترام بود
در روايت دارد اين گران تمام شد بر پيرمردها بر رؤسا بر بنى هاشم بر سادات گران
تمام شد حالا نمىدانم اعتراض كردند يا نه امّا در روايات ظاهرا اعتراض نكردند
امام صادق توجه كردند كه اينها مىگويند چرا امام صادق جوابشان را اين جور دادند
«هذا ناصرنا باللسان» اين مبلغ است اين «ومن احسن قولا ممن دعاءلى اللّه» است بعد
هم امام صادق تمسك كردند به آيه شريفه«يرفع اللّه الذين آمنوا منكم والذين اوتو
العلم درجات» بعد امام صادق فرمودند كه قرآن ندارد «يرفع
اللّه الذى آمنوا منكم» و سادات ندارد «يرفع اللّه الذين آمنوا منكم» و پيرمردها
فرمودند «يرفع اللّه الذين آمنوا. منكم والذين اوتو العلم درجات» آن هم نه يك درجه
نه دو درجه بلكه درجات و نظير اين آيه نظير آن روايت در قرآن زياد است در روش و
منش پيغمبر اكرم ائمه طاهرين زياد است و مخصوصا در روايات ما يك احترام خاصى اسلام
براى طلبهها قائل است و از نظر عمل هم انصافا از زمانيكه طلبه گى پيدا شده است تا
الان يعنى از زمان امام باقر امام صادق خيلى كار كردند اين طلبهها اين اهل علم
تشيع وابسته به اينهاست و اگر اينها نبودند اگر ما طلبهها نبوديم قطعا تشيع نبود
اين اصحاب ائمه طاهرين خيلى زحمت كشيدند خيلى خون جگر خوردند زندانها رفتند
مصادره اموال شدند جان دادند بعدش هم زمان غيبت صغرى خيلى برايشان مشكل بود بعدش
هم تا الان براى اهل علم خيلى مشكل بوده است خيلى مشكل برايشان جلو آمده است امّا
بالاخره اين تشيع از نسلى به نسل ديگر تا الان به ما رسيده است و يكى از وظايف
سنگين ما كه خيلى هم سنگين است اين است كه امانتى كه از نسل گذشته از اهل علم به
ما رسيده منتقل كنيم به اهل علم به جوانهائى كه نسل آينده را تشكيل مىدهند
حوزههاى آينده را تشكيل مىدهند بنا براين همين طورى كه هفته گذشته مىگفتم ما از
نظر شخصيت اجتماعى خيلى والا هستيم خيلى، اين علم دين اسلام روى آن خيلى پا فشارى
دارد قرآن، روايات پيغمبر، اهل بيت عليهمالسلام دو سه چيز مىخواهد يكى تقوا، يكى
تهذيب نفس امّا از اينها مهمتر اعتقاد به كارمان و اين خيلى مهم است آدم معتقد به
كارش باشد خيلى مهم است اين شايد از همان تقوا با آن همه مرتبهاش، تهذيب نفس با
آن همه مرتبهاش براى ما طلبه ها مهمتر باشد اگر تقوا نباشد اين «و من احسن قولاً
ممن دعا الى اللّه» اين نيست براى اين كه آيه مىفرمايد «و عمل صالحا» «و من احسن
قولاً ممن دعا الى اللّه و عمل صالحا» يا آيه شريفه كه امام صادق بهش تمسك
مىكردند مىفرمايد «يرفع اللّه الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات»
تقوا، نه ديگر مشمول آن آيه شريفه است «مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها
كمثل الحمار» خيلى مثال بالائى است راستى كمر شكن است و
من نمىدانم آيا اين يك فحش است يا يك واقعيت و من خيال مىكنم فحش نباشد يك
واقعيت باشد اخبار است نه انشاء يعنى اگر چشم بصيرت باشد عالم بى عمل را بهش نگاه
بكنند مىبينند كه يك الاغ است يك بار كتاب بارش است من خيال مىكنم آيه معنايش
اين باشد ديگر حالا انشاء باشد خيلى تكان دهنده است اخبار هم باشد خيلى تكان دهنده
است لذا اين تقوا بايد باشد چكش كارمان است نمىشود كه بى تقوا باشيم همين طور
راجع به تهذيب نفس يك آخوند مكب على الدنيا رياست طلب، پول دوست و حسود، متكبر،
مغرور اين هم به اندازهاى پرت شده كه قرآن مىفرمايد «فمثله كمثل الكلب» آنجا مىگفت
«مثله كمثل الحمار» اينجا مىفرمايد «فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه
يلهث» تو جامعه جا باز كند ضرر مىكند تو جامعه جا باز نكند آن بد جنسى خودش را
مىكند كتاب، عليه اسلام مىنويسد حرفهاى نامربوط عليه اسلام مىگويد و اين هم
همين طور من نمىدانم اين آيات شريفه فحش است يا اخبار يا انشاء «مثله كمثل الكلب»
خدا فحش داده است انشائ كرده است مثل سگ است يا نه قرآن يك واقعيت را دارد مىگويد
يعنى عالم مكب على الدنيا را اگر بهش نگاه كنند مىبينند سگ است سگ هار، خوب معلوم
است اين دو چيز بايد براى ما طلبهها باشد بايد متقى باشد مهذب باشيم البته خيلى
هم مشكل است همين طورى كه ملا شدن خيلى مشكل است ما ملا نشوييم كه يك غوره شيرين و
ترش هستيم خدا رحمت كند پدر من، با رها به من مىگفت كه فلانى ملا شو، حالا كه طلبه شدى ملا شو و الا غوره شيرين و ترش هستى
بعد مىگفتند به من اگر غوره غوره باشد آب غوره مىگيرند خيلى نتيجه دارد نتايجى
دارد اگر هم انگور باشد خيلى مفيد است امّا اين غوره شيرين و ترش است كه ثقل صدر
مىآورد آدم را مىكشد به هيچ دردى نمىخورد نه آب غوره مىشود گرفت نه شيره
مىشود خورد خيلى حرف خوبى است آدم ملا نشود خيلى ضرر دارد ديروز تو يك روزنامهاى
ديدم يكى از همين بى ملائىها خدا نكند به قول حضرت امام مىفرمود خدا نكند يك
عمامه به سر ملا نباشد و يك وجهه اجتماعى پيدا كند يا ملا باشد وجهه اجتماعى پيدا
كند متقى نباشد ديدم يك آقا صحبت كرده است اين كه آيا دين براى انسان يا انسان
براى دين بعد گفته است اگر كسى بگويد كه انسان براى دين يك جهنمى براى همه درست
مىكند دين مثل هنر است دين مثل علم است دين براى انسان يك وقت مىرسد به اين جاها
كه اين قدر خرفتى امام حسين عليهالسلام
خيلى عزيز است پيش خدا امّا حاضر است فداى دين بشود «ان كان دين جدى نه مستقيم الا
بقتلى فياسيوف خدينى» همه چيز فداى دين اين همه كشته 84 جنگ پيغمبر براى دين. هشت
سال جنگ ما كرديم براى چى رئيسمان مرتب مىگفت كه براى دين ما انقلاب كرديم براى
اسلام. انقلاب نكرديم براى چهار تا افراد رذلى بيايند بر ما حكومت مىكنند اين
بازيها را در مىآورند يا اين كه دنياى ما آباد بشود. براى دين اگر آدم ملا نباشد
همين حرفها چند روز قبل با يكى از همينها با كمال شهامت، صراحت كه خود من شنيدم
مىگفت كه اميرالمومنين عليهالسلام حكومت
نداشت الا آن پنج ساله آخر براى اين كه حكومت را مردم بايد بهش بدهند مردم بهش
ندادند بنابراين حاكم نبود اميرالمومنين نبود اميرالمومنين آن پنج سال آخر بود
اصلاً همه اين داد و فريادها روى همين است كه سقيفه بنى ساعده مىگويد كه على
اميرالمومنين نيست ما ابى بكر را اميرالمومنين كرديم و ما مىگوئيم نه ، خدا على
را اميرالمومنين كرده است تا روز قيامت هم اميرالمومنين است «من كنت مولاه فهذا
على مولاه» پيغمبر از طرف خدا، مردم كى هستند كه بخواهند على را اميرالمومنين كنند
وقتى بى سواد شديم ديگر از اين حرفها زياد است و حالا يك آدم نميدانم جوجه فكلى
اين حرفها را بزند آدم چيزيش نمىشود براى اينكه آن نمىفهمد اصلاً وارد نيست.
اصلاً چه صيغهاى است نميدانم امّا يك دفعه خود ما عمامه به سرها خوب خيلى سخت است
شنيدن آن شنيدن آن خيلى مشكل است حالا نتيجه مىگيرم از كجا سرچشمه مىگيرد خدا
نكند يكى از ما وجهه اجتماعى پيدا كنيم سواد نداشته باشيم لذا بايد ملا باشيم ملا،
و بايد درس بخوانيم ملا شدن هم مشكل است خيلى مشكل است ملا شدن مشكل متقى شدن از
آن مشكلتر امّا ما بايد متقى باشيم اگر زبان ما ول باشد همينها را مىگوئيم اگر
چشم ما گوش ما غرائز ما ول باشد كليد نداشته باشد همين مفاسدى كه جلو آمده است
مىآيد بايد متقى باشيم بايد ملكه تقوا مارا كنترل بكند حسابى كنترل بشويم اين
مشكلتر از آن ملا شدن است راستى ملا شدن خيلى
مشكل است من هيچ فراموش نمىكنم بعضى اوقات حضرت امام به من مىگفتند كه
ملا شدن مشكل است در يك بحثى مىگفتند من هشت ساعت روى اين بحث مطالعه كردم امّا
متقى شدن از اين مشكلتر است ديگر بخواهيم مهذب هم بشويم به قول مرحوم محقق همدانى
آخوند ملا حسين على مثل اينكه با دست بخواهيم چاه بكنيم با ناخن بخواهيم چاه بكنيم
امّا نمىشود كه ما متقى نباشيم ما اگر پول دوست شديم ناگهان به جاهاى بدى مىرسيم
بد، براى خاطر پول منكر امامت مىشويم براى رياست منكر امامت مىشويم شما خيال
نكنيد كه حالا ابو حمزه بطائنى على بن حمزه بطائنى براى يازده هزار دينار كه پيشش
بود حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام از دنيا رفت منكر امامت حضرت رضا عليهالسلام
شد در حالى كه حضرت موسى بن جعفر عليهالسلاماصلاً روايات ما بيش از ده هزار روايت
داريم راحع به ائمه طاهرين عليهمالسلام يك روايت و دو روايت و صد روايت كه نيست
من يك وقت بررسى مىكردم ديدم بيش از شش هزار روايت از سنى و شيعه راجع به ائمه طاهرين
داريم بچه بازى كه نيست دين شيعه دين فولادى است دين سنى كه نيست كه بخواهد با
قياس استحسان و چهار تا تو سقيفه بنى ساعده جمع بشودند و عمر و ابى بكر درست بكنند
اينها نيست فولاد است از هر فولادى پايهها محكمتر است على بن حمزه بطائنى اينها
را نمىداند چرا. امّا خدا نكند آدم پول دوست بشود ان وقت حالا منكر امامت موسى بن
جعفر. منكر حضرت رضا. حالا هم مىرسد به اينجا مىگويد كه اميرالمومنين امام نبود
كى امام شد وقتى مردم جمع شدند باهاش بيعت كردند. خدا نكند انسان رياست طلب بشود رياست
او را گول بزند مغرور بشود به قول حضرت امام مىگويد چشمش را هم بگذارد و دهانش را
باز كند هر چه بيايد مىگويد حالا ايشان گفتند چشمش را هم مىگذارد و دهانش را باز
مىكند ما مىگوئيم عقلش را زير پا مىگذارد و دهانش را باز مىكند و هر چه
مىخواهد مىگويد بايد ملا بشود بايد متقى بشود بايد مهذب بشود والا مىرسد به
اينجا كه الان مىخواهيم بهتون بگوييم اين است كه علاوه بر اينها شايد مهمتر از
اينها اين است كه بايد عقيده به خودمان داشته باشيم و اين از بين رفته است در نهج
البلاغه مولا اميرالمومنين مىفرمايد «كفى بالمرء جهلاً ان لا يعرف قدره» چه روايت
خوبى است راستى يعنى گفتههاى اميرالمومنين
عليهالسلام راستى مثل اميرالمومنين است اصلاً اين روايت را اين كلمات را
تشبيه به دُرّ كردن خيلى غلط است يك كسى امد خدمت امام صادق عليهالسلام امام صادق يك روايت برايش خواندند
اين قدر ما است يك روايت برايش خواندند اين خيلى نشاط پيدا كرد گفت يابن رسول
اللّه هذه در امام صادق تبسم كردند يعنى بهش خنديدند فرمودند «هل الدر الا الحجر»
چه طور تو كلام من را به در تشبيه مىكنى خوب يك در يك تكه سنگ است الا اين كه آن
يك سنگ معدنى است سنگ كم ياب است قيمت پيدا كرده است «هل الدر الا الحجر» كلمات من
را كه نمىشود تشبيه به در كرد اين كار ما را اين روش ما را تبليغ ما را كه
نمىشود تشبيه به در كرد تشبيه به دنيا كرد اين جمله اميرالمومنين راستى بگوئيم كه
همين مقدار از على عليهالسلام است و الا
بگوئيم در است معلوم است جسارت است «كفى بالمرء ان لا يعرف قدره» بس است بهش
بگوئيم جاهل ولو مجتهد باشد اين كه قدر خودش را نداند و ما انصافا قدر خودمان را
نمىدانيم از همين جهت هم مثل يك كودكى كه در گرانبها از تو خانه شان برداشته آمده
بيرون گلوبند مادرش را آورده بيرون مىفروشد به يك خرما مىفروشد به يك آجيل خوب
نمىداند ديگر خيال مىكند كار خوبى هم كرده است تازه خيال مىكند سود خوبى هم شده
جلسه كه مقدس است خيلى مقدس است اينها قدر خودتان بدانيد خيلى كم است، خيلى كم است
يك كسى از كارش راضى باشد صد در صد از كارش صبح به صبح تسبيح را در دست بگيرد صد
مرتبه بگويد الحمدللّه رب العالمين طلبه هستم تا حالا گقتيد الحمدللّه رب
العالمين طلبه شدم خيلى كم است خيلى كم است در حالى كه خوب حالا هر كاره بوديم هر
كارى بوديم آيا طلبه گى بهتر است يا آن. ولى معمولاً ما قدر خودمان را نمىدانيم
معمولاً ماشخصيت اجتماعى دينمان را نمىدانيم لذا مشكلها ما را زمين مىزند غر غر
و نق نق و غيبتها و تهمتها و بد بينىها از همين جا سرچشمه مىگيرد. از كارمان
ناراضى باشيم ديگر العياذ باللّه كارمان را بفروشيم به يك پولى به يك حرفى به يك چيزى
رياستى همان است كه در گرانبها را به يك خرما مىفروشد و اين رضايت از كارمان،
خوشحالى از كارمان الحمدللّه طلبه هستم الحمدللّه مىتوانم منبر بروم الحمدللّه
مىتوانم براى مردم حرف بزنم الحمدللّه اين شخصيت اجتماعى مىتوانم مردم را به يك
جائى برسانم الحمدللّه رب العالمين بالاترين ثوابها مال من است اين «من احياها
فكانما احى الناس جميعا» اين خيلى مقام استها امام صادق عليهالسلام مىفرمايد طلبه. اگر ما بتوانيم يك
دختر منحرف را بد حجاب را فكلى را يك دختر حسابى اش كنيم چادرى اش بكنيم يك پسر بى
نماز را نمازىاش بكنيم يك كسى كه بد بين است به دين بد بين است به روحانيت را با
علممان او را بسازيم اين ثوابش اين نيست
كه يكى را زنده كنيم يك ميليون زنده كنيم «من احياها فكانما احى الناس جميعا» اين
قدر ما است حالا كدامتان اين جور قد رخودتان را مىدانيد بعضى ديگر ماها بگوئيم
بعض كم است امّا آن منبرمان را اين قدر كه
روى پولش حساب بكنيم روى تبليغ دينش حساب نمىكنيم و اين خيلى نقص است نقص خيلى
بالا است انصافا از همين جهت هم به واسطه يك مشكل از ميدان در مىرويم و الا اگر
قد رخودمان را بدانيم چرا از ميدان بايد در برويم چرا مشكل بايد ما را زمين بزند ما
در زمان طلبهگىمان همهمان خيلى مشكل داشتيم خيلى. خدا درجاتشان عالى است
عالىتر بكند مرحوم آقاى زنجانى آية اللّه خيلى بالا بود از نظر علم و عمل در
حالى كه از مراجع نبود امّا از مراجع واقعى بود از نظر علم و عمل همه ايشان را
قبول داشتند به علم تقوا ايشان اجاره نشين بود اول بعد يك خانهاى پيدا كردند يعنى
پيدا كردند برايشان خريدند مىگفتند صاحب منزل به من مىگفت اين آفتابه را پر نكن
مستراح ببر هم حوض را خالى مىكنى هم مستراح را پر مىكنى ما اين جورى زندگى كرديم
همه مان. يكى دو تا نه همه مان. امّا مشكل ما را زمين نمىزد درسمان، بحثمان،
مباحثه مان، نشاطمان، محبت خانوادگى مان همش عالى بود عالى. و همين مرحوم آقاى
زنجانى من بارها مىديدم بارها در آخر عمر كه ديگر مثلاً از مراجع شده بودند
پولدار شده بودند تركها بهشان اهميت مىدادند خيلى من خودم بارها مىيدم كه ايشان
چون كه يك مقدارى ديرتر نماز مىخواندند تو حرم مطهر اول آقاى نجفى مىخواندند بعد
آقاى گلپايگانى بعد ايشان لذا قدرى ديرتر مىخواندند ايشان همان اول اذان صبح
مىآمد حمام و خودشان كيسه خودشان را مىكشيدند خودشان ليف خودشان را مىزد بعد هم
مثل يك آدم معمولى مىآمد همان لنگها را مىگرفت به خودشان و از حمام مىآمدند
بيرون و مىرقتند توى حرم هزار نفر بيشتر به ايشان اقتدا مىكردند هزار نفر طلبه
چه برسد غير طلبه و ما اين جورها بوديم ديگر يعنى پول يك دلاك را نداشتيم بارها يك
حمامى پيدا مىكرديم آشنا باشد نسيه بده محتلم مىشد پول نداشت نمىتوانست برود
خوب يك حمامى را رو كند كه نسيه بهش بده و امثال اينها، امثال اينها زياد بود مقام
معظم رهبرى خيلى وضعش بد بود خيلى ايشان به من مىگفتند دو روز هيچ چيز گيرم نيامد
و ديدم چه كار بكنم دلم هم نمىخواست به كسى رو بزنم و ديگر بعد از دو روز آمدم به
هم حجره گفتم كه گفتش هيچى. لذا رفتم پائين يكى از رفقاى تهرانى رسيد و بهش گفتم
كه پول ندارى قرض بدهى خوب آن قدرى پول در آوردو پول داد به من با اين رفيقمان
رفتيم تو على نقلى يك ديزى خوب خورديم خيلى مزه كرد بابايش هم همين طور بود مقام
معظم رهبرى را در حاليكه پدر ايشان از علماى بزرگ مشهد بود مىگفتند مهمان داشتيم
يك خورشتى بود يك برنجى در وسط خورش كم آمد پدر من به من گفت آقا سيد على پاشو برو
خورش بياور رفتم مادر گفت نيست خورش نداريم همين بود كه آورد آن هى داد مىزد گفت
خورش را بياور من هم نمىتوانستم بروم و آن آقاى بالائى نمىدانم مشهدشان خودش هم
همين طور ما بقيمان همين طور خيلى زندگى برايمان سخت بود خيلى آقاى مشكينى
مىگفتند من بعضى اوقات دو سه روز گرسنه مىماندم لذا اين آقاى ميانجى هم اين آيات
بزرگ راستى مثل آقاى مشكينى حالا يك افتخار است براى حوزه يا مرحوم آية اللّه
ميانجى كه تازه از دنيا رفتهاند يكى از افتخارهاى بزرگ بودند مىگفتند كه دو سه
روز چيزى گيرم نمىآمد لذا يك تركى بود نسيه مىداد يك قدرى خرما گرفتم گاهى يك
دانه خرما مىانداختم تو دهنم براى اينكه سدر مقى بشود اين جورى منبر هم آن وقتها
نبود آن وقت هم كه منبر پيدا مىشد آن هم خيلى سخت بود خيلى سخت بود آقاى رفسنجانى
يك وقت آمده بودند صحبت بكنند در قم مىگفت كه ما اين ده به آن ده راهمان
نمىدادند به آن ده راهمان نمىدادند و مىگفتيم روضه خوانى مىگفتند نمىخواهيم
اگر مىخواستيم نرويم گير بوديم مىخواستيم برويم اين جورى بوديم همه مان اين جورى
امّا، خوب ملا حسابى از آن ملاهاى خوب خوب. اين ذخايرى كه الان در قم است اينها از
همين جا پيدا شده است همهاش بر مىگردد به اين كه اعتقاد به كارش اعتقاد به روش و
منشش هر مشكلى را آسان مىكند و اين كه ملاكم هست يا درس و بحث شكسته بسته است و
اين كه حال مطالعه نيست يا اين كه همه چيز مقدم بر درس است از اين جا سر چشمه
مىگيرد كه اعتقاد به كارمان «هذا ناصرنا باللسان» امام صادق عليهالسلام فراموش شده است و من تقاضا دارم
ازتان اولاً ملا بشويد بايد درس خواند آقا بعضى اوقات اين منبرىها يك چيزهائى روى
منبر مىگويند آدم مات مىشود چه جور يك بچه شيعه مىتواند اين غلطها را بكند
مىگويد ديگر از آن طرفش ديروز يكى آمده بود پيش من و مىگفت كه يك امام جماعت تو
اصفهان است اين امام جماعت گفته خدا لعنت كند كسى كه مىگويد وحدت بين شيعه و سنى
بايد اختلاف بين شيعه و سنى باشد گفتم اين امام صادق را لعن كرده است العاذ باللّه
براى اينكه امام صادق عليهالسلام روايات
فراوان هست همين وسائل نقل كرده است مىفرمود برويد نماز سنىها براى وحدت براى
اينكه پشت سر سنىها نماز خواندن ثوابش مثل نماز خواندن پشت سر پيغمبر است وقتى
آدم بى سواد شد ديگر اين كارها را مىكند ان وقت مىخواهد دهن كجى كند به انقلاب،
به حضرت امام لعن مىكند. آن هم روى منبر در ميان مردم. خدا لعنت كند آن كسى كه
مىگويد وحدت خدا لعنت كند نفهميدگى ما را، خدا لعنت كند بيچارگى ما را، خدا لعنت
كند اين كه به نام ولايت ما چه ضررهائى به ولايت به اسلام مىزنيم وقتى آدم ملا نباشد
وقتى زبانش ول باشد همينها ازش در مىآيد وقتى اعتقاد به طلبه گى نباشد همين
چيزها ازش در مىآيد اين بحث ناقص است اجازه بدهيد در موردش حرف بزنم. خدايا به
امام صادق عليهالسلام و آن مقام شامخش و آن رئيس حوزهها آن رئيس تشيع خدايا حال
توجه حال اعتقاد به كارمان حال توجه به اين كه اسلام وابسته به ما است به ما، به
جوانهاى ما مخصوصا به جوانهاى طلبه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.