جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: نفس امّاره
    موضوع درس:
    شماره درس: 192
    تاريخ درس: ۱۳۸۱/۶/۶

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    انسان شياطين فراوانى بر او مسلط هستند يا لااقل با او جنگ دارند با او مى‏جنگند و اول شيطانى كه مهم‏ترين شيطانها است به قول پيغمبر اكرم دشمن ترين دشمن‏ها است نفس اماره است به قول پيغمبر اكرم «اعدا عدوك نفسك التى بين جنبيك» و اين دشمن، دشمن سرسختى است اين بعد حيوانى انسان اگر مواظبش نباشيم اگر مهارش نكنيم بدتر از سيل و زلزله است اگر براى يك ملتى بيايد و حضرت يوسف در حالى كه نمره بيست آورده بارها مى‏گويد «ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى» [1] مى‏گويد «و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن واكن من الجاهلين» در حالى كه اين قضايا حضرت يوسف افتخار براى بشريت شد استاد ما علامه طباطبائى رضوان اللّه‏ تعالى عليه مى‏فرمودند بيست و چهار زمينه براى گناه يوسف جلو آمد كه اگر يكى از آن بيست و چهار زمينه براى يك مردى جلو بيايد بعيد است كه بتواند گناه نكند امّا يوسف هر بيست و چهار زمينه را پشت سر گذاشت، گذاشت و «رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه» [2] هم گفت امّا همين يوسف با اين عظمتش مى‏فرمايد كه خدا بايد كمك كند و الا نفس اماره چيزى نيست كه انسان بتواند ساده از دست او نجات پيدا كند «و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين» «ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى» خدا بايد كمك كند و الا انسان خودش بتواند از نفس اماره نجات پيدا كند خيلى مشكل است و اين نفس مُلاّ هم هست عجيب است و علاوه بر اينكه الهام از شيطان دارد طرفدار مثل ابليس كه يك ملا شيطان حسابى است دارد خودش هم خوب بلد است چه بكند هر كسى را رنگى به يكى وا مى‏دارد زنا بدهد به يك كسى هم وا دارد غيبت كند به يك كسى وا مى‏دارد ربا بخورد به يك كسى دزد بكند به آن ربا خور نمى‏گويد دزدى بكن براى اينكه از آن راه تيغش نمى‏برد و هر كسى را راهى روايت هم روايت داريم كه راجع به شيطان حضرت موسى ديد يك كلاه رنگ و وارنگى سرش است پرسيد كه اين كلاه رنگارنگ چيست گفت به واسطه هر رنگى كسى را از بين مى‏برم كه نظير اين يك خواب صادقى هم ديده است در زمان مرحوم سيد رضى صاحب نهج البلاغه كه شيطان را در خواب ديدند يك دسته طناب رنگارنگ پرسيد اينها چرا رنگ وا رنگ است گفت هر كسى را به طناب رنگى. طناب من كو گفت تو و امثال تو طناب نمى‏خواهيد جلو جلو مى‏دويد طنابها مال طلبه‏ها مال علما، مال متقى‏ها، مال مؤمنين گفت زنجيرى داشت كه گفت اين مال سيد رضى است رفتم سه مرتبه زنجيرش كردم پاره كرد كه آمد به سيد رضى گفت گفت بله ديشب نزديك بود توى چاه بيفتم و اينكه چراغ متعدد نداشتم زنم درد زائيدن گرفت اگر چراغ براى او مى‏بردند من لنگ مى‏شدم اگر براى من مى‏گذاشتند آنها لنگ مى‏شدند و بالاخره خواستم چراغ را متعدد كنم عقلم نگذاشت دينم نگذاشت بالاخره دفعه اول و دوم و سوم و رسيد كار به اينجا كه هر وقت او درد داشت چراغ را براى او مى‏بردند وقتى دردش ساكت مى‏شد چراغ را براى مطالعه من مى‏آوردند بالاخره هم من مطالعه كردم و هم زنم زائيد الحمدللّه‏ چراغ متعدد هم توى خانه نيامد بارك اللّه‏ به اين زنها نمى‏شود گفت بارك اللّه‏ به سيد رضى بالاتر از اينها است امّا بارك اللّه‏ به اين زنها و على كل حال اين نفس اماره هر كسى را جورى هر كسى را راهى و خدا بايد كمك بكند نماز اول وقت نماز شب بايد كمك بكند تقوا آنهم تقواى ملكه‏اى او بايد كمك بكند و الا انسان بتواند از اين دشمن نجات پيدا بكند خيلى مشكل است بله اين را هم بايد توجه داشته باشيم كه اگر راستى مهارش بكنيم براق مى‏شود عروج مى‏كنيم مى‏رسيم به يك جائى كه به جز خدا نداند به درد مى‏خورد خيلى مثل سيل است يك دفعه مهارش مى‏كنند و اصلاً خرابى ندارد يك دفعه هم مهارش نمى‏كنند ناگهان يك شهرى را نابود مى‏كند مثل يك اسب چموش است رهايش بكنند آدم مى‏كشد دهنه‏اش مى‏كنند سوارى مى‏دهد يك افتخار است يك افتخار مى‏شود براى صاحبش اگر بتوانيم اين بعد حيوانى را به نام جسم به نام نفس اين را مهار كنيم در حالى كه ارضاء مى‏كنيم حال افراط گرى را ازش بگيريم و بالاخره مهارش كنيم مى‏شود مركب وقتى مركب ما شد مى‏شود براق وقتى براق شد مى‏رسد به آنجا كه عالم فنا عالم لقاء هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نيست جز خدا ديگر مى‏رسد به اين جا «الذين قالو ربنا اللّه‏ ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه» [3] به جاى اينكه اين جستجوى ملك بكند ملك جستجوى اين مى‏كند به جاى اين كه التماس به ملك بكند ملك افتخار خادمى اين را مى‏كند «الا تخافوا ولا تحزنوا وا بشروا بالجنة التى كنتم توعدون نحن اوليائكم فى الحياة الدنيا و فى الاخره» بعضى از مسنرين كه گفته‏اند آيه مربوط به آخرت است مربوط به دم مرگ است اين على الظاهر اين جورى‏ها نيست نه راستى انسان استخدام ملك بكند كار آسانى است برايش اگر بتواند اين نفس را براق بكند بتواند اين نفس اماره مركب بشود ديگر استخدام ملك برايش يك چيز عادى است ديگر همان است كه مى‏رسد به آنجا كه طى الارض دارند طى اللسان دارند و چيزهاى كه بزرگان داشتند و دارند و آمديم در اين دنيا براى همين آمديم در اين دنيا كه پرواز بكنيم گاهى انسان ميخكوب در زمين مى‏شود ديگر نمى‏شود پرواز كند آمديم براى پرواز خدا ما را آورده براى پرواز «ولو شئنا لرفعناه» امّا «و لكنه اخلدالى الارض» [4] گاهى صفات رذيله، نفس اماره اين دنيا ما را ميخكوب مى‏كند در زمين معلوم است ديگر پرنده هر چه قوى اگر دو بالش بسته باشد يا دو پايش روى زمين بسته باشد ديگر نمى‏شود پرواز كند نمى‏تواند پرواز كند «ولو شئنا لرفعناه و لكنه اخلدالى الارض» گاهى هوى و هوس گاهى دنيا انسان را راستى ميخكوب مى‏كند اين ديگر «فليس من اللّه‏ فى شى» يك روايتى است اين روايت را مرحوم جامع السادات نسبت مى‏دهند به امام سجاد مرحوم صاحب تحف العقول نسبت مى‏دهد به امام حسين  عليه‏السلام و مرحوم صاحب لقاء اللّه‏ مرحوم آقاى ملكى نسبت مى‏دهد به امام صادق  عليه‏السلام و شايد هم سه تا روايت باشد هر سه فرموده باشند ما داريم يك رواياتى كه اين روايات را پيغمبر اكرم فرمودند بعد همان محتوى را اميرالمومنين  عليه‏السلام با لفظى فرمودند همين جور از ائمه طاهرين  عليهم‏السلام محتوى آمده است گاهى با لفظ گاهى با لفظ ديگر و شايد اين سه بزرگوار كه اين سه روايت را نقل كرده‏اند از سه بزرگوار اشتباهى در كار نبوده اينها راستى هم امام صادق  عليه‏السلام فرمودند هم امام سجاد  عليه‏السلام هم امام حسين عليه‏السلام هم اصلش مال امام حسين  عليه‏السلام است روايت عجيبى است مى‏فرمايد «من اصبح و كان همه الدنيا فليس من اللّه‏ فى شى‏ء و الزمه اللّه‏ قلبه اربع خصال» اگر كسى اين را ميخكوب روى زمين بكنند دلش را دنيا برده باشد حالا فرق هم نميكند ولو دنياى حلال اگر دنيا آدم را ببرد ميخكوبش بكند ولو دنياى حلال اين ديگر نمى‏تواند پرواز كند نمى‏شود گاهى مرغ خانگى است و صاحبش حق دارد او را ميخكوب بكند نمى‏تواند پرواز كند گاهى هم يك پرنده بيچاره‏اى است كه غصبا گرفته شده و ميخكوب شده و نمى‏تواند پرواز كند اينها ديگر فرق هم نمى‏كند ديگر اگر دنيا دل انسان را ببرد حلالش باشد حرامش باشد ديگر اين پرواز نيست بر روى زمين است اول مصيبتش اين است «فليس من اللّه‏ فى شى‏ء» ديگر خدا اعتنا به اين ندارد براى اينكه خدا اين را خلقش كرده به خدا برسد پرواز كند از يقظه به توبه از توبه به تقوا از تقوا به تخليه از تخليه به تحليه به تجليه به لقاء به قول حضرت امام تازه اول كار خلق شده براى اين حالا نه وارد منزل نشود اصلاً بى راهه اصلاً دنيا او را بگيرد بدون اين كه وارد منزل بشود هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم باز اين ادعا خيلى بالا است خيلى‏ها اصلاً مثل من وارد كوچه نشدند وارد منزل نشدند معلوم است مرحوم آقاى ملكى در لقاء اللّه‏ وقتى روايت به اينجا مى‏رسد اگر هيچ چيزى نداشتيم فقط همين جمله «فليس من اللّه‏ فى شى‏ء» بس بود كه مصيبت خيلى بزرگ باشد كه خدا بگويد بنده‏ام به تو اعتماد ندارم چون كه دنيا پرستى دلت را دنيا برده ميخكوبت كرده روى زمين ديگر من اعتنا به تو ندارم معلوم هم هست دلى كه فقط دنيا باشد ديگر معنا ندارد كه، كه خدا در اين دل بيايد خانه خدا بشود به قول عوام كپه گل مى‏شود كپه دنيا مى‏شود ديگر چه جور مى‏شود خانه خدا بشود بعد هم مى‏فرمايد «و الزمه اللّه‏ قلبه اربع خصال» چهار چيز در دلش پيدا مى‏شود يعنى وقتى نور خدا نباشد وقتى خانه خدا نباشد چهار چيز در دل پيدا مى‏شود ملازم دل اين مى‏شود چهار چيز يك «همٌ لا ينقطع ابدا» يك دل پر از غم و غصه، يك دل پر از نگرانى، يك دل پر از اضطراب خاطر مثل دل خيلى هامان نمى‏داند چرا دلش پر از غصه است چرا پر از نگرانى است پر از اضطرا ب پر از بى نشاطى اين يك، دو «و فقرا لا يبلغ غناه ابدا» اين دل محتاج مى‏شود حالا ممكن است يك دنيا هم داشته باشد امّا باز هم محتاج است به قول حضرت امام در اين رسانه‏هاى گروهى اين اواخر عمر مى‏فرمودند توى درس‏هاى اخلاقشان به ما سفارش مى‏كردند مى‏گفتند اگر انسان دنيا پرست شد اگر اين كره زمين را گرفت فكر اين است كره ديگر را بگيرد اصلاً انسان حد يقف ندارد راجع به رزاقيت همين است راجع به فضائل هم همين است فقير است كى غنى است آن كه خدا را دارد كى غنى است آنكه گم شده خود را پيدا كرد كى غنى است آنكه راستى يابيد خدا را نظير آدم تشنه كه يابيد تشنگى را اين سير است اين «الا بذكر اللّه‏ تطمئن القلوب» اين ديگر يك قلب مطمئن منهاى غم و غصه منهاى اضطراب خاطر منهاى نگرانى يك دنيا اطمينان يك دنيا سكونت براى اين كه گمشده را يابيده است سه «و شغل لا يفرغ عنه ابدا» اين دل ديگر مشغول است از مشغولى هم فارغ نمى‏شود تا بميرد آن هم مشغول به يك چيزهائى به قول قرآن شريف راجع به دنيا مى‏گويد اين دنيا لهو و لعب يك بازيچه گاهى مشغول به خوردن است گاهى مشغول به شهوت است چه حرام چه حلال گاهى مشغول به تجارت است گاهى هم ما طلبه‏ها اگر درسمان رنگ نداشته باشد مشغول به انقلت قلت است فرق نمى‏كند ديگر انقلت قلت اگر خدا در او باشد خيلى بالا اگر برسيم به آنجا كه جيره خوار امام زمان باشيم خيلى بالا و الا اگر نه آنها مقدم بر ما هستند حضرت امام بارها به ما نصيحت مى‏كردند مى‏گفتند اگر بنا است دنيا باشد خوروچوف خيلى بالاتر از ما است براى اين كه او در صدد دنيا گرفتن است تو در صد يك چيز جزئى گرفتن هستى ايشان مى‏گفتند سر يك منبر با هم بحث داشته باشيد اگر راستى خدا نباشد آن تاجر با يك تلفن يك ميليون دو ميليون در مى‏آورد خيلى بهتر از ما است كه بخواهيم به واسطه دنيا دلمان مشغول باشد و اگر با خدا مشغول نشديم يك دفعه راستى با خدا مشغول است مى‏رسد به اين جا قرآن مى‏فرمايد كه بعضى از مردم اينها «تتجا فى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون»[5] يك افرادى هستند خواب نمى‏تواند مشغول كند پشت پا مى‏زند به رختخواب مى‏ايستند در دو دل با خدا گاهى صفت جمال خدا گاهى صفت جلال خدا بر دل اينها حكم‏فرما مى‏شود آن وقت قرآن مى‏گويد اينها هيچ كس نمى‏داند درك نمى‏تواند بكند كه آن وقت چه لذتى دارند اين «فلا تعلم نفس» را مفسرين معنى كرده‏اند يعنى بهشت نه بهشت اين دل شب است دل شب اين از بهشت خيلى بالاتر است حضرت مريم مرد توى بيابان هم مرد پسرش هم رفته بود علف بيابان تهيه كند براى افطارش روزه هم بود نه شوهر داشت نه زندگى نه خانه داشت نه غذا هيچ چيزى نداشت در به در بيابانها مرد وقتى حضرت عيسى آمد بيدارش كرد گفت مادر مى‏خواهى بر گردى به اين دنيا گفت بله مى‏خواهم گفت براى چى گفت رابطه با خدا در دل شب حضرت مريم وقتى مرد ديگر بهشت كه نيست بهشت عالى، بهشت عدن، بهشت رضوان، عند اللّه‏ مريم عنداللّه‏ دارد ديگر امّا همين مى‏گويد مى‏خواهم برگردم نماز شب آن هم در شبهاى سرد، وضو گرفتن در شبهاى سرد، روزه گرفتن در روزهاى گرم خوب اين مشغول نيست و امّا اگر مشغول شد ديگر مثل كرم ابريشم هى مى‏تند به خود خلاصى هم ندارد نمى‏شود يك وقتى انسان سير از دنيا بشود «يشيب ابن  آدم و يشب فيه خصلتان الحرص و طول الامل» و چهارم چيزى كه در اين
    روايت آمده «و املاً لا يبلغ منتهاه ابدا» يك آمال و آرزوى مربوط به دنيا بر دلش حكم‏فرما مى‏شود «يشيب ابن آدم و يشب فيه خصلتان الحرص و طول الامل» آدم مى‏بيند كه بعضى‏ها چه طول امل و يك جمله‏اى نقل مى‏كنند و اگر بخواهيد مصاديقش را اميدوارم توى شماها نباشد امّا اگر بخواهيد مصداق در ميان مردم مى‏توانيد پيدا كنيد مى‏گويند هارون الرشيد گفت كه مرحوم نراقى در معراج السعادة نقل مى‏كند هارون الرشيد گفت من يكى از صحابى‏هاى مى‏خواهم و بالاخره يكى از صحابى‏ها از رسول اللّه‏ پيدا كردند از بس پير بود توى يك سبد گذاشتند آوردند پيش هارون هارون گفت كه خودت از پيغمبر چيزى شنيدى گفت آرى «يشيب ابن آدم و يشيب فيه خصلتان الحرص و طول الامل» گفت كه هزار دينار بهش بدهيد يك كيسه پر از طلا گذاشتند روى سبدش وقتى كه توى پله‏ها داشت مى‏آمد پائين گفت من را برگردانيد با هارون كار دارم خيال كردند روايت ديگر به يادش آمد پيش هارون گفت اين چيزى كه به من دادى هر سال مى‏دهى يا اين كه همين امسال فقط بود گفت نه «يشيب ابن آدم و يشب فيه خصلتان الحرص و طول الامل» هر سال بهت مى‏دهم مى‏گويند كه از توى خانه هارون بيرون نيامده بود مرد ديگر به اين كيسه پول هم نرسيد پير است امّا آمال و آرزوى جوان زنده چرا چرا اين آمال و آرزو خدا نيست براى خاطر اين كه ميخكوب شده روى زمين چى ميخكوبش كرده دنيا كدام دنيا چه حلالش چه حرامش فرق نمى‏كند وقتى غير خدا شد ديگر تاريك است ديگر ميخ است ديگر سيخ است آدم را بدبخت مى‏كند ادم را بيچاره مى‏كند و بالاخره ديگر نمى‏تواند حركت كند براق ندارد براق او بدبخت شده براق او بيچاره شده نمى‏تواند حركت كند و راستى اين جمله آقاى ملكى رحمة اللّه‏ عليه خيلى جمله خوبى است اگر در اين روايت ما چيزى نداشتيم به جز «فليس من اللّه‏ فى شى‏ء» بس بود اين كه توجه كنيم كه ما بايد پرواز كنيم اگر روزى پرواز نداشته باشيم به قول اميرالمومنين  عليه‏السلام مغبون هستيم اگر روز قبل بهتر از امروزمان باشد به قول اميرالمومنين عليه‏السلام ملعون هستيم و ما آمديم هر روز بهتر از روز قبل هر ساعت بهتر از ساعت قبل.

    خدايا به حق آن كسانى كه متوجه هستند در حال پرواز هستند و لذتش را هم مى‏برند خدايا لذت اين گونه حرفها لذت اين گونه مطالعه‏ها خدايا لذت رسيدن به لذات و لو كمرنگ به همه ما عنايت بفرما.

     

    و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

     



    [1]- سوره يوسف آيه 53.

     

    [2]- سوره يوسف آيه 33.

     

    [3]- سوره فصلت آيه 30.

     

    [4]- سوره اعراف آيه 176.

     

    [5]- سوره سجده آيه 16و 17.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365